طرح کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن ۷ - صهـبا.mp3
18.21M
🔊 سلسله جلسات آیتالله #سید_علی_خامنهای، رهبر معظم انقلاب، با موضوع اندیشه اسلامی در قرآن در ماه #رمضان سال ۱۳۵۳
● جلسه هفتم
● موضوع: نویدها
#طرح_کلی_اندیشه_اسلامی_در_قرآن
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#تحلیل_تاریخی
#دشمن_شناسی
✡🔥 #تبار_انحراف 🔥✡
#پژوهشی_در_دشمنشناسی_تاریخی ۲۶
🖋 مقالهی هفتم:
#ردپای_یهود_در_جنگ_بدر
قسمت سوم؛
مشرکان تصور هم نمیکردند که آنگونه با پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله روبهرو شوند.
آنها گمان میکردند میتوانند نیروهای محدود اسلام را به آسانی قلع و قمع کنند.
رسم دیرینه عرب، نبردهای تن به تن در آغاز جنگ بود و پس از آن، حمله عمومی آغاز میشد.
سه تن از دلاوران قریش در حالی که غرق در سلاح بودند از میان سپاه بیرون آمدند و هماورد طلبیدند: عتبه، شیبه، ولید. (۱۲)
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله، علی علیهالسلام، و حمزه و عبیده را که همگی از بستگانش بودند. (۱۳) به میدان فرستاد.
امیرالمومنین علیهالسلام ولید را به هلاکت رساند و به یاری حمزه شتافت و در کشتن عتبه شرکت جست. آنگاه همراه حمزه به سراغ هماورد عبیده رفتند و شیبه را نیز به هلاکت رساند. (۱۴)
در اینکه هماورد حمزه، عتبه بوده یا شیبه، اختلاف است، ولی به طور قطع علی علیهالسلام در قتل هر سه این افراد که از بستگان نزدیک معاویه بودند. شرکت داشت و بعدها در زمان خلافتش، در نامهای به معاویه، به این عمل خویش افتخار کرد. (۱۵)
از میان این سه مجاهد مسلمان، عبیده زخم عمیقی برداشته بود که هنگام بازگشت از بدر، شهید شد.
با به خاک افتادن یلان قریش، سپاه اسلام نیرو گرفت و به دستور پیامبر صلیاللهعلیهوآله بر ارتش کفر که روحیهاش به شدت رو به ضعف نهاده بود. هجوم برد و جنگ سختی درگرفت.
سپاه شرک در هم ریخت و مشرکان یک به یک از دم تیغ گذشتند.
در حقیقت، کسی که این سپاه را منهدم کرد، علی بن ابیطالب علیهماالسلام بود.
نیمی از هفتاد کشته بدر را علی علیهالسلام به تنهایی به هلاکت رساند و در کشتن نیمی دیگر نیز شرکت داشت. (۱۶)
🔹 اسیرگیری، تخلف از فرمان پیامبر (ص)
سپاه مکه، مجموعهای از سران شرک و سرمایهداران بزرگ مکه، و سردمداران مبارزه با اسلام بود که مانع پیوستن تودههای مردم به اسلام میشدند.
اگر سدّ این مجموعه در هم میشکست. اسلام به سرعت تمام شبه جزیره را فرا میگرفت (۱۷) و جنگهای بعدی رخ نمیداد.
اگر مسلمین، بصیرت کافی داشتند و پیرو دستورات پیامبر صلیاللهعلیهوآله بودند، در همان کارزار اول، کار مشرکان تمام میشد؛
ولی متاسفانه سپاه مسلمان دارای چنان بصیرتی نبود؛ چرا که ساعتی بعد از پراکنده شدن سپاه کفر که بهترین فرصت برای قلع و قمع سران شرک بود، به ناگاه بدون اینکه پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمانی در این زمینه داده باشد، جنگ تعطیل شد.
علت این امر هم، به اسارت گرفتن شماری از مشرکان بود.
وقتی هفتاد نفر از مشرکان به اسارت گرفته شوند، طبیعی است که بیشتر نیروی سیصد نفری مسلمانان، صرف حفاظت از آن اُسرا شود و جنگ خود به خود تعطیل گردد و باقی مشرکان بتوانند از معرکه فرار کرده، جان به در برند.
آیهی نازل شده در این زمینه، بیانی روشن از عمق فاجعه بود:
«مَا کَانَ لِنَبِی أَنْ یکُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى یثْخِنَ فِی الْأَرْضِ تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَ اللَّهُ یرِیدُ الْآخِرَةَ وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ لَوْ لاَ کِتَابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّکُمْ فِیمَا أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ (۱۸)
برای هیچ پیامبری نسزد که اسیرانی داشته باشد تا در زمین کشتار بسیار کند. شما متاع این جهانی را میخواهید و خدا آخرت را میخواهد، و او پیروزمند و حکیم است. اگر پیش از این، از جانب خدا حکمی نشده بود، به سبب آنچه [اسیران] گرفته بودید، عذابی بزرگ به شما میرسید».
ادامه دارد ...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/1420
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
📖 فرنگیس
( #خاطرات_فرنگیس_حیدریپور )
🖋قسمت سیام
هواپیماها که رفتند، مردم دوباره کنار چشمه جمع شدند. هواپیماها دوباره برگشتند. حال خودم را نمیفهمیدم. جنازۀ هفت تا از مردهامان روی زمین مانده بود و هواپیماهای پدرنامرد دست از سرمان برنمیداشتند . از ناراحتی، رفتم روی سنگی ایستادم و رو به هواپیماها فریاد زدم: «خدانشناسها، از جان ما چه میخواهید؟ دنبال چه میگردید؟ عزیزانمان را که کشتید، خدا برایتان نسازد. میخواهید جنازههاشان را هم در خاک نگذاریم؟»
از بالای سنگ داد میزدم. رو به هواپیماها فریاد میکشیدم و نفرین میکردم. حال عجیبی داشتم. از اینکه میدیدم اینها اینقدر خدانشناس هستند، عذاب میکشیدم.
بغض راه گلویم را بسته بود. عزیرانمان را شهید کرده بودند و حالا نمیگذاشتند جنازههاشان را توی خاک بگذاریم. مردهای ده، فریاد میزدند: «لعنتیها، بس کنید... بگذارید جنازههامان را بگذاریم توی خاک.»
هواپیماها که دور شدند، مردها گفتند: «عجله کنید. نباید هیچ جنازهای روی زمین بماند. هواپیماها دوباره سر میرسند.»
زنها کنار رفتند و مردها مشغول شستن جنازهها شستند. وقتی جنازهها را توی آب چشمه میشستند، نالیدم: اوه زین بدن عزیزانمان را خوب بشور... آوهزین دردت به جانم، اینها عزیزان ما هستند، مرنجانشان...»
بالاخره جنازهها را غسل دادند و کفن کردند که دوباره سر و کلۀ هواپیماها پیدا شد. صداشان گوش را کر میکرد. بمبهاشان ده را میلرزاند. کنار جنازهها شیون میکردیم و مردها، در حالی که چشمشان به آسمان بود و یک چشمشان به زمین، خاک قبرستان را میکندند.
همه عزادار بودند؛ بعضی برای یکی، عدهای برای دو تا یا سه تا. نمیدانستیم برای کدامشان گریه کنیم. یکییکی شهدا را توی خاک گذاشتیم. حاضر بودیم بمیریم، اما جنازهها روی خاک نمانند.
مرد و زن، زیر بمباران ماندیم.
دوباره هواپیماها آمدند. باز همهمه و سر و صدا شروع شد. خدانشناسها نمیگذاشتند شهدامان را خاک کنیم. برگشتم و رو به زنها فریاد زدم: «جایی نروید. اگر کشته شویم، بهتر از این است که به مردههامان بخندند. هر وقت هواپیماها آمدند، روی زمین بنشینید و دستتان را بگذارید روی سرتان.»
مردها هم مدام همین را میگفتند. باید برای هفت جنازه نماز میخواندیم و آنها را خاک میکردیم. قبرهایی که کنده بودیم، روی بلندی بود؛ درست کنار خانههامان. قلبم گرفته بود. دایی عزیزم را داشتند خاک میکردند. بلند شدم و گفتم: «خالو، حلالم کن. خالوی باغیرتم... خالوی اسمیام...»
یاد لحظهای افتادم که با او بر سر رفتن دعوامان شده بود و داییام میگفت اگر فرنگیس بیاید، من نمیروم. انگار میدانست که این راه برگشتی ندارد
ادامه دارد ...
