eitaa logo
🇮🇷سـَڵآمٌـ‌ عَڵْے‌ آݪِ‌ یـٰاسـین🇵🇸
739 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
7.3هزار ویدیو
37 فایل
•﷽• #اَلسَّـلام‌ُعَلَیْک‌َیاحُجّة‌ّالله‌ٍفےاًࢪضْہ‌ 🌱اٍمٰـامـ عݪے(؏َ)میفـࢪماید: ھَمـواࢪه دࢪ انتظـاࢪ ظھُـوࢪ صاحب الزمان(؏) باشیدو یَأس وناامید؎ از ࢪحمت خدا بخود ࢪاه ندھید. ﴿بحٰاࢪ، ج ١٥، ص۱۲۳﴾ 🗨جھت تبادل ↯ @Fadayiemamzaman
مشاهده در ایتا
دانلود
16.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆ماشاءالله به این عمار آقا سیدعلی 🚨کل ضد انقلاب رو رنده کرد گذاشت کنار 🌱توصیه میکنم حتما بشنوید. (حتما برای افرادی که مذهبی نیستند بفرستید و رودربایستی نکنید! نیت= برای خدا☝️) اگر فقط در بین مذهبی ها رد و بدل بشه، خودمون و مسخره کردیم ها ! هدف تبیین مسائل برای اهلش هست! ما که میدونیم و مخالفش هستیم! بفرستید برای کسانی که نمیدانند!!! بفرستیم و بگوییم بفرستند😇 ‌➖➖➖➖➖➖➖ 👇 🌹@salamalaaleyasiin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غربی‌ها هم به کثیف بودن سگ رسیدن ⚠️آب دهان سگ زیر ذره بین در صدر اسلام نمی شد به آدما فهموند که ضررهای سگ چیه! می‌گفتند : !! ولی الآن با علم، خود غربی‌ها به کثیف بودن سگ در این فیلم می پردازند ! البته اینها علل ظاهری است و علل بسیاری وجود داره که هنوز عقل و علم بشر بهش قد نمیده. ‌➖➖➖➖➖➖➖ 👇 🌹@salamalaaleyasiin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌️پیغامی از آینده به زنان ایران 🔻پروفسور مایکل جونز نویسنده کتاب "انقلاب جنسی و کنترل سیاسی" نسبت به نقشه سازمان سیا آمریکا درباره پروژه کشف حجاب در ایران هشدار می‌دهد... ‌➖➖➖➖➖➖➖ 👇 🌹@salamalaaleyasiin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷سـَڵآمٌـ‌ عَڵْے‌ آݪِ‌ یـٰاسـین🇵🇸
💠💠💠 💠💠 💠 رمان #خندید_و_رفت #قسمت_دهم داستان سوم: نان سوخته آنها توجهی به حرف هایش نکرده و گفتند تو
💠💠💠 💠💠 💠 رمان دستهای کوچکم از سوز سرما کرخت شده بود. انگار ذهنم هم یخ بسته بود. کاسه آب روی کرسی سنگ شده بود. خواهر کوچکم از سرما گریه می کرد و نمی توانستیم ساکتش کنیم. نگرانی و اضطراب در چهره مادرم موج می زد. عجب شب غم انگیزی بود. سکوت همه جا را فرا گرفته بود. پنجره از سرما یخ زده بود، فقط یک قسمت کوچکی از آن بیرون را نشان می داد. همه جا یک دست سفید پوش بود. با صدای پارس سگ ها من و خواهرم به یکباره گریه کردیم. هر دو ترسیده بودیم .کاری از دست مادرم بر نمی آمد، یعنی در این موقع شب از دست هیچ کس کاری بر نمی آمد. دیگر هیزمی برای گرم کردن کرسی نداشتیم. آرام آرام چشمانم از خستگی گرم و سنگین می شد ولی از سوز سرما و صدای گریه خواهرم توانستم بخوابم. دیگر چشمانم بسته شده بود و فقط ذهنم سرما را حس می کرد. آرام آرام حس از بدنم رفت. نیمه خواب و نیمه بیدار صدای مادرم را می شنیدم. خسته بود ولی تمام شب را بیدار مانده بودم. حواسش به بچه ها بود تا سرما بیشتر از این اذیت شان نکند. بالأخره شب سرد زمستان جای خود را به طلوع زیبای خورشید داد. صبح بود و آفتاب کم رنگی از حیاط به درون اتاق می تابید. لحاف کلفتی به دور خود پیچیده و کنار پنجره ایستاده بودم تا با نور کم رنگ آفتاب گرم شوم. چند ساعتی که گذشت، هوا کمی گرم تر شد. نگرانی برای شب بعد در چشمان مادرم موج می زد. ➖➖➖➖➖➖➖ 👇👇 ◼️@salamalaaleyasiin
🇮🇷سـَڵآمٌـ‌ عَڵْے‌ آݪِ‌ یـٰاسـین🇵🇸
💠💠💠 💠💠 💠 رمان #خندید_و_رفت #قسمت_یازدهم دستهای کوچکم از سوز سرما کرخت شده بود. انگار ذهنم هم یخ بس
💠💠💠 💠💠 💠 رمان نتوانستم خودم را نگه دارم، سوال کردم: اگر هیزم نیاورد دیگر نمی توانیم این سرما را تحمل کنیم. نگرانی مادرم با این حرف من انگار صد برابر شد. یک دفعه در باز شد و پسر عموی مادرم با آغوشی از هیزم وارد حیاط شد. مادرم به استقبالش رفت. محمدمهدی تا مادرم را دید سرش را پایین انداخت و اشک در چشمانش حلقه زد. مادرم از او دلیل ناراحتی اش را پرسید. گفت: دخترعمو جان مرا ببخش. من دیروز بخاطر سردی هوا نتوانستم از خانه بیرون بیایم و برایتان هیزم بیاورم. هیزم ها را یکی یکی در حیاط گذاشت و آرام رفت. مادر به خانه برگشت. انگار دنیا روی سرش خراب شده بود. شروع به گریه کرد. من هم به همراه او گریه کردم. گفت: پسر عمویم با این سن کمش تمام مسئولیت خانه ما به گردنش افتاده است. دیری نگذشت که محمدمهدی ترابی فر به فیض شهادت نایل شد. ➖➖➖➖➖➖➖ 👇👇 ◼️@salamalaaleyasiin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20210719-WA0049.mp3
