صالحه کشاورز معتمدی
#چالش_مهم_فکری یه سوال ... از نظر شما ... در قبال آگاهی « عمل » چقدر ارزش داره ؟!! دوست
سلام شبتون بخیر
سپاسمندیم از همه شما عزیزان که روی چالش تفکر کردید
در خدمتتون هستیم با تدریس #سبک_زندگی #استاد_پناهیان
در یکشنبه ، سه شنبه ، پنج شنبه
👇👇
🏖 @Salehe_keshavarz 🏖
بدون مقدمه بریم سر اصل یک نکته مهم
ما متأسفانه یک خلع فرهنگی داریم
به ویژه در فرهنگ دینی ما که به بزرگترین مسئله فرهنگی اجتماعی ما نیز می پردازه و اون « ارزش عمل » هست
که در مقایسه با آگاهی ، ایمان ، محبت و اندیشه انسان قرار میگیره ...
اما وقتی در مقایسه ما اهمیت عمل رو خوب و دقیق درک بکنیم ؛
در مقابل آگاهی ، ارزش عمل چقدره؟!!
در واقع ما الان باید جلوی یه اشتباه جاافتاده ی رایج رو در جامعه بگیریم.
در واقع ما درباره ی « عمل » اینگونه فکر می کنیم؛
که عمل میوه و نتیجه آگاهی و ایمان هست و باید به صورت مُداوم آگاهی و ایمان رو افزایش بدیم تا این میوه رو به ما بده و این اشتباهه.❌❌
عمل ، میوه نیست.
دقت کنیم 👌
تأکید بر افزایش ایمان ، علاقه و علایق معنوی داشته باشیم تا به عمل برسیم اشتباه است.
#بررسی_چالش
#سبک_زندگی
🏖 @Salehe_keshavarz 🏖
☢ مثال
یک نفر عمل نمی کنه ، سریع نتیجه می گیریم ایمانش کمه ...
نادان ، علاقه های خوب او کم هست ترس از خدا نداره
معاد رو باور نداره
و به زور می خواهیم آگاهی بدیم حالا ...
آیا واقعا اینطور هست !!!!
عمل نکردن نتیجه ایمان ، آگاهی و علاقه ست.
اما این بدان معنا نیست که هر کس عملش کم بود ، برنامه ریزی کنیم روی آگاهی دادن ، متهم کنیم به کمبود ایمان.
نه عزیز من!!!!
چگونه ایمان اون رو افزایش بدیم ؟!!
میدونم الان چی میگین دیگه ، دقیقا میخواهین بگین که👇👇
+ با افزایش آگاهی
توجه کنید :
شما نمی تونید با تلقین آگاهی ، ایمان کسی رو افزایش بدید. هر چقدر بیشتر آگاهی بدید به شخصی که عملش کم است کمتر نتیجه می گیرید.
#بررسی_چالش
#سبک_زندگی
😎👉 @Salehe_keshavarz
و این خیلی مهمه
فعلا خوبه تا اینجا بمونه که باب تفکر ایجاد بشه ان شاءالله😊
پایدار و سربلند زیر نگاه مهربان خداوند🌺
از امشب ان شاءالله در خدمتتون هستم😊
با #خاطرات_یک_مشاور
داستان #حضرت_دلبر
⤵️⤵️
🏖 @salehe_keshavarz
✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀
🖋به نام خداوند مهر آفرین ...
📕داستان #حضرت_دلبر
🔍 #قسمت_دوازدهم
میان ویرانههای زلزله پدرم صیغه محرمیت من و مرتضی را خواند ...
بجای شیرینی قند به دهان ما گذاشت و صورت ما را بوسید و تبریک گفت.
قبلاز خواندن صیغه ، مرتضی نگران اجازهی عمه فاطمه بود ، حق داشت ، اما پدرم همه مسئولیت را برعهده گرفت.
ما هرسه میدانستیم که عمه فاطمه و معصومه خانم و بقیه خانواده با این ازدواج موافق هستند.
پدر صیغه محرمیت ما را سه ماهه خواند و عقد را به بعد از درآمدن از عزا موکول کرد.
تاکید داشت که :
_بچهها من شماها رو محرم کردم که نگاه هم میکنید عرش خدا نلرزه ، فکر نکنید زن و شوهر شدید هاا....
نه...
نبینم جلوی دیگران خوشوبش کنید ...
فعلا نمیخوام کسی بدونه تا مراسمات تمام بشه و همه لباس عزا رو دربیاریم ...
سر فرصت همه رو خبر میکنیم و جشن حسابی هم میگیریم.
