eitaa logo
سلام بر آل یاسین
22.9هزار دنبال‌کننده
843 عکس
1.3هزار ویدیو
5 فایل
🌾﴿خدایا مرا خرج کارۍ کن که بخاطرش مرا آفریدۍ﴾🌾 رمان آنلاین💫«رنج عشق»💫 هر رۅز دو پاࢪت تقدیم نگاھ مھربونتون میکنیم جمعه ها و روزهاۍ تعطیل پارت نداریم🤗 کانال دوم : @hanakhanum
مشاهده در ایتا
دانلود
. ای بابا... امیرحسین ازت این توقع ها نمی‌رفت 😐😐 عزیزان در این لینک منتظر نظرات و پیشنهادات ارزشمند شما در مورد رنج عشق هستیم .🌱 https://harfeto.timefriend.net/16754453658294
4_5830389285089447401.mp3
5.64M
"ردپای عشق در عید قربان " ●━━━━━────── ⇆ ◁ㅤ❚❚ㅤ▷ㅤ ↻ ※ چند کلمه کلیدی در رابطه‌ی میان ما و خدا تعریف شده که اگر درست فهمشان نکنیم، عملاً رشدی هم برایمان رخ نخواهد داد. مثل واژه‌ی " " ! ※ همانی نیست که غالب ما فکر میکنیم! ویژه @salambaraleyasin1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. تنها گوسفند عید قربان که تونست قِصِر در بره😂🐏 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @salambaraleyasin1401
سلام بر آل یاسین
. •••====✨🌸💖🌸✨====••• کلیپ شخصيت هاي •••====✨🌸💖🌸✨====•••
25.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹شهید خلبان عباس بابایی، قربانی روز عید قربان 🔹 شهدا دلها را تصرف می‌کنند ..... 🔹 با ذکر صلوات نثار ارواح شهدا این پست را برای مخاطب هاتون هم ارسال کنید . ‌✨ الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ @salambaraleyasin1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چالکندی زیبا😍 🔹پیوند صخره و آب ، گذر خروشان آب دز، از میان دره‌ایی زیبا با کوه‌های بلند که آدم دوست داره ساعت‌ها بشینه و محو تماشای این رودخونه و منظره‌ی فوق‌العاده کوه‌هاش بشه. ❁❅❁❅❁❅❁❅ 🔵 @salambaraleyasin1401
سمت تو از تمامی مردم فراری ام ای با غریب های جهان آشنا " حسین " ...❤️
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ بہ قلم ✍ : بعد از تموم شدن حرفام نگاش کردم رنگش حسابی پریده بود - حالت خوبه مریم ؟ اصلا بهم نگاه نکرد دستشو گرفتم یخ بود ، ی آن ترسیدم ، بلند شدمو رفتم بیرون تا براش آب قندی چیزی بیارم با رفتنم همه دست از غذا کشیدن و سکوت تو جمع حاکم شد - راضی : چی شده داداش - هیچی می‌خواستم ی چایی نبات درست کنم ، ببرم برای مریم - الان برات می‌ریزم - پس بی زحمت ، ی نوک قاشق چای‌خوری توش نمکم بریز - چشم داداش کل پذیرایی رو که از نظرم گذروندم خاله رو ندیدم - حامد ، خاله رفت ؟ - آره میثم بردش خونه ی خودش - خوبه - مجتبی : ببخش داداش من گفتم سفره رو بندازیم بچه‌ها گرسنشون بود - کار خوبی کردید ، شرمندم اینطوری شد بفرمایید - امیرمحمد اومد پیشمو آروم گفت : داداش خاله مریم داره گریه میکنه - نه عزیزم ، گریه چرا ؟ - به خاطر حرفای خاله سوری - نه ، دارم باهاش صحبت میکنم چیزی نیست ، برو بشین غذاتو بخور دایی تو سکوت فقط نگام می‌کرد می‌دونم که حالمو خوب می‌فهمید تمام درد و دلای اون روزام پیش دایی بود زن دایی با ی سینی غذا و راضیه با یه چای نبات از آشپزخونه اومدن بیرون - دستتون درد نکنه زحمت کشیدین ، واقعا شرمندم به خاطر قضايای امروز! - زن دایی : این حرفا چیه مگه دست شما بوده ، ی بحث کوچولو بوده که تموم شد رفت ی بحث کوچولو !!!! ای کاش همین بود - عمو : برو به اون دختر برس که بنده خدا ، ناخوش نشه - باشه چشم ، با اجازه وقتی برگشتم پیشش بدون هیچ تغییر حالتی همونطور روی تخت نشسته بودو به روتختی چشم دوخته بود چایی نباتو گرفتم سمتش - اینو بخور - نمی‌خورم - مریم جان خودت... - دیگه بسه هرچی بود متوجه شدم بیشتر از این ظرفیت ندارم بی‌حال بلند شد تا از اتاق بره بیرون که دستشو گرفتم - بشین رنگ به روت نیست اخم کرد و گفت : برات مهمه مگه ؟ - فکر می‌کنی نیست ؟ - فکر من ارزشی هم داره برات ؟ - بشین الان عصبانی هستی - ولم کن امیرحسین رفت طرف در که جلوش وایسادم همه دارن غذا می‌خورن ، بشین تا سفره جمع شه ، زشته چند لحظه کوتاه نگام کرد ، و بعد سعی کرد به خودش مسلط بشه چشماشو بست و نفس عمیقی کشید و نشست چایی رو گرفتم سمتش که دستمو کنار زد - برو بیرون ، بعد از اینکه ناهار تموم شد بیا بهم بگو که بریم قدم برداشتم به سمتش که روشو ازم برگردون - الان حالم خوب نیست برو بیرون میترسم حرفی رو بزنم که بعداً پشیمون شم - هر حرفی بزنی می‌شنوم ، حق داری من باید بهت می‌گفتم اما فکر می‌کردم چیزی رو که خیلی سال پیش ، برای من تموم شده نباید بکشم وسط ؛ فکر می‌کردم اذیت بشی با شنیدنش تلخ خندید - بیشتر از الان اذیت می‌شدم !؟؟ تو قصد ازدواج با منو داشتی من حق نداشتم بدونم ؟ همینو میخواستی که بعداً خاله گرامیتون اینطور خوردم کنه و من نفهمم چه خبره که بعدشم شما تشریف بیاریدو با حرفاتون لهم کنی !!! 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110
. امیرحسین خان باید قبل از ازدواج میگفتی این مسئله ی مهمو 😡 حالا خربزه خوردی پای لرزشم بشین 😐😐 عزیزان در این لینک منتظر نظرات و پیشنهادات ارزشمند شما در مورد رنج عشق هستیم .🌱 https://harfeto.timefriend.net/16754453658294
دوستان توجه بفرمایید ❌ 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
❌لطفا توجه بفرمایید ❌ با عرض ادب و احترام خدمت دوستان عزیزم چند نکته ای رو میخواستم متذکر بشم نکته ی اول : بزرگواران ما تو صفحه ی ویوی کانال زده بودیم قبلا که روزای تعطیل پارت نداریم واقعا از رفتار بعضی از دوستان تعجب می‌کنم ، میان پی وی و به خاطر ی پارت با الفاظ بدی بنده رو خطاب می‌کنند من بد قولی نکردم که عزیزان حالا عید هم بوده و به هر دلیلی نتونستم پارت هدیه بفرستم واقعا توهین داره این موضوع ؟؟!!! 😔😔 خیلی از رمان‌ها و البته نه همگیشون میان پارتای ۲۰ خطی میدن بعد روزی دو پارت میزارن بعضی اوقات هم هدیه میزارن بعد بنده هر پارتم معمولا ۵۰ خط میشه ولی متأسفانه این دو روز اعتراضی داشتم که دیگه بی احترامی مطلق بود 😔😔 بزرگواران من بینهایت سپاسگزارم از توجهتون به رنج عشق، اما توانم در همین حده ، بنده هم مثل شما خانواده دارم ، حق بدید بهم دوم : بابت کلیپ شخصيت ها به بنده حق بدید که نتونم عکس واقعی شخصيت ها رو قرار بدم سعی کردم افرادی رو انتخاب کنم که کمی نزدیک باشه به شخصيت هاي رمان ، البته به جز بچه ها که چند سالی بزرگترند ببینید بزرگواران این کانال ۱۰۶۰۰ نفر عضو داره و هر کدوم تو ذهن خودتون شخصيتی رو ساختید واقعا من نمیتونم افرادی رو قرار بدم تو کلیپ که همه راضی باشند ینی واقعا ی کلیپ ناقابل اینقدر ارزش داره که بخاطر اینکه دور از ذهن بعضی از مخاطب هاست بنده مورد بی احترامی واقع بشم 😔😔 شخصيت امیرحسین بله به سنش نمیخوره اگه موردی بهتر پیدا کردید بفرستید عوضش میکنیم من به خاطر اصرار خیلیا این کلیپ ساختم اگه خیلی اذیت میشید باهاش بفرمایید پاک می‌کنم از کانال سوم : کلیه تبلیغاتی که بابت خیریه و این صحبتا در کانال قرار میده ادمین باید بگم مربوط به ما نیست توجه بفرمایید عزیزان هر پستی که در کانال زیرش لینک کانال آل یاسین نباشه و لینک غیر باشه یا تبلیغه یا تبادل اگر زمانی بخوام مبلغی رو بابت امر خیری جمع کنم باید با نظارت مستقیم خود بنده باشه و اون موقع حتما میگم که نظارت خودم هست و لینک کانال آل یاسین رو میزنیم بنده روی مسائل مالی خیلی میترسم که خدای نکرده مال حرومی وارد زندگیم نشه بیشتر روی همین مسئله مالی هست که وی آی پی نمیزنم ، چون رمان هنوز داره نوشته میشه میترسم بد قول بشم و نتونم به طور روتین و مرتب روزی ۳ یا ۴ پارت بزارم و اون پول دیگه حروم میشه و من کلا بهم میریزم روی اینجور مسائل بنابراین ، تبلیغات خیریه مربوط به ما نیست ، پیشنهاد میکنم حضوری به افرادنیازمند کمک کنید و به فضای مجازی اعتماد نکنید مگر اینکه به بانی امر خیر اعتماد داشته باشید
چهارم : عرض دیگه ای که داشتم در مورد این قبیل پیام ها بود ببینید بزرگواران ، در مورد تبليغات و تبادلاتی که ادمین تو کانال میزاره باید بگم : وقتی ادمین بنریو در کانال قرار میده به معنای تایید ما نیست ادمین فقط با گذاشتن اون بنر تو کانال داره اون کانالو معرفی میکنه خدمتتون حالا اینکه رمانی بنرش فیکه دیگه گردن ما نیست که من نمیتونم برم دونه به دونه پارتای کانالهای رمانو بخونم تا بفهمم بنرش فیکه یا نه یا تبلیغی که گذاشتیم راسته یا نه مثل این میمونه که شما میرید بنگاه املاک و یک خونه به شما برای خرید معرفی میکنه ، این شمایید که باید برید خونه رو ببینید و بپسندید و در موردش تحقیق کنید ، ببینید همسایه هاش خوبن یانه ، و بعدا تصمیم بگیرید بخرید یانه تو فضای مجازی هم تا حدودی همینه برید داخل کانال دیدید قیمتاشون یا محتوای کانال مناسب نیست بیاید بیرون یا مثلا بنر فروشگاهی گذاشتیم میایید اعتراض میکنید لباساشون قیمتاش گرونه ، نوع لباس مناسب نیست ، چهره ی خانوم معلومه بزرگواران خواهش میکنم درک بفرمایید بنده هر روز دارم به ادمین متذکر میشم که با کانال های موزیک و اینستایی و چه میدونم زناشویی و غیرمناسب و ..... تبادل نکنه یا تبلیغشونو قبول نکنه ولی دیگه نمیتونم روی این خصوصیات ریز هم تسلط داشته باشم عذر خواهی میکنم اگه طولانی شد ولی باید میگفتم ، متاسفانه ، از دیشب که فرصت کردم پیامها رو چک کنم ، خیلی دلخور شدم التماس دعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بزرگوارید دوست خوبم، ممنونم از لطفتون ❤️❤️❤️🙏🙏
ممنون از محبت شما ❤️❤️🙏🙏 نه بزرگوار عکس حرم ، عکس خوشون نبود
۱- والا تا الان که شهید نشدن ، ازین به بعدشو دیگه نمیدونم 😄 نه دوست عزیزم داستان اینطور پیش نمیره 🌸🌸 ۲- فکر نمیکنم زیر ۸۰۰ پارت بشه 🌸
ولی‌آقای‌ِامام‌حسین... ما به قربانِ تو رفتیم و همانجا ماندیم
هرگاه‌زمـینه‌گــناه‌وتخـلف‌ونارضایتی امـام‌زمـان‌پیـش‌آمدخودرامنع‌کنید وبگویید:«من‌به‌امامــم‌قـول‌داده‌ام که‌مباداناراحتش‌کنم..» _آیت‌الله‌بنابی 🌱
شبهات حجاب 9.mp3
1.62M
🎙چگونه حیاءِ دخترانمان را افزایش دهیم تا در آینده افرادی با حجاب شوند؟ 🍃 استاد شمشیری | بخشی از سلسله جلسات به شبهات در اصفهان ⏱ ۴ دقیقه و ۲۲ ثانیه 🔗 الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌ @salambaraleyasin1401
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ بہ قلم ✍ : - بیا بشین با لحنی تند طوری که صداش بیرون نره گفت : - نمی‌شینم واقعا ازت بعید بود امیرحسین از نظر من ، این کارت با دروغ هیچ فرقی نمی‌کنه شاید به نظر تو هیچ مسئله‌ای نباشه اما از نظر من قابل اغماض نیست و بی‌هوا درو باز کرد و زد بیرون دنبالش رفتم بیرون و دیدم سفره رو دارن جمع می‌کنن کیفشو از کنار مبل برداشت و گفت : با اجازتون زحمتو کم می‌کنم - دایی : رحمتی دخترم این حرفا چیه ، من واقعاً به خاطر حرف‌های خواهرم شرمندم اگر میتونی قابل بدون و بمون - خواهش می‌کنم ، دشمنتون شرمنده باشه ، از اولم تصمیم داشتم یکی دو ساعت بمونم و برم - انشالله که از دست ما ناراحت نباشی - اختیار دارید ، نه نیستم رو کرد به سمت بقیه و خداحافظی کرد و رفت به سمت حیاط - عمو : امیرحسین جان ، ما دیگه رفع زحمت می‌کنیم - باشید عمو ، مریمو می‌رسونمو زود برمی‌گردم - نه دیگه فعلا پیشش باشی بهتره ، الانم دیر شده ، باید برگردیم - باشه اصرارتون نمیکنم ، اینجا خونه ی خودتونه ، تعارف نکنید - ممنون عمو جون انشالله برای عروسیتون همه میایم دوباره - حتما ، منتظریم خیلی زحمت کشیدید ، انشالله عروسی بچه‌ها جبران کنم - اونقدر پدر و مادرت برای ما زحمت کشیدند که ما هر کاری برای بچه‌هاشون انجام بدیم بازم کم کردیم - زن عمو : خوشبخت شید امیرحسین جان ، دختر صبور و خانومیه - ممنون زن عمو جان ، لطف دارید با اجازه دیگه من برم ، بیرون منتظره - عمو : برو به سلامت وقتی رفتم تو حیاط روی پله‌ها نشسته بود و امیر محمد و زینب کنارش بودند - امیر محمد : خاله مریم دیگه نمیای پیشمون ؟ - چرا میام عزیزم الان یکم کار دارم باید برم - زینب اون خاله هه خیلی بده من دیدم باهات دعوا کرد - امیر محمد : اصلاً اینجا که خونه اون نیست ، خونه ماست ، تو نباید بری لبخندی زد و سرشو بوسید - معلومه که اینجا خونه ماست تازه اصل خانواده ی خودمونه هر کی هرچی می‌خواد بگه ، بگه . - زینب : پس بمون دیگه - زینب جان ما هم مهمون داریم ، من باید برم کمک کنم ، ولی خیلی زود همدیگرو می‌بینیم ، باشه ؟ - باشه تکیه داده بودم به دیوار و حرفاشو گوش می‌کردم ، با بلند شدنش رفتم جلو - بریم ؟ - مریم : بریم سوار ماشین که شدیم زنگ زد به علی - سلام علی جان ، کجایی ؟ می‌تونم بیام اونجا.... نه حوصله جمعو ندارم ...می‌خواستم تا مهمونا برن بیام اونجا ، البته اگه مزاحم نیستم .... باشه ممنون ، میام - بریم خونه ی علی - باشه بعد از مدتی سکوت گفتم : - نمی‌خوای صحبت کنیم - نه - مریم .... - بزار برای یه وقت دیگه الان عصبانیم حرف نزنیم بهتره - حرف بزن ، هرچی که دلت می‌خواد بگو - دوست ندارم ، احترامی که بینمونه از بین بره - مطمئن باش احترامی از بین نمیره ، حرفتو بزن - حرف زدنم هیچ دردی رو دیگه دوا نمی‌کنه - دیگه ، یعنی چی مریم ؟ اشک تو چشماش جمع شد و سرشو انداخت پایین - ینی هر کاری که میکنم نمیتونم ، پیش خودم توجیه مناسبی برای اینکارت پیدا کنم !!! 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110
. ای جانممممممم ، امیرمحمد و زینب چقدر ناراحتند کلوچه های خوردنییییی ☺️☺️ عزیزان در این لینک منتظر نظرات و پیشنهادات ارزشمند شما در مورد رنج عشق هستیم .🌱 https://harfeto.timefriend.net/16754453658294
34.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. •••====✨🌸💖🌸✨====••• کلیپ شخصيت هاي •••====✨🌸💖🌸✨====••• عزیزان در این لینک منتظر نظرات و پیشنهادات ارزشمند شما در مورد رنج عشق هستیم .🌱 https://harfeto.timefriend.net/16754453658294
«حُبُّكَ فِي قَلْبي وَ إنْ کُنْتَ عاصیاً» عشقِ تو در دل من است، هر چند گنهکارم.. یا حسیننننننننننننن❤️
16.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▫️دردِ ما این است..‌. 😔 ♥️ ✨ الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌ @salambaraleyasin1401
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ بہ قلم ✍ : تو ترافیک مونده بودیم که در ماشینو باز کرد و پیاده شد - مریم صبر کن ، کجا داری میری ؟ - فعلاً همدیگرو نبینیم بهتره ؟ و رفت به رد شدنش از خیابون نگاه کردمو مشتمو محکم کوبوندم روی فرمون ولی حرصم خالی نشد نه از اون بلکه از خودم ، از کار نسنجیده‌ای کرده بودمو حواسم نبود که چه تاثیری روی روحیش میزارم برگشتم خونه و از رضوان و راضیه به زور خواستم که تعریف کنند برام خاله دیگه چی گفته که من نشنیدم با تموم شدن حرفاشون خون خونمو می‌خورد و همون موقع با مجتبی و دایی رفتم خونه ی میثم که اونجا هم ی بلوای دیگه به پا شد باید محکم برخورد می‌کردم که دیگه کسی به خودش اجازه نده هر توهینی رو که از دهنش در میاد به زبون بیاره . باید کاری میکردم که دستش بیاد تا چه حد مریم برام مهمه و دخترش دیگه جایی تو زندگیم نداره *** بچه ی علی امروز صبح زود به دنیا اومد ، مامان هما به دلیل پا درد زیادی که داشت نمیتونست بیاد پیشش و منو علی با همدیگه بالاسرش بودیم ی عروسک خوردنیِ صورتی !😍 علی وقتی دیدش اونقدر احساساتی شد که گریش گرفت ، منم دست کمی ازون نداشتم ، خیلی دوست داشتم بچه ی علی رو ببینم و خدا رو شکر ، ی دختر سالم خدا بهشون داد دمدمای وقت ملاقات بود و هما خوابیده بود ، من و علی لبه ی تخت نشسته بودیم و مثل ندید بدیدا به صورت قشنگ دختر کوچولوش زل زده بودیم - شبیه منه نه ؟ - نه - با دقت نگاش کن ، خیلی به نظرم شبیه منه - هنوز خیلی پف داره نمی‌شه گفت شبیه کدومتونه ، یکی دو ماه دیگه مشخص می‌شه - بهت قول میدم کپ خودم میشه - ببین چه نازی می‌کنه تو خواب برات - یعنی این فسقل به زودی به من میگه بابا ؟ - پس چی میگه انیشتین ، میگه پدربزرگ ؟؟؟ اصلاً حواسش به حرفام نبود که باهام کل کل کنه ، محو صورت ناز فرشته کوچولوش بود - نمی‌دونم این جغله چی داره مریم ، که هنوز چند ساعت از به دنیا اومدنش نگذشته ، دلم می‌خواد همه زندگیمو به پاش بریزم یعنی امیرحسینم اینطور بود ؟؟؟!!! تقه ای به در خورد و صدای یالا امیرحسین تو اتاق پیچید عجب حلال زاده ای! علی نگاهی به هما کردو پتوشو مرتب کرد - بفرمایید و بعد با ی سبد گل تقریباً بزرگی وارد شد - سلام قدم نورسیدتون مبارک - سلام امیرحسین جان ، ممنون زحمت کشیدی ، دستت درد نکنه و بعد از احوالپرسی و روبوسی با علی دستشو دراز کرد طرفم و به ناچار باهاش دست دادم - خب ببینم این خانم کوچولوتونو و کنار تختش رفت و خم شد به طرفش - ای جانمممم ، عجب فندقی دوست داشتنیه ؛ به نظرم سفید برفی میشه - علی : واقعا ؟ - امیرحسین : بله ، چون زیادی صورتیه - علی : آره ، زشته باباشه - من : الان پف داره ، دلت میاد اینو بگی ؟ - امیرحسین : علی ، بابا شدن چه مزه‌ایه ؟؟؟ - عالیییییییی از وقتی دیدمش صاحب تموم قلب و روح و زندگیم شده ، نمی‌دونم جایی برای مامانش گذاشته یا نه امیرحسین زد زیر خنده - طفلک مامانش 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110