eitaa logo
سلام فرشته
162 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
11 فایل
خدایا، قلب هایمان را آماده سلام کردن به فرشته هایت بگردان رمان ، داستان و کلیپ و پادکست هاي #تولیدی هشتک خورده انتشار مطالب با ذکر منبع، بلامانع است. فهرست مطالب: https://eitaa.com/salamfereshte/2162 نویسنده: #سیاه_مشق
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸برای چه کاری است؟ 🌟اگر بدانی کتابی، ورقی، چیزی را که قرار است بخوانی، با چه هدفی نوشته شده، خودت را بهتر می‌توانی در سمت و سوی همان هدف قرار دهی برای اینکه بهره های بیشتری ببری. 🔻این همه سال، قرآن خواندی؛ تا به حال به این مسئله فکر کرده ای که هدف قرآن چیست؟ 🍃هدف قرآن هدایت مردم است. هُدًى لِلنَّاسِ (بقره/آیه185) 🌸اگر در قرآن به مسائلی مانند خلقت آسمان و زمین، رویش گیاه و حیوانات و .. اشاره شده برای این است که توجه مردم به این ها، موجب توجه به علم خدا، قدرت او، و حکمت الهی می شود. 📌و البته این هدایت قرآن و بهره مندی از نور آن، برای کسی است که شیشه دلش عاری از غبار و کثیفی باشد و نور را بتواند از شیشه تمیزدلش، عبور دهد. این هدایت برای متقین است هُدًى لِلْمُتَّقِينَ(البقرة/2) @salamfereshte
☘عاقل‌ترین مردم کسانی هستند که همواره از شرایطی که برایشان ایجاد شده استفاده می‌کنند و هیچ فرصتی را به رایگان از کف نمی‌دهند. 💥اگر نعمت جوانی دارد آن را درراه تحصیل علم وتذهیب نفس و خدمت به مردم به کار گیرد. 💥اگر قدرت دارد قدرتش را در مبارزه با دشمن و حفظ وطن و ناموسش به کار گیرد. 🍃 اگر از حافظه وهوش بالایی برخوردار است به حفظ قرآن و عمل به دستورات قرآن بپردازد...هرکسی باید از توانایی وفرصتش خوب استفاده کند تا قبل ازاینکه از دست برود وچیزی جز حسرت برایش نماند. 🌸🍃امام علی علیه السلام فرمودند:«الفُرصَه تمُّر مرِّ السَحاب فانتَهِزوا فُرَصَ الخَیّر» 🌸🍃«فرصت مانند ابر از افق زندگی می‌گذرد، مواقعی که فرصت‌های خیری پیش می‌آید غنیمت بشمارید و از آن‌ها استفاده کنید». 📚 (نهج‌البلاغه فیض، ص 1086) @salamfereshte
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹سید هم از آن‌طرف پای درد و دل صادق نشسته بود و از پنجره، بازی علی اصغر و سامان را در حیاط، نظارت می‌کرد. سامان هر از گاهی علی اصغر را اذیتی می‌کرد و غش غش می‌خندید. علی اصغر اول ناراحت می‌شد اما انگار از خنده سامان خوشش آمده باشد، خودش را دلداری می‌داد که دارند بازی می‌کنند. صادق از پدرش متنفر نبود اما دل خوشی هم از او نداشت. شاکی بود که خیلی از او ایراد می‌گیرد. به او توجهی ندارد. کارهای مختلفی از او می‌خواهد که دوست ندارد. سید پرسید:"مثلا چه کاری؟" صادق پاسخ داد:"مثلا به من مقداری پول می‌دهد و می‌گوید بروم چیزهایی بخرم و به مغازه‌های مختلف بفروشم" سید گفت:"این کاری است که شما دوست نداری انجامش دهی؟" صادق با جدیتی بسیار گفت:"اصلا دوست ندارم. بروم مغازه های مختلف التماس کنم که بیایید این جنس مرا بخرید. خوشم نمی‌آید" 🔸سید که از روش تربیتی اقتصادی پدر روی صادق خوشش آمده بود گفت:"کار جالبی است. یادم باشد به علی اصغر یاد بدهم" صادق متعجب پرسید:"چه چیز کار جالبی است؟" سید گفت:"همین که جنسی را بخرد و بتواند با توضیح دادن و تعریف کردن از جنسش، فوایدش را به گونه ای بگوید که مخاطبش را قانع کند جنسش را بخرد" سید سعی کرد تعریف دیگری از کاری که پدر صادق از او خواسته بود را در جمله اش بر زبان بیاورد و او را به فکر بیاندازد که آنطورها هم بد نیست. صادق سکوت کرد. سید ادامه داد:"و شما دوست نداری. دیگر چه چیزهایی را دوست نداری؟" صادق گفت:"بین من و سامان فرق می‌گذارد. برای او چیز می خرد برای من هیچ چیز نمی‌خرد. با او بازی می کند نوازشش می کند با من فقط دعوا می کند و ایراد می گیرد" و سکوت کرد. انگار یاد تک تک حرفهای پدرش افتاده بود و زجر می‌کشید. ضرب تند پاهایش ناشی از اضطراب و حساسیت بالایش بود. 🔹 سید گفت:"یادش بخیر ما هم به سن و سال شما که بودیم همین فکرها را می‌کردیم. پدر فرق می‌گذارد و برادرمان را بیشتر دوست دارد و هر کاری می‌کنیم از ما راضی نیست و مدام کارهای جدید انتظار دارد و .. خدا بیامرزدش. چقدر جایش خالی است. پدر داشتن هم نعمتی است آقا صادق. حتی یک پدر بد که پدر شما آنقدرها هم بد نیست. حتما خوبی هایی دارد. تا به حال به خوبی هایش فکر کرده ای؟" صادق بلافاصله با لحن تندی گفت:"خوبی ای ندارد." سید نگاه معنادار و لبخندی دل‌نشین به او زد و گفت:"حالا مسجد ما چرا نمی‌آیی؟" صادق گفت:"دیشب که آمدیم اما شما زود رفتید." سید کنار صادق لبه تختش نشست و گفت:"چقدر هم خوشحال شدم دیدمت. انگار کل عالم را به من داده باشند. خدا را به خاطر داشتن چنین دوست خوبی شکر می‌کنم. خدایا شکرت آقا صادق را به من دادی" صادق از این حرف خالصانه سید خجالت کشید و خنده‌ای کرد. هر چه در سرش گشت که چه جمله ای بگوید چیزی یادش نیامد. سید دست روی پای صادق زد و گفت:"ببخش دیشب وضعیت به گونه‌ای شد که مجبور شدیم سریع برویم و نشد درست و حسابی ببینمت. قضایش را الان به جا بیاورم قبول می‌کنی؟" صادق که نمی‌دانست چه باید بگوید گفت:"اشکالی ندارد. بله قبول می‌کنم" سید از پاکی و بی آلایشی صادق خنده‌اش گرفت و گفت:"ممنونم که اینقدر خوبی. خب یک کمی از کارهایت برایم بگو." 🔸 صادق که حالش بهتر شده بود از جا بلند شد. دفتر فیلی نقاشی اش را آورد و دست سید داد:"نقاشی کردن را خیلی دوست دارم" سید دفتر را باز کرد. برگه‌ی پوستی را کنار زد و چشمانش گرد شد:"به به. چقدر قشنگ و عالی. خودت کشیده‌ای؟ عجب سوال بی‌خودی پرسیدم. معلوم است که خودت کشیده ای.. وای چقدر این زیباست. ماشاالله.. ماشاالله آقا صادق." گل های زنبق را آنقدر ظریف و با طیف رنگی نقاشی کرده بود که گل‌ها روی کاغذ برجسته شده بودند و طرح را زنده شده بود. سید محو نقاشی صادق شده بود و مدام از ظرافت های کارش تعریف می‌کرد. صادق، از اینکه بالاخره یک نفر ظرافت های کارش را فهمیده بود شاد و سرحال شد. سید گفت: "یک نقشه‌ای برایت کشیدم. با این رنگ آمیزی حرفه‌ای، به نظرم برایت فرقی ندارد روی کاغذ بکشی یا پارچه. درست است؟" صادق که تا به حال به این مسئله فکر نکرده بود گفت:"فکر نکنم فرقی داشته باشد. چطور؟" سید گفت:"فردا بعد از کلاس عربی مفصل برایت می‌گویم. چطور است کلاس عربی مان را در مسجد برگزار کنیم؛ اشکالی که ندارد؟" و صفحه دفتر نقاشی را ورق زد و با به به و چه چه گفتن‌هایش، چنان قندی را در دل صادق آب کرد که تا آن روز، آب نشده بود. @salamfereshte
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸نقش مراقبتی ما 📌مراقب باش غذایت نسوزد. مراقب باش چیزی در آن نیافتد. حواست باشد چیز اضافه ای را داخلش نریزی که غذا، آن چیزی نمی شود که باید بشود. 🌹مراقبت کردن از خوبی های وجودمان، 🌹محافظت و خودنگهداری از ورود بدی ها، مراقبت نسبت به اوامر الهی، نواهی الهی، این ها همه لازم است که نهال وجودمان رشد کند و آن بشویم که خدا دوست دارد. "تقوا، فقط به معنای پریز از بدی ها نیست. بلکه به معنای مراقبت و حفظ خوبی ها هم هست. "(تفسیر نفیس، طباطبایی نسب، ص227) ☘️خدایا، به برکت صلوات بر محمد و آل محمد ما را جزو متقین قرار ده. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم @salamfereshte
📌درمان بیماری بدن سه مرحله دارد:غذا،دارو وعمل جراحی؛تا احتمال تاثیر یک مرحله باشد سراغ راه بعدی نمی روند. 💫درمان بیماری های نفس وروح نیز چنین است.رفتار پسندیده در حکم غذا،نکوهش وسرزنش نفس، در حکم دارو وریاضت های سخت، درحکم عمل جراحی است. ✨مثلا کسی که نتوانست صفت بخل خود را درمان کند، دست به بذل وبخشش های افزون برمتعارف بزند. ✨کسی که نتوانست جبن وترس را از خود دور کند،به کارهای هولناک وخطرناک دست زند وکسی که عجب وغرور علمی در دلش لانه کرده خود را نادان وانمود کند. 👌البته این ها را فقط تا وقت درمان روحش انجام دهد چون بعد از آن ممکن است ملکه شود ودردجدیدی پیش آید. 🌸🍃امام علی علیه السلام فرمودند:إذا هِبتَ أمراً فَقَع فیهِ فإنَّ شِدَّةَ تَوَقّیهِ أعظَمُ مِمّا تَخافُ مِنهُ. 🌸🍃هرگاه از کاری ترسیدی خود را در آن بینداز زیرا ترس از آن کار بزرگتر از خود آن کار است. 📚نهج البلاغه(صبحی صالح) ص 501 ، ح 175   @salamfereshte
👇👇👇 ♨️سوال: 🔰بین الطلوعین چیست؟ و چه فضیلتی دارد؟ ✍️پاسخ: ✅ «طلوع فجر صادق»، ابتدای وقت نماز صبح و «طلوع آفتاب» انتهای وقت آن است و زمان واقع در بین این دو طلوع را «بین الطلوعین» می‌نامند. قرآن کریم با عبارت «وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْس» [۱] تسبیح خدا در این زمان را توصیه کرده و روایات فراوانی نیز در زمینه عبادت در «بین الطلوعین» وجود دارد که در برخی از آنها اذکار و عبادات ویژه‌ای هم پیشنهاد شده است: ۱. پیامبر اکرم(ص): «هر کس از طلوع صبح تا طلوع آفتاب در مصلّاى خویش بنشیند و به تعقیب نماز مشغول باشد، خداوند او را از آتش دوزخ محفوظ دارد». [۲] ۲. رسول خدا(ص): هر کس هنگام صبح، هفت بار این آیات را بخواند، در آن روز از بلاها محفوظ باشد: «فَاللهُ خَیْرٌ حافِظاً وَ هُوَ ارْحَمُ الرَّاحِمینَ، [۳] انَّ وَلِیِّى اللهُ الَّذى نَزَّلَ الْکِتابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحینَ، [۴] فَانْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِى اللهُ لا الهَ الَّا هُوَ، عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظیم [۵]»؛ [۶] پس [در هر حال] خداوند بهترین حافظ و مهربان‌ترین مهربانان است، ولىّ و سرپرست من خدایى است که این کتاب را نازل کرده و او همه صالحان را سرپرستى می‌کند، پس اگر آنها [از حق] روى بگردانند [نگران مباش] بگو: خداوند مرا کفایت می‌کند، هیچ معبودى جز او نیست بر او توکّل کردم و او صاحب عرش بزرگ است. ۳. هر کسی صبح کند و چهار نعمت خدا را یاد نکند، می‌ترسم که این نعمت‌هاى خدا از او زایل گردد؛ آن چهار نعمت و سپاس بر آن، چنین است: «الْحَمْدُ للهِ الَّذى عَرَّفنى نَفْسَهُ، وَ لَمْ یَتْرُکْنى عَمْیانَ الْقَلْبِ، الْحَمْدُ للهِ الَّذى جَعَلَنى مِنْ امَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، الْحَمْدُ للهِ الَّذى جَعَل رِزْقى فى یَدَیْهِ وَ لَمْ یَجْعَلْ رِزْقى فى ایْدی النَّاسِ، الْحَمْدُ للهِ الَّذى سَتَر ذُنُوبى وَ عُیُوبى، وَ لَمْ یَفْضَحْنى بَیْنَ النَّاس»؛ [۷] سپاس مخصوص خداوندى است که خود را به من شناساند، و مرا کوردل به حال خود رها نکرد، سپاس مخصوص خداوندى است که مرا از پیروان محمّد -که درود خدا بر او و خاندان پاکش باد- قرار داد، سپاس مخصوص خداوندى است که روزیم را در اختیار خویش قرار داد و آن‌را به دست مردم نسپرد، سپاس مخصوص خداوندى است که گناهان و عیب‌هایم را پوشاند و در میان مردم رسوایم نساخت. ۴. امیر مؤمنان على(ع): «هر کس هرکدام از سوره‌هاى توحید و قدر و آیة الکرسى را یازده بار پیش از طلوع آفتاب بخواند، از خسارت‌هاى مالى محفوظ می‌ماند». [۸] ۵. امیرمؤمنان علی(ع): «ذکر خدا، بعد از نماز صبح تا طلوع آفتاب، حتّى از مسافرت تجارتى نیز، در جلب روزى مؤثّرتر است». [۹] ۶. امام باقر(ع): «خواب صبح، شوم و نامیمون است؛ روزى را دور می‌سازد، رنگ صورت را زرد و متغیّر می‌کند. خداوند متعال، روزى را بین الطّلوعین تقسیم می‌کند، از خواب در این زمان بپرهیزید و بدانید که منّ و سلوى (دو غذاى لذیذى که براى بنی‌اسرائیل نازل می‌شد) در این ساعت بر بنی‌اسرائیل فرود می‌آمد». [۱۰] ۷. امام باقر(ع): «هر کس بعد از نماز صبح هفتاد مرتبه استغفار کند، خداوند او را بیامرزد». [۱۱] ۸. امام باقر(ع): «هر کس سوره "قدر" را پس از طلوع فجر هفت بار بخواند، هفتاد صف از فرشتگان بر او درود می‌فرستند و هفتاد مرتبه براى او طلب رحمت می‌کنند». [۱۲] و در پایان، هر آنچه به عنوان تعقیبات نماز صبح در روایات ذکر شده را می‌توان از اعمال بین الطلوعین دانست. پی نوشت: [۱]. طه، ۱۳۰ و ق، ۳۹. [۲]. طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، ص ۳۰۵، قم، شریف رضی، چاپ چهارم، ۱۴۱۲ق. [۳] . یوسف، ۸۴. [۴]. اعراف، ۱۹۶. [۵] . توبه، ۱۲۹. [۶]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۸۳، ص ۲۹۸، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق. [۷]. همان، ص ۲۸۲. [۸]. شیخ صدوق، الخصال، ج ۲، ص ۶۲۲، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۲ش. [۹]. طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، ص ۳۰۵. [۱۰]. طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، ج ۲، ص ۱۳۹، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق. [۱۱]. شیخ صدوق، ثواب الاعمال و عقاب الأعمال، ص ۱۶۵، قم، شریف رضی، چاپ دوم، ۱۴۰۶ق. [۱۲]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۸۳، ص ۱۶۱. 🌎 مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی 🔹 @pasokhgoo1 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹هرچه خانم قدیری اصرار کرد برای افطار بمانند، زهرا قبول نکرد. نه که نخواهد قبول کند. در خانه مهمان داشت و همین را هم در پاسخ تعارفات صادقانه‌شان بیان کرد. صادق، لبخند به لب، کنار مادرش ایستاده بود و در چهره مادر، رضایت از خوشحالی پسر، موج می‌زد:"خیلی لطف کردید و زحمت کشیدید. این محبت‌تان را نمی‌دانم چطور جبران کنم. خیلی خوشحال شدیم." سید گفت:"بزرگوارید. آقا صادق ان شاالله شب مسجد می‌بینمت؟" صادق نگاهی به ساعت انداخت و گفت:"یعنی نیم ساعت دیگه دیگه." و هر دو خندیدند."می‌خواهی همین حالا با ما بیا. نیم ساعت که بیشتر نیست. تا برسیم افطار شده و نماز مسجد و بقیه ماجراها" آنقدر جدی این حرف از دهان سید بیرون آمد که صادق به مادرش نگاه کرد تا نظر او را بداند. زهرا که تا آن موقع به تشکر و تعارفات معمول موقع خروج بین خانم‌ها مشغول بود با دیدن نگاه صادق لبخند زد و گفت:"آقا سید شوخی کردند. ان شاالله با مادر تشریف بیارید که ما هم در خدمت حاج خانم باشیم و استفاده ببریم" همه از زیر نگاه لوستر وسط سالن رد شدند و به حیاط خوش بو رسیدند. نفس‌های عمیق کشیدند و از بوی خوش گل‌ها لذت بردند. آقای قدیری، هنوز به خانه برنگشته بود. 🔸سید، علی اصغر را که دیگر نای راه رفتن نداشت بغل کرد. تاکسی گرفتند و به منزل رفتند. چنگیز، سفره انداخته بود و پنیر و گوجه قاچ زده وسط سفره گذاشته بود. سفره، سفره زهرا نبود. زهرا نگاهی به سید انداخت و آرام گفت:"خریده‌اند." سید که منظور زهرا را فهمید، حسابی تشکر کرد و گفت:"قرار نبود افطار امشب را مهمان شما باشیم ها آقا چنگیز." چنگیز گفت:"می‌خواستم غذا سفارش بدهم اما.." سید گفت:"خیلی هم عالی است. خدا خیر و برکت را به روزی و عمرت بدهد" زهرا در این فاصله، نخودی که با خرده مخلفاتی بار گذاشته بود را درون کاسه هایی کشید و به همراه چایی آماده و شیرین، داخل سینی گذاشت و به صدایی آرام، سید را برای بردنشان، صدا کرد. پیاله‌ای هم برای زینب و مادربزرگ کشید. نان و چای و سفره‌ای داخل سینی گذاشت و از پشت سر آقایان، داخل اتاق رفت. 🔹سید، لقمه‌ای نان و پنیر و گوجه‌ای که چنگیز زحمتش را کشیده بود خورد و برای رفتن به مسجد، از منزل خارج شد. علی اصغر گوشه سالن خوابیده بود و زینب و مادربزرگ و زهرا در اتاق، مشغول افطار کردن بودند. دو سه لقمه ای که خوردند، سجاده را گوشه‌ای پهن کرد. جانمازی به مادربزرگ داد که او هم دلش می‌خواست هر چه زودتر نماز اول وقتش را بخواند. مادربزرگ رو به زهرا گفت:"مادرجان من مزاحمت نباشم اگر میخواهی به مسجد بروی برو. من که پای آمدن ندارم" زهرا همان طور که جوراب سفید مخصوص نمازش را می‌پوشید گفت:"لطف دارید. همین جا می‌خوانم اشکالی ندارد" مادر بزرگ که خودش آدم مقید و مذهبی‌ای بود گفت:"می‌دانم مراعات مرا می‌کنی. من راضی‌تر و خوشحال‌ترم که به مسجد بروی خانم حاجی جان" زهرا به زینب گفت:"با من می‌آیی؟" زینب که دوست نداشت در خانه‌ای که نامحرم هست بدون پدرو مادرش باشد گفت:"بله من حاضرم. برویم" زهرا، چادر مشکی سر کرد. جوراب‌هایش را عوض کرد و علی اصغر را به مادربزرگ سپرد و راهی مسجد شد. نماز اول تمام شده بود. خانم قدیری را دید و خوش آمد گفت. صدای تکبیرات هفت‌گانه سید بلند شد. زهرا به همراه سید، تکبیرات هفت‌گانه را گفت. 🔸سید، سلام نماز را که داد، صدایی آشنا شنید:"سلام حاج آقا. ما هم آمدیم" سید، گل از گلش شکفت و آرام گفت:"خیلی خوش آمدی. می رسم خدمتت" صدای آشنا پاسخ داد:"راحت باشید. فقط خواستم اعلام حضور کنم." سید، تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها را شمرده شمرده خواند. دعای اللهم ان مغفرتک أرجی من عملی.. را خواند. بلندگو را دست حاج عباس داد که طبق معمول، بقیه دعاها را با حال خوشش بخواند و جمعیت با او، زمزمه کنند. او هم زمزمه کرد. سوره حمد را خواند. آیه الکرسی خواند. بعد سه قل هو الله و سه صلوات و آیه شهد الله.... به این آیه که رسید دیگر صادق نتوانست صدای سید را بشنود. یعنی می شنید ها. اما نمی‌دانست که چه می‌خواند. با خود گفت:"یادم باشد بعد از تسبیحات، حمد و ایه الکرسی و سه قل هوالله و سه صلوات. " بعد به جلو متمایل شد و به صدای آرام گفت:"حاج آقا آن دعای اللهم ان که خواندید چه بود؟" سید، صلواتی فرستاد. از سجاده بلند شد. روی مُهر تربت را پوشاند. سجاده را به متانتی خاص، تا زد. روی دست گرفت که حاج عباس آن را از ایشان قاپید. همان طور که ایستاده بود پرسید:"چه کسی است که دوست دارد خداوند در روز قیامت پرونده اعمال بدش را باز نکند و بر او عرضه نکند؟" عاقله مردی گفت:"چه کسی است که دلش نخواهد!" با این حرف او همه خندیدند. سید هم با خنده گفت:"واقعا. چه کسی است که نخواهد. یک راهش در مفاتیح گفته شده. جایزه بگذاریم برای کسی که آن را پیدا کند. چطور است؟" @salamfereshte
🌸🍃به همه دیوار ها عکس شهدا زده بود؛ بیرق و کتیبه وعلم، پرسیدم:"حسین جان!اینجا خونه است یاحسینیه"؟ 🍀یکی دو سالی توی تهران دیدم که از چند روز مانده به محرم سیاه پوش می شدتا آخر صفر. حتی برای مهمانی هاهم حاضر نمی شد لباش رنگی بپوشد. 🍀این به کنار،هیئت رفتنش یک طرف بود. هرجا بود،باید خودش را می رساند. همه فک و فامیل می دانستند سرش برود هیئتش نمیرود. 📚عمار حلب/صفحه ۱۲۴ #شهید_محمد_حسین_محمدخانی #از_شهدا_بیاموزیم @salamfereshte
🌸🍃یکی از راه های شناخت ایمان وصداقت اشخاص،سربلندی در آزمون وفای به عهد است. 🍀انسان می بایست نه تنها به عقدو عهدی که می بنددوفادار باشد،بلکه حتی به قول قرار هایی که به طورشفاهی می گوید ودیگران به اعتماد او کارهای خودشان را براساس آن سروسامان می دهند،وفادار باشد. ⁉️قبل از قرار گذاشتن خوب فکر کند که آیا توانایی انجام آن را دارد یا نه.اگر در خودش توانایی آن کار رادید عهد ببندد درغیر اینصورت عهدی نبندد که از عهده اش خارج باشد. 🌸🍃پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند: آيَةُ المُنافِقِ ثَلاثٌ : إذا حَدَّثَ كَذَبَ، و إذا وَعَدَ أخلَفَ، و إذا ائتُمِنَ خانَ . 🌸🍃پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نشانه منافق سه چيز است، هر گاه سخن گويد دروغ گويد، هرگاه وعده دهد وفا نكند و هرگاه به او اعتماد شود خيانت كند. 📚 (سفینة البحار ج 2 صفحه 605). #اخلاقی @salamfereshte