eitaa logo
سالن مطالعه
193 دنبال‌کننده
10هزار عکس
2.6هزار ویدیو
1هزار فایل
امروز کتابخوانی و علم‌آموزی نه تنها یک وظیفه‌ی ملّی، که یک واجب دینی است. امام خامنه‌ای مدیر: @Mehdi2506
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 فرنگیس 🖋قسمت ۱۰۶م پدرم با شادی، ماوقع را تعریف کرد. هیچ‌ وقت او را این‌قدر خوشحال ندیده بودم. گفت: «آدرسش را سخت پیدا کردم. ساکم را دستم گرفتم و همان‌جا نشستم. راهم ندادند. گفتند نمی‌شود. گفتم از گورسفید آمده‌ام، از مرز. یک پسرم شهید شده، سه فرزندم از مین زخمی ‌شده‌اند، دخترم یک قهرمان است، باید امام را ببینم. راهم ندادند. شب شد، نشستم. روز شد، نشستم. بعد فریاد زدم امام، مرا به خانۀ تو راه نمی‌دهند. گفته بودند پیرمردی آمده و از اینجا تکان نمی‌خورد و می‌خواهد شما را ببیند. امام را دیدم. از دیدن امام، داشتم از حال می‌رفتم. باورم نمی‌شد او را دیده‌ام. جرئت نداشتم نزدیکش بروم. با این حال، جلو رفتم و دستش را بوسیدم. سلام کردم. جواب سلامم را داد. پرسید از کجا آمده‌ام و من هم برایش تعریف کردم که از روستاهای گیلان‌غرب آمده‌ام. از خانواده‌ام پرسید، از وضع زندگی‌ام. بعد پرسید مشکلت چیست؟ گفتم می‌گویند فرزندم که روی مین رفته و شهید شده، شهید نیست. گفتم پسرم پرونده دارد. امام ناراحت شد. تکه‌ای کاغذ برداشت و با قلمش چیزی نوشت. بعد کاغذ را دستم دادو گفت خیالت راحت باشد، برو به شهرت. خواستم بلند شوم و بیرون بیایم که خم شد و پیشانی‌ام را بوسید. من گریه کردم...» وقتی حرف‌هایش به اینجا رسید، شروع کرد با صدای بلند گریه کردن. بغلش کردم و پیشانی‌اش را بوسیدم. توی گوشش گفتم: «خوش به حالت که امام را دیدی... تو زرنگ‌تر از من بودی.» یاد روزی افتادم که پدرم مرا با سختی به چم امام حسن فرستاد. شاید آن روز خدا قلب پاک او را دید و جوابش را داد مردم دسته‌دسته برای دیدن پدرم می‌آمدند. او نامه‌ای را که باید به بنیاد شهید می‌داد، دستش گرفته بود و در حالی که مرتب نامه را می‌بوسید، به بنیا‌د شهید رفت. می‌گفت جای دست‌های امام روی نامه است. چند سال بعد، پدرم فوت کرد و کمرم شکست. او که رفت، تمام غم دنیا به دلم نشست. و ده سال پیش، همسرم علیمردان به بیماری دچار شد و فوت کرد. تنهاتر شدم. چهار بچه ماندند و من: رحمان، سهیلا یزدان و ساسان. دنیا برایم سخت و سخت‌تر شد. هیچ‌ وقت نتوانستم خستگی در کنم. حالا دیگر مرد خانه بودم و زن خانه. پس از آن، باید با دست خالی، نان بچه‌ها را درمی‌آوردم. شانه‌هایم خسته و کوفته بود. کارِ خانه بود و کارِ بیرون خانه. تنها و خسته‌تر شده بودم. سال گذشته، رحیم هم توی بیمارستان فوت کرد. ماه‌ها به خاطر ریه‌اش و دیگر مشکلاتی که داشت، توی بیمارستان بستری بود. روزها به دیدنش می‌رفتم و او از روزهای جنگ برایم می گفت . انگار می‌خواست با این حرف‌ها بگوید: «فرنگیس، بعد از مرگم ناراحت نباش. فکر کن به زمان جنگ که خدا خواست و زنده ماندیم...» وقتی او فوت کرد، گوشه‌ای از روحم با او پرواز کرد و رفت. رحیم، دوست دوران کودکی‌ام بود. آه که بعد از مرگ او چقدر تنها شدم. سال‌هاست که لباس سیاه را از تن در نیاورده‌ام. لباس سیاه، از روزهای اول جنگ به تنم مانده است. هنوز سال این یکی تمام نشده، سال دیگری می‌شود پای یکی یکی خوب نشده، دیگری روی مین می‌رود. هنوز حرص و داغ آن روزها روی دلم است. هنوز از دست نیروهای عراقی خشمگینم. با خودم می‌گویم کاش آن روزها قدرت داشتم و همه‌شان را نابود می‌کردم. بعضی وقت‌ها به من می‌گویند: «اگر یک بار دیگر در آن موقعیت قرار بگیری، چه ‌کار می‌کنی؟» می‌گویم: «به خدا هیچ فرقی نمی‌کند. می‌کشمش... اگر دشمن باز هم خیال حمله به ما را داشته باشد، این بار تفنگ دست می‌گیرم و تا آخرین نفسم می‌جنگم. ان قدر زخم داریم و آن‌قدر غم داریم که دلمان هم مثل لباس‌هامان غمگین و سیاه است. هنوز هم گاهی یکی از بچه‌های ما روی مین می‌رود. گاهی توی دشت، موقع کشاورزی و... وقتی صدای بلندی می‌شنویم، قلبمان می‌لرزد. بیشتر مردم اینجا، یا شهید داده‌اند یا زخمی ‌شده‌اند. تمام این مردم مثل من زجر کشیده‌اند. با تک‌تکشان که حرف بزنی، می‌بینی که چقدر خاطره دارند. روستای من گورسفید، خط مقدم جبهه بود و الآن هم که گاهی مردم برای تماشا میایند و، برایشان حرف می‌زنم و یاد آن روزها برایم زنده می‌شود. وقتی که از آن روزها می‌گویم، اشک در چشمشان حلقه می‌زند. آن‌قدر داغ روی دلم هست که می‌دانم هیچ‌ وقت خوب نمی‌شود. پس تا توان داشته باشم و تا روزی که زنده هستم، از آن روزهای سخت حرف می‌زنم؛ تا دیگران هم بدانند بر مردم ما چه گذشت. ادامه دارد... -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
✡🔥 🔥✡ ۴۸ 🖋 مقاله‌ی دهم؛ قسمت هفتم 🔹 جریان‌ دیگری‌ كه‌ مرجعیت‌ اهل‌ كتاب‌ را هرچه‌ بیشتر گسترش‌ داد و افكار و اعتقادات اهل‌ كتاب‌ را در میان‌ مسلمانان‌ شایع‌ نمود، آمدن‌ قصّاصین‌ با اجازه‌ رسمی‌ از طرف‌ حاكمیت است‌. آنان‌ می‌توانستند مساجدی‌ چون‌ مسجد الرسول (ص) را اشغال‌ نموده‌ و با حكایت‌های‌ بنی‌اسرائیل‌ و قصص‌ دیگری‌ كه‌ در راستای‌ اهداف‌ فكری‌ و فرهنگی‌ یهود بود، مردم‌ به‌ دور مانده‌ از حقایق‌ اسلام‌ را سرگرم‌ نمایند. (جعفر مرتضی، الصحیح من السیرة، ۱ : ۱۲۳) 🔹 ابن‌ شبّه‌ می‌گوید: اولین‌ كسی‌ كه‌ به‌ قصه‌گویی‌ پرداخت‌، تمیم‌ الداری‌ است‌ كه‌ با اجازه‌ رسمی‌ از عمر می‌توانست‌ هر جمعه‌ برای‌ مردم‌ قصه‌ بگوید. عثمان‌ دفعات‌ قصه‌گویی‌ را به‌ دو بار در هفته افزایش‌ داد. (عمر ابن شبه، تاریخ مدینة المنورة، ۱ : ۱۱) عمر تمیم‌ داری‌ را خیرالمؤمنین‌ لقب‌ داده‌ بود. (سیر اعلام النبلاء، ۲ : ۴۴۶) 🔹 چنین‌ تحولات‌ فكری‌ و فرهنگی‌ در تاریخ‌ اسلام‌ بود، كه‌ زمینه‌ی‌ روی‌ كار آمدن‌ بنی‌امیه‌ را فراهم‌ نمود. بنی‌امیه‌ای‌ كه‌ مدت‌ بیست‌ سال‌ با همكاری‌ یهود بر علیه‌ اسلام‌ شمشیر كشیده بودند و در سال‌ هشتم‌ هجری‌ بعد از فتح‌ مكه‌ از ترس‌ كشته‌ شدن‌ با نام‌ طلقاء اسلام‌ آوردند. این‌ تحولات‌ چنان‌ اسلام‌ را از حقیقت‌ خود جدا نمود كه‌ وقتی‌ حضرت‌ علی ‌(ع) به‌ حكومت رسید؛ فرمودند: «ان‌ّ بلیتكم‌ قد عادت‌ كهیئتها یوم‌ بعث‌ الله نبیكم‌» (نهج‌البلاغة، خ۱۶، ص۴۹) همان‌ بلا و مصیبتی‌ كه‌ روز بعثت‌ پیامبرتان‌ دامنگیرتان‌ بود، به‌ همان‌ شكل‌ دوباره‌ بازگشته‌است‌. 🔹 با روی‌ كار آمدن‌ بنی‌امیه‌، آنان‌ با ادامه‌ی‌ سیاست‌های‌ سه‌ خلیفه‌ی‌ اول‌، و بكارگیری‌ علمای یهود و نصاری‌ در تغذیه‌ فكری‌ و دینی‌ مردم‌ و مشاوره‌ با آنها در امر حكومت‌، دست‌ به‌ اقدام دیگری‌ زدند كه‌ بیشتر از پیش‌ چهره‌ی‌ اسلام‌ را به‌ انحراف‌ كشاند. 🔹 آری‌ پدیده‌ی‌ جعل‌ حدیث‌ كه‌ با صرف‌ هزینه‌های‌ هنگفت‌ از سوی‌ معاویه‌ صورت‌ می‌گرفت صحابه‌ را تطمیع‌ می‌نمود تا احادیثی‌ در‌ مدح‌ خلفا و دشمنان‌ اهل‌ بیت‌ و یا در ذم‌ علی (ع) جعل نمایند. (ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغة، ۱۱ : ۴۴) 🔹 بدین‌ترتیب‌ با منع‌ تدوین‌ سنت‌ نبوی‌ و ورود اسرائیلیات‌ توسط‌ احبار و علمای یهود به‌صورت‌ گسترده‌ در بین‌ مسلمانان‌، و با جعل‌ احادیث‌ توسط‌ برخی صحابه‌ی‌ خود فروخته‌، اینها منابعی شدند كه‌ در دو قرن‌ بعد، افرادی‌ چون‌ بخاری‌ و مسلم‌، اقدام‌ به‌ تدوین‌ و جمع‌آوری‌ مهمترین كتب‌ حدیثی‌ اهل‌ سنت‌ نمودند. و بدین‌ترتیب‌ میشنایی‌ بمانند میشنای‌ یهود، در اسلام‌ نیز رقم خورد و سخن‌ پیامبر اكرم (ص) تحقق‌ یافت‌ كه‌: ▪️«لتتبعن‌ سنن‌ من‌ قبلكم‌ شبراً بشبر…» "قطعا شما روش‌های پیشینیان (یهود) را وجب به وجب اجرا خواهید کرد" (مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، ۸ : ۵۷) ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/5774 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
⬛️ در سالروز قانونی شدن در کانادا، پس از تصویب پارلمان، سنا و توشیح ملکهٔ بریتانیا (٢٠٠۵م) مقاله‌ای (با مطالبی که دانستنش ضروری است) درباره این انحراف بزرگ از مسیر انسانی، اخلاقی و مذهبی تقدیم می‌شود: 🖋قسمت چهارم 🔹 رژیم صهیونیستی یکی از ترویج کنندگان همجنس‌بازی در جهان است و اقدامات تبلیغی فراوانی مانند برگزاری رژه همجنس بازان در کشورهای مختلف را سامان می دهد. مایکل اورن، سفیر رژیم صهیونیستی در کنفرانس سالانه همجنس‌ بازان در آمریکا می گوید: «همجنس‌بازان در اسرائیل بخشی جدا نشدنی از جامعه هستند و چنین افرادی در بخش‌های مختلف جامعه اعم از ارتش، کنست، قوه قضائیه، پزشکان، مهندسان، مدرسان و فلاسفه دیده می شوند؛ اسرائیل بهشت همجنس‌ بازان است». 🔹 وی یکی از افتخارات رژیم صهیونیستی را سازماندهی راهپیمایی جهانی همجنس‌ بازان در طی سال‌ های اخیر می داند. در عرصه سیاسی داخلی نیز رژیم صهیونیستی دست همجنس بازان را باز گذاشته است تا جایی که دان سلیور، نماینده همجنس‌ بازان در حزب کار این رژیم، خود را برای راهیابی به کنست در فهرست انتخاباتی این حزب نامزد کرد. او اولین همجنس‌بازی بود که به طور آشکارا خود را نامزد انتخابات کنست کرد که مورد موافقت شلی یاحی موویچ، رئیس حزب کار نیز قرار گرفت. 🔹اهمیت حمایت از همجنس بازی برای اسرائیل به حدی رسیده است که در مدرسه علوم دینی یهودیان محافظه کار، مسئله خاخام شدن همجنس‌بازان زن و مرد مورد موافقت قرار گرفته و بر این اساس همجنس بازان می‌توانند خاخام شده و به برگزاری آیین های مذهبی یهود بپردازند! ◀️ اهداف ترویج همجنس بازی به انقیاد کشیدن انسان و رام کردن او در تمامی جوانب وجودی اش در برابر خواسته های شیطانی نظام سلطه جهانی هدف غایی این نظام است. این نظام برای رسیدن به این هدف از تمامی ظرفیت های خود استفاده کرده و برنامه ریزی های دقیق و بلند مدتی برای آن انجام داده است. تغییر طبیعت انسان و گرایش های او برای ساختن یک موجود مسخ شده تهی از روح پرسشگر و معترض و طغیان کننده که در برابر هرگونه خواسته سیستم سیاسی و فرهنگی رام است بدون از هم گسستن خانواده ممکن نخواهد بود. از بعد روانشناختی فرد همجنس باز یک فرد پذیرنده است که آماده پذیرش هرگونه خواسته و دستوری است. با نگاهی به زندگی افراد همجنس باز معروف به خصوص در عرصه هنر و سیاست به خوبی مشخص است که این افراد تا چه اندازه در خدمت نظام سیاسی و فرهنگی ضد انسانی غرب هستند. در واقع به نظر می رسد نظم نوین جهانی در حال تربیت نیروی انسانی ویژه ای برای خود در میان ملت های مختلف است که کاملا رام بوده و هیچگونه حس مقابله درونی در آنها وجود نداشته باشد. 🔹 حمایت همزمان سرمایه‌داران یهود از جبهه های مختلف نظم نوین جهانی و سیاستمدارن مدافع همجنس بازی و نیز خود همجنس بازان نشان دهنده وجود برنامه‌ای دراز مدت و بسیار دقیق برای آماده کردن جمعیتی منقاد، رام و سر به زیر برای دست یابی به اهداف بعدی است. 🔹 همجنس بازی مفسده ای است که از لحاظ اجتماعی به فروپاشی کانون خانواده، انقراض نسل و فساد جامعه منجر می‌شود. با تغییر تعریف خانواده و باز کردن راه برای مضحکه‌ای به نام ازدواج همجنسان و ترویج و کمک به توسعه این پدیده شنیع، نظام شیطانی در تلاش است در کنار ضربات مهلکی مانند ترویج فمینیسم و اشاعه پورنوگرافی ضربه‌ای دیگر بر پیکر خانواده بزند. از این روست که نهاد خانواده روز به روز در غرب بیشتر رو به نابودی می‌گذارد و رشد صفر یا منفی جمعیت آن به مشکل بزرگی برای سیاست مداران غرب بدل شده است. تا جایی که برخی از سیاسیون اروپایی از تصویب قانون مجازات تبلیغات همجنس‌گرایی دفاع کرده و هدف آن را کمک به زاد و ولد انسان‌ها، حمایت از ارزش های سنتی و مبارزه علیه بحران جمعیتی عنوان کرده اند. 🔹 بسیاری از کارشناسان معتقدند دولت آمریکا با هدف کنترل جمعیت این کشور و جهان به اقداماتی همچون ترویج همجنس بازی می پردازد تا مسیر ازدواج و باروری را در مردم خود و مردم کشورهای دیگر مختل کند. پایان -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
(۴۴) مقاله هجدهم تراریخت یا بنزین، گازوئیل یا خوراک دام 🖋قسمت سوم ایالات متحده، «برنامه‌ی جامع استاندارد ملی سوخت‌های تجدیدپذیر» [۱۸] را در سال ۲۰۰۵ ذیل «سیاست‌های اقدام انرژی» [۱۹] آغاز کرده است. مجموعه‌ی حاکمیتی در آمریکا، در اجرای این طرح بسیار جدی عمل کرده است؛ حتی یک نوبت در سال ۲۰۰۹ این استانداردها بازنگری و اصلاح شد. برنامه‌ی استاندارد انرژی‌های تجدیدپذیر آمریکا [۲۰] تصریح می‌کند که تا سال ۲۰۲۲، انرژی‌های تجدید‌پذیر تولید شده در آمریکا باید به ۳۶ میلیارد گالن آمریکایی (معادل ۱۴۰ میلیارد لیتر) برسد؛ [۲۱] از این میزان، ۲۱ میلیارد گالن (۷۹ میلیارد لیتر) سهم سوخت‌های زیستی تعیین شده است. [۲۲] ◀️ ذرت و سوخت‌های زیستی بحث در تولید انواع زیست‌سوخت‌ها، که در موتورهای بنزینی کاربرد دارد، از اتانول استفاده می‌شود. ذرت به‌عنوان مواداولیه‌ی اصلی تولید اتانول در این فرآیند مصرف می‌شود. در سال ۲۰۱۷، دو کشور آمریکا و برزیل، (که دیدیم ۸۳ درصد ذرت تراریخت جهان را زیر کشت دارند) مجموعاً ۸۴ درصد از اتانول جهان را تولید کرده‌اند. [۲۳] از این دو کشور، آمارها و ساختار کشور آمریکا، مهم‌تر، و درعین‌حال شفاف‌تر و قابل مطالعه‌تر از برزیل است. 🔹 آمارهای فائو نشان می‌دهد از سال ۲۰۰۵ روند تولید ذرت در دنیا شتاب فزاینده‌ای گرفته است. به‌نحوی که متوسط رشد تولید این محصول بین سال‌های ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۷، رقمی معادل سالانه ۳۹ درصد بوده، در حالی‌که این میزان طی سال‌های ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۶، رقمی معادل ۱۴ درصد را نشان می‌دهد. [۲۴] ◀️ آمار تولید ذرت در دنیا بر همین اساس، در سال ۲۰۱۷، کل تولید ذرت جهان رقمی حدود ۱.۱۳۴ میلیارد تن بوده، که سه کشور آمریکا با تولید ۳۷۱، چین با ۲۵۹ و برزیل با ۹۸ میلیون تن، مجموعاً بیش از ۶۴ درصد از کل تولید ذرت جهان، سهم دارند. [۲۵] 🔹 پیشتر دیدیم که در سال ۲۰۱۷، کل میزان سطح زیر کشت ذرت تراریخت دنیا، ۵۹.۷ میلیون هکتار بوده است. در این سال بر اساس آمارهای ایسا، آمریکا با ۳۳.۸ و برزیل با ۱۵.۶ میلیون هکتار، حدود ۸۳ درصد سطح زیر کشت ذرت تراریخت دنیا را به خود اختصاص داده‌اند. پس از این دو، آرژانتین با تولید ۵.۲، آفریقای‌جنوبی با تولید ۱.۹ و کانادا با ۱.۵ میلیون هکتار، حائز مقام‌های بعدی هستند. چین، که پس آمریکا و قبل از برزیل، دومین تولیدکننده‌ی ذرت در دنیاست، ذرت تراریخت تولید نمی‌کند. [۲۶] ◀️ قیمت ذرت تراریخت علاوه بر افزایش تولید، سه و نیم برابر شدن قیمت ذرت طی ۷ سال پس از ۲۰۰۵ نیز نشانگر افزایش تقاضا برای این محصول بوده است. 🔹 بر اساس آمار فائو،‌ قیمت ذرت آمریکا طی ۱۵ سال پیش از ۲۰۰۵ (یعنی از سال ۱۹۹۱) تغییری نکرده بود، اما قیمت ۷۹ دلاری هر تن ذرت در سال ۲۰۰۵، طی تنها ۷ سال به ۲۷۱ دلار بالغ شد. [۲۷] این رقم در سال‌های بعد، متعاقب افزایش فزاینده‌ی تولید، تا رقمی حدود ۱۳۰ دلار در هر تن پایین آمد و تثبیت شد. در همین زمان، افزایش قیمت در برزیل و چین (به‌عنوان دو تولیدکننده‌ی بزرگ بعدی ذرت) تکرار شده است. در چین، طی سال‌های ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۳ از ۱۸۹ به ۴۸۹ دلار در هر تن رسید؛ قیمت هر تن ذرت برزیل نیز در این سال‌ها از ۱۱۸ به ۲۵۶ دلار افزایش یافت. ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/2298 -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
مستند صوتی شنود - 06.mp3
17.57M
🎙 مستند صوتی شنود، قسمت ۶ (تجربه نزدیک به مرگ یک مسئول امنیتی در بیمارستان بقیه الله تهران) هرشب در "سالن مطالعه محله زینبیه" 🔺 تجربه‌گر در پی حذف برخی قسمت‌ها توسط ارشاد و نامفهوم شدن برخی قسمت‌های آن و همچنین بیان برخی مطالب گفته نشده، تصمیم به روایت صوتی تجربه خود گرفته‌ است و استاد امینی‌خواه مستندات روایی مرتبط با تجربه را بیان می‌دارد. مروری بر نکات جلسه ششم: 🔻 ماموریت ویژه شیاطین 🔻 لحظه مرگ پیرمردی را که شرابخوار بود 🔻 وفور تاثیر شیاطین در زندگی انسان 🔻 شیطان به چه شکلی در می آید؟ 🔻 شکارگاه شیطان 🔻 فایده ذکر اهل بیت در لحظه مرگ 🔻 چه کسانی مورد عنایت اهل بیت هستند؟ 🔻 ثمره کدام اتصال بهشت است؟ 🔻 فرق اهل نجات و اهل حق 🔻 مصادیق اصحاب یمین 🔻 تصاویر طوایف شیطانی 🔻 گناهانی که عادی شده همان منجلاب است. 🔻 بهترین جای جهان برای زندگی 🔻 چه کسانی دشمن شیعیان هستند؟ 🔻 تاثیر شیاطین در تصمیم انسان 🔻 هرکس می خواهد مدافع حق باشد، خود را برای بدترین اتفاقات آماده کند. 🔻 راهی برای خلاصی از شیطان 🔻 شیطان از دو طریق انسان را می زند؟ 🔻 تاثیر مال مخلوط به حرام در زندگی -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
صفحه ۶۷ قرآن کریم
۱۴۹ -ﻫﻤﺴﺎﯾﻤﻮﻥ ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩه بود😔 -ﺭﻓﺘﻢ ﺑﻪ ﭘﺴﺮﺵ ﺩﻟﺪﺍﺭﯼ ﺑﺪﻡ ﮔﻔﺘﻢ:😘 -تو اینجا بیخودی ﺩﺍﺭﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﯽ -باﺑﺎﺕ ﺍﻭﻧﻮﺭ پیش حوری هاست💃 -یهو مامانش ﭘﺮﺗﻢ ﮐﺮﺩ ﺑﯿﺮﻭﻥ😡😡 -مردم يه ذره درک مسائل معنوی ندارن...😐😂😂 *به نام خدایی که تنها پناه انسان از شر حسودان است* *سلام* *خداوند مهربان در قرآن جاودان فرموده اند* *وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ* *به خداوند پناه می برم از شرّ حسود بد خواه چون شراره آتش رشک و حسد بر افروزد* *سوره فلق آیه ۵* *ریشه هایی که باعث ایجاد حسد در انسانها می شود* *به طور کلی همه ریشه هایی که ذیلا به آن اشاره می شود از یک منبع سرچشمه گرفته و آن عدم اعتماد به الطاف الهی و ناراضی بودن از تقدیرات الهی است.* *۱. احساس ناامنی. یا حس تهدیدشدگی* *۲. احساس ترس * *۳. احساس ارزشمند نبودن و عدم اعتماد به نفس* *۴. فقدان امنیت یا ثبات در دوران کودکی یا مشکلات در روابط نزدیک خانوادگی* *۵. تقلید از پدر و مادری که اهل حسادت بوده به عنوان الگوی زندگی* *۶. مقایسه شدن در دوران کودکی* *۷. عدم موفقیت در کار و زندگی و عقب ماندن از هم دوره ایها* *۸. عقده های کودکی و کمبودهایی محسوس در آن دوران* *۹. تنبلی و عدم تلاش برای پیشرفت* *۱۰. پیشرفتهای ناگهانی و محسوس اطرافیان و مقایسه خویش با آنان* -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
KayhanNews75979710412148535183251.pdf
12.18M
بسم الله الرحمن الرحیم تمام صفحات امروز دوشنبه ۳ مرداد ۱‌۴۰۱ -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
📖 فرنگیس 🖋قسمت ۱۰۷م غروب پاییز سال ۹۱ بود. جلوی خانه نشسته بودم. همیشه توی مهرماه دلم می‌گرفت. یاد روزهای سخت جنگ می افتادم . سی و یک سال پیش همین روزها بود. حمله تانک‌ها و خرمن‌های به جا مانده. توی همین روزها توی کوه جایمان بود و سنگ‌های کوه بالش سرمان.... آهی کشیدم و به گوساله‌ام که مشغول خوردن علف بود خیره شدم. اما یادم افتاد که رهبرمان به کرمانشاه آمده. خوشحال شدم. تلویزیون را روشن کردم و روبه‌روی تلویزیون نشستم. با خوشحالی به تلویزیون خیره شدم. رهبرم توی ماشینی سفید نشسته بود و مردم دورتادورش حلقه زده بودند. ماشین نمی‌توانست از میان جمعیت عبور کند مردم مثل پروانه‌ بال‌بال می‌زدند. به سهیلا گفتم: «روله بیا فیلم ورود رهبر را به کرمانشاه نشان می‌دهد.» سهیلا سینی چایی را جلویم گذاشت و گفت: «آره دارم می‌بینم. چقدر نورانی است. خوش به حال کسی که بتواند از نزدیک او را ببیند.» خندیدم و گفتم: «قرار است به گیلان‌غرب بیاید. هر وقت که آمدند با هم می‌رویم و او را می‌بینیم.» سهیلا خندید و گفت: «به امید خدا حرف سهیلا تمام نشده بود که در زدند..... سهیلا روسری‌اش را سرش کرد و گفت می‌رود در را باز کند. یکدفعه صدای سهیلا را شنیدم: «دا! بیا!» با تعجب از خودم پرسیدم چه کسی می‌تواند باشد؟ دم در رفتم. چند نفر ایستاده بودند. فرماندار را شناختم با خودم گفتم: «فرماندار؟...توی گورسفید؟» با خوشحالی گفتم: «سلام دکتر رستمی!» فرماندار گفت: «سلام فرنگیس خانم! اجازه می‌دهید بیاییم تو؟ هول شده بودم، گفتم: «بفرمایید خانه خودتان است.» شش نفری بودند. وارد شدند و نشستند. فرماندار با خنده گفت: «به امید خدا رهبر عزیزمان یکی دو روز دیگر می‌آیند گیلان‌غرب. قرار است هماهنگ کنیم شما به صورت ویژه با رهبر عزیز دیدار داشته باشید. دیدار حضوری.» انگار دنیا را به من داده بودند. فرماندار خندید و گفت: «راستی یادم رفت معرفی کنم.» به روحانی که همراهش بود اشاره کرد و گفت «ایشان از دفتر آقا هستند. برای هماهنگی آمده‌اند. این آقا هم سردار عظیمی است. از فرماندهان سپاه. این آقا را هم که می‌شناسی آقای حسن‌پور است.» خندیدم و گفتم: «بله این آقا را می‌شناسم رئیس بنیاد شهید.» سهیلا با شادی جلوی مهمان‌ها چای گذاشت. شرمندة مهمان‌هایم بودم. به نمایندة رهبر گفتم: «شرمنده‌تان هستم. باید جلوی پایتان گوسفند قربانی می‌کردم. ببخشید که پذیرایی من ساده است. لبخند زدند و گفتند: «خدا را شکر. زنده باشی خواهر.» وقتی به مهمان‌هایم نگاه می‌کردم انگار فرشته‌هایی بودند که آمده‌اند بهترین خبر دنیا را به من بدهند. خانه‌ام شلوغ بود. وقتی می‌خواستند بروند سهیلا از پشت پیراهنم را گرفت و گفت: «دا! من...» سریع به فرماندار گفتم: «دخترم. خواهش می‌کنم کاری کنید که بشود دخترم همراهم باشد.» فرماندار سری تکان داد و گفت: «باشد سعی خودمان را می‌کنیم.» وقتی که زنگ زدند و گفتند سهیلا هم می‌تواند بیاید، سهیلا از خوشحالی دست‌هایش را به هم زد. شمارة کارت ملی‌اش را پرسیدند و با ما قرار فردا را گذاشتند. شب از خوشی خوابم نبرد. سرم را روی بالش گذاشتم و از پنجره ستاره‌ها را نگاه کردم. با خودم گفتم کاش می‌شد از همة رنج‌هایم برای رهبر بگویم، از دردهایی که روی دلم هست. کاش به اندازة تمام سال‌هایی که رنج کشیدم وقت برای گفتن داشتم. ساعت پنج صبح بیدار شدم. نمازم را که خواندم سماور را روشن کردم. چادرم را برداشتم و اتو زدم. رحمان، یزدان، ساسان و سهیلا را از خواب بیدار کردم. گفتم: «بلند شوید. باید زود برویم.» پسرها و سهیلا سر سفره نشستند و هول هولکی چایشان را خوردند. یزدان با شوخی گفت: «قبول نیست. ما قرار است برویم توی استادیوم وسط آن همه جمعیت و دا و سهیلا بروند ملاقات خصوصی. قبول نیست دا فقط سهیلا را ببرد ما چه؟» رحمان هم خندید و گفت: «معلوم است دا ما را دوست ندارد.» خندیدم و گفتم: «همه‌تان را دوست دارم. کاش می‌شد همه برویم ولی نمی‌شود. گویا قرار است نماینده‌های خانوادة شهید شیرودی و شهید کشوری و شهید پیچک هم باشند. توی این منطقه که فقط ما نیستیم.» چفیه‌هایی را که آماده کرده بودم دست بچه‌ها دادم. یکی از چفیه‌ها را هم دستم گرفتم و به راه افتادیم. شهر شلوغ بود. مردم به طرف استادیوم شهر می‌رفتند. می‌خندیدند و شاد بودند. قرار بود اتفاق مهمی بیفتد. مهمان عزیزی داشتیم. نزدیک ورزشگاه، کارمندان فرمانداری مرا شناختند و گفتند: «فرنگیس از این طرف بیا.» من و سهیلا رفتیم و پسرها از راهی دیگر. ادامه دارد ... -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee