✨﷽✨
🌷 امام على عليه السلام :
💠زبان خود را به نرمگويى و سلام ڪردن عادت ده، تا دوستانت زياد و دشمنانت ڪم شوند.غررالحکم/ص435
💠 این حدیث، در رفتار و شخصیت شهید ابراهیم هادی نیز نمایان بود؛
💠یڪی از دوستان ابراهیم میگفت: من شاهد بودم ڪه بیشتر اهل محل با او دوست بودند. افرادی با ویژگیهای متفاوت!
💠ابراهیم از در ڪه بیرون می آمد به همه سلام میڪرد. چقدر از بچه های ڪم سن و سال به خاطر همین سلام ڪردن با او دوست شده بودند.
@SALAMbarEbrahimm
#زندگی_بهشتی 💙
صحبتهای ما خیلی کوتاه بود اما در همان فرصت کوتاه روی یک چیز خیلی تاکید کرد، او بارها گفت که یک #همسنگر میخواهد.
شاید کسی که به خواستگاری می رود بگوید همسر و همدم میخواهد اما #مصطفی گفت که #همسنگر میخواهد.
بعد از چند سال به او گفتم ما که الان در زمان جنگ نیستیم، علت اینکه همسنگر خواسته چه بوده ؟
او گفت:
«#جنگ ما، جنگ نظامی نیست؛ جنگ الان ما #جنگ_فرهنگیه . اگر #همسنگر خواستم به خاطر کارهای فرهنگیه تا وقتی من #کار_فرهنگی انجام میدهم، همسرم هم در کنار من کار فرهنگی کند».
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#کار_فرهنگی
@SALAMbarEbrahimm
مداحی_زیبا_از_انتظار_امام_زمان_ارواحنا.mp3
4.41M
مداحی زیبا کربلایی حمید علیمی از انتظار امام زمان (عج)
#پیشنهاددانلود
@SALAMbarEbrahimm
@salambarebrahimm
🔴 وقت خانه تکانی است، آن هم از نوع اساسی!!
👈فرصتی تا مهمانی خدا باقی نمانده...
⚠️ چقدر آماده ایم؟
#خاطرات_شهدا
داشت می رفت جبهه ، موقع خداحافظی به گوشم گفت : « زهرا جان دعا کن من قبل از آزادی خرمشهر اینجا نیام خیلی شرمنده شما میشم . دعا کن برم . دلم پر میزنه ، می ترسم قبل از اینکه برسم خرمشهر آزاد بشه ، من نتونم هیچ کاری بکنم . »
وقتی جنازه اش را آوردند به این فکر می کردم که او می گفت خرمشهر آزاد می شود و من می آیم . او را تشییع می کنیم اما هنوز خرمشهر آزاد نیست .
وسط های تشییع جنازه، یک دفعه صدای بلندگوی مسجد را شنیدم : « خرمشهر آزاد شد .»
🌹 شهید ناصر علمی فرد 🌹
⚜ شهادت : دزفول
📚 برگرفته از کتاب با بهشتیان
@salambarebrahimm
⛔️ #تلنگر⛔️
@salambarebrahimm
📛دیروز روز فدا شدن بود
❌امروز روز فدایت شوم !
📛دیروز با هم به دشمن می زدیم ❌امروز برای هم می زنیم !
📛دیروز برای دین روی مین می رفتیم ❌امروز برای کابین روی دین می رویم
📛دیروز در اوج گمنامی پاتک می زدیم
❌امروز برای شهرت و مقام«ج .ف. ت. ک» !
📛دیروز جزیره ی مجنون را دیوانه کردیم ...اما
❌امروز مجنون جزیره ایم...
⭕️آنجا برای شهادت سبقت می گرفتیم 🚫اینجا برای ریاست !
⭕️آنجا همه چیز صلواتی بود...
🚫اینجا همه چیز قروقاطی... !
⭕️آنجا با خدا دست می دادیم
🚫اینجا خدا را از دست می دهیم...
⭕️آنجا همه چیز را با خدا میخواستیم 🚫اینجا همه چیز را با خدعه !
خمپاره های شصت هم غیرتمان را ننشاندند ...اما...نشست های پست چطور !
♨️دیروز روز تفنگ بود و جنگ ♨️امروز روز فهم است و فرهنگ !
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴تقدیم به اون مترسک کاکُل طلا که غلط زیادی کرد ...
ما موشــــــک داریم
موشکهای دقیـــــــقی هم داریم
#رییس_جمهور_سخیف_آمریکا
@salambarebrahimm
#تلنگر
نمازهايم اگر "نماز" بود
موقع سفر، ذوق نمی کردم از شکسته شدنش❗️
نمازهايم اگر نماز بود
که رکعت آخرش این قدر کیف نداشت❗️
اگر نمازهایم نماز بود
تبدیل نمی شد به نمایش پانتومیم
برای نشان دادن آدرس شارژر گوشی❗️
نمازهایم"نماز" نیست😓
اگر نمازم نماز بود
می شد پناهگاه...
می شد مرهم...
می شد شاه کلید...🗝
خـدایا!
من از تو فقط یک چیز می خواهم.
بر من منت بگذار و کاری کن
نمازهایم نماز بشوند
@salambarebrabimm
#التماس_دعا
#خاطرات_شهدا
💠قصه ی شیرین کاری و جسارت علی در
آتش زدن نخلستان های حاشیه ی شهر
مندلی رسیده بود به حاج همت...
ازم پرسید : اون که میگن رفته توی
شهر مندلی و عکس امام رو زده در و
دیوار شهر کیه ؟!
گفتم : یه فرمانده گروهان از گردان کمیل
به اسم علی چیت ساز
گفت : براش توی تیپ 27 یه کار دارم.
گفتم : حتما میدونی که همدان قرار یه
تیپ مستقل داشته باشه ؛
علی رو برای مسئولیت اطلاعات و
عملیات اون تیپ انتخاب کردم..
همین هم شد . علی ، جوان 19 ساله
شد فرمانده ی اطلاعات عملیات
تیپ انصار الحسین ....
@salambarebrahimm
راوی: شهید حاج حسین همدانی .. همرزم سردار شهید علی چیت سازیان
کانال کمیل
#درمسیرستاره 🌹شهیدابراهیم هادی 🌹 🕊فکه آخرین میعاد 🌸علی نصرالله: نیمه شب بود که آمدیم مسجد.ابرا
#در_مسیر_ستاره
🌹شهید ابراهیم هادی🌹
💠فکه آخرین میعاد
همه آماده حرکت به سمت فکه بودند .
از دور ابراهیم را دیدم . با دیدن چهره ابراهیم دلم لرزید . جمال زیبای او ملکوتی شده بود !
صورتش سفیدتر از همیشه بود . چفیه ای عربی انداخته و اور کت زیبائی پوشیده بود . به سمت ما آمد و با همه بچه ها دست داد . کشیدمش کنار و گفتم : داش ابرام خیلی نورانی شدی !
نفس عمیقی کشید و با حسرت گفت : روزی که بهشتی شهید شد خیلی ناراحت بودم . اما با خودم گفتم : خوش به حالش که با شهادت رفت ، حیف بود با مرگ طبیعی از دنیا بره .
اصغر وصالی ، علی قربانی ،قاسم تشکری و خیلی از رفقای ما هم رفتند ، طوری شده که توی بهشت زهرا (س) بیشتر از تهران رفیق داریم .
مکثی کرد و ادامه داد : خرمشهر هم که آزاد شد ، من می ترسم جنگ تمام بشه و شهادت را از دست بدهم ، هرچند توکل ما به خداست .
بعد نفس عمیقی کشید و گفت : خیلی دوست دارم شهید بشم . اما ، خوشگل ترین شهادت رو می خوام !
با تعجب نگاهش کردم . منتظر ادامه صحبت بودم که قطرات اشک از گوشه چشمش جاری شد .
ابراهیم ادامه داد : اگه جائی بمانی که دست احدی به تو نرسه ، کسی هم تو رو نشناسه ، خودت باشی و آقا ٬ مولا هم بیاد سرت رو به دامن بگیره ،
این خوشگل ترین شهادته .
گفتم : داش ابرام تو رو خدا این طوری حرف نزن . بعد بحث را عوض کردم و گفتم : بیا با گروه فرماندهی بریم جلو ، این طوری خیلی بهتره . هرجا هم که احتیاج شد کمک می کنی .
گفت : نه ، من می خوام با بسیجی ها باشم .
بعد با هم حرکت کردیم و آمدیم سمت گردان های خط شکن . آن ها مشغول آخرین آرایش نظامی بودند . گفتم : داش ابرام ، مهمات برات چی بگیرم ؟ گفت : فقط دو تا نارنجک ، اسلحه هم اگه احتیاج شد از عراقی ها می گیریم !
حاج حسین اله کرم از دور خیره شده بود به ابراهیم ! رفتیم به طرفش . حاجی محو چهره ابراهیم بود .
بی اختیار ابراهیم را در آغوش گرفت .چند لحظه ای در این حالت بودند .گویی می دانستند که این آخرین دیدار است .
بعد ابراهیم ساعت مچی اش را باز کرد و گفت : حسین ، این هم یادگار برای شما !
چشمان حاج حسین پر از اشک شد ، گفت : نه ابرام جون ، پیش خودت باشه ، احتیاجت میشه .
ابراهیم با آرامش خاصی گفت : نه من بهش احتیاجی ندارم .
حاجی هم که خیلی منقلب شده بود ، بحث را عوض کرد و گفت : ابرام جون ، برا عملیات دو تا راهکار عبوری داریم ، بچه ها از راهکار اول عبور می کنند .
من با یک سری از فرمانده ها و بچه های اطلاعات از راهکار دوم میریم . تو هم با ما بیا .
ابراهیم گفت : من از راهکار اول با بچه های بسیجی میرم . مشکلی که نداره !؟
حاجی هم گفت : نه ، هر طور راحتی .
ابراهیم از آخرین تعلقات مادی جدا شد . بعد هم رفت پیش بچه های گردان هایی که خط شکن عملیات بودند و کنارشان نشست .
ادامه دارد...
@salambarebrahimm
برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم ۱ ص ۲۰۱ و ۲۰۲
بهترِ شبها زود
بخوابیم تانمازصبح
رواول وقت وسرحال بخونیم
کسیکه نمازظهرو
مغرب رو سروقت بخونه
هنرنکرده چون بیداربوده آدم
باید نمازصبحم اول وقت بخونه.
#شهید_ابراهیم_هادی
@salambarebrahimm
هیچ وقت وارد #گذشته ی هیچ آدمی نشو و زیر و روش نکن ، حتی #عزیزترینت...
زیباترین باغچه را هم که بیل بزنی ، حداقل یه کرم توش پیدا میکنی...!
@salambarebrahimm
1_7676957.mp3
7.01M
#سید_رضا_نریمانی
زمزمه_مدافعان حرم
تو که رفتی ،هوای خونمون مه شد
تو که رفتی،گلای آرزوم له شد
@SALAMbarEbrahimm
#پیشنهاد_دانلود
سنش کم بود
خانواده اش راضی نمی شدند به جبهه برود
سه روز اعتصاب غذا کرد تا راضی شدند به جبهه برود.
#نخبه_علمی بود
به قدری باهوش بود که در۱۳سالگی به راحتی
انگلیسی حرف میزد
در جبهه آموزش زبان میداد.
در عملیات والفجر ۸ به شدت شیمیایی شد و به علت عوارض گازهای شیمیایی در ۱۷ سالگی مظلومانه به #شهادت رسید.
#شهید_محمود_تاج_الدین
#یادش_با_صلوات
@SALAMbarEbrahimm
#سیره_شھدا
@Salambarebrahimm
💠ماه رمضان سال ۷۷ مصطفی هنوز به سن تکلیف نرسیده بود برای سحری بلند شدیم اما مصطفی را بیدار نکردم.
خودش موقع اذان بیدار شد، وقتي دید اذان می گویند .
بغض کرد و با ناراحتی گفت: « چرا منو بیدار نکردید؟»☹️
دستی روی موهایش کشیدم و گفتم: «عزیزم شما هنوز به سن تکلیف نرسیدی »😌
اخم هایش را درهم کشید😔 و با دلخوری گفت:
«از این به بعد هر کسی به سن تکلیف رسیده بره نون بخره، آشغال ها رو بذاره دم در، من بچه ام و هنور به سن تکلیف نرسیدم » 🙂
ناگفته نماند که آن روز، بدون سحری روزه گرفت، برای من هم درس شد که تمام ماه رمضان برای سحر بیدارش کنم .☺️
#شهیدمدافع_حرم_مصطفی_صدرزاده🌹
#عاشقانه_شهدا 🌹
درســت به یـاد دارم محـمود گفت:
بالاخـره هـر دختری خواسته ای دارد؛خواسته ی شمـا چیست؟
ومـن جواب دادم:
اگـر من راخدمت امام خمـینی ببرید که خطبه عقدمان را بخوانند حتـی مهریه هم نمیخوام🙂
عاقبت من ومحمود و مادر همـسرم در برابر امام نشسته بودیـم،
امام خطبه ی عقدمان را میخواند😍
و ایـن به یادماندنی ترین خاطره زندگی مشترکمـان💞شـد
#شهید_محمودکاوه🌸
@salambarebrahimm