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
هدایت شده از رسانه اجتماعی مسجد و محله
اعظم الله اجرکم
مراسم احیاء و عزاداری شب ۲۱م مسجد حضرت زینب علیهاالسلام:
▪️شروع مراسم: ساعت ۲۳
▪️تبیین شرایط جبهه مقاومت و بخصوص اوضاع انسانی یمن درخدمت برادر حافظی ساعت ۱:۴۵ بامداد
▪️سخنران: حجةالاسلام غضنفری ساعت ۲ بامداد
▪️مداح: حاج رضا ایزدی ساعت ۲:۴۵
▪️پایان مراسم: ۳:۳۰بامداد
التماس دعا
هدایت شده از رسانه اجتماعی مسجد و محله
کمک مومنانه به آسیبدیدگان و ایتام در جبهه مقاومت بخصوص مردم غیور و آزادهی یمن
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🖋به بهانهی ۲۹ فروردین سالروز میلاد امام خامنهای
#زندگینامه_امام_خامنهای
قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/1400
قسمت چهارم؛
نخستین دیدار سیدعلی جوان با امام خمینی (ره) در سال ۱۳۳۶ انجام شد.
در جریان مخالفت سیدروح الله خمینی با لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی که به پیروزی ایشان در برابر اسدالله عَلَم منجر شد،
سیدعلی ۲۳ ساله با وجوه سیاسی، الهی و شخصیتی رهبر نهضت اسلامی بیشتر آشنا شد.
با برگزاری همهپرسی لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی از سوی رژیم پهلوی به همراه برادر بزرگش مامور رساندن نظر مردم متدین مشهد در قالب نامه مفصلِ آیتالله سید محمدهادی میلانی، رییس وقت حوزه علمیه مشهد به امام خمینی شدند.
🔹 اولین بازداشت
رهبر نهضت در محرم سال ۱۳۴۲ سیدعلی را مامور رساندن پیامهایی به آیتالله سید محمدهادی میلانی و سایر علما و هیاتهای مذهبی خراسان در جهت آگاهسازی مردم نسبت به تبلیغات دروغین رژیم پهلوی کرد.
امام خمینی در این پیامها خطمشی مبارزه را ترسیم کرده بودند و از علمای سراسر کشور خواستند اقدام هتاکانه رژیم پهلوی در حمله به علمای قم و طلاب حوزه علمیه فیضیه را از روز هفتم محرم در منابر به اطلاع مردم برسانند.
سید علی خامنهای خود راهی شهر بیرجند شد و در مساجد و هیاتهای مذهبی آن دیار به تبیین و تشریح جنایت فیضیه و سلطه رژیم صهیونیستی در کشورهای اسلامی پرداخت.
در پی این سخنرانیها در تاریخ ۱۲ خرداد ۱۳۴۲ همزمان با هفتم محرم برای اولین بار دستگیر و در مشهد زندانی شد.
اندکی پس از آزادی به حوزه علمیه قم رفت و با همکاری روحانیون مبارز به سازماندهی فعالیتهای سیاسی از طریق جلسات مشورتی و تبلیغاتی پرداخت.
🔹 بازداشت دوم و سوم و ...
سید علی در بهمن ۱۳۴۲ که همزمان با ماه مبارک رمضان بود برای تبیین اهداف نهضت راهی شهر زاهدان شده بود در مساجد شهر زاهدان علیه رژیم دست به افشاگری زد و همین مسئله موجب دستگیری و انتقال ایشان به زندان قزل قلعه تهران، محل نگهداری زندانیان سیاسی و امنیتی شد.
رژیم بعد از بررسی پرونده سیدعلی در ۱۴ اسفند ۱۳۴۲ قرار بازداشت او را به قرار التزام به عدم خروج از حوزه قضایی شهر تهران تبدیل و او را از زندان آزاد کرد.
او از این تاریخ تا ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ زیر نظر نامحسوس ماموران ساواک قرار داشت.
اواخر سال ۱۳۴۳ گروه ۱۱ نفرهای برای اصلاح و تقویت جنبه مبارزاتی حوزه علمیه قم متشکل از روحانیون جوانی چون سیدعلی خامنهای، اکبر هاشمی رفسنجانی، سید محمد خامنهای، حسینعلی منتظری، ابراهیم امینی، احمد آذری قمی، علی قدوسی، محمدتقی مصباح یزدی، عبدالرحیم ربانی شیرازی، علی فیض مشکینی و مهدی حائری تهرانی تشکیل شد.
این گروه در دوره تبعید ۱۴ ساله امام، برنامهریزی مبارزات را بر عهده داشت.
🔗 ادامه دارد ...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/1422
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
🍃🌸🇮🇷🌸🍃
#راز_شب_قدر
ملائکه کجا نازل میشوند؟
◀️ قسمت سوم:
کمکم رنگ صورت استاد عوض میشد
انگار موقع نتیجهگیری بود
نتیجهای که قبل از اینکه از زبان استاد بیان شود معلوم بود که دارد قلب خود او را میسوزاند
مگر ممکن است حرف قلب را بسوزاند؟!!
نمیدانم!
اما داشتم چیزهایی را نه فقط فهم، بلکه احساس میکردم
استاد ادامه داد:
عزیزان!
آن رئیس حقیقی و ذاتی عالم
آن خدای لایزال
همه را به سراغ فرمانده زمینی و خلیفه خود میفرستد
همه متوجه ولی عصر ارواحنا فداه هستند
اوست که قرار است همه تصمیمات منجز و معلق عالم یعنی قضا و قدر به دستش برسد
و از مجرای او جاری شود
"شب؛ شبِ اوست"
یعنی چی؟!
یعنی رفیق من!
اگر تا به صبح مناجات کنی
و قران سر بگیری
اما از او غافل باشی
بیراهه میروی ...
هیچ عملی بی رنگ فریاد درونی «یا صاحب الزمان» فایدهای ندارد
بقیه همه بیراهه رفتن است.
مردم!
بدانید باید به چه چیز بچسبید
کدام ریسمان را چنگ بزنید .
بعد با بیانی طعنهآمیز گفت:
همه میایند پایین
تو میخواهی تنها بروی بالا؟!
این ایام همه عطش دارند
اما نمیدانند کدام حلقه را باید بگیرند
آن حلقه گمشده تو امام است
چه بفهمی ...
... چه نفهمی
یک عده خوابند
و اصلا در حرکت نیستند
یک عده اما در حرکتاند
ولی جهت را نمیدانند
راه اینجاست
و بقیه راهها مسدود است
شاید حسابی در کار بوده که شهادت مرد ولایت و امامت "علی" مظهر خلافت خدا در این شبها رخ میدهد
جالب بود!
دیگر کسی خیرهخیره به استاد نگاه نمیکرد
کمکم سرها را پایین میانداختند
وقت فکر کردن بود ...
🔗 ادامه دارد ...
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
🍃🌸🇮🇷🌸🍃
#راز_شب_قدر
ملائکه کجا نازل میشوند؟
◀️ قسمت چهارم:
استاد میگفت:
حقیقت دین معرفت امام است
معرفت امام و حجت خدا
شب قدر، شب تجلی خلافت خلیفة الله است
خلافت او در این شب تجلی میکند
تمام گردانندگان عالم هستی «من کل امر » بر او نازل میشوند
بله
حالا آن گردانندگان، تحفه قران را پیش پیامبر آوردند، جبرئیل دست خالی نیامد
آن تحفه را هم آورد
و البته این اهمیت و ارزش قران را میرساند.
اشک از چشمهای استاد جاری شد
خود استاد بیش از همه متحول بود
اما همه در حال اندیشه بودند
و سکوت سنگین آن جلسه، گواه این موضوع بود:
نکند همه عالم
از دیو و دد
تا فرشته و جبرئیل
متوجه او باشند
و من و تو متوجه جای دیگر!؟
معقول نیست
خلف است
محال است سلام کنی
و او جواب ندهد ...
در تاریخ سراغ نداری سائلی دست پیش امام دراز کند و دست خالی برگردد
زبان حال و قال شما این باشد:
..... یا ایها العزیز مسنا و اهلنا الضر و جئنا ببضاعة مزجاة فاوف لنا الکیل و تصدق علینا ان الله یجزی المتصدقین.....
شبهای آخر ماه رمضان است و آن حرفها هنوز مرا سرگردان و آشفته کرده
این ماه هم در حال تمام است
من کجا او را پیدا کنم؟!
او کجاست؟!
میزبان و مهماندار این مهمانی خدایی کجاست؟!
فقط این حرف استاد دائم در گوشم طنینانداز است که:
نکند همه عالم متوجه او باشند و تو متوجه جای دیگر؟!
عاقبت بخیر باشیم
التماس دعا
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee