eitaa logo
سالن مطالعه
194 دنبال‌کننده
9.2هزار عکس
2.3هزار ویدیو
971 فایل
امروز کتابخوانی و علم‌آموزی نه تنها یک وظیفه‌ی ملّی، که یک واجب دینی است. امام خامنه‌ای مدیر: @Mehdi2506
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ویژه ایام راهپیمایی با نام "ای صبا..." 💐 بیانات به یادماندنی رهبر انقلاب در ورزشگاه آزادی درباره زیارت اربعین: ای صبا ای پیک دور افتادگان اشک ما بر خاک پاکشان رسان 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
قلّه پاسداری جایگاه تقوا و مراقبت از خود در مسیر رسیدن به اهداف انقلاب 🔶🔸معنای تقوا 🔹زندگی امروز عرصه مواجهه و مبارزه با دو دشمن درونی و بیرونی است؛ یکی استکبار خبیث دیگری نفس درون 🔹برای پیشرفت مادی و معنوی در این میدان، باید با رعایت تقوا گام برداشت و تصمیم گرفت. 🔹تقوا به معنای سکون و اقدام نکردن به بهانه نیفتادن در چاه معصیت نیست. تقوا در بستر حرکت و اقدام معنا می‌یابد. «تقوا یعنی پرهیز با حرکت نه پرهیز با سکون، یک وقت هست شما در حال سکون پرهیز می‌کنید، یعنی برو در خانه‌ات بنشین و کاری به کار چیزی نداشته باش و با رانندگی نکردن پرهیز کن به این که به کوه نخوری و از دره پرتاپ نشوی، پرهیز از کوهنوردی کردن، حرکت نکردن در خارزارها که خارهای مغیلان دامن شما را نگیرد، این یک جور پرهیز است و اسلام این را به شما توصیه نمی‌کند. بلکه می‌گوید در سینه‌ی قضایا و واقعیت‌ها با حوادث روبرو بشوید و در عین حال پرهیز کنید. مثل راننده‌ای که رانندگی می‌کند اما پرهیز هم می‌کند و این پرهیز همان است که گفته شد، مراقبت کردن و مواظب خود بودن.» ۱۳۷۰/۷/۲۴ 🔹هرگاه جامعه و اعضای آن به سمت اهداف والا قدم بردارند و به گام‌های خود سرعت بخشند، در معرض لغزش و خطا قرار می‌گیرند؛ و اگر از خطرات راه پرهیز نکنند حرکت آن‌ها متوقف یا به بی‌راهه کشیده خواهد شد. به همین دلیل است که موفقیت در دنیا و آخرت مرهون پاسداری از خویشتن و رعایت تقواست. 🔹«همه انسان‌ها در معرض لغزشند. همه سازمان‌ها در معرض لغزشند، در معرض کسالت و تنبلی و مغرور شدن و گرایش‌های گوناگون گمراه‌کننده و [مانند] این‌ها هستند؛ همه این‌جورند، غیر از معصومین. همه رؤسا، همه مدیران، همه رهبران، همه فرماندهان، همه ماها، همه ماها در معرضیم، پس نیازمندیم به خودحفاظتی؛ 🔹در درجه‌ی اوّل نیازمندیم به پاسداری از خویش. این پاسداری از خویش در فرهنگ قرآنی اسمش «تقوا» است. تقوا یعنی همین، یعنی پاسداری از خویش.» ۱۴۰۲/۵/۲۶ 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
🍃🌸 🇮🇷 🌸🍃 از بردگی یهود تا سلمان محمدی قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/14262 ◀️ قسمت دوم 🔶🔸تاریخ و محل تولد سلمان 🔹با توجه به شواهد و قراین، تاریخ تولد او باید میان سال‌هاى ۵۳۱ تا ۵۷۰ میلادى باشد (← هاجرانى، ص۶۹ـ۷۶). سلمان را اهل جى اصفهان (← ابن‌هشام، ج۱، ص۲۲۸؛ ابن‌سعد، ج۴، ص۷۵، ج۷، ص۳۱۸؛ احمد بن حنبل، ج۵، ص۴۴۱؛ ابونعیم اصفهانى، ۱۳۸۷، ج۱، ص۱۹۰، ۱۹۵)، رامهرمز (صنعانى، ج۸، ص۴۱۸؛ ابن‌سعد، ج۴، ص۷۵، ج۷، ص۳۱۸؛ طبرى، همان‌جا؛ بلعمى، همان‌جا، که از آن با نام راماورمزد یاد می‌کند)، کورسابور / شهرشاپور (بیشاپور / بهشاپور؛ طبرى، همان‌جا) در استان فارس کنونى، و شیراز (ابن‌بابویه، ۱۳۶۳ش، ج۱، ص۱۶۲) معرفى کرده‌اند. 🔹از این میان، انتساب او به جى اعتبار بیشترى دارد (← طبرانى، ج۶، ص۲۳۱؛ شوشترى، ج۵، ص۲۰۵ـ ۲۰۶)، به‌ویژه آن‌که سلمان پس از فتح اصفهان به‌دست مسلمانان به آنجا رفت و مدتى در آنجا اقامت گزید (← طبرانى، ج۶، ص۲۲۰؛ ابوالشیخ، ج۱، ص۲۲۹؛ ابونعیم اصفهانى، ۱۹۳۱ـ۱۹۳۴، ج۲، ص۳۶۵، که سخنانى از سلمان که بنابر سند روایت در اصفهان بیان داشته است، نقل می‌کنند) و مسجدى نیز در جى بنا کرد که تا قرون ششم و هفتم بر جاى بود (← یاقوت حَمَوى، ذیل «جَیان»). اکنون نیز در منطقه جى اصفهان بقایاى مسجدى کهن باقى است، اما اطلاع دقیقى از تاریخ بناى آن و نقش سلمان در ساخته‌شدن آن در دست نیست (براى شرحى از وضع فعلى مسجد جى اصفهان ← میرفتاح، ص۱۹۵ـ ۲۴۰). 🔹زندگانى سلمان فارسی را می‌توان در دو دوره‌ی پیش از اسلام و پس از اسلام بررسى کرد. بنابر نقل منابعى که به شرح‌حال سلمان پیش از اسلام پرداخته‌اند، پدر سلمان از دهقانان (اشراف زمیندار) و بزرگ‌زادگان ایرانى بود (← ابن‌عساکر، ج۲۱، ص۳۹۰؛ ذهبى، ج۱، ص۵۱۳، که در خبرى پدر او را از نظامیان ساسانى یاد کرده‌اند). 🔶🔸گرایش مذهبی سلمان 🔹سلمان به تبعیت از محیط خانوادگى و گرایش دینى پدر در آیین زردشتی کوشا بود، چنان‌که بر افروخته نگاه‌داشتن آتش آتشکده مواظبت داشت (خطیب بغدادى، ج۱، ص۵۱۱). 🔹در جوانى به‌سبب آشنایى با مسیحیانى که پیرامون او بودند به مسیحیت گرایش یافت (← صنعانى، ج۸، ص۴۱۸ـ۴۱۹)، به همین جهت با مخالفت سرسختانه پدر روبه‌رو شد و مدتى را در خانه پدرى به حبس گذراند (خطیب بغدادى، همان‌جا)، سرانجام به قصد آشنایى عمیق‌تر با آیین مسیحى به شام سفر کرد و از آنجا به عراق و روم شرقى (بیزانس) رفت و با اسقفان و راهبان مسیحى متعددى مصاحبت کرد (ابن‌هشام، ج۱، ص۲۲۸ـ۲۳۱؛ ابن‌سعد، ج۴، ص۷۵ـ۷۷؛ ابن‌بابویه، ۱۳۶۳ش، ج۱، ص۱۶۲ـ۱۶۳؛ ابونعیم اصفهانى، ۱۳۸۷، ج۱، ص۱۹۰ـ۱۹۱، ۱۹۳ـ۱۹۴). 🔹بنابر گزارش‌ها، واپسین اسقفى که سلمان مصاحب وى بود به‌هنگام مرگ، نام و نشان پیامبر اسلام را براى سلمان ذکر کرد؛ و با یادآورى نشانه‌هاى پیامبر، او را به جست‌وجوى پیامبر جدید تشویق کرد (← ابن‌هشام، ج۱، ص۲۳۱ـ۲۳۲؛ ابن‌سعد، ج۴، ص۷۷ـ۷۸؛ احمد بن حنبل، ج۵، ص۴۴۲ـ۴۴۳؛ ابونعیم اصفهانى، ۱۳۸۷، ج۱، ص۱۹۱، ۱۹۴). 🔹برخى دیگر از گزارش‌ها آگاهى سلمان را از دین اسلام و پیامبر اکرم حتى به سال‌ها قبل از آن و به هنگام اقامت او در ایران بازمی‌گردانند. 🔹براساس این گزارش‌ها، سلمان در صومعه مسیحیان نزدیک محل سکونتش در ایران نام پیامبر اسلام را به‌عنوان پیامبر پس از حضرت عیسى (ع) می‌شنود و از همان هنگام در آرزوى یافتن پیامبر و درک حضور او بوده است (← ابوالشیخ، ج۱، ص۲۱۹؛ ابن‌بابویه، همان‌جا؛ ابونعیم اصفهانى، ۱۹۳۱ـ۱۹۳۴، ج۱، ص۵۱؛ ابن‌عساکر، ج ۲۱، ص۳۸۰، ۳۸۳؛ نیز ← زرین‌کوب، ص۲۰، که حقیقت‌طلبى سلمان، حیرت و سرگشتگى او را در باب عقاید مَزْدِیسْنى با احوال برزویه طبیب، مترجم کلیله و دمنه از سنسکریت به پهلوى، مقایسه کرده است). 🔶🔸در جستجوی پیامبر اسلام 🔹درهرحال، سلمان براى دیدار با پیامبر اکرم (ص) عازم حجاز شد، اما بر اثر برخى حوادث به بردگى به مردى یهودى از اهل یثرب (مدینه) فروخته و در نخلستان وى به‌کار گرفته شد (← ابن‌هشام، ج۱، ص۲۳۲؛ ابن‌سعد، ج۴، ص۷۸؛ احمد بن حنبل، ج۵، ص۴۴۳). 🔹سلمان در این شهر به دیدار پیامبر نایل آمد و پس از تطبیق ویژگی‌هاى ایشان با ویژگی‌هایى که براى آن حضرت وصف شده بود، اسلام آورد (ابن‌هشام، ج۱، ص۲۳۳ـ۲۳۴؛ ابن‌سعد، ج ۴، ص۷۸ـ۸۲؛ احمد بن حنبل، همان‌جا؛ ابن‌بابویه، ۱۳۶۳ش، ج۱، ص۱۶۴ـ۱۶۵؛ نیز ← صنعانى، ج۸، ص۴۱۸ـ۴۲۰؛ قس ابونعیم اصفهانى، ۱۳۸۷، ج۱، ص۱۹۱ـ۱۹۲، که برخلاف دیگر منابع دیدار با پیامبر و اسلام‌آوردن سلمان را در مکه گزارش کرده است). 🔗 ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/14337 🔸🌺🔸-------------- 📚"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
👈🌸 🇮🇷 🌸🍃 ؛ نشانه‌ای برای روزهای سخت 🔹رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به فکر شرایط حساس پس از خود و وقوع بودند. لذا برای امیرالمؤمنین علیه‌السلام نشانه‌هایی دالّ بر حقانیّت آن حضرت نصب فرموده بود تا مردم گمراه نشوند و حق را گم نکنند. 🔹از مهم‌ترین این نشانه‌ها، جناب بود. 🔹براساس منابع، رسول‌خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله بارها و در مناسبت‌های مختلف این جمله را خطاب به عمار تکرار فرموده بود: «إنّکَ مِن أهلِ الجَنَّةِ. تَقتُلُکَ الفِئَةُ الباغِیَةُ؛ تو اهل بهشت هستی و قوم ستمگر تو را می‌کُشند». 🔹بنابراین تردیدی نمی‌ماند رسول‌خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به‌دنبال برای مردم است تا هیچ عذر و بهانه‌ای برای رهاساختن نداشته باشند و جویندگان بتوانند به‌سادگی به آن دست یابند. 🔹ولی و چنان نفوذی در روح و جان داشتند که هیچ نشانی از تأثیرگذاری نشانه‌های رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله در میان آن‌ها وجود نداشت!! 🔹برای آگاهی از شرایط جنگ صفین؛ مطالعه مقاله زیر در همین کانال توصیه می‌شود: 👈 /جولانگاه نفوذیان یهودی https://eitaa.com/salonemotalee/7745 🔸🌺🔸-------------- 📚"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
🍃🌸 🇮🇷 🌸🍃 ✡ 🕎 خاندان روچیلد https://eitaa.com/salonemotalee/13514 🕎 خاندان یانگ https://eitaa.com/salonemotalee/14071
"جرج کندی‌یانگ"طراح و فرمانده کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
