بنام خدا
#قهرمانمن♥️
جاروبرقی را با یک دست و با دست دیگرم دسته اش را گرفتم .
پدر لیوان چای ب دست در کنار مادر نشسته بودند.
از کنارشان ک رد شدم با حواس پرتی ام جارو ب دست پدر خورد و چای داغ روی دستش ریخت .
پدر ناخودآگاه از درد بر روی من فریاد زدند: چیکار میکنی ؟حواست کجاست؟
من هم بغض کرده متقابلا صدایم را بالا بردم :
حواسم نبود اصلا من دیگه جارو نمیکنم.
و بلافاصله اشکم درآمد!
پا کج کردم سمت اتاقم و ریز شروع ب گریه کردم ...
بیشتر گریه ام بخاطر این بود ک چرا روی پدرم داد زدم ، او پدر من بود حق پدری بر گردنم دارد من حق داد زدن نداشتم..
میخواستم معذرت خواهی کنم اما خجالت میکشیدم جلوی بقیه.
دعای ندبه را باز کردم و برای آرام شدنم شروع ب زمزمه کردن کردم.
هم زمان اشکهایم از بی احترامی ک کرده بودم بر روی گونه هام غلت میخوردند.
وسط های دعا بودم ک دست هایی زمخت و رنج کشیده اما پر مهر دو طرف سرم را از پشت گرفتند و سرم را رو ب عقب کشیدند
و سپس بوسه هایی پر محبت ک پیشانی ام را مبارک کردند و لبهایی ک از من عذر خواهی کردند...
بوسه ای بر دستان پر مهرش زدم و با شرمندگی زبان ب عذر خواهی گشودم ...
پدر ک از اتاق بیرون رفتند دوباره اشک هایم تحمل ماندن نداشتند و جاری شدند
اینبار از شرمندگی و مهر پدر...
با خود فکر کردم بخشندگی و تواضع را باید حال یاد بگیری و در جای جای ذهنت حک کنی ...
پدر با سنی ک بیش از دوبرابر تو بود غرور برایش کم ارزش تر از دل فرزندش بود و خود پا پیش گذاشت...
اما ما راحت دل میشکنیم و بعد بخاطر غرورمان حتی عذرخواهی هم نمیکنیم ...
بخشندگی و تواضع پدرانهی کوه زندگی ام برای من ب مانند شکلاتی خوش طعم در دل نشست و چ زیبا ب من درس داد.
پدر میتونست مانند خیلی های دیگر روی غرورش بماند و بگویید او باید عذرخواهی کند
یا حتی میتوانست مرا بخاطر گستاخی ام تنبیه کند...
اما نکرد چون خوب میدانست الان فرصت درس ب فرزند است الان فرصت یاد دادن دوست داشتن و محبت است الان زمان طلایی حک کردن تواضع در ذهن فرزند است
آری پدر ، قهرمان زندگی است همان کوهی ک تکیه بر آن آرامش زندگی است♥️
#لختیخاطره
#سحججی
_____________
احترام آنها #واجب است!!!
#سلامتیهمهپدرانصلوات🌼
#قدرپدرومادرهایمانرابدانیم!
#شادیروحپدرانزیرخاکصلوات🕯