1.78M
هر صبح بخوانیم دعای عهد و بخواهیم ظهور مولایمان مهدی (عج) ❤️ 🤝 🤲 جهت تعجیل در فرج و شادی روح شهدا 🥀 صلوات +وعجل فرجهم✌️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام_امام_زمانم ❤️✋ ما عاشق بے قرار یاریم همہ بر درد فراق او دچاریم همہ از پاے بہ جان او نخواهیم نشسٺ تا سر بہ قدومش بسپاریم همہ السلام‌علیک‌یا‌ابا‌صالح‌المهدی ≽ ✦السّلامُ عَلَیْڪَ یا صاحِبَ الزَّمانِ ✦اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ ، ✦اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا شَریڪَ الْقُرْآنِ ، ✦اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ ‌➖➖➖➖➖➖➖ 👇 🌹@salamalaaleyasiin
🖤❤️ رضا سگه ... یه لات بود تو مشهد ... هم سگ خرید و فروش می کرد و هم دعواهاش از نوع ... بود ... یه روز داشت میرفت سمت کوه سنگی برای دعوا و غذا خوردن ... دید یه ماشین داره تعقیبش می کنه ... آرم ماشین : " ستاد جنگهای نا منظم" راننده، شهید چمران ... شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت : " فکر کردی خیلی مردی ؟! " - بروبچه ها اینجور میگن !! - اگه مردی بیا بریم جبهه ... به غیرتش بر خورد ... راضی شد ... بردش جبهه ... شهید چمران تو اتاق نشسته بود ... یه دفعه دید که صدای دعوا میاد ! ... با دست بند، رضارو آوردن تو اتاق ... رضارو انداختنش رو زمین .... : " این کیه آوردید جبهه ؟! .. " رضا شروع کرد به فحش دادن ... چه فحشای رکیکی... اما چمران مشغول نوشتن بود.... دید که شهید چمران توجه نمیکنه .... یه دفه داد زد : " کچل با توام!!! " یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد : " بله عزیزم ! چی شده عزیزم ؟ چیه آقا رضا ؟ چه اتفاقی افتاده ؟ " قضیه این بود.... آقا رضا داشت میرفت بیرون .... بره سیگار بگیره و برگرده ... با دژبان دعواش شده بود .... شهید چمران : " آقا رضا چی میکشی ؟!! .... برید براش بخرید و بیارید ...! " شهید چمران و آقا رضا ... تنها تو سنگر ... آقا رضا : میشه یه دو تا فحش بهم بدی ؟! کشیده ای، چیزی !! شهید چمران : چرا ؟! آقا رضا : من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده ... تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه ... شهید چمران : اشتباه فکر می کنی ...! یکی اون بالاست، هر چی بهش بدی می کنم، نه تنها بدی نمیکنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده ... هی آبرو بهم میده ... تو هم یکیو داشتی که هی بهش بدی میکردی بهت خوبی می کرده ...! گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده بگم بله عزیزم ... یکم مثل اون شم ...! ♥️:) آقا رضا جا خورد ... تلنگر خورد به شخصیت معنویش... رفت تو سنگر نشست ...آدمی که مغرور بود و زیر باز کسی نمیرفت زار زار گریه می کرد ...عجب! یکی بوده هرچی بدی کردم بهم خوبی کرده؟ اذان شد ... آقا رضا اولین نماز عمرش بود ... رفت وضو گرفت ... سر نماز ، موقع قنوت صدای گریش بلند بود ... وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد ... صدای افتادن یکی روی زمین شنیده شد ... آقا رضا رو خدا واسه خودش جدا کرد ..! فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش .... توبه واقعی و یه نماز واقعی .... با خدا چی معامله کرد که خدا اونو برای شهادت انتخاب کرد؟ ... در لحظه انتخاب ، درست و مخلصانه انتخاب کرد و خدا این اخلاص و این "لحظه شناسی" را که " عرضه خود بر مقاطع نفحات الهی" است ، دوست دارد... قال رسول الله صلی الله علیه و آله : اِنَّ لِرَبِّکُمْ فی ایامِ دَهْرِکُمْ نََفَحاتٌ فَتَعَرَّضُوا لَها لَعَلَّهُ اَن یصیبَکُمْ نَفْحَةٌ مِنْها فَلا تَشْقَوْنَ (بحار الانوار، ج‏71، ص‏221) در ایام زندگی شما نسیم‌های روح‌بخش ربوبی می‌وزد پس مواظب باشید آنها را از دست ندهید (و از آنها بهره برداری کنید) و خودتان را در مسیر آنها قرار دهید باشد که نسیمی به شما برخورَد و تیره روز نشوید) 🖐🏿 ‌➖➖➖➖➖➖➖ 👇 🌹@salamalaaleyasiin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا