#رجال_فهرستی
محمدباقر ملکیان
🔻🔻🔻🔻🔻
تاريخ فهرست نگاري اهل سنت
گزارش دقيقي از اين که قديمي ترين فهرست اهل سنت توسط چه کسي و در چه زماني نوشته شده در دست نيست. با اين حال با توجه به بعضی از گزارش ها ـ خصوصاً گزارش های که ابن خير اشبيلي (502 هـ ـ 575هـ ) در فهرستش می نگارد ـ می توان برخي از فهارس کهن اهل سنت را اين گونه ذکر کرد:
1. فهرست ابن ناصح (متوفّی 328 هـ) (معجم المعاجم والمشيخات: 1/181.)
2. فهرست أبو علی قالی ( 280هـ ـ 356 هـ) (فهرسة ابن خير الاشبيلي: 534؛ معجم المعاجم والمشيخات: 1/202.)
3. فهرست باجي (متوفّی 396 هـ) (فهرسة ابن خير الاشبيلي: 523؛ معجم المعاجم والمشيخات: 1/217.)
4. فهرست أبو علی بغدادی ( 295 هـ ـ 399 هـ) (فهرسة ابن خير الاشبيلي: 532؛ معجم المعاجم والمشيخات: 1/217.)
5. فهرست قنازعی ( 341هـ ـ 413هـ) (فهرسة ابن خير الاشبيلي: 535؛ معجم المعاجم والمشيخات: 1/221.)
6. فهرست ابن حذاء ( متوفّی 416 هـ) (فهرسة ابن خير الاشبيلي: 533؛ معجم المعاجم والمشيخات: 1/223.)
7. فهرست تبريزي ( 371هـ ـ بعد 422 هـ ) (فهرسة ابن خير الاشبيلي: 527؛ معجم المعاجم والمشيخات: 1/223)
8. فهرست عبد الوهاب قاضی ( 362هـ ـ 422هـ) (معجم المعاجم والمشيخات: 1/224.)
9. فهرست ابن زهر ايادی ( 336 هـ ـ 422هـ) (معجم المعاجم والمشيخات: 1/224.)
10. فهرست ابن مغيث (338هـ ـ 429هـ) (فهرسة ابن خير الاشبيلي: 529؛ معجم المعاجم والمشيخات: 1/226.)
11. فهرست ابو عمر طَلَمَنکي (340هـ ـ 429هـ) (فهرسة ابن خير الاشبيلي: 528؛ معجم المعاجم والمشيخات: 1/226.)
12. فهرست أبو عمران فاسی ( 368 هـ ـ 430هـ) (معجم المعاجم والمشيخات: 1/227)
13. فهرست شنتجيالی (متوفّی 436 هـ) (فهرسة ابن خير الاشبيلي: 531؛ معجم المعاجم والمشيخات: 1/229)
14. فهرست مکی بن أبی طالب ( 355هـ ـ 437هـ ) (فهرسة ابن خير الاشبيلي: 526؛ معجم المعاجم والمشيخات: 1/229)
این گونه گزارش ها نشان می دهد فهارس امامیه متقدم تر اند، هر چند فهارس امامیه به طور کلی با فهارس اهل سنت متفاوت است.
@derasatfielmrejal
@salmanraoofi
#رجال_فهرستی
محمدباقر ملکیان
🔻🔻🔻🔻🔻
علم رجال و رابطه آن با انساب
یکی از دوستان درباره کتب انساب و علم نسب و ارتباط آن با علم رجال پرسید.
این یادداشت - با کمی تغییر - پاسخ به آن دوست گرامی است.
بسیاری از راویان حدیث از آل ابو طالب اند و بالطبع در کتب انساب به شرح حال آنها پرداخته شده است.
از سویی برخی از این راویانِ طالبی در مصادر رجالی چندان اطلاعی از آنها به چشم نمی خورد، که این سبب می شود برای آگاهی از زندگی آنها ناگزیر از مراجعه به مصادر نسب شناسی باشیم.
در این میان کتاب عمده الطالب ابن عنبه منبعی معتبر و جامع به شمار می رود.
کتاب عمده الطالب بارها به چاپ رسیده است، اما برخی از چاپ های این کتاب خالی از غلط نیست (مانند چاپ کتابخانه آقای مرعشی، هرچند این چاپ حواشی سودمند مرحوم آیتالله بروجردی را همراه دارد). به نظر می رسد چاپ این کتاب به تصحیح آقای معلم (مکتبه حیدریه) صحیح ترین چاپ این کتاب است. علاوه بر این که حواشی مصحح ارجمندش فائده کتاب را هم دو چندان نموده است.
من نیز چند سالی است به خاطر نیاز و علاقه ام به علم انساب این کتاب را بر اساس بهترین نسخه های موجود تصحیح نموده ام و حواشی مفصلی نیز بر آن نگاشته ام. البته هنوز برخی از کارهای جنبی (مانند تنظیم مقدمه) باقی مانده است، و الأمور مرهونة بأوقاتها.
نکته آخر اینکه عمده الطالب سه ویرایش دارد: کبری ، صغری و وسطی. در میان این سه ویرایش، ویرایش وسطی از همه مشهور تر است و بیشتر به چاپ رسیده است.
عمده الطالب کبری هم تنها یک بار چاپ شده است، و عمده الطالب صغری هنوز چاپ نشده است.
البته آقای رجایی کتابی را به اسم عمده الطالب صغری چاپ کرده است که مسلما کتاب عمده الطالب صغری نیست، هر چند واقعا نمی دانم چه کتابی است که ایشان به اسم عمده الطالب صغری چاپ کرده است، شاید کتاب دیگر ابن عنبه یعنی کتاب بحر الانساب باشد، که شرحش بماند برای جایی دیگر، و الحمدلله رب العالمین.
