#کلام_شهید
🌷جوانان عزیز
🌟چشم #شهدا و تبلور خونشان به حرکت و شعور شما دوخته شده
✨باید مواظب باشیم خط #ولایت را گم نکنیم،
🌟 #معیارها در تمامی گزینشها و انتخابها، اشاره و اراده #ولایت است.
🌹شهید عزادار نمیخواهد، #رهرو میخواهد.
#شهید_محمود_شفیعی
#یاد_شهدا_باصلوات
#خاطرات_شهدا
🔺 شب یلدا بود 🍉؛
قرار شد من و امیرعلی و یکی دیگه از رفقا برای انجام کاری تو ساختمون جبهۀ فرهنگی میقات ظهور بمونیم.
یک ساعتی⏰ از رسیدن ما گذشت ولی از امیرعلی
محمدیان خبری نشد.😥
ما هم بهش زنگ نزدیم☎️. گفتیم هم شب یلداست و هم تولدش🎂 ؛ حتماً خواسته کنار خانواده باشه😌
خیلی طول نکشید که امیرعلی با هندوانه 🍉و آجیل و کیک 🍰و تنقلات دیگه وارد ساختمون شد.
اون شب خیلی بهمون خوش گذشت🎈 ؛ امیرعلی مثل همیشه ما رو غافلگیر کرد.😇
حالا شب یلدا که میشه ، ماییم و خاطرات طلایی شهید مفقودالاثر مدافع حرم ، امیرعلی محمدیان ... نیست که بهش بگیم داداش تولدت مبارک😥😔
✍راوی: مصطفی سلطانی همرزم و دوست شهید
#شهید_امیرعلی_محمدیان 🌷
#سالروز_ولادت
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
💢 #نحن_ابناء_الحیدر
در روز شهـادت بـرادرم ...
ایشان با یک بلـدِ راه همراه مےشوند . هدف ، خانـه ای در بالای تپہ بـود ، بہ گفتہ بلدچی نقطهای استـراتژیڪ بود ڪہ نبایـد سقـوط میکرد. با وجود ڪمبود آب و غـذا و مهمات، امیر و ۴نفر دیگر به بالای تپه بسمت خانہ رفتند.
حقیقتا امیـر آدم پای ڪاری بـود.
به محض ورود بہ حیاط خانہ،
نفر جلوی امیر از ناحیه قلب مورد هدف
تڪ تیراندازهای تروریست تڪفیـری
قرار مے گیـرد و زمین مے خورد.
همرزم امیـر زنـده می ماند و
امیـربرخلاف توصیههای همرزمانش
مبنے بر خطرناڪ بودن موقعیت بہ
ڪمڪ همرزم خود رفتہ و اورا از تیررس تڪتیراندازهای تڪفیری نجات می دهد
کہ در این کار خود او از ناحیه سر مورد هدف تکتیرانداز تکفیری قرار میگیرد و دچـار جراحت سطحی میشود ، در ادامہ ، تڪفیریها از سہ طرف بہ خانہ حملـہ ور مے شـوند و امیر به تنهایی از یڪ اتاق بدون پنجره ، یڪ طرف را پوشـش می دهد ..
بہ گفتہ شاهدان عینی ،
امیر با خواندن رجزهایی همچون
«نحـن حیـدریه نحن قوّه حیـدریه ،
نحـن شیـعہ علی ابـن ابی طالب»
بالغ بر ۳۴ نفر از تکفیری ها را
به هلاڪت می رسانـد ...
تا اینڪه تکفیری ها به پشت درب اتاق سنگر ایشان میرسند و یڪ نارنجڪ به داخل اتاق پرتاب می ڪنند ولی امیـر نارنجک اول را به سمت خود تروریستها باز پرتاب میڪند.
اما با انفجـار نارنجڪ دوم،
ایشان به درجہ رفیع شهادت
و آرزوی خود نائل میآیـد.
