eitaa logo
کانال کمیل
6هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.9هزار ویدیو
113 فایل
#سلام_برابراهیم❤ ✍️سیره شهدا،مروربندگی،ارتباط با خدا.‌.. 💬خادمان‌کانال؛ @Ashena_bineshan @komeil_channel_95 ✅ موردتائیدمون👇 💢 @BASIRAT_CYBERI 👤نظرات شما👇 @nazarat_shoma کپی باذکر‌14 #صلوات برای هرپست✅ اومدنت اتفاقی نبود...😉
مشاهده در ایتا
دانلود
منتــظر نمیـمونه کنی ممـــکنه همــــــــــــــین الان قـــبل از خوندن کل ایـن پست، جونـتو بگیره! ⚡️عزراییل هـر روز به دیـوار خونت تکــــیه مـــــــیده و نگـــات میــــکنه منتظــــر دســــــــتور خداست.. ...❗️
هدایت شده از سلام برابراهیم
j002.mp3
5.84M
شبتون آروم با نوای که آرامش بخش دلهاست ❤️
🌷نگذاشت تالار بگیریم. ما هم تمام مراسمات را توی خانه گرفتیم. خانم ها دور تا دور نشسته بودند و طبق رسم، داماد باید می آمد کنار عروس می نشست تا هدایای خانواده ها تقدیمشان شود. 🌷گفتم: «مادرجان! پاتختی است، همه منتظرند؛ چرا نمیای؟ اگر نیای فکر مى كنند عیب و ایرادی داری! گفت: نه، هر فکری میخوان بکنن؛ از نظر اسلام درست نیست جایی برم که این همه خانم نشستند. کنترل نگاه ها در این شرایط سخته مادر، سخت! ❌ بايد شهادت گونه زيست، تا شهيد شد. شهادت هنر مردان خداست.
4_6012665764396401127.mp3
15.53M
راوی :سردار حاج محمد احمدیان روایت تکان دهنده سردار احمدیان از مقاومت غیرتمندانه یک شهید در تپه برهانی 🌺سه تا تپه هست ،دوتا تپه رو دشمن گرفته ،تپه وسط دست بچه های ماست ،یه تعداد آدم رو این تپه زنده هستن...تنها راه ارتباطی یه بی سیم هست.یه طرف حسین برهانی زیر آتش یه طرف هم حسین خرازی... دارن با هم صحبت میکنن.حسین خرازی میگه تا تاریکی هوا تپه رو نگه دارین ...حسین برهانی فریاد میزنه...آقای خرازی به همت قسم به غیرت قسم به مردانگی قسم به خداوندی خدا قسم تا زنده ام نمیزارم این تپه سقوط کنه...عزیز جعفری (فرمانده فعلی سپاه)میاد به خط بی سیم میگه آقای برهانی تا تاریکی هوا تپه رو نگه دارین ...حسین برهانی فریاد میزنه...آقای خرازی به همت قسم به غیرت قسم به مردانگی قسم به خداوندی خدا قسم تا زنده ام نمیزارم این تپه سقوط کنه..
⤴️ حاج حسین یکتا : شهدا وسط عملیات ولایت پذیری رو تمرین کردند ! و ما الان وسط معبریم؛ در یک پیچ مهـــم تاریخی ....
پنج شنبه است روزخوندن یه سوره ازقرآن روزخوندن یه فاتحه بر دلی که در زیرخاکه اموات چیزی زیادی ازمانمیخوان فقط به اوناسربزنیم یادی کنید ازدلایی که در زیرخاکه بایک صلوات وفاتحه
#عاشق_شهید_همت_بود. یکبار در جلسه خواهران بسیج، دیدم خواهران در یک طرف میز نشسته اند او هم همان طرف اما چند صندلی آن طرف تر نشسته است طوری که در #مقابل خواهران نباشد و چهره در چهره نباشند. می گفت: نمیخوام رودرروی #خانمها باشم. طوری مینشینم که عکس #شهید_همت هم در مقابلم باشه. حاج قاسم میگفت این شهید منو یاد حاج همت می انداخت. #شهید_محمدحسین_محمدخانی شادی روحش #صلوات
🌷یه روز من و حسن از خیابون عبور مى كرديم. کنار خیابون عده ای بساط میوه فروشی پهن کرده بودند. به میوه ها که نگاه کردم چشمم به جعبه های انگور افتاد. درشت و خوش رنگ بودند. به حسن گفتم: اجازه میدی کمی انگور بخرم؟ گفت: اگه دوست داری عیبی نداره بخر. 🌷من رفتم و قیمت انگورها رو پرسیدم. کمی گران به نظر می رسيد. از فروشنده نایلونی گرفتم، اما با خودم گفتم: بهتر است اول ببینم انگورش خوب است یا نه! یه دونه انگور گذاشتم توی دهنم. دیدم بی مزه است. گفتم: شاید این یکی اینطور بوده. چند دونه دیگه خوردم، وقتی دیدم انگورها تعریفی ندارن، نایلون رو گذاشتم سرجاش و اومدم پیش حسن. 🌷....به من گفت: پولشو دادی؟ گفتم: پول چی رو؟ گفت: پول اون چند دونه انگور رو که خوردی. همون جا بود که به خودم اومدم و از دقت و توجه او تشکر کردم. 🌹خاطره ای از زندگی سردار شهید حسن شوکت پور 📚 کتاب "کوله پشتی" به نقل از حدیث آرزومندی ص ٨٦
دل هوای روی ماه یار دارد جمعـه ها دل هوای دیدن دلدار دارد جمعـه ها روز جمعـه چشم در راهیم ما ای عاشقان یار با ما وعده دیدار دارد جمعـه ها اللّهم عجل لولیک الفرج ...