@derasatfielmrejal
#رجال_فهرستی
محمدباقر ملکیان
🔻🔻🔻🔻🔻
نمونه ای از فهارس اهل سنت
پیش از این در مورد چند فهرست از فهارس اهل سنت سخن گفته ام.
این یادداشت به یکی از مشهورترین فهارس اهل سنت یعنی فهرست ابن خير الاشبيلي( 502 هـ ـ 575 هـ) اختصاص دارد.
ابو بکر محمّد بن خير بن عمر بن خليفه، مشهور به ابن خير اشبيلي از محدّثان نامدار اهل سنت است که به سبب اهتمام ويژه اي که به ضبط ، مقابله و کتابت احاديث بر اساس اصول صحيحه داشت، در مجامع حديثي اهل سنت شهرت بسزايی دارد.
فهرست وي در برگيرنده کتب و مروياتي است که ابن خير در طول ساليان دراز از مشايخش شنيده و يا اجازه نقل آنها را از شيوخش گرفته است.
اين فهرست ـ پس از يک مقدّمه ـ مشتمل است بر مصنّفاتي که ابن خير از مشايخش شنيده و يا اجازه آن ها را دارد.
وي از کتب علوم قرآن و قرائات شروع می کند. پس از آن به موطآت می پردازد، آنگاه به ذکر مصنّفات و مسانيد و سائر کتب حديث و علوم حديث مشغول می شود.
در ادامه، کتب سير، انساب و تاريخ را ذکر می کند.
کتب بعدي که در فهرست او مطرح می شود مصنّفات وآثار در حوزه فقه و اصول فقه، اصول دين، زهد ـ خصوصا کتاب ابن ابي الدنيا، ابي سعيد بن اعرابي، ابي بکر اجري و ابي ذر هروي ـ است.
در ادامه به آثاري در لغت و ادب و شعر می پردازد.
آنگاه ابن خير برخي از فهارسي را که شنيده و يا اجازه آنها را گرفته نقل می کند و در آخر کتاب مشايخي را که از آنها روايت نقل می کند و يا از آنها اجازه گرفته را بر حسب شهرها مرتب می سازد.
ابن خير در فهرستش 1333 عنوان اثر ذکر می کند که در ذيل عنوان هر کتاب، برخي از خصوصيات آن کتاب و مؤلّفش و در آخر از طريق به آن کتاب سخن می گويد.
ابن خير گاه در ذيل برخي از کتب يک طريق و گاه چند طريق ذکر می کند.
در اين فهرست و به هنگام ذکر طرق، به شيوه تحمّل هم اشاره می شود که مثلاً آيا تحمل اين کتاب به طريق سماع است، يا قرائت، يا املاء و يا مناوله. (فهرسة ابن خير الاشبيلي: 78 و 79 و ...)
ابن خير همچنين در هنگام ذکر طرق، سال أخذ اجازه خود و يا مشايخش را ذکر می کند. (فهرسة ابن خير الاشبيلي: 81 و83)
از آن جا که سند عالي براي محدّثان ارزشمند است، ابن خير هرگاه سند عالي به کتابي دارد آن را متذکّر می شود. (فهرسة ابن خير الاشبيلي: 84 و135)
پرداختن به خصوصيات نسخه و کتاب ها (فهرسة ابن خير الاشبيلي: 93)، خصوصيات سند (فهرسة ابن خير الاشبيلي: 115 و135)، مکان تحمّل (فهرسة ابن خير الاشبيلي: 127 و 130 و 131.) از ديگر نکاتي است که در فهرست ابن خير به وفور ديده می شود.
@derasatfielmrejal
@salmanraoofi
#رجال_فهرستی
محمدباقر ملکیان
🔻🔻🔻🔻🔻
#شيوه_فهرستي، شيوه اي فراموش شده
در اعتبار سنجي روايات و سپس عمل به آنها ـ خصوصا در مباحث فقهي ـ مباحث سندي جايگاه ويژه اي ـ چه در بين شيعه و چه در بين أهل سنت ـ دارد.
بحث هاي سندي و رجالي از امتيازات انحصاري علماي مسلمين است كه در بين علماي اديان ديگر بي سابقه است.
با اين حال علماي شيعه به سبب شرايط حاكم بر مجامع علمي آنها تنها به بحث هاي رجالي كفايت ننموده و شيوه اي نوين بنيان نهادند كه از آن به شيوه فهرستي تعبير مي نماييم.
با ذكر اين مقدّمه به بيان شيوه فهرستي و جايگاه فهارس در اين باره مي پردازيم.
شيخ طوسي درباره شيوه عملي اصحاب اماميه در فرايند استنباط احكام فقهي مي نويسد:
إنّ واحداً منهم إذا أفتى بشيء لا يعرفونه سألوه من أين قلت هذا ؟ فإذا أحالهم على كتاب معروف ، أو أصل مشهور ، وكان راويه ثقة لا ينكر حديثه سكتوا وسلموا الأمر في ذلك وقبلوا قوله ، وهذه عادتهم وسجيتهم من عهد النبيّ ـ صلّی الله عليه وآله ـ ومن بعده من الأئمة ـ عليهم السلام ـ ومن زمن الصادق جعفر بن محمّد ـ عليه السلام ـ الذي انتشر العلم عنه وكثرت الرواية من جهته.
يعني: هنگامي كه يكي از علماي شيعه فتوايي نا آشنا بدهد، از او مستند اين فتوا را مي پرسند. پس اگر او به كتاب معروف و يا اصل مشهوري ارجاع دهد، و در عين حال راوي كتاب و اصل ثقة باشد، از پاسخ او ساكت مي شند و سخن او را مي پذيرند.
اين عادت و شيوه علماي شيعه بوده است از روزگار پيامبر ـ صلّی الله عليه وآله ـ و ائمه ـ عليهم السلام ـ خصوصاً از روزگار امام صادق ـ عليه السلام ـ كه علم از سوي ايشان منتشر شد و روايت از طرف ايشان زياد نقل شد.
و درجاي ديگري مي نويسد:
وإذا كان أحد الراويين يروي الخبر سماعاً وقراءة، والآخر يرويه إجازة ، فينبغي أن يقدّم رواية السامع على رواية المستجيز .
اللّهم إلا أن يروي المستجيز بإجازته أصلاً معروفاً، أو مصنّفاً مشهوراً فيسقط حينئذ الترجيح.
يعني: [در ترجيح دو خبر] هر گاه يكي از دو راوي خبر را به صورت سماع و قرائت، و ديگري آن را به صورت اجازه نقل كند، بايست كه شيوه سماع بر شيوه اجازه مقدم شود. مگر اين كه اجازه گيرنده اصل معروفي و يا تصنيف مشهوري را نقل كند، كه در اين هنگام سماع بر اجازه ترجيحي ندارد.
آنچه از مجموع كلمات شيخ مي توان استظهار كرد اين است كه شيعه در فرايند استنباط احكام فقهي به هر روايتي عمل نمي كردند، بلكه عمل آنها به روايات دائر مدار نقل آنها در كتب معروفه وأصول مشهوره است، آن هم به پيوست شرطي ديگر و آن اين كه مؤلّف كتاب و مصنّف اصل ثقه باشد.
براي تأييد و تأكيد ديدگاه شيخ، كلمات ديگر محدثان و رجاليين شيعه را پي مي گيريم.
طَبْرسي مؤلّف احتجاج در مقدّمه كتابش مي نويسد:
لا نأتي في أكثر ما نورده من الأخبار بإسناده .... إلا ما أوردته عن أبي محمّد الحسن العسكري(، فإنّه ليس في الاشتهار على حدّ ما سواه ...، فلأجل ذلك ذكرت إسناده في أوّل جزء من ذلك.
يعني: رواياتي را كه ما در اين كتاب نقل مي كنيم بدون ذكر سند است مگر آنچه را از [تفسير] امام عسكري ـ ـ نقل كردم، چرا كه اين منقولات شهرت چنداني ندارد، بنابراين سندش را در ابتداي نقل از آن ذكر كردم.
ابن غضائري ـ رحمه الله ـ در شرح حال حسن بن محمّد بن يحيى معروف به ابن أخي طاهر مي نويسد:
كان كذّاباً يضع الحديث مجاهرة و يدعي رجالاً غرباً لا يعرفون. و يعتمد مجاهيلاً لا يذكرون. و ما تطيب الأنفس من روايته إلا فيما يرويه من كتب جدّه الذي رواها عنه غيره و عن من كتبه المصنّفة المشهورة.
يعني: او دروغ گويي بود كه آشكارا به جعل روايت مي پرداخت و راويان غريبي را ذكر مي كرد كه كسي آنها را نمي شناخت و بر روايات راوياني مجهول اعتماد مي نمود كه هيچ كس نامي از آنها نمي برد. [بنابراين] به روايات او نمي توان اعتماد كرد مگر آن رواياتي را كه از كتاب هاي جدّش و همچنين هر آنچه را از كتب مشهور ديگر نقل مي كند، چرا كه راويان ديگري غير از او نيز اين كتاب ها را نقل كرده اند.
و كلام او درباره #سهل_بن_أحمد_بن_عبدالله_بن_سهل_ديباجي چنين است:
كان ضعيفاً يضع الأحاديث و يروي عن المجاهيل، و لا بأس بما رواه من الأشعثيات و بما يجري مجراها ممّا روى غيره.
يعني: او [در نقل حديث] ضعيف بود و حديث جعل مي كرد و از راويان مجهول نقل روايت مي كند، با اين حال نقل كتاب اشعثيات و كتاب هايي همانند آن ـ كه كسان ديگري غير از او نيز اين كتاب ها را نقل كرده اند ـ پذيرفته مي شود.
ادامه در پست بعد🔽🔽🔽
@derasatfielmrejal
@salmanraoofi
#رجال_فهرستی
#فرق_مبنای_رجالی_و_فهرستی در نتیجه :
گاهی یک حدیث از لحاظ رجالی معتبر محسوب می شود ولی از لحاظ فهرستی مورد قبول واقع نمی شود و بالعکس.
توضیح اینکه : چند مورد روایت در کافی (و موارد کمتری در تهذیب) داریم که بعینه همین سند (حسن بن موسی الخشاب عن غیاث عن إسحاق بن عمار) در آن تکرار شده است و همه هم روایاتی هستند که حضرت صادق (علیه السلام) در آن ها از پدر و اجدادشان (علیهم السلام) نقل می کنند. در نهایت هم حدیث به أمیر المؤمنین (علیه السلام) یا رسول الله (صلّی الله علیه و آله) می رسد. البته به یاد ندارم که حدیثی به رسول الله (صلّی الله علیه و آله) رسیده باشد.
شاید صدها روایت از اسحاق بن عمار جلیل القدر داریم که در هیچ کدام بدین نحو روایت نشده است. (اینکه برخی خیال کرده اند دو تا اسحاق بن عمار داریم توهمی است که از کلام شیخ پید اشده است. ما یک اسحاق بن عمار بیشتر نداریم که ایشان است و جلیل القدر است.
ظاهرا باید گفت : غیاث بن کلوب نسخه ای از اسحاق بن عمار عن الصادق علیه السلام (شبیه اسانیدی که اهل سنت مثل سکونی دارند : عن آبائه عن علی علیه السلام) نقل کرده است.
چون در اینجا تعبیر «عن أبیه عن آبائه» دارد تا به رسول الله (صلّی الله علیه و آله) یا امیر المؤمنین (علیه السلام) می رسد لذا از ان تعبیر به حدیث مسند می کنند. این اصطلاح از اهل سنت است. اگر از خود حضرت باشد «روی عنه» می گویند. اگر حضرت را دیده باشد ولی روایت نکند «لقی» می گویند.
روایاتی که با این سند (غیاث عن إسحاق) داریم کمتر از بیست مورد است. ما اینها را مشکل می دانیم چون شیوه اش شیوه ی روایات اسحاق نیست. احتمال دادیم که اسحاق مجموعه ای روایات مسند داشته که به این عامی (از باب تألیف قلوب یا هر چیز دیگر) داده است. چون اسحاق یک شخصیت اجتماعی هم بوده است.
ظاهرا إسحاق این مجموعه احادیث را را به اجلای اصحاب نداده است. ولی چون اینها را حسن بن موسی از غیاث بن کلوب گرفته است و حسن بن موسی الخشاب هم از اجلای کوفی ماست لذا این احادیث در میان اصحاب ما جا افتاده است. صفار و سعد و دیگران در سفری که به کوفه داشته اند احادیثی از حسن بن موسی گرفته اند من جمله این احادیث.
راه فهرستی این است که به هیئت ترکیبی نگاه می کنیم نه به مفردات صرف.
پس ما گاهی یک حدیث که رجالی مورد قبول است را با مبنای فهرستی رد می کنیم (مثل اینجا) و گاهی بر عکس (مثل روایت حفص بن غیاث)
@rejalemadadi
@salmanraoofi
#رجال_فهرستی
#تاریخچه_مباحث_رجالی وتطبیق بر ما نحن فیه:
مباحثی که در رجال مطرح شد از سالهای 145 تا 150 شروع شد. اولش هم بحث عدالت و وثاقت بود. بعد هم مباحث دیگری اضافه شد مثل تمییز مشترکات. و همچنین مسائل دیگری که توضیحاتش رادر جای دیگر بیان کرده ایم.
موسی بن عمر هم در کتب ما به دو نفر اطلاق شده است : «موسی بن عمر بن بزیع» و «موسی بن عمر بن یزید». نجاشی دومی را توثیق نکرده است.
دو بحث است : اینکه این شخص کدام است؟ اینکه ایشان ثقه است یا خیر؟
بحث سومی هم در میان اهل سنت و سپس در میان ما شروع شد که بحث قبول روایت است جدای از توثیق روات. اخباری ها این حرف را گرفتند و ادامه دادند.
خود علامه در قرن هشتم هم بحث خبر عدل و تقسیم حدیث به صحیح و موثق و... را مطرح کردند و به صورت تطبیقی وارد شدند و کتاب رجال نوشتند تا اقسام را روشن کنند. بعد از ایشان با مشکلاتی برخود کردند مثل مجهولیت موسی بن عمر در امثال این روایت که باعث ضعف حدیث می شد. اخباری ها گفتند که مثلا در اینجا موسی بن عمر را شاید توثیق نکنیم ولی روایت را قبول می کنیم به خاطر کتب مشهوره یا عمل اصحاب و... . مرحوم وحید بعد از اخباری ها بحث جدیدی را شروع کرد که اقامه شواهد جدیدی برای توثیق روات بود. یعنی فقط اعتماد بر مصادر اولیه (اصول خمسه رجالیه به اصطلاح آقایان به علاوه رجال برقی و فهرست ابی غالب و رجال علامه) نکنیم چون راه های دیگری هم برای توثیق هست. خود ایشان هم عدم استثناء را دلیل بر وثاقت گرفتند. کاری که وحید در امثال این مورد کرد این بود که چون محمد بن احمد از ایشان نقل کرده و ابن ولید ایشان را استثناء نکرده است پس ثقه است. این بحث رجالی است و باعث می شود که این شخص در غیر نقل محمد بن احمد (در نوادر الحکمه) هم ثقه باشد.
بعد از وحید حوض های کری درست کردند برای توثیق روات: *بحث کثرت روایت راوی را مطرح کردند* و همچنین بحث نقل اجلاء از یک شخص را مطرح کردند. این دو راه اجمالا راه های خوبی است.
این غیر از بحث قبول روایت است که اخباری ها مطرح کردند.
ما راه دیگری رفتیم که توثیق فهرستی است. یعنی طبق شواهدی که دیده ایم نقش ایشان در نقل آثار مهم کوفه به قم بوده است. راوی از ایشان بزرگان قم هستند مثل محمد بن احمد و سعد به عبد الله. و مروی عنه هم بزرگان کوفه هستند مثل حجال و ابن فضال پدر و دیگران.
روایتی هست که در سندش «موسی بن عمر بن یزید البصری» یا «موسی بن عمر البصری دارد که شاید نشان دهد که ایشان بصری هستند. اگر روایتی را نقل کند که دو طرفش بصری هستند روی مبنای ما معلوم نیست که حجت باشد چون مثلا دو طرفش اجلاء نیستند.
یکی از کارهای بحث فهرستی، نسخه شناسی است. نسخه شناسی همان بحث فهرستی نیست. ممکن است وثاقت نوفلی ثابت نباشد ولی نقل نوفلی از سکونی قبول شده است. چون اصحاب ما به کتاب سکونی به نسخه نوفلی عمل کرده اند. این نه توثیق نوفلی به صورت مطلق است و نه قبول هر روایتی است که اصحاب قبول کرده اند، بلکه ایشان را به عنوان راوی کتاب سکونی قبول کرده اند. به این توثیق، توثیق فهرستی گفته می شود. نه عمل به ورایت است و نه توثیق شخص به صورت عام بلکه توثیق شخص به صورت محدود. یعنی توثیق این شخص به اطلاقش ثابت نشده است. طبیعت این توثیق محدود است. اگر عمل باشد فقط مواردی است که به روایات سکونی عمل شده است قبول می کنیم. چون نسبت عمل به روایات سکونی، عموم و خصوص من وجه است لذ طبق آن مبنی باید مقدار مسلم را قبول کرد. عمل اصحاب همان مبنای جابریت است که برخی پس از علامه مطرح کردند.
بحث دیگر فهرست :
روایات سکونی در تعابیرش انفراد دارد. روایات کمی دارد که با روایات اصحاب یکی باشد. بعد از ایشان هم مهمترین راوی نوفلی است. غیر ایشان هم از سکونی روایت می کنند ولی کم هستند. راوی از نوفلی هم ابراهیم بن هاشم است. دیگران هم هستند ولی کم. بعد از ابراهیم بن هاشم کتاب سکونی مشهور می شود و بزرگانی مثل صفار و... آن را نقل می کنند. عده ای هم در این طریق، از ابراهیم بن هاشم تعبیر به ابی اسحاق می کنند.
مرحوم محقق اولین کسی است که سعی می کند از تعبیر شیخ طوسی در مورد سکونی، توثیق رجالی در بیاروند. بعدش هم اصحاب ما حرف محقق را قبول کردند. ظاهرا مرحوم تستری اولین کسی است که روی فهم مرحوم محقق اشکال می کنند که کلام شیخ دلالت بر توثیق نمی کند ولی توضیح کامل نمی دهند. ما توضیح دادیم که مرحوم محقق با جلالت قدری که دارند این مطلب را از کتاب عده ی شیخ، اشتباه نقل کرده اند. در کتاب عده مطلب، جور دیگری است.
ما ممکن است سکونی را در حد فهرستی قبول کنیم یعنی روایاتی که از غیر کتابش هست قبول نکنیم. نه توثیق رجالی است و نه عمل به روایت. چیزی بین این دو است.
در اینجا موسی بن عمر راوی میراث های کوفه به قم است و ابن ولید هم او را از رجال نوادر الحکمة استثناء نکرده است. پس این شخص قابل اعتماد است.
@rejalemadadi
@salmanraoofi
#رجال_فهرستی
خصوص این روایت در میراث های دیگر قمی ها مثل کافی و فقیه هم قبول شده است.
این نحوه تفکر که توثیق رجالی می خواهیم، متعارف دنیای رجال بوده است. اول در اهل سنت بوده است و سپس در میان اصحاب ما وارد شده است.
ما اسم این را طریقه قدماء را، منهج فهرستی یا تحلیل فهرستی گذاشته ایم. یعنی نسخ موسی بن عمر قابل اعتماد بوده است چون دو طرفش بزرگان بوده اند.
مطلب دیگر تشخیص ایشان است که خالی از صعوبت نیست. چند مورد در کتب اربعه (در غیر کتب اربعه باید بیشتر باشد) داریم که موسی بن عمر به صورت مطلق آمده است و چون در جاهای دیگر در دو طرف ایشان بزگان هستند و در این جاها هم اینگونه است لذا احتمال اینکه مراد از موسی بن عمر به صورت مطلق، ایشان باشند فوق العاده زیاد است.
@rejalemadadi
@salmanraoofi
#رجال_فهرستی
#طریق_شیخ_صدوق_و_کلینی_به_محمد_بن_مسلم ۱
طریق شیخ صدو!ق باقی می ماند: روی محمد بن مسلم. که مرحوم استاد این حدیث را قبول کرده اند و دقیقاً نمی دانیم چرا به این حدیث اعتماد کرده اند؟
خود محمد بن مسلم کتابی داشته که معلوم نیست در اختیار ما باشد با عنوان: «اربعه مأئه مسأله فی الحلال و الحرام». که این حدیث اربعه مأئه معروف نیست. آنچه ما از محمد بن مسلم، خوب داریم، بهترینش آن است که «العلاء بن رزین القلاء» نقل می کند. «قلاء» یعنی حلوا درست می کرده اند: «كان يقلي السويق»،[21] سویغ همان حلوا است. «صحب محمد بن مسلم و فقه عليه»[22]. یکی از شاگردان بزرگ محمد بن مسلم و ناشر آراء او است. نجاشی خیلی نسخ کتاب علاء را اسم نبرده ولی شیخ چهار نسخه نام برده ولی بیش از این است، نسخ متعددی داشته است. یکی از کتاب های اساسی شیعه است. یکی از اصول کتاب اصول سته عشر که بعد از حاجی نوری به ما رسیده، همین کتاب علاء بن رزین است. نسخه موجود به نحو وجاده است.
طریق صدوق به محمدبن مسلم چنین است:
[بيان الطريق إلى محمّد بن مسلم الثقفيّ]
و ما كان فيه عن محمّد بن مسلم الثقفيّ فقد رويته عن عليّ بن أحمد بن عبد اللّه ابن أحمد بن أبي عبد اللّه، عن أبيه، عن جدّه أحمد بن أبي عبد اللّه البرقيّ، عن أبيه محمّد بن خالد، عن العلاء بن رزين، عن محمّد بن مسلم.[23]
محمد بن خالد طیالسی: جزو اجلایی است که ما استضهار کردیم، ولی توثیق واضحی ندارد. به نظر ما جزو مشایخ حدیث است. صدوق آنچه از علاء نقل می کند بواسطه او است.
عليّ بن أحمد بن عبد اللّه ابن أحمد بن أبي عبد اللّه: «احمد» آخری، برقی پسر است.
یکی از نسخ این کتاب، در اختیار مرحوم صدوق بوده است در قم. این نسخه توسط محمد بن خالد برقی (در اختیار خاندان برقی بوده است) نقل شده که جدشون محمد بن خالد از علاء نقل کرده است. محمد بن خالد کوفه بوده به قم آمده است. علاء هم کوفی است. بنابراین اینکه علاء از محمد بن مسلم نقل می کند تاریخش واضح است؛ نسخه ای که محمد بن خالد از علاء در کوفه شنیده به قم آورده تا رسیده به صدوق. صدوق از یکی از اساتیدش (نوه نوه برقی پسر) از خاندان برقی پدر و پسر تا علاء، نقل می کند؛ احمد بن ابی عبدالله: برقی پسر است. علی بن احمد بن ... نوه پسر برقی پسر است. بنابراین این از میراث های علمی خاندان برقی است که دست به دست چرخیده تا یک نسخه اش به استاد صدوق رسیده است.
کلینی گاهی از این نسخه نقل می کند، اما بیشتر از نسخه های دیگر نقل می کند، چون خیلی نسخه معروفی نبوده است. علی ای حال آنچه مامی دانیم انفراد زیاد دارد.
محمد بن خالد: ثقه هست ولی «کان ضعیفاً فی الحدیث». در حدیث شناسی ضعیف است.[24] محمد بن خالد را نجاشی می گوید ضعیف فی الحدیث، شیخ می گوید ثقه.
چون کتاب علاء معروف بوده و نسخ متعدد دارد، - شیخ چهار نسخه نام می برد- بزرگان همچون صفوان و.. همه نسخه علا را نقل کرده اند. چون برقی پسر هم «کان یعتمد علی الضعفا»، «یروی عن المراسیل» عادتاً احتمال غلط در این نسخه هست و قابل اعتماد نیست. نقل محمد بن مسلم از این رویات به یک لحاظ مشکل تر است از نقل کلینی بخاطر وجود محمد بن خالد. یعنی منحصر است به نسخه خاندان برقی که خود برقی اصلی هم وضعیت خوبی ندارد؛ کان ضعیفاً فی الحدیث. قابل اعتماد نیست چه رسد به باقی فرزندان.
محمد بن خالد ذوق اخباری داشته به وجاده هم اعتماد می کرده است ممکن است این علاء بن سیابه بوده، نه علاء بن رزین، ایشان تبدیل کرده است، بعد گفته علاء تنها که نمی شود باید محمد بن مسلم اضافه شود. یعنی اول روایت علاء بوده، بعد محمد بن خالد که کان ضعیفاً فی الحدیث، فکر کرده علاء بن رزین بوده و با واسطه محمد بن مسلم نقل می کند و خودش اضافه کرده است. چون متن یکی است ظاهراً یک روایت بوده است.
قطعاً اگر محمد بن مسلم بود و در نسخه علاء بود، کلینی باید نقل می کرد، چون بیشتر دسترسی داشت. کلینی یک طبقه به برقی نزدیک تر است. کلینی با یک واسطه از این خاندان نقل می کند ولی صدوق با دو واسطه از احمد برقی نقل می کند. کلینی شاید قبول داشته که به تراث بنی فضال باز می گردد لذا اعتماد کرده است و محمد بن موسی هم ناقل حدیث است لذا اعتماد کرده است.
پس هردو طریق مشکل دارند. آنچه صدوق نقل کرده مشکلش بیشتر است تا آنچه کلینی نقل کرده. طریق کلینی وضعیت بهتری دارد. پس اینکه آقای خویی گفته است طریق صدوق بهتر است، خیر اینطور نیست. ما بی میل نیستیم که برقی اشتباه کرده یا نوه های برقی اشتباه کرده اند و فکر کرده اند علاء بن رزین است.
@rejalmadadi
@salmanraoofi
#رجال_فهرستی
#طریق_شیخ_صدوق_و_کلینی_به_محمد_بن_مسلم ۲
این متعارف است. این در حقیقت یک نوع اثار خاندانی است. این گونه آثار علمی اجمالاْ در عرف قبول می شود. ولی چون در فقه و احکام الهی است باید شدت نظر و دقت بیشتری کرد. صدوق عده ای از اثار را توسط فرزندان نقل می کند که ما نمی شناسیم. مثلاً آثار احمد بن ادریس را توسط فرزندش نقل می کند که ما نمی شناسیم. اینها «میراث های علمی خاندانی» است. محمد بن خالد کوفه بوده و آثار محمد بن مسلم را از کوفه به قم آورده است. مشکل این است که در مسائل دینی به این مقدار نمی توان اعتماد کرد.
@rejalemadadi
@salmanraoofi
#رجال_فهرستی
به گزارش خبرنگار اجتهاد، سومین نشست از سلسله نشستهای تخصصی «تأملاتی در حدیث شناسی مقارن» در روزهای پایانی بهمنماه از سوی گروه قرآن و حدیث مرکز تخصصی آخوند خراسانی وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی خراسان رضوی برگزار شد. در این نشست محمدباقر ملکیان، پژوهشگر، مؤلف و مدرس علم رجال به تبیین «سند پژوهی مقارن و فواید رجالی آن» پرداخت. ملکیان رجال، فقه و اصول را نزد آیتالله مددی و آیتالله شبیری زنجانی فراگرفته و از درس فقه سیدمنیر خباز بهرهمند شده است. از کتب رجالی او میتوان به «جامع الرواه و رافع الاشتباهات» اشاره داشت و در زمینه فرق و علوم قرآن نیز آثاری به قلم تحریر درآورده است. در ادامه گزارشی از ارائه او در این نشست را میخوانید.
بسمالله الرحمن الرحیم. مراجعه به منابع اهل سنت بیشتر در مباحث کلامی است، در حالی که برای فعالیتهای فقهی نیز نیازمند مراجعه به کتب فقهی و حدیثی اهل سنت هستیم. گاهی تشابهها منجر به خطا میشود. مثلاً مرفوعه را به مرسلات اطلاق میکنیم، در حالی که اهل سنت اگر سند به پیامبر متّصل باشد، میگویند مرفوعه. یا مثلاً تدلیس را در بسیاری از کتب کلامی برای تضعیف راوی ذکر میکنند، در حالی که در اصطلاح اهل سنت اصلاً به معنای تضعیف نیست. بنابراین اگر دغدغههای کلامی یا فقهی هم داشته باشیم، باید با اصطلاحات و منابع حدیثی اهل سنت آشنا باشیم.
سند پژوهی مقارن و فواید رجالی آن پیکره درایه ما بر درایه اهل سنت استوار است. درست نفهمیم، مورد ریشخند قرار میگیریم. قدمای ما به منابع حدیثی دسته اول اهل سنت مراجعه داشتهاند. این تعصب غیر علمی است که به تاریخ بغدادی که نجاشی مراجعه میکرده است، رجال بخاری که علامه مراجعه میکرده است، مراجعه نکنیم.
برای تکمیل بسیاری از اطلاعاتمان نیاز داریم به منابع اهل سنت مراجعه کنیم. گاهی گفته میشود ابن غضائری(از رجالیان شیعه قرن چهارم و پنجم) توصیفات و تضعیفاتش قابل قبول نیست، چون نگاهش اجتهادی است. آیا این فقط منحصر به ایشان است و سابقه در عالم اسلام ندارد؟ اگر خودتان را از منابع اهل سنت محروم کنید، پاسخی نخواهید داشت.
یکی از محرومیتها، اسانید روایات است. جنبش تصحیح متون دو دهه است که داغ شده است. کتب مرحوم صدوق، شیخ مفید، ابن شهر آشوب و… تصحیحهای خوبی ندارند. یک نسخه نوشته حسن، یکی حسین، یکی حسان. برای ترجیح عالمانه یکی از این سه، نیازمند منابع حدیثی اهل سنت هستید.
عربستان، مصر و سوریه، اهتمام ویژهای به تصحیح متون دارند
عربستان، مصر و سوریه (تا پیش از وقایع اخیر) با منابع مالی خوبی که داشتند، اهتمام ویژهای به تصحیح متون داشتهاند. متأسفانه مصادر شیعه، جز انگشت شماری، تصحیح قابل قبولی ندارند؛ به خصوص امالی علما.
بررسی تک تک راویان سند لازم است. گاهی در اسم یک راوی تردید میکنید، با پیدا کردن مشابهش در منابع رجالی، حدس میزنید کدام درست است؛ مثلاً ابن ضبیان یا ابو ضبیان از ابن عباس. ابن عباس را که در منابع رجالی خودمان نداریم. ابن ضبیان یا ابو ضبیان را هم نداریم. این را چه کار کنیم؟ بعضیها برای تصحیحش به دست و پا زدن افتادهاند که این فلانی است، بعد فاصلهاش تا ابن عباس را با امام صادق(ع) پر کردهاند. در حالی که با یک جستجوی اینترنتی دو دقیقهای در منابع اهل سنت میتوان به جواب دست پیدا کرد.
در اسانید سنّی، یعنی به معصوم منتهی نشود، یا واسطه بین دو امام را غیر معصوم پر کند، در کتب شیعه احتمال بالای تحریف است. دلیلش این است که برخی علمای طراز پایین، آشنایی با منابع اهل سنت ندارند. راویها را نمیشناسند و به همین خاطر در تشخیص آنها خطاهای فاحشی میکنند. مثلاً جریر را حریز میخوانند. یک مشکل امالی و بسیاری از مصادر ما این است که در استنساخشان قرائت بر علما کم است. ما کافی قرائت شده بر مجلسی و شیخ بهائی زیاد داریم، ولی وسائل قرائت شده بر حرّ عاملی نداریم. البته عیون اخبار الرضا را آل البیت تصحیح خوبی کرده است. ولی از این کارها کم است.
@salmanraoofi
#رجال_فهرستی
تطبیق نمونه اول
سندهای مشابه در منابع شیعه متکرّر نیست، در حالی که در منابع اهل سنت بسیاری قابل استفاده است. پیشنهاد من برای مراجعه، تهذیب الکمال است یا حتی تهذیب تهذیب الکمال ابن حجر عسقلانی است. حالا شاید در آخر هم نتوانیم به قطع برسیم و قسم حضرت عباس بخوریم که این راوی، فلانی است.
میگویند آمدند نزد أحمد بن حنبل گفتند فلانی از تو چنین روایتی نقل کرده است و گفته است از فلانی هم شنیده. أحمد گفت من نقل نکردم. رو به دوستش که آن شخص دیگر بود، کرد و گفت تو برایش چنین حدیثی نقل کردهای؟ او هم نفی کرد. با هم رفتند سراغ آن کسی که ادعا کرده بود از این دو روایتی نقل کرده است. گفتند تو از احمد بن حنبل و مروه بن یحیی چنین روایتی شنیدهای؟ گفت بله. احمد گفت: احمد بن حنبل منم، این دوستم هم مروه بن یحیی است! آن شخص هم گفت: من شنیده بودم شما دو نفر عقل درست و حسابی ندارید، آخر مگر در دنیا فقط شما دو نفر به این نامید؟ رجال، همین ظنون است. به قول مرحوم آیتالله روحانی، رجال به چه درد میخورد؟ مشتی ظنون است.
برای استنساخ کتب، توجیه آیتالله شبیری این است که مرحوم مجلسی در پایتخت بود و امکانات خوبی در اختیار داشت و به همین خاطر وضعیت استنساخ کتب ایشان بهتر از کتب صاحب وسائل است.
تطبیق نمونه دوم
در امالی شیخ صدوق و بحار الأنوار مجلسی آمده است عمرو بن مأمون، در حالی که نسخه صاحب وسائل آمده است عمرو بن میمون. خب در اینجا برعکس مورد قبلی، نسخه چاپی بحارالانوار ترجیح دارد؛ چون عین همین سند در منابع اهل سنت به اسم مأمون مشابه دارد. معمولاً در صدر اسنادی که از معصوم نقل شده است، شیعه هستند و در ادامه سنی میشود. البته در کتب مرحوم صدوق بسیاری از اسانید از اول تا آخر سنی هستند یا حتّی از مجاهیل هستند. اگر غیر شیخ صدوق با چنین عددی اینطور نقل میکرد، متّهم به جعل حدیث میشد. بیشتر در امالی و علل ایشان.
از ابن ابی عمیر پرسیدند چرا از شیوخ اهل سنت نقل نمیکنی و استفاده نمیکنی؟ گفت من دیدم که آنهایی که از شیعه و سنی نقل میکنند، سند و متن این دو را با هم خلط میکنند. من ترسیدم به این دام بیافتم و دیگر رفتن به جلسات حدیثی اهل سنت را ترک کردم.
برای همه قلم و کاغذ همیشه در دسترس نبوده است، بسیاری از روایات متّکی بر حافظه کوتاه مدّت بودهاند. عمده راویان، کوفی هستند؛ یعنی اگر بخواهیم به شکل غیر علمی یک درصدی بدهیم، نود درصد تمام راویان، کوفی هستند. به همین خاطر است که اهل سنت میگویند اگر قرار باشد راویان را به ادنی گرایش به شیعیان کنار بگذاریم، چیزی از روایات باقی نمیماند.
تطبیق نمونه سوم
مرحوم صدوق روایتی را نقل میکنند که جعفر بن سَند بن داوود، در سند آمده است. در امالی و خصال آمده است جعفر بن سنید. جعفر بن سند یا سنید، راوی معروفی نیست. امّا پدرش، در منابع رجالی اهل سنت توضیح داده است که سنید بن داوود که اسمش حسین است، فرزندش جعفر از او روایت نقل کرده است. اینجا معلوم میشود که جعفر بن سنید است.
تطبیق نمونه چهارم
به نظر من قاعده ترجیح عدم زیادت بر عدم نقیصه در روایات اصولی، در روایات و کتب حدیثی جا ندارد، یا حدّ اقل به این راحتی قابل پذیرش نیست. چون فرایند تألیف یک کتاب حدیثی به گونهای است که به این راحتی نمیشود گفت نویسنده ندیده و از قلم افتاده است.
@salmanraoofi
#رجال_فهرستی
🔆بسیار مغتنم
#سعد_بن_عبدالله
سعد بن عبدالله وفات ایشان ۲۰۹ یا ۳۰۱ است جلیل القدر است ولی مرحوم آقا بزرگ تهرانی در الذریعه در ذیل کتاب ناسخ القران به ایشان تاخته است و نمی دانیم از کجا این مطالب را آورده است
ایشان علاوه بر فقه شیعه با علمای اهل سنت مراوده داشته است
ایشان استاد کلینی است و مرحوم کلینی بدون واسطه از ایشان نقل می کند و فقط چند روایت در کتاب الحجة در ابواب تاریخ از ایشان نقل کرده و در باب فقهی روایتی از ایشان ندارد که نمیدانیم سِرّش چیست البته چهار روایت در کتاب زکات از ایشان دارد که در همه نسخه های کافی نیست
مرحوم صدوق در مشیخه به چهار صد و بیست شخص حدوداً طریق دارد که حدود صد طریق از سعد میگذرد یا از کتاب سعد است یا از کتاب هایی که ایشان نقل کرده است
مرحوم طوسی بسیاری از روایاتی که از سعد نقل می کند حتی مرحوم صدوق هم نقل نکرده است و روایات هم خلاف مشهور مذهب است و مرحوم طوسی انفراد دارد در این روایات ،مثلا در ابواب حج ده ،دوازده روایت در مورد استظلال داریم که زیر سایه نرود فقط یک روایت از سعد داریم که میگوید لا بأس به
بعضی از روایاتش هم معارض ندارد مثل ارضی که از ذمی خریده شود باید خمس بدهد
یا روایت ای وضوء اطهر من الغسل که پنج روایت دارد و فقط منحصر به ایشان است که مرحوم صدوق اصلا نیاورده و مرحوم کلینی هم آورده) و رُوِیَ أن الوضوء اطهر من الغسل(
به هر حال یک مشکلی در روایات سعد وجود دارد یک نوع شذوذ دارد مرحوم نجاشی عبارت عجیبی دارد که بعد از اینکه ۵ کتاب ایشان را نام میبرد میگوید(کتبه فی ما رواه فیما یوافق الشیعه ایضا خمسة کتب)
این عبارت حذفی دارد و ما معنای این عبارت را نمی فهمیم شاید کتب ایشان دو قسمت داشته است یه قسمت روایات شیعه و قسمت دیگر روایات اهل سنت
نسبت شذوذ در روایات سعد چیزی حدود ۸۰ درصد است اگر کتاب همه اش از همین نوع که مرحوم شیخ طوسی نقل کرده است باشد که بسیار ضعیف است و شاذ است مگر اینکه بگوییم مرحوم شیخ فقط شذوذش را نقل کرده
با آن تعاریف که ،شیخ اهل زمانه و شیخ الاشعریین و... ولی عملا ما در فقه با روایات ایشان مشکل داریم
به ذهن ما حل این مسائل رسیده است و به ذهن ما درست است اما نمی خواهیم آن را نقل کنیم به هر حال یک مشکلی در کتب سعد وجود دارد
@rejaleMadadi
@salmanraoofi