🍃🌸 🇮🇷 🌸🍃 ✡ طراح و فرمانده کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ کیست؟ قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/14264 ◀️ قسمت هشتم 🔶🔸کمپانی کلینورت بنسون، اینتلیجنس سرویس بریتانیا و ایران 🔹عضو دیگر این خاندان سِر کریستوفر بنسون است که از سال ۱۹۸۸م/۱۳۶۷ش عضو هیئت مدیره و از سال ۱۹۹۲م/۱۳۷۱ش نایب‌رئیس مجتمع سان آلیانس بود. سان آلیانس از مهم‌ترین و سرشناس‌ترین مؤسسات مالی متعلق به خاندان روچیلد و سایر خاندان‌های زرسالار یهودی و شرکای ایشان است. 🔹پیتر بنسون در سال‌های ۱۹۴۸- ۱۹۵۱ در کمپانی جان مولم حضور داشت. جان مولم همان شرکت مقاطعه‌کاری است که در سال‌های پس از جنگ دوم جهانی و به‌ویژه پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به‌عنوان یکی از پیمانکاران اصلی سازمان برنامه در ایران حضور فعال داشت؛ و در سال ۱۳۳۶ قرارداد احداث ۲۳۵۰ کیلومتر از راه‌های اصلی کشور را با دولت ایران منعقد نمود. 🔹پیتر بنسون پس از تصدی مشاغل متعدد و ریاست تعدادی از کمپانی‌های بزرگ متعلق به این شبکه، در سال‌های ۱۹۷۱-۱۹۸۰ عضو هیئت مدیره مجتمع رولزرویس و در سال‌های ۱۹۸۰-۱۹۸۲ عضو هیئت مدیره مجتمع تسلیحاتی ویکرز و در سال‌های ۱۹۸۲-۱۹۸۵ رئیس کورپوراسیون داوی شد. وی از جانب همسر با خاندان یانگ خویشاوند است. 🔹جرج کندی یانگ تنها عضو خاندان یانگ نیست که در هیئت مدیره کلینورت بنسون حضور داشت: 🔹نیل (رودریک) یانگ در سال‌های ۱۹۷۱-۱۹۸۸ از مدیران کمپانی کلینورت بنسون بود و از سال ۱۹۸۸ عضو هیئت مدیره کمپانی نفتی ابردین. سِر ویلیام نیل یانگ نیز در سال‌های ۱۹۸۲- ۱۹۸۷ از مدیران کمپانی بین‌المللی سرمایه‌گذاری کلینورت بنسون بود. او در سال‌های ۱۹۸۷- ۱۹۹۱ ریاست بخش سرمایه‌گذاری‌های بانک بین‌المللی سعودی (متعلق به خاندان آل‌سعود) را به‌دست داشت. 🔹در تصویر اجمالی که از مجتمع کلینورت بنسون به‌دست دادیم، از پیوندهای عمیق آن با سرویس اطلاعاتی بریتانیا سخن گفتیم. این پیوندها با سِر رکس بنسون و جرج کندی یانگ، دو چهره مقتدر MI6، به اوج خود می‌رسد ولی این دو تنها مقامات اطلاعاتی مرتبط با کلینورت بنسون نیستند. یک نمونه شناخته شده دیگر فرانک استیله است. 🔹استیله در سال‌های ۱۹۴۸- ۱۹۵۰ در اوگاندا خدمت کرد. او در سال ۱۹۵۱ نایب کنسول انگلیس در بصره شد و تا سال ۱۹۵۳ که به طرابلس عزیمت کرد در جنوب عراق فعال بود. 🔹این سال‌ها مقارن با جنبش ملّی شدن صنعت نفت است و بنابراین نقش استیله در تحولات آن روز ایران و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و ارتباطات او با شاپور ریپورتر قابل بررسی است. 🔹استیله در سال ۱۹۵۸ به‌عنوان دبیر دوم و سپس دبیر اول سفارت انگلیس در بیروت مستقر شد و در سال ۱۹۶۵ به اردن رفت. او پس از انجام مأموریتی در نایروبی به بلفاست عزیمت کرد و و در مقام رابط سرویس اطلاعاتی بریتانیا با عوامل نفوذی در ارتش جمهوری‌خواه ایرلند جای گرفت. او در سال ۱۹۷۵ به کلینورت بنسون پیوست و در سال‌های ۱۹۷۸-۱۹۸۷ عضو اتاق بازرگانی بریتانیا- عربستان بود. استیله در سال‌های ۱۹۸۸-۱۹۹۰ ریاست انجمن سلطنتی آسیایی را به‌دست داشت 🔗 ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/14341 🔸🌺🔸-------------- 📚"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
؛ ساحت معنویتی نوین!
🍃🌸 🇮🇷 🌸🍃 ✡ ◀️ کابالا چیست؟ قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/14266 قسمت دهم ✳️ از یاکوب فرانک و فیلیپ برگ تا مدونا ۱. 🔶🔸فرقه فرانک و پرستش جنسی 🔹در حوالی نیمه سده هیجدهم از درون فرقه رازآمیز کابالا و بر بنیاد میراث شابتای زوی و ناتان غزه‌ای فردی به‌نام یاکوب فرانک ( ژاکوب فرانک ) ظهور کرد و فرقه‌ای را بنیاد نهاد که به فرانکیست شهرت یافته است. 🔹یعقوب بن یهودا لیب که با ‏نام یاکوب فرانک (۱۷۲۶-۱۷۹۱) شهرت دارد، به یک خانواده ثروتمند تاجر و پیمانکار یهودی ساکن اوکرائین تعلق داشت. همسرش نیز از یک خانواده ثروتمند تاجر بود. 🔹فرانک در جوانی به طریقت کابالا جذب شد، کتاب زهر ( کتاب زوهر ) را خواند و به عضویت فرقه شابتای زوی درآمد. 🔹در دسامبر ۱۷۵۵، فرانک از سوی سران فرقه دونمه برای تصدی ریاست این فرقه در لهستان به همراه دو حاخام راهی زادگاه خود شد. 🔹فرانک در رأس فرقه شابتای در پودولیا قرار گرفت ولی کمی بعد، در ژانویه ۱۷۵۶م/۱۱۳۵ش، کارش به رسوایی کشید. زمانی که فرانک و پیروانش در یک خانه دربسته مشغول اجرای مناسک جنسی مرسوم در فرقه شابتای بودند، به علت باز شدن تصادفی پنجره‌ها، مردم مطلع شدند و تمامی آنان را دستگیر کردند. مقامات شهر یاکوب فرانک را آزاد کردند زیرا گمان بردند وی تبعه دولت عثمانی است. 🔹فرانک به عثمانی بازگشت و مدتی به ظاهر مسلمان شد. کمی بعد، بار دیگر به پودولیا رفت و رهبری فرقه شابتای را در گالیسیا، اوکرائین و مجارستان به دست گرفت. 🔹مدتی بعد، یاکوب فرانک و صدها تن از پیروان یهودی او گروه گروه به مسیحیت (مذهب کاتولیک) گرویدند. مقامات اسقفی منطقه نیز با خشنودی آنان را به سلک مسیحیت پذیرفتند. [۶۵] 🔹دائرة‌المعارف یهود می‌نویسد: در سال‏‌های ۱۷۵۶-۱۷۶۰ بخش بزرگی از پیروان یاکوب فرانک به مذهب کاتولیک گرویدند و فرقه‌ای مشابه دونمه‌ را در لهستان تشکیل دادند. آنان تنها در ظاهر کاتولیک بودند. [۶۶] دائرة‌المعارف یهود به صراحت فرقه فرانکیست را «یک فرقه مخفی یهودی» می‌خواند. [۶۷] 🔹مسیحی شدن فرانک سبب جلب برخی مسیحیان لهستان و شرق اروپا به این فرقه شد. گردانندگان فرقه فرانک در لهستان و روسیه یهودیان ثروتمند و تحصیل‌کرده، گروهی از حاخام‌های جوامع کوچک یهودی و برخی از آنان پسران سران جوامع یهودی شرق اروپا بودند. 🔹بخش مهمی از اعضای فرقه میهمان‌ خانه‌دارها و میخانه‌دارهای یهودی بودند. در موراویا و بوهم، تعدادی از اعضای خاندان‏‌های اشرافی و ثروتمند مسیحی به این فرقه گرویدند. [۶۸] 🔹باید افزود که پیروان یاکوب فرانک در آن زمان به عنوان فرقه شبتای زوی شناخته می‌شدند و خود آنان نیز خویش را «مؤمنین»، یعنی پیروان شابتای زوی، می‌خواندند. نام فرانکیست از سده نوزدهم به ایشان اطلاق شد. [۶۹] 🔹به ‏رغم گروش ظاهری فرانک و پیروانش به مسیحیت، تکاپوی فرقه فوق نارضایی مردم را برانگیخت و در پی فاش شدن برخی عملیات جنسی آنان، در فوریه ۱۷۶۰ مقامات دولتی فرانک را در شهر ورشو دستگیر کردند. یاکوب فرانک به مدت ۱۳ سال محترمانه به یک قلعه در چکسلواکی تبعید شد. از سال ۱۷۶۲م/۱۱۵۱ش همسرش نیز به او پیوست. در این دوران، پیروان کثیر او به دیدارش می‌رفتند و مراسم خود را، که آمیخته با عملیات جنسی بود، در داخل قلعه و بیرون از آن انجام می‌دادند. [۷۰] 🔹فرانک پس از آزادی به شهر برنو (منطقه موراویا) رفت و در نزد دخترعموی خود، که همسر یک تاجر ثروتمند یهودی بود، اقامت گزید. شهر برنو از سده هفدهم یک کانون مهم یهودی‌نشین بود. در این زمان، یاکوب فرانک از میان پیروان خود در شهر برنو یک سازمان مسلح ایجاد کرد که اعضای آن اونیفورم‌های نظامی می‌پوشیدند و تعلیمات نظامی می‌دیدند. اینک یاکوب فرانک فرد مهمی به شمار می‌رفت، تا بدان حد که در مارس ۱۷۷۵ به وین سفر کرد و از سوی امپراتور و ولیعهد هابسبورگ مورد پذیرایی قرار گرفت. به ‏نوشته دائرة‌المعارف یهود، علت این رابطه قولی بود که فرانک به امپراتور داده بود که از طریق اعضای سازمان سرّی خود بخش‌هایی از سرزمین عثمانی را تجزیه کند. 🔹از آن پس اعضای به ظاهر مسیحی فرقه فرانک به‌طور ناشناس به عثمانی می‌رفتند و به ‏ویژه در سالونیک با دونمه‌های به ظاهر مسلمان رابطه استوار داشتند. [۷۱] 🔹منبع مالی یاکوب فرانک، که درباری باشکوه و ارتشی مسلح و مجهز بر پا کرده بود، ناشناخته است. این در حالی است که او در برنو صدها مرید مسلح داشت که به هیچ کار و حرفه‌ای اشتغال نداشتند و تمام وقت در خدمتش بودند. [۷۲] 🔗 ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/14343 🔸🌺🔸-------------- 📚"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
🍃🌸 🇮🇷 🌸🍃 "" نوشته حجت‌الاسلام مظفر سالاری بامضمونی درباره وظایف مسلمانان درزمان غیبت 🔸🌺🔸-------------- 📚"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
🍃🌸 🇮🇷 🌸🍃 قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/14268 ◀️ قسمت سیزدهم مسرور ظرف انگور را آورد و کنار ابوراجح گذاشت. مسرور که رفت، ابوراجح به شوخی گفت: "صحنه‌ی ناخوشایندی بود و من نمی‌خواستم تو شاهد آن باشی؛ اما فایده‌اش این بود که برای چند دقیقه تو را از دنیای عشق و عاشقی بیرون کشید." ابوراجح خندید و من هم بی‌اختیار به خنده افتادم. - اگر پدربزرگ بیچاره‌ات بفهمد اینجا چه اتفاقی افتاده، دیگر به تو اجازه نمی‌دهد پیش من بیایی. باز هم خندیدم. انگار که هیچ اتفاق ناخوشایندی نیفتاده بود. ابوراجح خوشه‌ای انگور به من تعارف کرد و گفت: "بگیر و بخور که قسمت و روزی خودمان است." خوشه انگور را گرفتم و با لذت مشغول خوردن آن شدم. مسرور حیرت‌زده سرک کشید تا ببیند می‌خندیم یا زار می‌زنیم. با دیدن چشم‌های گرد شده‌ی او باز به خنده افتادیم و ریسه رفتیم. ……… پدر بزرگم چند بار به دارالحکومه فراخوانده شده بود تا در آنجا بهترین نمونه‌های جواهرات و زیورآلات خود را به خانواده‌ی حاکم عرضه کند و بفروشد. این نخستین بار بود که خانواده‌ی حاکم قرار بود با پای خود به مغازه بیایند و همه چیز را از نزدیک ببینند و چیزهایی را انتخاب کنند. پدربزرگ دستور داده بود که حتی کارگاه و زیرزمین را هم مرتب کنند. بعید نمی‌دانست که خانم‌ها هوس کنند از روی کنجکاوی، آن‌جا را هم ببینند. ابتدا دو خدمتکار سیاه‌پوست وارد مغازه شدند و به کارگاه و زیرزمین سرک کشیدند تا مطمئن شوند چیز مشکوکی وجود ندارد. قوس شمشیر از زیر رداهای‌شان مشخص بود. خانم‌ها که آمدند، خدمتکارها بیرون ایستادند تا مراقب اوضاع باشند. خانم‌ها تقریبا” بیست نفری می‌شدند. به نظر می‌آمد همسر وزیر و همسران کارپردازان دارالحکومه نیز بین آن‌ها بودند. حاکم چند دختر داشت که جز کوچک‌ترین آن‌ها، بقیه ازدواج کرده بودند. می‌شد فهمید که همه آن‌ها آمده بودند. همه خانم‌ها عقب‌تر از همسر حاکم می‌ایستادند و احترام می‌گذاشتند، مگر دخترهای او که بدون توجه به مادر، با قیل‌وقال فراوان، به جواهرات و زینت‌الآت اشاره می‌کردند و در باره‌ی زیبایی و ارزش آن‌ها نظر می‌دادند. جز سه زن خدمتکار، سایر خانم‌ها صورت‌های‌شان را با حریرهای نازکی پوشانده بودند و تنها چشم‌های‌شان آشکار بود. آن‌چه توجهم را جلب کرده بود این بود که احساس کردم کوچک‌ترین دختر حاکم را قبلا” هم دیده‌ام. او در این دو هفته‌ی اخیر، چندبار به مغازه آمده و جواهرات گران‌بهایی خریده بود. پدربزرگ می‌گفت لابد دختر بازرگانی ثروتمند است. با دیدن یکی از زن‌های خدمتکار، مطمئن شدم که آن مشتری ثروتمند، همان دختر حاکم است؛ زیرا هربار تنها با همان خدمتکار آمده بود. با خود گفتم: "با این علاقه‌ای که به طلا و جواهرات دارد، بیچاره مردی که با او ازدواج خواهد کرد!" بعد به ذهنم رسید؛ زیاد هم بد نیست! با این همه طلا و جواهری که او دارد، شوهرش می‌تواند خود را مرد ثروتمندی بداند. می‌دانستم که نامش قنواء است. تمام جوانان حلّه این را می‌دانستند. مشهود بود که دختر ماجراجویی است گاهی به طور ناشناس در بازار و کوچه‌ها و محله‌ها پرسه می‌زند. حتی شنیده بودم که چندبار خود را به شکل پسرها در آورده و در بازار، دست‌فروشی کرده است. هنگامی که طرح‌هایم را به همسر حاکم نشان می‌دادم، قنواء کنارش ایستاده بود و به توضیحات من گوش می‌داد. خواهرانش نیز از پشت سر او گردن می‌کشیدند. همان‌طور که حدس زده بودم، طرح انگشتری که در آن دو اژدها، نگینی از الماس را به دندان گرفته بودند، مورد توجه‌شان قرار گرفت. قنواء به من چشم دوخت و گفت: من یکی از این‌ها را می‌خواهم؛ خیلی زیبا و ظریف، و خیلی زود. شبحی از لبخندش را دیدم. حس کردم دارد از موقعیت خودش لذت می‌برد. معلوم بود که ویژگی‌هایش برای مادر و خواهرانش، دوست داشتنی و احترام‌آمیز است. بیش از حد به او میدان داده بودند خیال می‌کرد که می‌تواند صاحب هر چیزی که بخواهد بشود. 🔗 ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/14345 🔸🌺🔸-------------- 📚"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
🍃🌸 🇮🇷 🌸🍃 ✡ ✡ روچیلدها و امپراتوری جهانی صهیونیسم 🕎 خاندان روچیلد https://eitaa.com/salonemotalee/13514 🕎 روچیلدها و اقتصاد غرب https://eitaa.com/salonemotalee/13727 🕎 پدر «ارض اسرائیل» https://eitaa.com/salonemotalee/13791 🕎 روچیلدها و استعمار بریتانیا https://eitaa.com/salonemotalee/13882 🕎 روچیلدها و سرویس‌های جاسوسی غرب https://eitaa.com/salonemotalee/14081 🕎 و پنج‌شنبه سیاه https://eitaa.com/salonemotalee/14610 🕎 روچیلدها و سلطنت پهلوی https://eitaa.com/salonemotalee/14240 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
🍃🌸 🇮🇷 🌸🍃 ✡ روچیلدها و امپراتوری جهانی صهیونیسم قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/14240 ◀️ قسمت شانزدهم مقاله ششم؛ روچیلدها و سلطنت پهلوی ۲. 🔹دومین دوران رسوخ صهیونیسم در ایران با ورود شاپور ریپورتر آغاز گردید او به‌عنوان عاملِ لرد روچیلد سوم و اینتلیجنس سرویس بریتانیا به تعیین‌کننده‌ترین چهره‌ی جاسوسی غرب در دربار پهلوی بدل شد. 🔹پیتر رایت می‌نویسد: لرد ویکتور روچیلد با استفاده از دوستی‌اش با شاه ایران و اداره برخی از عوامل جاسوسی در خاورمیانه که آن‌ها را برای دیک وایت [رئیس کل MI6] و به‌طور شخصی کنترل می‌کرد، مانند سِر ریپورتر که رل تعیین‌کننده‌ای در عملیات خاورمیانه‌ای MI6 در سال‌های دهه ۱۹۵۰ داشت، روابط خود را با دستگاه اطلاعاتی انگلستان حفظ می‌کرد. (۲) 🔹همان‌طورکه ملاحظه می‌شود، پیتر رایت از شاپور ریپورتر به‌عنوان یک چهره‌ی مستقل اطلاعاتی که در رابطه با لرد ویکتور روچیلد عمل می‌کرد و ارتباطات او با MI6 از طریق روابط شخصی روچیلد و رئیس کل MI6 تأمین می‌شد، یاد می‌کند. 🔹این شیوه‌ی ارتباط به‌وضوح نشان می‌دهد که در واقع شاپور ریپورتر پیش از آن‌که مأمور اینتلیجنس سرویس باشد، عامل درجه‌ی اول «سرویس اطلاعاتی صهیونیست‌ها» به‌رهبری لرد روچیلد سوم بوده است؛ هرچند به‌دلیل آمیختگی صهیونیسم با سرویس‌های جاسوسی غرب تفاوت اساسی میان عملکرد آنان نمی‌توان قائل شد. 🔹درباره‌ی شاپور ریپورتر و نقش او در سلطنت محمدرضا پهلوی، به‌علت اهمیت فوق‌العاده آن، قبلاً بحثی مستقل ارائه دادیم. لذا، این بحث را همین‌جا به پایان می‌بریم. والحمدلله 🔸🌺🔸-------------- 📚"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
🍃🌸 🇮🇷 🌸🍃 ؛ کتاب خاطرات رهبر انقلاب حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای(مدّظلّه‌العالی) قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/14242 ◀️ قسمت شصت‌وششم؛ 📒 فصل دهم: فرش پوسیده ۵. 🔶🔸فرشی ارزان‌تر از گلیم در تمام شرایط دشواری که با آن روبرو شدم اعم از زندان و شکنجه و تبعید و ترور، در چهره همسرم نشان اندوه و درهم‌شکستگی ندیدم. بلکه از عزم و اراده او برای ادامه راه مایه و الهام می‌گرفتم. حتی مادرم رحمت‌الله‌علیها با همه شکیبایی و بصیرت و صلابت خود تا این درجه طاقت و استقامت نداشت مادرم شجاع و باشهامت بود مرا به ادامه مبارزه تشویق می‌کرد حتی پس از آن‌که از نخستین زندان خود بیرون آمدم به من گفت: "پسرم! من به تو افتخار می‌کنم و توفیق تو را در این راه از خدا خواهانم." اما با مکرر شدن زندان و بازداشت، دلش سوخت از این‌که من دوران جوانی را در زندان‌ها و بازداشتگاه‌ها می‌گذرانم با لحن گلایه‌آمیزی با من سخن می‌گفت؛ لیکن هیچ‌گاه از همسرم بی‌تابی و ملالت مشاهده نشد 🔶🔸کتاب صلح امام حسن علیه‌السلام برمی‌گردم به شرح بازگشتم از خانه پدر به خانه خود همسرم فوراً شروع کرد به کمک کردن به من تا برای رفتن به زندان آماده شوم وقتی احتمال بازداشتم قوت می‌گرفت، با فراهم ساختن برخی لوازم ضروری، خود را برای رفتن به زندان آماده می‌کردم لباس‌هایم را عوض می‌کردم ناخن‌هایم را می‌گرفتم موهای بلند صورت را کوتاه‌تر می‌کردم همه این کارها را کردم چیزی که در آن هنگام خاطرم را مشغول می‌داشت، کامل نشدن ترجمه کتاب صلح امام حسن بود سرگرم ترجمه این کتاب بودم ناشر هم بسیار علاقه داشت که زودتر به چاپ برسد مقداری از کتاب را که ترجمه کرده بودم از من گرفت و به چاپخانه داد نمونه‌های چاپی را برای تصحیح برایم فرستاد؛ لذا قسمتی از کتاب به چاپ رسیده بود قسمتی ترجمه شده بود و نیازمند بازنگری بود و قسمتی هنوز ترجمه نشده بود سرگرم تنظیم، تفکیک و مرتب‌کردن جزوه‌ها شدم تا وقتی به زندان رفتم بتوانم هر قسمت مورد نظر از آن را طلب کنم؛ چون گفتم شاید به من اجازه تکمیل کارم را در زندان بدهند ناهار خوردیم نماز ظهر و عصر را خواندیم و به انتظار آمدن ماموران ساواک نشستیم خواب بر همسرم غالب شد و به خوابی عمیق رفت وارد کتابخانه شدم تا برخی کتاب‌ها را که ممکن بود در زندان اجازه مطالعه بدهند جدا کنم در آن‌جا فکری به ذهنم خطور کرد: "چرا از انظار مخفی نشوم و در جای امنی خود را پنهان نسازم تا کتاب را تکمیل کنم؟! بعد هم هرچه می‌شود بشود." چند بار با قرآن کریم استخاره کردم همه آیات کریمه مشوق مخفی شدن بود از جمله این آیه کریمه: "فقال انی احببت حب الخیر عن ذکر ربی حتی توارت بالحجاب." سوره ص آیه ۳۲ به بسته‌بندی جزوه‌ها پرداختم همسرم را بیدار کردم و او را از تصمیم خود آگاه ساختم خوشحال شد و گفت: "کجا پنهان می‌شوی؟!" گفتم: "نمی‌دانم! اما می‌خواهم کتاب را تمام کنم." برای سلامتی ام دعا کرد با او خداحافظی کردم با احتمال این‌که منزل تحت نظر است از خانه خارج شدم اما کسی را ندیدم راهی خانه دوست شاعرم مرحوم غلامرضا قدسی شدم وقتی دید در این گرمای ظهر در خانه‌اش را می‌زنم متعجب شد ماجرا را برایش تعریف کردم خوش آمد گفت از دیدن من بسیار خوشحال بود، زیرا او نیز همچون من غم اسلام را می‌خورد به من اصرار کرد در خانه او بمانم و کارم را در آن‌جا به اتمام برسانم ولی قبول نکردم و گفتم: "من تحمل ماندن در چهار دیواری را ندارم می‌خواهم به جایی بروم که بتوانم تحرک داشته باشم." 🔗 ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/14347 🔸🌺🔸-------------- 📚"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee