eitaa logo
کانال کمیل 🇮🇷
6.4هزار دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
3.6هزار ویدیو
123 فایل
#سلام_برابراهیم❤ ✍️سیره شهدا،مروربندگی،ارتباط با خدا.‌.. 💬خادمان‌کانال؛ @Ashena_bineshan @komeil_channel_95 ✅ موردتائیدمون👇 💢 @BASIRAT_CYBERI 👤نظرات شما👇 @nazarat_shoma کپی باذکر‌14 #صلوات برای هرپست✅ اومدنت اتفاقی نبود...😉
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال کمیل 🇮🇷
#قسمت_اول (٢ / ١) #آدم_خوارها 🌷آخر شب بود. شاهرخ مرا صدا کرد و گفت: امشب برای شناسایی می ریم جاده
(٢ / ٢) 🌷....من هم رفتم پشت یک دیوار و سنگر گرفتم. يك دفعه دیدم یک سرباز عراقی، اسلحه به دست به سمت ما می آید!! از بی خیالی او فهمیدم که متوجه ما نشده. او مستقیم به محل دستشویی نزدیک می شد. مى خواستم به شاهرخ خبر بدهم اما نمی شد. کسی همراهش نبود. از نگاه های متعجب او فهمیدم راه را گم کرده. ضربان قلبم به شدت زیاد شده بود. اگر شاهرخ بیرون بیاید....؟! 🌷سرباز عراقی به مقابل دستشویی رسید. با تعجب به اطراف نگاه کرد. يك دفعه شاهرخ با ضربه لگد در را باز کرد و فریاد کشید: وایسا!! سرباز عراقی از ترس اسلحه خود را انداخت و فرار کرد. شاهرخ هم به دنبالش می دوید. از صدای او، من هم ترسیده بودم! رفتم و اسلحه اش را برداشتم. بالاخره شاهرخ او را گرفت و به سمت روستا برگشت. 🌷سرباز عراقی همینطور ناله و التماس می کرد. می گفت: تو رو خدا منو نخور!! کمی عربی بلد بودم. تعجب کردم و گفتم: چی داری می گی؟ سرباز عراقی آرام که شد به شاهرخ اشاره کرد و گفت: فرماندهان ما قبلاً مشخصات این آقا رو داده بودند. به همه ما هم گفته اند: اگر اسیر او شوید شما را می خورد!! برای همین نیروهای ما از این منطقه و از این آقا می ترسند. 🌷خیلی خندیدیم. شاهرخ گفت: من این همه دنبالت دویدم و خسته شدم. اگه می خوای نخورمت باید منو تا سنگر نیروهامون کول کنی! سرباز عراقی شاهرخ را کول کرد و حركت کردیم. چند قدم که رفتیم؛ گفتم: شاهرخ، گناه داره تو صد و سی کیلو هستی! این بیچاره الان می ميره. شاهرخ هم پایین آمد. بعد از چند دقیقه به سنگر نیروهای خودی رسیدیم و اسیر را تحویل دادیم. 🌷شب بعد، سید مجتبی همه فرماندهان گروههای زیر مجموعه فدائيان اسلام [را] جمع کرد و گفت: برای گروههای خودتان، اسم انتخاب کنید و به نیروهایتان کارت شناسایی بدهید. شیران درنده، عقابان آتشین، اینها نام گروههای چریکی بود. شاهرخ هم نام گروهش را گذاشت: آدم خوارها!! سید پرسید: این چه اسمیه؟ شاهرخ هم ماجرای کله پاچه و اسیر عراقی را با خنده برای بچه ها تعریف کرد.... 🌹خاطره اى به ياد شهيد شاهرخ ضرغام ملقب به "حر انقلاب اسلامى"
🌷 تفحص؛ تکاندن غبار فراموشی 🔻 رهبرانقلاب: این‌که شما از روی جسدِ علی‌الظّاهر پنهان شده‌ی یک شهید، غبارها و خاکها را برطرف میکنید و آن را میآورید سرِ دست میگیرید، معنایش این است که علی‌رغم کسانی که میخواهند مسأله‌ی شهادت و شهید و فداکاری را زیر غبارها و خاکها پنهان کنند، شما نمیگذارید این کار انجام شود. ۷۹/۱۲/۲۰
بالاخره ظهور اتفاق می افتد ولی.....