.... 🌷جلسه اولى كه اومدن خونمون خواستــگارى بهم گفت: تنها نیومدم.... مادرم حضرت (زهرا سلام الله علیها) همرام اومدن. من از كل اون جلسه فقط همين يه جمله شو يادمه. وقتی رفتن، من فقط گريه مى كردم. 🌷مادرم نگرانم بود و مدام می پرسید: مگه چی بهت گفت که اینجوری گریه مى كنى؟! گفتم: یادم نیســـت چی گفت! فقط یادمه که گفت: با مادرش حضرت زهـرا (س) اومده خواستگارى. جوابم مثبــــــتِ. تا اینو گفتم؛ خونوادمـــم زدن زیر گريه.... 🌷من اون شب واقعاً حضور حضرت زهرا (سلام الله عليها) رو حس مى كردم.... 🌷مدام ذکــــر بی بی رو لباش بود. مداح نبود ولی همیشه وسط هیئـت روضه حضرت زهرا (سلام الله علیها) مى خوند. ارادت قلبی سیّــد به حضرت باعث شد تا سرانجام مثل مادر پهلو شکسته ش با اصابت ترکش به پهلو به شهادت برسه. راوى: همسر شهيد سيد اسماعيل سیرت‌ نیا
گفت: بالاخره که میکنی.اینجوری نمی مونه نفس عمیقی کشیدم و گفتم: یاد آدما هیچوقت تمومی نداره با اینکه نیستن، با اینکه رفتن، ولی هیچ وقت شون تموم نمیشه گفت: ولی همین که نیستن کم کم همه چی تموم میشه گفتم: بعضی از آدما، تازه از نبودنشون میشه شادی روح پاک شهدا
#به_یاد_داداش_ابراهیم❤️ در جوار بارگاه ملکوتی اقا علی بن موسی الرضا (ع) 🌹ارسالی شما
هدایت شده از سلام برابراهیم
1_31053948.mp3
3.24M
چقدر غمگینه غروبای جمعه😔 سینه ها سنگینه غروبای جمعه😭 پیشنهادویژه دانلود👌 @SALAMbarEbrahimm
✍️| | اي خواهران عزيزم حجاب و عفٺ و پاڪدامني را سرلوحہ زندگي خود قرار دهيد و هميشہ فاطمہ وار و زينب گونه زندگے و مبارزه ڪنيد. 🌷شهــید محمد جوادی نژاد🌷 
💢 باران شدت گرفته بود ... بیرون از سنگر را نگاه می‌کردم، ناگهان چیزی در میان باران توجه مرا به خودش جلب کرد ، دقت که ڪردم دیـدم یک نفر در حال نماز خواندن است ! زیر بـاران ؟!!! با دقت بیشتری که نگاه کردم از تعجب دهانم باز مانده بود مصطفـــی بود ... کہ زیر باران داشت نماز می‌خواند !! بعد ها ازش پرسیدم که چرا زیر باران نمـاز می‌خواندی ؟! گفت: می‌خواهم خودم را برای خدا لوس کنم !! ✍ ‌راوی : همرزم شهید @SALAMbarEbrahimm
آخرت خود را به دنیاے فانی نفروشید، کمک به مستمندان و محرومین را فراموش نکنید، در عرصه های اجتماعی و فرهنگی، سیاسی حضور فعال داشته باشید. 🌷شهید محمد بلباسی🌷
مزار این شهید همیشه شلوغ است! 🌷مزار سجاد خیلی شلوغ می‌شود، اوائل این موضوع برای خود ما هم عجیب بود، می‌رفتیم و می‌دیدیم یکی از شیراز به #عشق سجاد بلند شده آمده تهران، یکی در گرگان خواب سجاد را دیده و آمده بهشت زهرا، یکی در قم، یکی در اصفهان و ... اولش نمی دانستیم حکمتش چیست بعد دیدیم حکمت این شلوغی، برمی گردد به وصیت نامه سجاد که خطاب به مردم گفته: « اگر درد دلی دارید یا خواستید مشورتی بگیرید بیایید سر مزار من . به لطف خداوند من همیشه حاضر هستم. » شاید باورتان نشود اما ما هر وقت سر مزار سجاد می‌رویم می‌بینیم مزار پر از دسته گل است و اصلا احتیاجی نیست ما با خودمان گل ببریم. » شهید #سجاد_زبرجدی 🌷 راوی خواهر شهید شهادت ۱۳۹۵ حلب سوریه مزار مطهر قطعه ۵۰ بهشت زهرای تهران #شهید_دهه_هفتادی مدافع حرم🌷
هدایت شده از سلام برابراهیم
j003.mp3
6.1M