✍ راوی : برادر شهیـد
#پاسدار_مدافع_حـرم
#شهید_امیر_لطفی
#سالروز_شهـادت
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
نامردا بهش میگن مزدور نظام، ارزشی، ساندیس خور و ...
ما بهش میگیم مرزبان با شرف، سرباز آقا امام زمان و ...
سلامتی شون صلوات
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
🌹بسم رب الشهدا والصدیقین
گفتیم #شهدا دلمون راهی جبهه های اخلاص شد...
به راستی کجان اونایی که فقط #برای_رضای_خدا کار میکردن!😔
از روزی که اومد تو اردوگاه اتفاقات عجیبی می افتاد!
لباسای نیروها که خاکی بود و کنارساکشون افتاده بود ، صبح شسته شده رو بند آویزون بود!! هر پوتینی که بیرون از چادر می موند صبح واکس خورده و براق جلوی چادر پیداش میشد!
وقتی این اتفاقات عجیب رومیدیدیم ، میخندیدومیگفت بابا این کیه شب ها زوروبازی در میاره! 😳
میگفت : آقای زورو لطف کنه امشب لباس های منم بشوره😁
پوتینام روهم واکس بزنه😌
بعد عملیات وقتی علی قزلباش شهید شد ، یکی از بچه ها باگریه گفت :بچه ها یادتونه چقدر قزلباش زوروی گردان رو مسخره میکرد!!؟ خودش بود😔 منو قسم داده بود به کسی نگم...
آره رفقا...شهید قزلباش زوروی گردان بود اما اون رو مسخره میکرد تا کسی نفهمه اونی که شبانه این کارارو انجام میده خودشه😔
🍃راستی بچه ها مایی که دم از شهدا میزنیم ، چقدر رو #شباهتمون کار کردیم !؟
اعمالمون مثل اونا مخلص و بی ریاس!؟
یا دنبال دیده شدنیم!
میتونیم به خودمون بگیم رهرو!؟یا مثل همیشه فقط شرمندگیشون برامون مونده!؟😔
🌸🍃رفقا #شهدا شرمنده نمیخوانااا اونا #رهرو میخوان
🌹یه یاعلی بگو و به مسیری که داری میری فکر کن...باخودشون عهد ببند که جز برای رضای خدا کاری نکنی😉
زندگیت که در راه رضای خدا قرار بگیره دیگه دلت نمیگیره ❤️
🌷شبتون شهدایی
برشی از #کتاب سربلند
هر وقت کارش جایی #گیر می کرد و تیرش به سنگ میخورد، زنگ میزد که برایش قرآن بخوانم.
داشتم غذا درست میکردم، زنگ میزد که: مامان یه #یس برام بخون کارم رو رها میکردم و مینشستم جَلدی برایش میخواندم.
میخواست #زمینیرا که پدرش بهش داده بود، بفروشد و جای دیگری خانه بخرد .چهل سورهی #حشر برایش نذر کردمسیهشتمی را که خواندم به فروش رفت.
وقتی میآمد خانهمان و میدید دارم #قرآن میخوانم، به خانمش میگفت: ببین مامانم داره قرآن میخونه که #شهید نشم
خون خونش رو میخورد و میگفت:همین که میان اسمم رو بنویسن برای سوریه، خط میزنن میگن #حججی نه.
گریه میکرد و میگفت: نکنه کسی رفته و چیزی گفته،بابا حرفی نزده باشه؟!
راوی :مادرشهید
#شهید_محسن_حججی💔
#فرمانده_ای_که_معبر_نیروها_شد....
🌷در عملیات والفجر ٦، توی معبری که نیروهای عمل کننده می بایست از آن پیش می رفتند، تخریبچی ها نتواستند کارشان را انجام دهند و سیم خاردارهای حلقوی پایان مسیر را جمع کنند.
🌷عملیات شروع شد.... تیربارهای دشمن، روی معبرها شروع کردند به تیراندازی تا بلکه جلوی پیشروی نیروها را بگیرند یا اگر شده، کُند کنند. شهید منصور کلبادی نژاد که اوضاع را به نفع دشمن دید، بدن اش را به صورت پلی روی سیم خاردارها قرار داد و به نیروهای گروهان تحت امرش دستور داد از او عبور کنند.
🌷بچه ها شروع کردند به عبور از بدن منصور. نفرات آخر گروهان تازه متوجه شدند، رزمنده ای که روی سیم خاردارها قرار دارد و دارد از بدنش خون می چکد، فرمانده شان منصور کلبادی نژاد است. اين کار منصور روحیه ی بچه های رزمنده را دو برابر کرد و باعث شد رزمی جانانه ای را در مقابل دشمن انجام دهند.
راوی: سردار علیجان میرشکار
❌ اولين بارى نبود كه توى جبهه مسئول و فرمانده اى معبرى مى شد براى پيروزى. مسئولين يادتون باشه شما فقط اومدين معبر باشين براى مام وطن. كاش ديوار شكسته نباشين....!!!
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#عاشقانه_شهدا
روزایی که پیشم نبود و میرفت مأموریت،
واقعاً دوریش واسم سخت بود😔
وقتمو با درس و دانشگاه پر میکردم📚
با دوستام میرفتم بیرون...
قرآن میخوندم...
خبر شهادتشو که شنیدم😭
خیییلی ناراحت شدم💔
تو قسمتی از وصیت نامه ش نوشته بود:
"زیبای من❤️خدانگهدار..."
اوج احساسات و محبتش بود😌
بیقرار بودم حالم خیلے بد بود😔
هر شب با خدا حرف میزدم
التماس میکردم که خوابشو ببینم...
که ازش بپرسم...
چرا رفت و تنهام گذاشت؟؟💔
با حضرت زینب (سلام الله عليها)
حرف ميزدم
میگفتم "خدایا...
راضی ام به رضای تو…
اون واسه حضرت زینب
(سلام الله عليها) رفت"
بعدش قرآن خوندم و خوابیدم
اومد به خوابم❤️
تو خواب بهش گفتم:
تو قووول دادی که برگردی
چرا تنهااام گذاشتی...؟😭
چرا رفتی؟😭
گفت:
من اسمم جزو لیست شهدا بود💚
من مذهبی زندگی کردم!
گفتم:
پس من چی…؟چطوری این مصیبتو تحمل کنم؟💔
تو که جات خوبه...☺️بگو من چیکار کنم..؟😭
گفت:
برو یه خودکار بیار!
اسممو رو کاغذ نوشت✍🏻
تو پرانتز…❤️"همسر مهربونم"❤️
گفت:
"ما تو این دنیا آبرو داریم!
شفاعتتو میکنم😌❤
با صدای اذون صبح بود که از خواب پریدم
دیگه آرامش گرفتم💚
دیگه الان از مردن نمیترسم...
میدونم شوهرم اون دنیا شفاعتمو میکنه🌹
عقدمون💍
۲۹ اسفند سال ۹۱ بود...
روز ولادت
حضرت زینب (سلام الله علیها)
شروع و پایان زندگیمونم با خانوم حضرت زینب (سلام الله علیها )
گره خورده بود...💚
#همسر_شهید_امین_کریمی
#همسران_مدافعان حرم
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
🌹کلام شهید
#شهید_ابراهیم_هادی 🌷
خدایا عشق به #انقلاب و #رهبر کبیر انقلاب چنان در وجودم شعله ور است که اگر تکه تکه ام کنند و یا زیر سخت ترین شکنجه ها قرار گیرم، او را تنها نخواهم گذاشت
تا حالا سگ دنبالت کرده ؟🙄
نکرده؟
خب خداروشکر که تجربشو نداری...😔
اما بزار برات بگم...
وقتی سگ دنبالت میکنه...
مخصوصا اگه شکاری باشه...😨
خیلیا میگن نباید فرار کنی ازش ...🏃
اما نمیشه... 😶
یه ترسی ورت میداره ک فقط باید بدویی...😰😥
امـا...
خدا واست نیاره اگه پات درد کنه...😖
یا یه جا گیر کنی...😣
یا...
کربلای چهار بود...
وقتی منافقین لعنتی عملیاتو لو دادن...😏 مجبور شدیم عقب نشینی کنیم...
نتونستیم زخمیا رو بیاریم...😞
بچه های زخمیه غواص تو نیزارهای ام الرصاص جاموندن...😔
چون نه زمان داشتیم و نه شرایط نیزار ها میذاشت برشونگردونیم...❗️
هنوز خیلی دور نشده بودیم از نیزارا که یهو صدای ناله ی زخمیا بلند و بلند تر شد...😦😰
آخ ...
نمیدونم چنتا بودن...
سگای شکاری ...🐾
ریخته بودن تو نیزار...🐕
بعثیا به سگ های شکاریشون یه چیزی تزریق کرده بودن که سگا رو هار کرده بود ...😡
هنوز صدای ناله های بچه ها تو گوشمه...😞
زنده زنده رفیقامو که دیگه پای فرار کردن نداشتن رو...😭
داشتن تیکه تیکـ ....😭😭
کاری از دست ما بر نمیومد ...
.
شنیدی رفیق؟
انقد راحت پا روی خونشون نذاریم...
امنیتی که الان داریم فقط به خاطره خون شهداست
معذرت بابت تلخی روایت...
.
علقمه. یادمان کربلای ۴ 😔
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⬅️کلیپ تکان دهنده یاد مرگ 😱
🔴یه روزم نوبت من و تو میرسه
خوب بهش فکر کن...
💢استاد رائفی پور
#پیشنهادویژه_دانلود✅
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 کلیپی زیبا از آخرین صحبتهای #شهید_محمد_تقی_سالخورده 🌷
#سالروز_ولادت ♥️
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
🌷کاش فراموش نکنیم گرمای کرسی امسالمون رو مدیون #شهدا و خانواده اونا هستیم 😔
#امنیت_اتفاقی_نیست
4_5947463165796156105.mp3
7.27M
@salambarebrahimm
برای امام زمان(عج) لـوتی وار زندگی کن...
راوی: حاج #حسین_یکتا
با هدست گوش کنیـد...
#غربت_امام_زمان 😔
🌷خاطره ای از جمعی دوستان شهید
🌸🍃محور همه فعالیت هایش نماز بود.ابراهیم در سخت ترین شرایط نمازش را اول وقت می خواند.بیشتر هم به جماعت در مسجد.دیگران را هم به نماز جماعت دعوت می کرد.
مصداق این حدیث بود که امیرالمومنین علیه السلام می فرمایند:هر که به مسجد رفت و آمد کند از موارد زیر بهره می گیرد:
(برادری که در راه خدا با او رفاقت کند،عملی تازه،رحمتی که در انتظارش بوده،پندی که از هلاکت نجاتش دهد،سخنی که موجب هدایتش شود و ترک گناه.)مواعظ العددیه ص ۲۸۱
ابراهیم حتی قبل از انقلاب،نمازهای صبح را در مسجد و به جماعت می خواند.رفتار او ما را به یاد جمله معروف شهید رجائی می انداخت،((به نماز نگوئید کار دارم،به کار بگوئید وقت نماز است.))
بهترین مثال آن،نماز جماعت در گود زورخانه بود.وقتی کار ورزش به اذان می رسید،ورزش را قطع می کرد و نماز جماعت را برپا می نمود.بارها در مسیر سفر،یا در جبهه،وقتی موقع اذان می شد،ابراهیم اذان می گفت و با توقف خودرو،همه را تشویق به نماز جماعت می کرد.
صدای رسای ابراهیم و اذان زیبای او همه را مجذوب خود می کرد.او مصداق این کلام نورانی پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم بود که می فرمایند:((خداوند وعده فرموده; موذن و فردی که وضو می گیرد و در نماز جماعت مسجد شرکت می کند،بدون حساب به بهشت ببرد.))مستدرک الوسائل ج۶ ص۴۴۸
ابراهیم در همان دوران با بیشتر بچه های مساجد محل رفیق شده بود.او از دوران جوانی یک عبا برای خودش تهیه کرده بود و بیشتر اوقات با عبا نماز می خواند.
سال ۱۳۵۹ بود.برنامه بسیج تا نیمه شب ادامه یافت.دو ساعت مانده به اذان صبح کار بچه ها تمام شد.
ابراهیم بچه ها را جمع کرد.از خاطرات کردستان تعریف می کرد.خاطراتش هم جالب بود هم خنده دار.بچه ها را تا اذان بیدار نگه داشت.بچه ها بعد از نماز جماعت صبح به خانه هایشان رفتند.ابراهیم به مسئول بسیج گفت: اگر این بچه ها،همان ساعت می رفتند معلوم نبود برای نماز بیدار می شدند یا نه،شما یا کار بسیج را زود تمام کنید یا بچه ها را تا اذان صبح نگهدارید که نمازشان قضا نشود.
#سلام_بر_ابراهیم 🕊
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
#قسمت_اول (٢ / ١)
#شهيدى_كه_به_قولش_عمل_كرد....!!
🌷ما در گروه تفحص نیروی انسانی کار می کردیم. یک روز مادر شهیدی (مادر شهید صمد مدانلو - پهناب جویبار) آمد و گفت: دیشب خواب پسرم را دیدم، پسرم به من گفت؛ جنازه ی او و چند تن از شهدا در منطقه ای در زیر خاک پنهان است؛ آمدم تا این موضوع را به شما اطلاع بدهم تا آنها را پیدا کنید. من به این مادر گفتم: شما باید با مسئول تفحص مان آقای روستا صحبت کنید. او الان نیست و در منطقه حضور دارد. بروید هر وقت آمد خبرتان مى كنيم.
🌷در حال صحبت بودیم که ناگهان درب اتاق باز شد و آقای روستا وارد شد. بدون هر گونه تعللی، موضوع را به آقای روستا انتقال دادم. مادر شهید هم نزد آقای روستا رفت و ماجرای خوابش را برای او تعریف کرد. صحبت های این مادر تمام شد، روستا به شوخی گفت: خواب زن چپ است. داری با ما شوخی می کنی!
🌷من هم که حال و روز پیرزن و شوق و همچنین اطمینان او را دیدم، گفتم: کاغذ و خودکار بدهید تا ایشان شکل جایی را که در خواب دیده اند، برای ما بکشد و یا آن را به گونه ای توصیف کند که ما بتوانیم آن را روی کاغذ پیاده کنیم. مادر که منطقه را خوب نمی شناخت، شروع به توصیف آنجا کرد و با کشیدن خط و تپه و توضیح به ما نشان داد که منظورش کجاست.
🌷بعد از کشیدن کروکی خداحافظی کرد و رفت. چند روز بعد که آقای روستا به منطقه رفت، در حین تفحص، با تپه ای مواجه شد که ناخواسته او را به یاد حرف های مادر شهید انداخت و احساس کرد که این همان نقطه ای است که آن مادر، نشانی اش را داده بود. فوراً بچه ها را صدا زد و به همراه آنان دست به کار شدند و مشغول تفحص شدند، هنوز دقایقی از جستجو نگذشته بود که....
#ادامه_دارد....
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️دم بروبچههای شبکه پویا بخاطر مجموعه #یکی_بود_یکی_نبود گرم!
پویانماییهای کوتاه از زندگینامه چهرههای سرشناس ایرانی با هدف معرفی این چهرهها به خردسالان، که البته بزرگترها هم براشون جذابه و یادمیگیرن...
این قسمت: شهید شاهرخ ضرغام