🏖 @salehe_keshavarz
✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀
🖋به نام خداوند مهر آفرین ...
📕داستان #حضرت_دلبر
🔍 #قسمت_هجدهم
امیر انتخاب من بود یا تقدیرم نمیدانم.
جوانتر از آنی بودم که بازیهای روزگار را درک کنم فقط میدانستم دوستش ندارم چون با من متفاوت بود ، اهل نماز نبود و چارچوب مرا نداشت ، مشروب مصرف میکرد و سیگار میکشید ، هر چند که شب عقد به من قول داده بود که هیچوقت او را مست نخواهم دید .
از حلال بودن کامل مالش هم مطمئن نبودم از بخشی که میدانم حلال است دین پدرم را پرداخت و آبروی پدرم را خرید و خانوادهام را حفظ کرد.
ولی چیزی که مرا عذاب میداد عشق خالص امیر به من بود ، کاش دوستم نمیداشتی و لااقل اینهمه مرا نمیخواست تا تکلیفم با او روشن میشد با این محبتهای امیر و حس دینی که به او داشتم فکر طلاق عذابم می داد.
اما هیچ کدام از کارهایش نمیتوانست فکر مرتضی را از ذهنم خارج کند و این سخت ترین قسمت ماجرای زندگیم بود.
به توصیهی مرتضی چند روز بعد از برگشتن به کرج با عمه فاطمه قرار گذاشتم و به دفترش رفتم ، بهتازگی در دانشگاه آزاد تهران کار خود را شروع کرده بود ، برایش گل رز خریدم ، عمه با خوشحالی پذیرای من شد .
جلسه اول برایش اشک ریختم و از دلتنگی بابایم گفتم ، علت ازدواج با امیر را شرح دادم.
هیچکس جز امیر راز صیغه محرمیت من و مرتضی را نمیدانست آن روز هم نتوانستم آن راز را فاش کنم ، وسط صحبتها این جمله عمه فاطمه برایم سخت بود :
_طیبه چرا فکر میکردم تو هم مرتضایی منو میخوای ؟
حرفی برای گفتن نداشتم ...
سرم را پایین انداختم ...
+ خواستن مرتضی یک چیز بود و پرداختن بدهی بابا بابت تعاونی که از بین رفته بود یک چیز دیگه ، مبلغ این بدهی طوری نبود که کسی دوروبر ما از پسش بربیاد باور کنید من چارهای جز اینکار نداشتم...
_ باشه نازنینم ادامه نده...
درکت میکنم هرچند که از معصومه ناراحتم که چرا بدون مشورت ما اینکارو کرد فقط چهار ماه از فوت پدرت گذشته بود که به یکباره خبر نامزدی تو و امیر رو به ما داد و باعث به وجود اومدن دلخوری شد ...
بگذریم...
حالا بگو چه کمکی از دست من برمیآید ...
+عمه جانم من شرعاً و عرفاً همسر مردی هستم که عاشقانه منو دوست داره اما خیلی باهاش متفاوت هستم ، بنا به دلایلی هم الان نمیتونم و نمیخوام که ازش جدا بشم ، دلم میخواد حالا که سرنوشت من این شده حداقل طوری همسرداری کنم که فردای قیامت شرمنده بابا و مامانم و حضرت زهرا نباشم ...
خجالت میکشم از این زندگی...
زندگیای که هیچ چیزش به من نمیآید...
عمه آن روز برایم بابی را فتح کرد که تا این لحظه مفتوح ماند و با حرفهایش در آن جلسه و جلسات بعد سبک همسرداری و نوع نگاه مرا به زندگی تغییر داد مثل زمان کودکیام که خواندن و نوشتن یادم میداد آن روز هم الفبای زندگی را برایم معنا کرد به توصیه عمه در فرصت باقیمانده درسهایم را جمعبندی کرده و در کنکور رشتهی روانشناسی قبول شدم امیر کل خانوادهها را سور داد و برایم ماشین شخصی خرید .
طبق فرمولهایی که عمه یادم داد رفتارم را با امیر تغییر دادم ...
سخت بود ...
اما شد.
هیچوقت عاشقش نشدم اما با او حسهایی را تجربه کردم که کمکم راه زندگی مرا نمایان کرد من و امیر سیری را شروع کردیم که تعریف مجدد آن برایم هم سخت است و هم شیرین ...
فکر طلاق همان روزها از ذهن من پر کشید تا روزی که ...
✍ صالحه کشاورز معتمدی
#ادامه_دارد ...
❀✤✾᪥❀ ⃟⃟ ⃟⛱ ⃟✤
💌 انتشار #خاطرات_یک_مشاور بدون لینک کامل کانال#صالحه_کشاورز_معتمدی جایز است💌
✤ ⃟⃟ ⃟⛱ ⃟❀✤✾᪥❀
🏖 @salehe_keshavarz
⚫️
سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ...
پدرمهربانم، سلام ...
▪️#آجرك_الله_يا_بقية_الله
@Salehe_keshavarz
دو سال میگذرد از
آغاز دوری ما !
دو سال میگذرد از
سلام های روی باممان!
دو سال میگذرد از
تماشای مجازی حرم!
چگونه سر شود این انتظار طولانی ؟
مگر گه صاحب ما کربلا به ما بدهد...
#سلام_علی_آل_یاسین
#سلام_بر_ثائر_آل_فاطمه_سلام_الله_علیهم
▪️يا رب الحسين بحق الحسين
▪️إشف صدر الحسين #بظهور_الحجة
record20210901184228.mp3
19.03M
🖥چهارشنبه های وبیناری
#دوره_زنان_ثروت_ساز_برکت_آفرین
#موانع_کسب_درآمد۲
🎓 صالحه کشاورز معتمدی 🎓
مباحث⤵️
💬 قسمت دوم مبحث ثروت و کسب درآمد
💬 چگونه می توانیم به ثروت دست پیدا کنیم...!!!
💬 بررسی دلایل عدم دسترسی به ثروت ...
حتما این لایو رو برای دوستانتون ارسال کنید📤💯
ارسال نظر و تجربه به ادمین⤵️
↪️ @Admiin114
🌐 @salehe_keshavarz
هدایت شده از صالحه کشاورز معتمدی
🔊💰🔊💰🔊💰🔊💰🔊
#ثبت_نام
#دوره_زنان_ثروت_ساز_برکت_آفرین
#آغاز_شد
📌ویژه #بانوان و #دختران
🎓استاد دوره👇
⚜...صالحه کشاورز معتمدی...⚜
📑برخی از سرفصلها :
🔅ثروت و برکت
🔅پیدا کردن موانع پولدار شدن
🔅ساختار ذهنی ثروت آفرینی
🔅معرفی انواع مشاغل
🔅چگونه درآمد از شغل خود را ده برابر کنیم؟
🔅راه اندازی کسب و کار اینترنتی
🔅آموزش تولید محتوا به سبک پیجهای مطرح اینستاگرام
🔅چگونه یک پیج پول ساز داشته باشیم
🔅و ...
🖇دارای👇
🔖۱۲ جلسه لایو
🔖به همراه پاورپوینت
📚آموزش در👇
⏱روز یکشنبه رأس ساعت ۱۷🔻
📍مهلت ثبت نام👇
📂۶ شهریور الی ۱۲ شهریور 🗃
ادمین ثبت نام↙️
🆔 @Admiin114
کانال توانمندسازی بانوان↙️
🌐 @Salehe_keshavarz
صالحه کشاورز معتمدی
🔊💰🔊💰🔊💰🔊💰🔊 #ثبت_نام #دوره_زنان_ثروت_ساز_برکت_آفرین #آغاز_شد 📌ویژه #بانوان و #دختران 🎓استاد دوره👇
‼️‼️‼️‼️
#اطلاعیه
🔊تمدید شد...
سلام عزیزانم
ثبت نام #دوره_زنان_ثروت_ساز_برکت_آفرین
تا روز جمعه مورخ ۱۴۰۰/۶/۱۹ تمدید شد✅✅
ان شاءالله اسرع وقت به تمام پیوی ها پاسخ داده خواهد شد
⚫️
صلي الله عليك يا مولاناالسجاد
و شام شد
آن زهری که چهل سال
جگر سوزاند و
اشک جاری ساخت و
دل کباب کرد!
گرچه شهید سم عدو گشته ای ولی
این زهر شام بود که بر جانتان نشست...
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
به اميد شفاعت شما
به #التماس_دعاي_فرج
يا وجيهاً عندالله إشفع لنا عندالله
@Salehe_keshavarz
سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ...
پدرمهربانم، سلام ...
#سلام_علی_آل_یاسین
▪️#آجرك_الله_يا_بقية_الله
▪️يا رب الحسين بحق الحسين
▪️إشف صدر الحسين #بظهور_الحجة
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دوره_زنان_ثروت_ساز_برکت_آفرین
⁉️سوال
🔍این دوره بدرد چه کسانی میخوره🔎
☝️🏻☝️🏻پاسخ☝️🏻☝️🏻
🌺 @Salehe_keshavarz
⚫️
سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ...
پدرمهربانم، سلام ...
▪️#آجرك_الله_يا_بقية_الله
@Salehe_keshavarz
طبقه ی دوم یک خانه ی قدیمی
روضه داشت
هر روز صبح !
گیسوان سفیدش از گذر عمری خبر میداد
که به انتظار گذشته بود!
کار هر روزش بود
آب و جاروی درب منزل ؛
به امید اینکه یک روز
شما
میهمان روضه اش باشید!
#سلام_علی_آل_یاسین
#ميخواهم_خدمتگزارتان_باشم
▪️يا رب الحسين بحق الحسين
▪️إشف صدر الحسين #بظهور_الحجة
🍃
سلام صبحتون نورانی به انوار الهی
❤️ان شاءالله که حالتون خوب باشه
احوالتون عالی و بندگی هاتون متعالی❤️
عزیزانم
امروز بعد از گذر یک هفته تفکر من باب تمام #مشـــارطه هایی که گذر کردیم
میخواهیم بریم سراغ #مبارزه_با_نفس هایی که حسابی 👇👇
اراده ، همت والا نیاز داره که خودمون رو بکوبیم و بسازیم ...
🌸 @Salehe_keshavarz
به مثال یه خونه قدیمی
دیدید وقتی میکوبند هیچی ازش نمی مونه ، کلا از نو ساخته میشه اونم ذره ذره
پس با من همراه باش تا ذره ذره وجودت رو از نو بسازی😊👇
👆👆
#مشـــارطه
#مبارزه_با_نفس
مشارطه ای که امروز براتون انتخاب کردم تا یه هفته روش متمرکز بشید #صداقت هست ...
اولین پله ما ...
اگه از ابتدا صداقت نباشه تا انتها خلاف جهت حرکت می کنیم😔
فکر نکنید دست خودمون هستااا
نه عزیز من!
این رسم روزگارِ ...
این سوگند شیطان رجیمِ ...
پس دقت کنیم...!!!!
خداوند در قرآن کریم می فرماید :
" و لا تتبعوا خطوات الشیطان "
و پیروی (دنبال) نکنید قدم های شیطان رو ...
پس از اول با #صداقت👌
🌸 @Salehe_keshavarz
👇👇
👆👆
بارالها!
از امروز میخواهم
با تمام وجود که من بعد با #صداقت سخن بگویم ؛ در کلامم جز راستی هیچ نباشد ...
و مشارطه ام این باشد
از طلوع صبح راستین تا غروب آفتابت
جز صداقت در زبانم جاری نشود ...🤝
#مشـــارطه
#مبارزه_با_نفس
اللهم الرزقنا🤲🤲
🌸 @Salehe_keshavarz
🏖 @salehe_keshavarz
✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀
🖋به نام خداوند مهر آفرین ...
📕داستان #حضرت_دلبر
🔍 #قسمت_نوزدهم
عمه فاطمه برایم مادری کرد.
راه و رسم زندگی را یادم داد.
فرمولهای او ، درسهای روانشناسی و آموزههای دینی هم ابزاری بودند برای ساختن زندگی پرآشوب من.
خیلی سال بعد متوجه شدم که عمه فاطمه آن روزها با امیر هم جداگانه صحبت میکرده خدایا چقدر مدیون این زن هستم.
اما نقطه عطف زندگی من جایی حوالی قم رقم خورد ...
هر اتفاقی افتاد در آن سفر جمکران بین من و امام زمان افتاد ...
سفری که به اصرار معصومه خانم و با هزار التماس از امیر نصیبم شد .
خدای من آن شب با قلب من چه کردی ؟؟؟
هوای خنک پاییزی بود...
تنها وسط شلوغی حیاط میخکوب شدم
صدای مداحی وسط حیاط مسجد پخش بود...
گل نرگس...
گل نرگس ...
تمام قلبم به یکباره ....
در یک آن ...
در یک لحظه...
از عشق صاحبالزمان عج لبریز شد ...
سرشار شد...
آتش گرفت...
تا آن لحظه انگار نمیدانستم او هست ...
انگار نمیدانستم بین ماست...
آن لحظه وجودش را با تمام سلولهای بدنم حس کردم ...
بیحال شدم...
مست شدم ...
عاشق شدم...
عاشق معشوقی که :
زیباترین...
بهترین...
قویترین و محبوبترین مرد عالم است ...
خدایا قلب طیبه طاقت این عشق را دارد ؟!
چه کردی با من ؟!
بعد از آن فقط به عشق او نفس زدم
تلاش کردم به عشق او
بخشیدم به عشق او
امیر را...
به عشق او....
مرتضی را ...
به عشق او...
حال تازه عاشقی را داشتم که فقط و فقط خواهان جلب توجه محبوب است و بس...
یکی از روزهای پاییزی بود ، تازه از دانشگاه برگشته بودم با معصومه خانوم و بچهها تلفنی صحبت کردم و مشغول تهیه شام شدم.
امیر گاهی زود و گاهی دیر میآمد.
شغلش آزاد بود و زمان مشخصی نداشت .
اما همیشه قبل از حرکت تماس میگرفت و اگر چیزی لازم داشتم تهیه میکرد.
آموخته بودم که زن باید برای همسرش خود را آراسته کند ، به سمت میز آرایشم رفتم ، از بهترین لوازم آرایش آن زمان رویمیز و داخل کشوها بود ، نشستم و مشغول شدم ...
سختم بود اما باید این کار را انجام میدادم ...
یاد احادیث و آیاتی افتادم که در این رابطه خوانده بودم...
یاد پدرم که همیشه میخواست که بینقص باشم و یاد مرتضی که باید با تمام قوا از ذهنم پس میزدم ...
همیشه و به ذاته استعداد آرایش و رقص و لوندی های زنانه را داشتم اما تا آن زمان نمیخواستم برای همسرم ، برای امیر از این استعداد خودم استفاده کنم .
مشاورهها باعث شده بود که تسلیم شوم ...
حالا عاشق شده بودم ...
عاشق مولایم که من را با امیر میخواست ...
عاشق امام زمانم که مانیفست او این جمله بود :
"جهاد زن خوب شوهرداری اش است "
پس برای جلب محبوب چاره ای جز جلب نظر امیر را نداشتم.
در دنیای آن زمان ما طلاق وجود نداشت و من هم توان جنگیدن نداشتم ...
خستهتر از آنی بودم که برای بدست آوردن آنچه که میخواهم بجنگم...
آرایشم تمام شد رفتم و لباس زیبایی که در خرید عروسی برایم گرفته بودند پوشیدم ...
کفشهای مجلسی را پا کردم .
جواهراتم را انداختم .
یک دل سیر زاااار زدم و با خدا معامله کردم:
+ خدایا فقط بهخاطر تو ...
چونکه میدونم دوست داری خوب همسرداری کنم...
خدایا دلم چیز دیگهای میخواد اما تسلیم تو هستم ...
عشق به امامزمان از من زن دیگری ساخته بود زنی که هدف داشت ، انگیزه داشت.
هیچوقت حالت چشمهای امیر را فراموش نمیکنم از در که وارد شد خشکش زد ، محو من بود با کمی حیا به سمتش رفتم دستهایش را گرفتم :
+چی شده چرا ماتت برده؟؟؟
با تعجب گفت :
_ طیبه خودتی ؟؟؟
بعد دستپاچه گفت :
_امروز چه روزیه؟؟؟
نکنه تولده ؟؟؟
نه بابا چه گیجم من...
بعد با دست محکم به پیشانی زد :
_چقدر خرم من..
نوکرتم ...
حتما دارم خواب میبینم ...
الان آهاااا الان از خواب میپرم...
منم که برای اولینبار از مزهپرانی او خندهام گرفته بود با ناز و ادا گفتم :
+نه خواب نیستی هیچ مناسبتی هم نداره فقط خواستم بهت بگم که ...
جدی شدم با جدیت ادامه دادم:
+ که بدونی خیلی مدیونت هستم ...
خیلی زحمت ما را کشیدی ...
خیلی باهات بداخلاقی کردم...
خیلی صبوری کردی...
هیجانزده مثل پر کاه بلندم کرد و گذاشت روی اپن :
_خب خب دیگه چی میخوای بگی ... اصل حرفتو بزن بگو ببینم الان قلبم وایمیسه...
با خجالت گفتم:
+ هیچی به خدا فقط میخواستم ازت تشکر کنم...
دیگه روی زمین بند نبود ، رفت و ضبط را روشن کرد .
بین آنهمه کاست گشت و یکی را انتخاب کرد و گذاشت دستهای من را گرفت و دورتادور سالن میرقصید و میچرخید و قربانصدقه ام میرفت.
✍ صالحه کشاورز معتمدی
#ادامه_دارد ...
❀✤✾᪥❀ ⃟⃟ ⃟⛱ ⃟✤
💌 انتشار #خاطرات_یک_مشاور بدون لینک کامل کانال#صالحه_کشاورز_معتمدی جایز است💌
✤ ⃟⃟ ⃟⛱ ⃟❀✤✾᪥❀
🏖 @salehe_keshavarz
⚫️
سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ...
پدرمهربانم، سلام ...
▪️#آجرك_الله_يا_بقية_الله
@Salehe_keshavarz
#مولاي_غريبم
پایان بديد با آمدنتان ،
به مصیبتی که پایانی ندارد!
جز آمدنتان ...
#سلام_علی_آل_یاسین
#ميخواهم_روضه_خوانتان_باشم
زینب علمداری کند تا کوفه تا شام
با خون دل با زخم سر وقتی نباشی
(سلام الله علیها)
▪️يا رب الحسين بحق الحسين
▪️إشف صدر الحسين #بظهور_الحجة
سلام به عزیزانم
امیدوارم که حالتون خوب باشه
ان شاءالله به امید حق قصد داریم در مورد صداقت خیلی با هم صحبت کنیم
این متن هم یه هدیه از امر صداقت تقدیم حضورتون👇👇