شبتون آروم با نوای که آرامش بخش دلهاست ❤️
گفتند که تا #صبح فقط یک راه است با عشق، فقط فاصله‌ها کوتاه است هر چند که رفتند، ولی بعد از آن هر قطعۀ این خاک، #زیارتگاه است... @SALAMbarEbrahimm
شهید ، شهید ❤️خداوند از مؤمن ادای تکلیف را می خواهد، نه نوع کار و بزرگی و کوچکی آن را. فقط ، و با دید تکلیفی به وظیفه توجه کردن. درس_اخلاق شادی روحش صلوات🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روح الله دوم دبستان بود باید با پدرش سردار قربانی، به ماموریت میرفتند روح الله در همان سن کم حدود را رعایت می‌کرد و این موضوع از چشم پدر و مادرش دور نمی‌ماند. 👈مثلا هیچگاه به صورت نگاه نمی‌کرد. هنوز خیلی مانده بود به سن برسد. اما هم را می‌خواند هم به حلال و حرام خیلی مقید بود. این رفتارهایش را از پدر و مادرش برداری کرده بود. 💢آری او یک شهید بود تا شهید نباشی شهید نمیشوی 🌷 @SALAMbarEbrahimm
خدایا چقدر دوست داشتنی و پرستیدنی هستی ... هیهات که نفهمیدم ! چقدر لذت بخش است انسان آماده باشد، برای دیدار پروردگارش ، ولی چه کنم که تهیدستم ، خدایا قبولم کن .... . فرازی از مناجاتنامه #شهید_سید_روح_الله_عمادی🌷 . ولادت ۱۳۵۹ شهادت ۱۳۹۴ تاسوعای حسینی. از گردان هوایی صابرین #شهید_مدافع_حرم #شهدا_رهبرم_را_دعا_کنید @SALAMbarEbrahimm
(٢ / ١) ....! 🌷زمان جنگ رسم بود که سازمان های دولتی، مدیرها و کارمندهای خود را به جبهه اعزام می کردند. سال ١٣٦٥ در فاو مستقر بودیم. بی سیم خبر داد. بخشدار «میاندرود» و «کیاسر»، سهمیه ی مدیرهایی هستند که این دفعه قرار است چند هفته مهمان محور، توی خط باشند. تا اسم مدیر و معاون تو دهان بی سیم چی چرخید، ذهن ام درگیر شد. دنبال این بودم، سر به سر آنها بگذارم و مثل بیشتر وقت ها که میزبان مدیرها هستیم، ترس و وحشت را به جانشان بیندازم. 🌷همه ی این سر به سر گذاشتن ها با قصد و نیت انجام می شد. بنای مردم آزاری نبود. هدف این بود که وقتی برگشتند، بدانند رزمنده ها و بچه های مردم توی جبهه به چه سختی زندگی می کنند. با خودم کلنجار می رفتم تا فکر بکری به ذهنم برسد؛ فکری که «نه سیخ را بسوزاند و نه کباب را». 🌷دست به کار شدم. قلم، کاغذ گرفتم و شروع کردم به نامه نوشتن. نامه را که نوشتم، دادم دست پیک محور تا آن را به دست بخش دارها برساند. از قصد، در نامه را هم باز گذاشتم تا وقتی نامه را دیدند، متن آن را به راحتی بخوانند. نشانی دو مدیر را هم به پیک دادم و تأكيد کردم که به آنها بگوید، نامه را به دست فرمانده گردان امام محمد باقر (ع) برسانند. 🌷گردان امام محمد باقر (ع) یکی از گردان های محور ٢ بود. مطمئن بودم که آنها به محض دیدن نامه ی سرباز، کنجکاویشان گل می کند و تا ته نامه را می خوانند؛ همان چیزی که دوست داشتم اتفاق بیفتد. متن نامه این بود:... ادامه دارد...
یکی از نکات جالب جنگ ایران و عراق که ممکن هست از آن اطلاع نداشته باشید: در زمانی که شهر سوسنگرد در اشغال عراقی ها بود آنها برای این شهر فرماندار و مقامات شهری هم انتخاب کرده بودند ... ✏️ ۳۸ سال قبل شهر سوسنگرد پس از مدتها محاصره ، در طی عملیاتی کوبنده ۱ روزه توسط ارتش ایران (با همکاری دلیرانه مردم شهر) آزاد شد.