صالحه کشاورز معتمدی
🎥 #کلیپ_های_آموزشی #کارگاه_انسان_سازی #همسرداری_موفق #چقدر_محبت_کنیم_پررو_نشه‼️ ⚜صالحه کشاو
سلام بر شما...
سوال خیلیهاتون هست که چقدر باید محبت و توجه کرد ؟
لطفا کلیپ رو ببینید
منتظر نظراتتون هستم 😍
هدایت شده از صالحه کشاورز معتمدی
#خبر_ویژه
🧕👨💼خانم و آقای متاهل ❗️شما دو تا راه بیشتر ندارید :
👈یا طلاق
👈یا خوشبختی
⛔️اما بیشتر شما تو راه سوم گیر کردید ↪
نه طلاق میگیرید نه کامل خوشبخت هستید ❌
#ثبت_نام دوره حال خوب زوجین
✔️مخصوص زوجین هم آقا و هم خانم
اگه یکبار هم فکر طلاق افتادید ، یا میدونید حال زندگیتون جای کار داره ، این دوره مخصوص شماست💯
♻️ برای ثبت نام و استفاده از دوره های رایگان به کانال زیر مراجعه بفرمایید:
https://eitaa.com/joinchat/3534356591Cdbfc9b3cb8
#بنر_مطالعه شود
مدرس : صالحه کشاورز معتمدی
صالحه کشاورز معتمدی
#خبر_ویژه 🧕👨💼خانم و آقای متاهل ❗️شما دو تا راه بیشتر ندارید : 👈یا طلاق 👈یا خوشبختی ⛔️اما بیشتر
‼️خیلی از شما عزیزان که مراجعه میکنید برای مشاوره میبینید که چقدر توصیه به آموزش و تغییر دارم.
اگر یه کم وقت و انرژی بگذارید و آموزش ببینید مشکلاتتون خیلی ساده تر حل میشه.
❤️زندگی هدیه ای هست که تکرار نمیشه
پس از این فرصت برای خوشبخت شدن استفاده کنیم ...
تا حالتون خوب نشه
کار من تموم نمیشه
🏖 @salehe_keshavarz
✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀
#خاطرات_یک_مشاور
#حضرت_دلبر
#قسمت_هشتم
📚شبهای پاییز با داستان حضرت دلبر
✍صالحه کشاورز معتمدی
✤ ⃟⃟ ⃟⛱ ⃟❀✤✾᪥❀
🏖 @salehe_keshavarz
داستان حضرت دلبر ۸.mp3
4.59M
🏖 @salehe_keshavarz
✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀
#خاطرات_یک_مشاور
#حضرت_دلبر
#قسمت_هشتم
📚داستان حضرت دلبر
#فایل_صوتی
با صدای نویسنده :
✍صالحه کشاورز معتمدی
✤ ⃟⃟ ⃟⛱ ⃟❀✤✾᪥❀
🏖 @salehe_keshavarz
🏖 @salehe_keshavarz
✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀
🖋به نام خداوند مهر آفرین ...
📕داستان #حضرت_دلبر
🔍 #قسمت_هشتم
تمام تنم رعشه داشت ...
رنگپریده و حال پریشانم عمه فاطمه را حساس کرد :
_خوبی گلم مشکلی هست ؟
میدیدم که مرتضی با کمی فاصله ایستاده و ششدانگ ما را زیر نظر دارد .
+خوبم عمه جان نگران نباشید یهکم خستم فقط
من از حرکت امیر عصبانی بودم و مرتضی از همهجا بیخبر احساس عذاب وجدان داشت ، تا شب چند بار نزدیک شد و عذرخواهی کرد ، خودم را جمعوجور کردم و سعی داشتم این شب آخری با خاطره بد همراهی نشود .
آخر شب منچ بازی کردیم و فضا در بازی و شوخی و خنده عوض شد.
صبح زود بعد از نماز عازم بود از پشت پنجره به کوچه پر از گل و خیس از باران بهاری نگاهش کردم که با قد بلندش روی عمه خم شده بود و او را تنگ در آغوش میفشرد ، در همان حال به سمت من نگاه انداخت و با لبخند و حرکت دست خداحافظی کرد.
رفت ...
هنوز به سر کوچه نرسیده بود که دلم برایش تنگ شد اما ...
تا آخر تعطیلات بازهم با امیر رودررو شدم ازش عمیقاً متنفر بودم .
چرا بعضیها قدرت تنفر آدم را درک نمیکنند؟!
در همان روستا وسط یک مهمانی زنانه داخل شد و با یک آهنگ خارجی رقصید ، دخترها برایش غش و ضعف میرفتند و بهشدت انزجار من افزوده میشد.
آن روزها نمیدانستم دنیا با این احساسات من چه بازیها خواهد داشت.
شب آخر تعطیلات نوروزی بود باید فردایش به کرج برمیگشتیم ، بچهها در حیاط خانه پدربزرگ آتش بزرگی زده بودند ، با تمام دلتنگیم برای مرتضی کنار آتش نشسته و به شرارههای زیبایش نگاه میکردم .
دستهایش را دور گردنم انداخت میان بازوهای قدرتمند پدرم غرق شدم ، خدایا چقدر حس خوبی بود دلتنگ باشی و همان لحظه نیروی پرقدرت پدرانه تو را در بر بگیرد همانطور که سرم را میبوسید و بیشتر مرا در آغوشش میفشرد گفت :
_قیزیم یه چیزهایی شنیدم ...
دوست داشتم خودت برام بگی نه اینکه از غریبهها بشنوم ...
برق از سرم پرید اما به روی خودم نیاوردم یعنی توانش را نداشتم فقط با صدای آهسته گفتم :
+چی شنیدی بابا جانم ؟
_ امیر برام گفت که تو و مرتضی خلوت کرده بودید...
نمیدانم چرا در آن لحظه از هوش نرفتم... نمیدانم...
_ البته گفت که تو ابراز علاقه مرتضی رو نپذیرفتی ...
درسته ؟؟
آروم از بغل پدرم جدا شدم روسریام را مرتب کردم و گفتم :
+باباجان حرف یه آدم ناحسابی فکر کردن هم نداره.
میخواستم بلند شوم که دستهایم را گرفت...
_بمون باباجان به من نگاه کن من که میدونم تو و مرتضی به هم علاقه دارید از حرکاتتون مشخصه من هم که مخالفتی ندارم فقط حرفم اینه که همهچیز به وقتش باید انجام بشه اینجوری برای خودتون بهتره ...
اونجا بود که از حرکت خودم و نگرفتن دفترچه راضیتر شدم ، با غرور نگاهش کردم و گفتم:
+ باباجان خیالتون راحت طیبه حواسش هست که کاری بدون اجازه باباش انجام نده ...
رضایت عمیقاً در چشمهای سبز پدرم هویدا بود.
اردیبهشت و خرداد سخت درگیر امتحانات نهایی بودم عمه کلی برایم وقت گذاشت و همه امتحانات بهخوبی سپری شد .
جامجهانی فوتبال شروعشده بود من هم پیگیری میکردم و آخر شبها پای تلویزیون سیاه و سفید چهارده اینچ مینشستم ، آن شب هم با صدای کم بازی را دنبال میکردم ، تا معصومه خانم و بچه ها بیدار نشوند، پدرم برای کارهای تعاونی به روستا رفته بود ...
یکصدایی شبیه غرش آمد ، اولش احساس کردم سرم گیج رفت بعد دیدم معصومه خانوم سر جایش پرید و در کسری از ثانیه تمام خانه شروع به لرزیدن کرد ...
زلزله بود...
زلزله ...
زلزله آمد و به تاراج برد هرآنچه که باید ، آرزوها و عشقها ، رؤیاها ، چه آینده هایی که با همین چند ثانیه تباه شد ...
✍ صالحه کشاورز معتمدی
#ادامه_دارد ...
❀✤✾᪥❀ ⃟⃟ ⃟⛱ ⃟✤
💌 انتشار #خاطرات_یک_مشاور بدون لینک کامل کانال#صالحه_کشاورز_معتمدی جایز است💌
✤ ⃟⃟ ⃟⛱ ⃟❀✤✾᪥❀
🏖 @salehe_keshavarz
پس از کدامین طلوع ابدی از راه میرسی؟
🌤اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#سلام_علی_آل_یاسین
🌺 @Salehe_keshavarz 🌺
#روتین_روزانه
#همسرداری
#مشارطه
یاغفار!
امروز مشارطه ام این باشد که :
طی دو روز نوشتن و لیست کردن تمام ناراحتی ها ، دلخوری ها ...
زمان مناسبی هست که ببخشم و بگذرم از همسرم و دردهام رو فراموش کنم🤝
عزیزانم!
البته که این مبحث یک روند طولانی در پی داره و احتمالا با ابراز احساسات بسیاری توأمان خواهد بود اما تا کی قراره در این حال بمونی ؛
تو باید بتونی از این دالان گذر کنی ؛
تو باید بتونی به صحت و سلامتی روح و روان برسی ؛
تو باید بتونی آرامش رو اول به خودت بعد به همسرت و فرزندانتون هدیه بدی ؛
فراموش نکن که تو یا یک زن هستی و دارای صفت جمیل پروردگار یا مردی با صفت جلال خداوند
فراموش نکن که این توئی که باید و بتونی به این زندگی عشق و عطوفت پرتوافشانی کنی ؛
خودت رو باور کن و در مسیری که باید قدم بگذار لطفا🙏
♥️ @Salehe_keshavarz ♥️
صالحه کشاورز معتمدی
#روتین_روزانه #همسرداری #مشارطه یاغفار! امروز مشارطه ام این باشد که : طی دو روز نوشتن و لیست کرد
#تمرین و #تغییر
برای تمرین امروز ❤️
امروز #پیشنهاد من برای بخشش و فراموش کردن 👇👇
لایو #خانه_تکانی_دل میتونه خیلی در این مسیر بهتون کمک کنه ، توی این لایو کلی در این مورد براتون توضیح دادم حتما کاغذ و قلم کنارت باشه و نکات رو یادداشت کن لطفا
البته که پیوست لایو ۵ گام تخلیه انرژی های منفی رو هم داریم که طی ۵ روز میبایست انجام بشه اما بعد از اتمام می بینی حسسابی سبک و آروم شدی😍
کلی تمرین ، تکنیک اونجا بهت یاد دادم
پس بسم الله ...
این فرصت #طلایی رو از خودت نگیر لطفا
#بخشش
#همسرداری
#خانه_تکانی_دل
@Salehe_keshavarz
منتظر بازخوردهاتون هستم😇
هدایت شده از صالحه کشاورز معتمدی
record20220317100619.mp3
28.24M
#فایل_صوتی
#کارگاه_عمومی
#خانه_تکانی_دل
📑موضوع کارگاه 👇👇
📍 تخلیه انرژی های منفی
🎓مدرس :
⚜صالحه کشاورز معتمدی⚜
🌐 @Salehe_keshavarz 📑🔍
هدایت شده از صالحه کشاورز معتمدی
📣📣📣📣
#همایش_بزرگ
#خانواده_متعالی
ویژه منطقه اسلام آباد کرج
🎊 همراه با جشن باشکوه میلاد حضرت رسول اکرم (ص) 🎊
مولودی خوانی ، مسابقه و جایزه
پنجشنبه ۲۱ مهرماه
راس ساعت ۱۸:۳۰
کرج_اسلام آباد_سالن ورزشی دلاوران
🎉 همه اعضاء خانواده دعوت هستید 🎉
❗️به دلیل محدودیت فضا لطفا صندلی خود را رزرو بفرمایید
❕تعداد شرکت کنندگان خود را به شماره زیر پیامک کنید :
0937 328 4780
@salehe_keshavarz
صالحه کشاورز معتمدی
📣📣📣📣 #همایش_بزرگ #خانواده_متعالی ویژه منطقه اسلام آباد کرج 🎊 همراه با جشن باشکوه میلاد حضرت رسول ا
عزیزان کرجی
این جشن و همایش یادتون نره
✔️همه خانواده تشریف بیارید
✔️مهد نگهداری کودک هم فعال هست
این قسمت داستان حضرت دلبر رو ده بار ضبط کردم
مگه گریه امونم میداد
لطفا برای همه رفتگان ، به خصوص درگذشتگان در زلزله و بلایای طبیعی فاتحه ای قرائت بفرمایید.
🏖 @salehe_keshavarz
✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀
#خاطرات_یک_مشاور
#حضرت_دلبر
#قسمت_نهم
📚شبهای پاییز با داستان حضرت دلبر
✍صالحه کشاورز معتمدی
✤ ⃟⃟ ⃟⛱ ⃟❀✤✾᪥❀
🏖 @salehe_keshavarz
داستان حضرت دلبر ۹.mp3
4.99M
🏖 @salehe_keshavarz
✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀
#خاطرات_یک_مشاور
#حضرت_دلبر
#قسمت_نهم
📚داستان حضرت دلبر
#فایل_صوتی
با صدای نویسنده :
✍صالحه کشاورز معتمدی
✤ ⃟⃟ ⃟⛱ ⃟❀✤✾᪥❀
🏖 @salehe_keshavarz
🏖 @salehe_keshavarz
✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀
🖋به نام خداوند مهر آفرین ...
📕داستان #حضرت_دلبر
🔍 #قسمت_نهم
زمین از لرزیدن ایستاد ...
صدای جیغ بچهها و ذکر یا حسین یا ابوالفضل در کوچه میپیچید...
معصومه خانم حسابی ترسیده بود اما سعی میکرد به خودش مسلط باشد و بچهها را آرام کند .
آن روزها فضای مجازی و رسانه نبود ، باید تا فردا صبر میکردیم تا به عمق فاجعه پی ببریم.
فردا حوالی ظهر بود که از طریق یکی از اقوام مطلع شدیم کانون زلزله رودبار بوده و روستای ما هم ویرانشده است.
با شنیدن این خبر عمه و معصومه خانم به سرزنان و ضجه کنان آماده رفتن به روستا شدند همگی نگران بابا و بقیه اقوام بودیم.
اوضاع از کنترل خارجشده بود با هر سختی بود معصومه خانم را راضی کردیم تا کرج پیش بچهها بماند ، من و عمه با اولین اتوبوس به سمت منجیل حرکت کردیم ، هوا نیمهتاریک بود که به منجیل رسیدیم چشمهایم آنچه را که میدید باور نمیکرد ، شهر تبدیل به تلی از خاک شده بود .
عمه فاطمه به سر میزد و عموی بزرگم که ساکن منجیل بود را صدا میکرد.
دل در دلم نبود خدایا پدرم ...
روستا ...
بهسختی کوچهای که خانهی عمو در آنجا بود را پیدا کردیم همهجا تاریک بود صدای گریههای کم جان از گوشهوکنار به صدا میرسید ، تا به حالم عمه را آنگونه پریشان ندیده بودم با تمام توان فریاد میزد و برادرش را ترکی صدا میزد:
قارداش...
قارداشیم...
اکبر جان ...
من اشک میریختم و درحالیکه مراقب بودم عمه به زمین نیوفتد در تاریکی بهدنبال راه خانهی عمو می گشتم ، در همین حین صدای زنی را شنیدیم که عمه را صدا میزد :
_فاطمه جان خوش اومدی به ویرانه داداشت
به سمت صدا و کورسوی نور حرکت کردیم ، به ویرانه ای رسیدیم که چراغ لاله شکستهای روی خاکها روشن بود کنار چراغ هیبت مردی خاکی مسخ شده و مات برده را دیدم بهسختی پسِ پشتِ آن صورت و موهای خاکی عمو را شناختم عمه را رها کردم و با تمام سرعت خودم را به عمو رساندم
بغلش کردم
بوسیدمش
صورت خاک آلودش را پاک کردم :
_عمو جانم !!!
عمو اکبرم !!!
اصلاً صدایم را نمیشنید ، ماتش برده بود ، بعد از صدایی که حالا تبدیل به فریاد شده بود کند و آرام نگاهم کرد ، انگار مرا نمیشناخت ، چند ثانیه فقط نگاهم کرد بعد با بغض گفت :
+طیبه جان ...
_جانم...
عمو اکبرم ...
جان دلم ...
خوبی ؟
بچهها کجا هستند ؟
زنعمو کجاست ؟
اشک راه خودش را از بین صورت خاک آلودش پیدا کرد و سُر خورد ، به کنارم نگاه کردم عمه خشکشده بود...
فقط به برادرش خیره نگاه میکرد .
آن لحظه دلم میخواست واقعیت را نشنوم...
دلم میخواست هیچ حقیقت تلخی را ندانم...
کاش زمان همانجا متوقف میشد ...
عمو با دست بیجانش به خانه ویرانه اش اشاره کرد و با صدایی نحیف گفت :
+ بچهها اونجا خوابیدن ...
گلی اونجا خوابیده ...
با گفتن این جمله انگار از خواب بیدار شده باشد صدایش جان گرفت فریاد شد خودش را میزد عمه با صلابت برادرش را دربرگرفت .
جنازه چهار فرزند عمویم بههمراه گلی خانم را فردای آن روز از زیر خاک بیرون آوردند ، اما من آنجا نبودم که ویرانی عمویم را به چشم ببینم.
بعد از نماز صبح تکاپو در ویرانه ی منجیل شروع شد آواربرداری و رفتوآمد و تلاش برای یافتن زندهها شدت گرفت ، پریشان پدر بودم به عمه گفتم که میروم تا راهی برای رفتن به روستا پیدا کنم.
به هر کس که میرسیدم جویای حالش میشدم و دنبال راهی که مرا به روستا ببرد به هر دری میزدم عصبی و خسته از بیخوابی شب با رنگپریده بین مردم میگشتم ...
که صدایش را شنیدم ، خودش بود :
+طیبه...
طیبه...
مرتضی بود از پادگان مستقیم آمده بود کمک ،
نگاهش کردم یک لحظه در چهره ی نگران او بابایم را دیدم ، مرتضی روز به روز بیشتر شبیه پدرم میشد ، دلم میخواست مثل بچگیها بغلش میکردم با چشمهای پر از التماس گفتم:
مرتضی بابام ...
مرتضی تو رو خدا بابام ...
✍ صالحه کشاورز معتمدی
#ادامه_دارد ...
❀✤✾᪥❀ ⃟⃟ ⃟⛱ ⃟✤
💌 انتشار #خاطرات_یک_مشاور بدون لینک کامل کانال#صالحه_کشاورز_معتمدی جایز است💌
✤ ⃟⃟ ⃟⛱ ⃟❀✤✾᪥❀
🏖 @salehe_keshavarz
چشم به راهم تا تو بیایی پدر مهربانم...🌹
🌤#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#سلام_علی_آل_یاسین
🌐 @Salehe_keshavarz ⚜♥️
#روتین_روزانه
#همسرداری
#مشارطه
یا لطیف!
امروز شرط میکنم ...
برای تمام اشتباهاتم که در تمام طول زندگیم همسرم را آزار دادم و کارهایی که میبایست میکردم و نکردم از همسرم عذرخواهی کنم و ابراز پشیمانی کنم و از بخواهم که مرا ببخشد ؛
از صمیم قلب صادقانه تلاش کنم تا گذشته را جبران ، آیندمون رو لبریز از عشق و محبت کنم🤝
ان شاءالله و تعالی 🤲🌹
🌘 @Salehe_keshavarz 🌒
صالحه کشاورز معتمدی
#روتین_روزانه #همسرداری #مشارطه یا لطیف! امروز شرط میکنم ... برای تمام اشتباهاتم که در تمام طول
#تمرین و #تغییر
#پیشنهاد امروز من برای شما ...
عزیز من!
ابراز پشیمانی یعنی :
اصلاح رفتار ها و اشتباهات ؛
تمام کارهایی که همسرتون رو عصبانی کرده ؛
به او لطمه زده ؛
باااااید اصلاح بشه و دست برداری...
برای #اصلاح و #تغییر
قطعا نه شما و نه همسرتون یه شبه نمیتونید این #عادت های چندین و چند ساله رو کنار بگذارید
هر دوی شما باید در طول این فرآیند آموزش ببینید و کم کم با #تمرین این #تغییر رفتارها رو ایجاد کنید
نسبت به این امر ؛
کوشا باشید لطفا و از فرصت هاتون به نحو احسن استفاده کنید ...
همیشه پیشنهاد من به مراجعینم همینه که لطفا لطفا لطفا آموزش ببین👌📚
#پیشنهاد و هدیه من👇👇
ورود به 👈 #دوره_حال_خوب_زوجین 😇
یاد بگیر ، تمرین کن و تغییر رو در زندگیت احساس کن ؛
تا کی میخوای توی این اوضاع بمونی ؛
با جزع و فزع به هیج جا نمیرسی ؛
بسه دیگه⛔️⛔️⛔️⛔️
تا الان هر چی داغون کردی
خودت رو
همسرت رو
لحظاتی که میتونست بهترین باشه اما با اشتباهاتت خرابشون کردی به خودت استپ بده لطفا✋
یه بار برای همیشه این تصمیم رو بگیر و تمام گذشته رو برای آینده ای لذت بخش جبران کن
ببینم چه کار میکنی دیگه
خانم کشاورز نمیشه و نمیتونم نداریم
این رو تجربه به من ثابت کرده
اگه دیگران تونستند پس تو هم میتونی💪✌️
#همسرداری
#اصلاح_رابطه
🆔 @Salehe_keshavarz 🌐📚
اینم یه فرصت طلایی✨
پس بسم الله ...
برای ورود به دوره به بنر ثبت نام مراجعه کنید😉👇