🌷یک روز به خط مقدم رفتیم و گفتیم که برای شناسایی آمده‌ ایم. یکی از برادران رزمنده، ما را حدود بیست، سی ‌متر سینه‌ خیز جلو برد تا جایی که اولین برجک دیده ‌بانی عراقی ها را دیدیم. 🌷یک سرباز داخل آن، نگهبانی می‌ داد. در همین موقع، از حرکت ما سر و صدايى ایجاد شد. گفتیم که لو رفته ‌ایم! ولی نگهبان عراقی توجهی به ما نکرد. بعد گفتیم: خدا رحم کرد که او متوجه نشد. 🌷برادر رزمنده که ما را به آنجا برده بود، گفت: خیالت راحت باشد. هر کاری بکنیم، نگهبان عراقی از ترس جانش پایین نمی ‌آید. برای شناسایی، با دوربین به سنگرهای دشمن نگاه کردیم. عراقى ها با لباس زیر داخل سنگرهایشان استراحت می‌‌ کردند. انگار نه انگار که جنگی هست!! راوى: سردار خيبر شهيد محمدابراهيم همت ❌ فرماندهان زمان جنگ از تو مقرهاشون فرماندهى نمى كردن! ❌ مسئولين الان چى....؟!
گاهی، آرزوی شهادت کردن ِمن عرشیان را به خنده وا می دارد ... ! من...آری منِ غرق دنیا شده را...
باران تویی به خاک من بزن ... #آرامشی_زیر_باران یاد شهدا با #صلوات
🌸 🌸 از سرما کلافه شده بود سرِ جاش درجا ميزد ته تـفنگ مى ‌خورد زمين، قِرچ قرچ صدا مى‌ داد. یه ماشين تويوتا جلوتر زد رو ترمز حاج احـمد پیاده شد رفت طـرف پسرک: ـ تـو مثـلاَ نگهبانى اين جا؟ اين چــه وضعشه؟ يکى بايد مراقب خودت بـاشه !!! ميدونى اين جاده چقدر خطرناكه ؟ مثل طلبكارها حرف ميزدنزديك پسرك شد. ـ ببينم تفنگتو؟؟ تفنگ رو از دست پسرک کـشید بيرون. ـ چرا تميزش نكردى!؟ اين تفنگه يا لوله بخارى؟ پسرك تفنگ رو از دستش کشید بيرون و زد زير گريه و گفت : ـ تو چطور جرات ميكنى به من امر و نهى كنى؟! ميدونى من نيروى كى ام؟! من نيروى برادر احمدم! اگه بفهمه با من اينجورى رفتار كردى حسابتو ميرسه بعدم روش رو بگردوند گفت: «اصلا خودت بودى ميتونستى توى اين سرما نگهبانى بدى؟؟؟» احمد، شونه هاى پسرك رو گرفت و محكم بغلش كرد. بى صدا شروع كرد به اشك ريختن به پسرك گفت؛ توروخدا منو ببخش پسرك شروع كرد بــه وول خوردن كه شونش رو از دستای قدرتمند حاجى بیـرون بكشه، كه يهو دستش خورد به كلاه پشمى احمد. كلاه افتاد شناختش سرش رو گذاشت رو شونش و يه دل سير گريه كرد... او مصداق واقعی آیه ی ۲۹ سوره ی فتح بود أَشِدّاءُ عَلَى الكُفّارِ رُحَماءُ بَينَهُم
برای خدا زندگی کردن یعنی ؛ حواسمون به اطرافمون باشه نه فقط خونوادمون !! #شهید_دلها #شهید_محسن_حججی #اردوی_جهادی
کاش آن روزگاران گم نمی‌شد هوای خوب بـاران گم نمی‌شد صفای جبهه‌ها می‌ماند ای کاش صدای پای یاران گم نمی‌شد #مردان_بی_ادعا #دفاع_مقدس
فرازی از دعای ندبه مَتی تَرانا وُ نَراک کی بهم می رسد ای یار نگاه من و تو...
رسول خیلی دست و دل باز بود حتی با ارزش ترین وسیله زندگیش رو به راحتی میداد به رفیقش ، یعنی اصلا وابسته به چیزی نبود... یادمه یه بار یه ماساژور خریده بود که تقریبا گرون بود یه ماه بعدش که سراغش رو ازش گرفتم گفت یکی از دوستاش ازش خوشش اومده و رسول هم خیلی شیک داده بهش!😬 وقتی به چیزی دلبسته نبود خب از چیزی هم دریغ نمیکرد البته بماند که من آآآآآآآآآی حرررررص خورررردم 😅 نقل از برادر شهید #رسول_خلیلی
کانال کمیل 🇮🇷
🌷 تفحص؛ تکاندن غبار فراموشی 🔻 رهبرانقلاب: این‌که شما از روی جسدِ علی‌الظّاهر پنهان شده‌ی یک شهید،
درد دل بچه های تفحص با شهدا: براستی کدام یک از ما دیگری را پیدا میکند؟... ما شما را ... یا شما ما را ؟... اصلا کداممان گم شده ایم ؟... ما یا شما ؟ میپندارم... ما گم کرده ایم و شما ... روح مان میخواهد و جسمتان .... ما محو در زمانیم و شما محو در زمین... شما در و ما در پی پس ای شهید... قرارمان باشد: تفحص از ما تلنگر از شما ما بر جسم تان شما با روح مان ... شهدا را یاد کنید با ذکر