eitaa logo
شاید این جمعه بیاید
83 دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
5.3هزار ویدیو
154 فایل
ادمین کانال: fars130@
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴💦🔴💦🔴💦 ۹۷ ⚜کاری که فقط برای خشنودی الله تعالی انجام شود اجر عظیم دارد . ⚜گروهی هستند که حتی در مسائل تبیین شده هم با پبامبر مخالفت میکنند . ⚜جهنم جای بدی است . ⚜شرک به خدا گمراهی آشکار است . ⚜شیطان بر گمراهی ما قسم خورده است ⚜آرزوهای دراز کید شیطان است . ⚜هر کس زیر پرچم شیطان باشد بد بخت میشود . ⚜وعده های شیطان همگی دروغ و فریب است . @salahshouran313 🔴💦🔴💦🔴💦
💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦 🌺یاران قرآنی ام🌺 ✅به فضل الهی و با توسل به ساحت نورانی بانوی کوثر حضرت فاطمه سلام الله علیها امروز نیز به محضر مشرف میشویم قرائت صفحه ۹۷و ۹۸مصحف شریف 💦💦💦💦💦💦💦
098.mp3
1.23M
صفحه ۹۸ استاد پرهیزگار 🔹️لطفا برنامه روز را با قرائت صحیح و ترجمه بخوانید @salahshouran313
🔵⚜🔵⚜🔵⚜ ۹۸ 🔺️برای بهشت رفتن هم ایمان لازم است هم عمل صالح 🔺️دل پاک باشد کافی نیست عمل صالح هم باید باشد . 🔺️بهشت همیشگی است و تمام شدنی نیست . 🔺️به آمال و آرزو نیست باید کار انجام دهیم . 🔺️هر عمل بدی عواقب به همراه دارد . 🔺️فقط اراده الله تعالی در عالم جاری است . 🔺️ایمان و انجام اعمال صالح زن و مرد ندارد 🔺️دین دار کسی است که کامل تسلیم فرمان خدا باشد 🔺️دین حضرت ابراهیم یکتا پرستی بود . 🔺️خدا به حضرت ابراهیم مقام خلیل داد . 🔺️اگر میل به ازدواج با دختران یتیم ندارید عدالت را در مورد آنها رعایت کنید . @salahshouran313 🔵⚜🔵⚜🔵⚜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
_ الان دیگه؟ الان که غرورمو شکستم و پای آبروم وسطه دست خالی بزارم بری؟ هرچه دختر عقب‌تر رفت کیان پیش آمد و ریشخندش کرد. تا اینکه پشت دختر به میز کارش چسبید و ناله زد: _ تو مادر داری؟ مرد جوان سرش را به علامت تایید پایین آورد. نگاه معصوم و محجوب دختر سخت درگیر و وسوسه‌اش می‌کرد. نرگس ادامه داد: _ مادرتو دوست داری؟ _ آره _ مادرت چی؟ فکر می‌کنی اگه یه روز بشنوه بلایی سر بچه‌ش اومده چی کار می‌کنه؟ _ اینا چیه می‌گی؟ مادر من چه ربطی به تو داره؟ _ ربطش اینه که من یه مادر فلج دارم که جز من کسیو نداره. الانم منتظره افطاری براش حلیم بخرم که روزه‌شو باز کنه. می‌فهمی؟ سکوت کرد. فاصله‌ی بینشان به قدری کم‌شده بود که برای فرار، پنجه‌هایش را لبه‌ی میز فشار می‌داد و پشتش را خم کرده بود. کیان اخم کرد. زیر پلکش نبض ریزی گرفت و غرید: _ گفتم که زیاد وقتتو نمی‌گیرم. قلب نرگس میان سینه، مثل گنجشک ترسیده به در و دیوار می‌کوبید و نفس‌هایش به سختی بالا می‌آمد. وحشت‌زده و ملتمس ناله زد: _ جون مادرت ازم بگذر. بلایی سر من بیاد مامانم می‌میره. دوست داری اشکای مادرتو ببینی؟ اخم کیان غلیظ‌تر شد. نرگس گفت: _ منم دوست ندارم. پس به حرمت شیر پاکی که بهت داده راضی نشو چشم یه مادر به در بمونه و تر بشه. پنجه‌های مرد پایین تنش مشت و فکش منقبض شد. هیچ وقت دوست نداشت غم و ناراحتی مادرش را ببیند. آن هم مادری که هم برایش مادر بود و هم پدر. با درد یتیمی بزرگش کرده بود‌. با کار کردن برای این و آن و نان حلالی که به زحمت سر سفره‌یشان می‌گذاشت. ....
نفسش را محکم و پرصدا روی صورت او رها کرد و در نهایت روی پاشنه‌ی پا چرخید. سپس کف دستش را روی صورتش کشید و صدای خفه و خسته‌اش را رها کرد. _ برو ....زود! دینگ‌دینگ تلفن نرگس حواسش را پرت کرد. این بار چرخید و پیامک مادر علیل او را روی صفحه مشاهده کرد. "نرگس جان هوا سرده مادر، داری می‌آی خودتو خوب بپوشون" پلک‌هایش را بست‌‌. این وسط نرگس از فرصت پیش آمده استفاده کرد. به سرعت کیف و کاپشنش را برداشت و از اتاق بیرون زد. کیان وا رفت. لبه‌ی میز نرگس نشست و سرش را بین دو دستش گرفت و فشار داد. عجیب امروز شیطان زیر جلدش رفته و نزدیک بود که کار دست خودش بدهد. آه بلندی کشید. در همین حین تلفن همراهش زنگ خورد و او را وادار کرد که به خودش بیاید و برای جواب دادن اقدام کند. چند لحظه بعد صدای نگران همسرش در گوشی پیچید و صدایش زد. _ الو، کجایی عزیزم؟ می‌گم یه سر می‌تونی بیای بیمارستان؟ _ بیمارستان؟ چی شده مگه؟ هول‌زده از لبه‌ی میز کند و سرپا ایستاد. صدای همسرش می‌لرزید و تردید در آن موج می‌زد. در جوابش گفت: _ نمی‌دونم والا! یهو به دلم افتاد بیام خونه‌ی مامانت. کلید انداختم به در دیدم افتاده وسط حیاط! سریع زنگ زدم اورژانش اومد، گفتن فشارش بالاست‌ باید بره بیمارستان. الانم زیر سرم خوابش برده. حالش خوبه البته. ولی گفتم بیدار شه حتما سراغتو می‌گیره. آه از نهاد مرد جوان بلند شد. شاید...شاید اگر به مادر نرگس این فرصت دوباره را نمی‌داد که دخترش را صحیح و سالم ببیند، هرگز فرصت سالم دیدن دوباره‌ی مادر نصیبش نمی‌شد.
🔴یارانه کمک معیشتی به حساب جاماندگان واریز شد 🔹یارانه تکمیلی کمک معیشتی مرحله ۱۳۵ سرپرستان متقاضی بازبینی و تجدید نظر به دهک بندی و قطع یارانه در اردیبهشت ۱۴۰۱ واریز شد. 🔹این مبلغ واریزی به حساب سرپرستان تا بررسی های انجام شده و تایید توسط وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی مسدود و غیر قابل برداشت خواهد بود. @salahshouran313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| نقدی بر پیشرفت‌های ایران!! ‼️ پیشرفت‌های ایران در این ۴۰ سال طبیعی بوده چون همه دنیا کردن! ♨️ پاسخ محکم و منطقی به یک رایج ⁉️ چرا پیشرفت‌های ۴۰ساله اینقدر مهمه؟! _______________ 📚 برشی از سخنرانی نویسنده کتاب
10.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟡🔴 | چرا عده‌ای به دنبال ایجاد موج تحریم خرید مرغ هستند؟ چه اهدافی پشت این ماجراست؟!! ♨️
بسم رب الشهداء والصدیقین *🌹حکایتی بسیار دردناک درباره شهادت یکی از اسرای غواص ایرانی بنام شهید محمد رضایی🌹* 🌷تعدادی از خشن ترین بعثی که شاخص ترینشون جاسم پلنگ و عدنان بودند؛ محمد رضایی رو بردن داخل راهروی حموم ، قبلش حموم رو روشن کرده بودن و آب به حد جوش رسیده بود. پیراهن و زیر پوششو درآوردن و با کابل بهش زدند؛ و بعد از اینکه بی حال شد؛ انداختنش زیر دوش آبِ جوش. 🌷هر چی سعی می کرد از زیر دوش بیاید کنار، اونا اجازه نمی دادند؛ ‌ تا اینکه پوست بدنش سوخت و تاول زد. بعد مقداری شیشه کف راهرو خُرد کردن و رضایی را روی شیشه ها با بدن برهنه می غلتوندند؛ و با کابل می زدند؛ ‌ که شیشه ها توی بدنش فرو برند؛ ‌ به اینم اکتفا نکردن، و اونقد با کابل زدن که تکه های پوست تاول زده با ضربات کابل جدا می شد؛ و شیشه ها بیشتر فرو می رفت. 🌷 از همه جای پیکر شهید خون زده بود بیرون و بدن شده بود. باز هم شکنجه ها راضی شون نکرد؛ آب نمک آوردن و روی زخمها و بدن سوخته و پاره پاره شده می ریختند. 🌷دیگه طاقتش طاق شد؛ و از شدّت درد ناله می کرد؛ که یکی از نگهبانا یه قالب صابون رو به زور توی دهان رضایی فرو کرد. 🌷شدت جراحات داخل حلق و ریه به او امان نداد؛ ‌ و خفگی مزید بر علت شد؛ و *همونجا کف راهروی حموم در نهایت جان داد؛* و آن مجاهد صابر و جوان مقاوم به دیدار اربابش امام_حسین (علیه السلام) رفت؛ و چه رفتن باشکوه و با عظمتی ! * حالا وظیفه من وتو در مقابلشان چیست 💚@salahshouran313
مجموعه یک ماجرا و ۹ تفاوت رئیسی و روحانی 🍃🌹ـــــــــــــــــــــ صــراط @salahshouran313