eitaa logo
🇮🇷معراج‌عاشقانه🇵🇸
151 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
1.1هزار ویدیو
40 فایل
بنام یگانه قدرت برتر«خدا» ___________ کپی بجز مطالب«کپی ممنوع و خودنویس» ، آزاد می‌باشد!
مشاهده در ایتا
دانلود
چهار سال ی مردی ک فقط اسم مرد بودن رو یدک می‌کشید اومد تو کشور هر کاری دلش خواست کرد مردم ما دم ک نزدن هیچ چهار سال بعدش هم بهش رای دادن.... حالا جناب رئیسی حدود نه ماه اومده سرکار ب اندازه نه سال داره خرابکاری های نامردا رو درست میکنه و هنوز هم انگار هیچ کاری نکرده اینقدر ک نامردی شده در حق این مردم ک البته انتخاب تاوان داره ولی حق همه نبود .... چیه هی یاد حسن روحانی بخیر راه میندازین؟ دقیقا یاد چی بخیر ؟؟ دلار شد ۲۵هزار تومن یادش بخیر؟ سند مزخرف و کثیف ۲۰۳۰ امضا شد یادش بخیر؟ مردم ب جون هم افتادن یادش بخیر؟ برنج شد ۳۰۰ت یادش بخیر؟ دقیقا چی یادش بخیر چی⁉️⁉️ مردم عزیز کمی واقع نگر باشید!!!! شما حق اعتراض دارید اما واقع نگر باشید حسن فریدون هزارتا خرابکاری کرد اکثر شماها دم دمای آخر ب خودتون اومدید واقعا جای تأسف داره ب خاطر ی ماکارونی 🍝 ک اکثر مغازه دار ها درموردش آتیش میندازن بین مردم این طوری میکنید ؟؟؟ دیروز میگفتن روغن تو بازار نیست چرا؟؟؟ چون فروشگاه ها اونا رو انبار کردن ک مردم ب بگرد بگرد بیوفتن و اونا هم ک نونشون تو روغن بیارن ب قیمت گرون بفروشن... کمی اندیشه خواهشاً!!!!!!! فقط کمی...خودتون باشید خودتون فکر کنید و تحت تاثیر فضای مجازی آتیش ب پا کن نا مربوط نباشید‼️‼️‼️‼️‼️ جای تأسف و خجالت داره تو ی کشور ب خاطر ی ماکارونی جنجال ب پا بشه😐😐
و عـــشق ، تنــها عــشق... تـو را ب گـرمی یک سیب میکند مٱنوس! و عـــشق ، تنــها عــشق... مرا ب وسـعت اندوه زنــدگی‌ها برد..! مرا رساند ب امکان یـک پرنده شدن! ♥️ @sajadeh
بنام خدا ♥️ جاروبرقی را با یک دست و با دست دیگرم دسته اش را گرفتم . پدر لیوان چای ب دست در کنار مادر نشسته بودند. از کنارشان ک رد شدم با حواس پرتی ام جارو ب دست پدر خورد و چای داغ روی دستش ریخت . پدر ناخودآگاه از درد بر روی من فریاد زدند: چیکار میکنی ؟حواست کجاست؟ من هم بغض کرده متقابلا صدایم را بالا بردم : حواسم نبود اصلا من دیگه جارو نمیکنم. و بلافاصله اشکم درآمد! پا کج کردم سمت اتاقم و ریز شروع ب گریه کردم ... بیشتر گریه ام بخاطر این بود ک چرا روی پدرم داد زدم ، او پدر من بود حق پدری بر گردنم دارد من حق داد زدن نداشتم.. میخواستم معذرت خواهی کنم اما خجالت می‌کشیدم جلوی بقیه. دعای ندبه را باز کردم و برای آرام شدنم شروع ب زمزمه کردن کردم. هم زمان اشکهایم از بی احترامی ک کرده بودم بر روی گونه هام غلت میخوردند. وسط های دعا بودم ک دست هایی زمخت و رنج کشیده اما پر مهر دو طرف سرم را از پشت گرفتند و سرم را رو ب عقب کشیدند و سپس بوسه هایی پر محبت ک پیشانی ام را مبارک کردند و لبهایی ک از من عذر خواهی کردند... بوسه ای بر دستان پر مهرش زدم و با شرمندگی زبان ب عذر خواهی گشودم ... پدر ک از اتاق بیرون رفتند دوباره اشک هایم تحمل ماندن نداشتند و جاری شدند اینبار از شرمندگی و مهر پدر... با خود فکر کردم بخشندگی و تواضع را باید حال یاد بگیری و در جای جای ذهنت حک کنی ... پدر با سنی ک بیش از دوبرابر تو بود غرور برایش کم ارزش تر از دل فرزندش بود و خود پا پیش گذاشت... اما ما راحت دل می‌شکنیم و بعد بخاطر غرورمان حتی عذرخواهی هم نمی‌کنیم ... بخشندگی و تواضع پدرانه‌ی کوه زندگی ام برای من ب مانند شکلاتی خوش طعم در دل نشست و چ زیبا ب من درس داد. پدر می‌تونست مانند خیلی های دیگر روی غرورش بماند و بگویید او باید عذرخواهی کند یا حتی می‌توانست مرا بخاطر گستاخی ام تنبیه کند... اما نکرد چون خوب می‌دانست الان فرصت درس ب فرزند است الان فرصت یاد دادن دوست داشتن و محبت است الان زمان طلایی حک کردن تواضع در ذهن فرزند است آری پدر ، قهرمان زندگی است همان کوهی ک تکیه بر آن آرامش زندگی است♥️ _____________ احترام آنها است!!! 🌼 ! 🕯