برای خواب همچنان به پشتپرده رفتم و دراز کشیدم اما مگر خواب به چشمانم میآمد ، گیج و مبهوت کار پدر بودم .
متوجه صدای در شدم ، از لای پرده دیدم مرتضی به حیاط رفت ، چند دقیقه گذشت نیامد ...
دیر کرده بود ...
آرام و بیصدا روسریام را سر کردم و رفتم بیرون ، دیدمش ...
روی سکوی شکستهی حیاط نشسته بود و خیره به آسمان نگاه میکرد کنارش نشستم .
+تو هم خوابت نمیاد...
زیر نور مهتاب درخشش اشک را روی صورتش دیدم.
نگاهم کرد با لبخند پرسیدم :
+خوبی ؟
خندید و گفت :
_معلومه که خوبم
کمی جا به جا شد و نزدیک آمد.
+چه حسی داری ...
مهربان لبخند زد :
_خوشحال ...
قراره چطور باشم!؟
خوشحالم فقط دلتنگ بابا هستم و البته مامانم.
+ روحش شاد..
ازش بخواه برامون دعا کنه .
به خودم جرات دادم و مثل بچگیها بهش تکیه کردم ، وسوسه نزدیک شدن به مرتضی وسوسه شیرین و مقدسی بود که به تدبیر پدرم آن شب حلالم شد .
هر دو به آسمان پرستاره تیرماه نگاه میکردیم مرتضی بدون حرف دستم را گرفت ...
دلم میخواست زمان همانجا متوقف میشد.
چند روز بعد از بهترین روزهای زندگیام بود با هم کار میکردیم با هم گریه و خنده داشتیم ، با هم رودخانه میرفتیم و دور از چشم مردم بههم عشق میورزیدیم.
این نزدیکی حلال هیجان فراوانی داشت که در آن دیار غمزده پارادوکس عجیبی را ایجاد کرده بود.
اولین نماز را که به او اقتدا کردم هر دو غرق اشک بودیم و شکر.
پدرم دو روزی را به منجیل رفت و ما را تنها گذاشت.
طبق قرار میبایست آخر هفته به تهران برمیگشتیم ، مرتضی هم شنبه باید پادگان میبود ...
میدانستم دلم تنگ این روزها خواهد شد ...
اما ...
خبر نداشتم که پایان شادی معصومانه ما نزدیک است ...
✍ صالحه کشاورز معتمدی
#ادامه_دارد ...
❀✤✾᪥❀ ⃟⃟ ⃟⛱ ⃟✤
💌 انتشار #خاطرات_یک_مشاور بدون لینک کامل کانال#صالحه_کشاورز_معتمدی جایز است💌
✤ ⃟⃟ ⃟⛱ ⃟❀✤✾᪥❀
🏖 @salehe_keshavarz
⚫️
سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ...
#پدر_مهربانم_سلام ...
▪️#آجرك_الله_يا_بقية_الله ...
#عرض_ارادت_کم_ما_را_قبول_کن
@Salehe_keshavarz
#سلام_علی_آل_یاسین
#ميخواهم_روضه_خوانتان_باشم
دمی برای عمه جانتان به نیت #فرج :
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
تو از تمام کوفه طلبکار بودی و
در کوچه های کوفه بدهکار بردنت ...
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
▪️يا رب الحسين بحق الحسين
▪️إشف صدر الحسين #بظهور_الحجة
#روضه
489.8K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#لحظه_های_دلتنگی
دردم از یار است و درمان نیز هم ...
⚜ @Salehe_keshavarz
روزی با دوستم در مورد پشتکار و موفقیت در کار صحبت می کردیم من از ادیسون گفتم.
به اوگفتم:
«ادیسون دوهزار نوع فلز و آلیاژ را مورد آزمایش قرار داد تا بالاخره موفق شد لامپ را بسازد.»
می خواهید بدانید او چه جوابی داد او گفت:
«او ادیسون بود.»
ادیسون فقط به یک دلیل موفق شد او خود را باور داشت.
خودت رو باور داشته باش👌
#تلنگر_انگیزشی
#تو_موفق_خواهی_شد
🌐 @salehe_keshavarz
سلام عزیزانم
خب حالا که #تلنگر_انگیزشی رو مطالعه کردید ، بریم تا یکم با هم مرور کنیم
این مرور ها کمکتون می کنه که روند عملکردتون خیلی بهتر باشه
#تو_موفق_خواهی_شد
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
↪️ @Salehe_keshavarz
📌برای تغییرات در زندگی ابتدا باید خودت رو تغییر بدی😊⤵️