eitaa logo
سالن مطالعه
194 دنبال‌کننده
9.2هزار عکس
2.3هزار ویدیو
971 فایل
امروز کتابخوانی و علم‌آموزی نه تنها یک وظیفه‌ی ملّی، که یک واجب دینی است. امام خامنه‌ای مدیر: @Mehdi2506
مشاهده در ایتا
دانلود
🔥تنها میان داعش🔥 ◀️ قسمت سی‌ام 💠 شنیدن همین جمله کافی بود تا کاسه دلم ترک بردارد و از رفتن حلیه کنم. در هیاهوی بیمارانی که عازم رفتن شده بودند حلیه کنارم رسید، صورت پژمرده‌اش به شوق زنده ماندن یوسف گل انداخته و من می‌ترسیدم این سفرِ آخرشان باشد که زبانم بند آمد و او مشتاق رفتن بود که یوسف را از آغوش لختم گرفت و با صدایی که از این معجزه به لرزه افتاده بود، زمزمه کرد :«نرجس دعا کن بچه‌ام از دستم نره!» 💠 به چشمان زیبایش نگاه می‌کردم، دلم می‌خواست مانعش شوم، اما زبانم نمی‌چرخید و او بی‌خبر از خطری که تهدیدشان می‌کرد، پس از روزها به رویم لبخندی زد و نجوا کرد :«عباس به من یه باطری داده بود! گفته بود هر وقت لازم شد این باطری رو بندازم تو گوشی و بهش زنگ بزنم.» و بغض طوری گلویش را گرفت که صدایش میان گریه گم شد :«اما آخر عباس رفت و نتونستم باهاش حرف بزنم!» 💠 رزمنده‌ای با عجله بیماران را به داخل هلی‌کوپتر می‌فرستاد، نگاه من حیران رفتن و ماندن حلیه بود و او می‌خواست حسرت آنچه از دستش رفته به من هدیه کند که یوسف را محکم‌تر در آغوش گرفت، میان جمعیت خودش را به سمت هلی‌کوپتر کشید و رو به من خبر داد :«باطری رو گذاشتم تو کمد!» قلب نگاهم از رفتن‌شان می‌تپید و می‌دانستم ماندن‌شان هم یوسف را می‌کُشد که زبانم بند دلم شد و او در برابر چشمانم رفت. 💠 هلی‌کوپتر از زمین جدا شد و ما عزیزان‌مان را بر فراز جهنم داعش به این هلی‌کوپتر سپرده و می‌ترسیدیم شاهد سقوط و سوختن پاره‌های تن‌مان باشیم که یکی از فرماندهان شهر رو به همه صدا رساند :«به خدا توکل کنید! عملیات آزادی آمرلی شروع شده! چندتا از روستاهای اطراف آزاد شده! به مدد امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) آزادی آمرلی نزدیکه!» شاید هم می‌خواست با این خبر نه فقط دل ما که سرمان را گرم کند تا چشمان‌مان کمتر دنبال هلی‌کوپتر بدود. 💠 من فقط زیر لب صاحب‌الزمان (علیه‌السلام) را صدا می‌زدم که گلوله‌ای به سمت آسمان شلیک نشود تا لحظه‌ای که هلی‌کوپتر در افق نگاهم گم شد و ناگزیر یادگاری‌های برادرم را به خدا سپردم. دلتنگی، گرسنگی، گرما و بیماری جانم را گرفته بود، قدم‌هایم را به سمت خانه می‌کشیدم و هنوز دلم پیش حلیه و یوسف بود که قدمی می‌رفتم و باز سرم را می‌چرخاندم مبادا انفجار و سقوطی رخ داده باشد. 💠 در خلوت مسیر خانه، حرف‌های فرمانده در سرم می‌چرخید و به زخم دلم نمک می‌پاشید که رسیدن نیروهای مردمی و شکست محاصره در حالی‌که از حیدرم بی‌خبر بودم، عین حسرت بود. به خانه که رسیدم دوباره جای خالی عباس و عمو، در و دیوار دلم را در هم کوبید و دست خودم نبود که باز پلکم شکست و اشکم جاری شد. 💠 نمی‌دانستم وقتی خط حیدر خاموش و خودش اسیر عدنان یا شهید است، با هدیه حلیه چه کنم و با این حال بی‌اختیار به سمت کمد رفتم. در کمد را که باز کردم، لباس عروسم خودی نشان داد و دیگر دامادی در میان نبود که همین لباس آتشم زد. از گرما و تب خیس عرق شده بودم و همانجا پای کمد نشستم. 💠 حلیه باطری را کنار موبایلم کف کمد گذاشته بود و گرفتن شماره حیدر و تجربه حس انتظاری که روزی بهاری‌ترین حال دلم بود، به کام خیالم شیرین آمد که دستم بی‌اختیار به سمت باطری رفت. در تمام لحظاتی که موبایل را روشن می‌کردم، دستانم از تصور صدای حیدر می‌لرزید و چشمانم بی‌اراده می‌بارید. 💠 انگشتم روی اسمش ثابت مانده و همه وجودم دست شده بود تا معجزه‌ای شود و اینهمه خوش‌خیالی تا مغز استخوانم را می‌سوزاند. کلید تماس زیر انگشتم بود، دلم دست به دامن (علیه‌السلام) شد و با رؤیایی دست نیافتنی تماس گرفتم. چند لحظه سکوت و بوق آزادی که قلبم را از جا کَند! 💠 تمام تنم به لرزه افتاده بود، گوشی را با انگشتانم محکم گرفته بودم تا لحظه اجابت این معجزه را از دست ندهم و با شنیدن صدای حیدر نفس‌هایم می‌تپید. فقط بوق آزاد می‌خورد، جان من دیگر به لبم آمده بود و خبری از صدای حیدرم نبود. پرنده احساسم در آسمان پر کشید و تماس بی‌هیچ پاسخی تمام شد که دوباره دلم در قفس دلتنگی به زمین کوبیده شد. 💠 پی در پی شماره می‌گرفتم، با هر بوق آزاد، می‌مُردم و زنده می‌شدم و باورم نمی‌شد شرّ عدنان از سر حیدر کم شده و رها شده باشد. دست و پا زدن در برزخ امید و ناامیدی بلایی سر دلم آورده بود که دیگر کارم از گریه گذشته و به درگاه زار می‌زدم تا دوباره صدای حیدر را بشنوم. بیش از چهل روز بود حرارت احساس حیدر را حس نکرده بودم که دیگر دلم یخ زده و انگشتم روی گوشی می‌لرزید... ادامه دارد ... -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌❌🎥 پرسش صادق زیباکلام از دخترش که عازم پیاده‌روی اربعین بود، و پاسخ شنیدنی و مهم امام خمینی(ره) 📌 چرا بعد از ۱۴۰۰ سال،‌ ۴ سال است که ناگهان به فکر راهپیمایی اربعین افتاده‌ایم؟
🏴 به مناسبت ۲۸ محرم سالروز رحلت صحابی "منافق‌شناس" قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/2908 ◀️ قسمت چهارم 🔹عدم نماز خواندن حذیفه بر جسد ابی‌بکر خداوند متعال در قرآن کریم سوره توبه آیه ۸۴ در مورد منافقان چنین می فرماید: "وَ لا تُصَلِّ عَلی أَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ أَبَداً وَ لا تَقُمْ عَلی قَبْرِهِ إِنَّهُمْ کفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ ماتُوا وَ هُمْ فاسِقُون" "و هرگز بر هیچ مرده ای از آنان نماز مگزار و بر سر قبرش نایست، چرا که آنان به خدا و پیامبر او کافر شدند و در حال فسق مُردند" این آیات در مورد عدم نماز خواندن بر منافقین نازل شده است. پس با وجود روایات پیش گفته(که پیامبر اسامی منافقان را به حذیفه نشان داد) معلوم می‌شود که نماز نخواندن جناب حذیفه بن یمان بر جنازه کسی، یعنی آن شخص از منافقان بوده است. عمر بن خطاب نیز به تبعیت از وی، بر آن شخص نماز نمی‌خواند و آن میت را منافق می‌دانست! 🔹چه کسی بر جنازه ابوبکر نماز خواند؟؟ بنابر وصیت ابی‌بکر، عمر بن خطاب بعنوان جانشین وی انتخاب شد (البته به صورت شخصی و بنابر نوشتار عثمان بن عفان). بعد از مرگ ابوبکر، عاقلانه به نظر می‌رسد که عمر بن خطاب، که جانشین ابی‌بکر بود، بر جنازه او نماز گذارد و مراسم تشییع را انجام دهد.. .. ولی نکته جالب در این است که جناب حذیفه بن یمان(منافق شناس عصر نبوی) بر جنازه ابی‌بکر نماز نخوانده است!!! ابن حزم اندلسی در" المُحلّی" ج۱۱ ص۲۲۵ چنین می‌گوید: "ولم یقطع حذیفة ولا غیره علی باطن امرهم فتورع عن الصلاة علیهم" حذیفه و دیگر صحابه بر صحت ایمان و باطن آنها(ابوبکر- عمر- عثمان) یقین نداشتند و لذا از نماز خواندن بر آنان امتناع ورزیدند. پس از آنجا که حذیفه بن یمان بر ابی‌بکر نماز نخواند و عمر بن خطاب نیز در نماز میت از حذیفه تبعیت می‌کرد، پس می‌توان نتجیه گرفت؛ عمر بن خطاب(به تبع حذیفه بن یمان) بر ابی‌بکر نماز نخوانده زیرا او را منافق می‌دانست. ابن سعد در " الطبقات الکبری" ج۳ ص۲۰۶ ذکر وصیه ابی بکر- روایه شبابه بن سوار چنین می گوید:" صلی عمرو علی أبی‌بکر فکبر علیه أربعا" "عمرو بن عاص بر ابی‌بکر نماز خواند و چهار تکبیر بر وی گفت" ابن منظور در" مختصر تاریخ ابن عساکر" ج۶ ص۲۵۳ تاریخ ابن عساکر ج۱۲ ص۲۷۶ چنین می‌گوید: "وعن حذیفة قال: مر بی عمر بن الخطاب وأنا جالس فی المسجد فقال لی: یا حذیفة، إن فلاناً قد مات فاشهده. قال: ثم مضی حتی إذا کاد أن یخرج من المسجد التفت إلی فرآنی وأنا جالس فعرف، فرجع إلی فقال: یا حذیفة، أنشدک الله أمن القوم أنا؟ قال: قلت: اللهم لا، ولن أبرئ أحداً بعدک. قال: فرأیت عینی عمر جاءتا." حذیفه می گوید: عمر به نزد من آمد، در حالی که من در مسجد بود. پس به من گفت: فلانی! مرده است. بر جنازه وی حاضر شو! حذیفه می‌گوید: مدتی گذشت تا اینکه عمر خواست از مسجد خارج شود که مرا دید در حالیکه هنوز نشسته بودم. پس فهمید که برای نماز خواندن بر میت نرفته ام. به سوی من آمد و گفت: ای حذیفه! تو را به خدا قسم می‌دهم که آیا من از آن قوم(منافقین) هستم؟ حذیفه می گوید: گفتم: شاید نه! و بعد از تو نیز هرگز کسی را مطلع نخواهم کرد. محقق بزرگوار، دکتر نجاح طایی، معتقد است که منظور از "فلانی" در این روایت همان ابوبکر است و این روایت در تایید کلام ابن حزم می‌باشد. مشابه این جریان از قول ام المومنین، ام سلمه (علیها السلام)، نیز بیان شده است. (تاریخ ابن عساکر ج۴۴ ص۳۰۷) این همه نگرانی عمر بن خطاب برای چه بوده است؟؟؟؟ آیا وی از خود مطمئن نبوده است که منافق است یا خیر؟؟!!!!! منابع ۱. نوادر و متفرقات، محمد امینی گلستانی ج۲ ص۱۴۴ببعد از مدارک فراوان از جمله ۲. سیر اعلام النبلاء ج۲ ص۳۶۳ ۳. حاکم نیشابوری در" المستدرک" ج۳ ص۳۸۱ ۴. ابن اثیر در" اسد الغابه" ج۱ ص۳۹۱ ۵. ابن حزم اندلسی در" المُحلّی" ج۱۱ ص۲۲۵ ۶. ابن سعد در" الطبقات الکبری" ج۳ ص۲۰۶ ۷. ابن منظور در" مختصر تاریخ ابن عساکر" ج۶ ص۲۵۳ ۸. تاریخ ابن عساکر ج۱۲ ص۲۷۶ ۹. عمده القاری" ج۲ ص۱۲ ۱۰. بن عبدالبر در" الاستیعاب" ج۱ ص۳۳۵ ۱۱. ره توشه عتبات عالیات؛ جمعی از نویسندگان ۱۲. حسین بن روح نوبختی ۱۳. وفات حذیفة بن یمان/ فردی که جسدش پس از سیزده قرن سالم بود ۱۴. شخصیتهای اسلامی شیعه، ج۲، ص۲۳۷ ۱۵. ویکی شیعه. ۱۶. اسلام کوئیست. ۱۷.ر 15SHIA- NEWS. COM - شیعه نیوز: کتاب علما به عنوان الگو و اسوه نوشته سید محمد شیرازی. (و مدارک و منابع فراوان دیگرکه برای رعایت اختصار ورده نشد). والحمدلله 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺کارتون (۱۵) 🎞این قسمت: شکارچی خرس -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
در خدمت: ✅ تحکیم خانواده 💠 قسمت یازدهم ✅روش‌های تحکیم خانواده؛ ☑️ادامه ویژگی‌های افرادی که سلامت (بهداشت) روانی دارند: 1⃣1⃣ از اوقات فراغت خود به خوبی استفاده میکنند. ▫️اوقات فراغت شامل: 🔸رسیدگی به خانواده که باعث تامین خانواده میشود. 🔸رسیدگی به خود 🔸تفریح 2⃣1⃣ در مواجهه با مشکلات اجتماعی کنترل خود را از دست نمیدهند. 3⃣1⃣ استعدادهایشان هماهنگ رشد میکند. 🔵استعداد 4 بُعد دارد: 🔺جسمی 🔺عقلی 🔺اجتماعی 🔺عاطفی 🔴انواع هوش: 🔹جسمی 🔹کلامی 🔹اجتماعی 🔹خلاقیتی 🔹موسیقیایی 🔹درون فردی 🔹محاسباتی 🔹طبعیت گرایی 4⃣1⃣ بنده خلق خداوند نیستند. 5⃣1⃣ دنیا را گذرگاه می دانند. 6⃣1⃣ رابطه ی آنها با دیگران سازنده است(فعال و اثر گذار اند). 7⃣1⃣ نیاز هایشان را از راه سالم برآورده میکنند. -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👤 💠 ؟ قسمت پنجم: چه کسی باید به تکلیف عمل کند؟ -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
هدایت شده از سالن مطالعه
درخدمت در "سالن مطالعه محله زینبیه" @salonemotalee
1401.05.08-Panahian-Uni-Emam-Sadeq-Mokhtasat-Zaman-Ma-Va-Ayande-Zohur-02-High_YasDL.com.oga
31.83M
🎙سخنرانی دهه محرم سال ۱۴۰۱ ✨ مختصات زمان ما و آینده‌ای که تا ظهور در پیش داریم 🏴 شب دوم: قدرت؛ مهمترین عامل تعیین‌کنندۀ ویژگی‌های زمان -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
صفحه ۹۹ قرآن کریم
(۱۸۰) به نام خدای مهربان سلام امیرالمؤمنین علی علیه السلام .... اَحبُّ الامور الیک اَوسطها فی الحق و اَعمّها فی العدل و اَجمعها لرضی الرعیة فاِنّ سُخْط العامّة یُجْحف بِرَضی الخاصة و اِنَّ سخط الخاصة یغتفر مع رضی العامّة خطاب به مالک وقتی حاکم مصر شد فرمودند: باید از کارها، آن را بیشتر دوست بداری که حد میانه ای از حق باشد و عدالت بیشتری را فرا بگیرد و مردم نیز از آن خشنودتر و آن کار برایشان دلپذیرتر باشد، (مبادا خشنودی نزدیکانت را بر خشنودی مردم ترجیح دهی) که ناخشنودی مردم، خشنودی نزدیکان را بی اثر گرداند و خشم نزدیکان، خشنودی همگان را زیانی نرساند. (خلاصه فرمایش حضرت اینه که مردم را بر نزدیکانت مقدم بدار و از نارضایتی نزدیکانت نترس) نهج البلاغه نامه ۵۳ حضرت در امور اقتصادی، وظیفه حکومت را مراعات حال عموم مردم می داند، نه گروههای خاص و هر جا ضرری متوجه عموم مردم گردد، بر حاکم لازم است با برقراری مقررات و حتی مجازات، حقوق عامه رعایت شود. به مالک اشتر می‌فرمایند همواره کاری را در پیش گیرد که رضایت توده مردم را فراهم کند، هر چند موجب ناخشنودی خواص گردد. امام با ضمیمه کردن رضایت توده به عدالت، این نکته را بیان فرموده اند که اگر کاری به سود عموم مردم باشد، به عدالت نزدیکتر است، تا کاری که تنها منافع عده خاصی را در بر داشته باشد. حضرت به مالک می‌فرمایند یادت باشد رضایت عمومی مردم نارضایتی نزدیکانت را بی‌اثر می‌کند و خشم و ناراحتی نزدیکانت به رضایت مردم خللی وارد نمی‌کند. -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
KayhanNews759797104121485456101304.pdf
9.41M
بسم الله الرحمن الرحیم امروز سه‌شنبه‌ ۸ شهریور ۱‌۴۰۱. ۲ صفر ۱۴۴۴ ۳۰ آگوست ۲۰۲۲ ذکر روز سه‌شنبه؛ یا اَرحَمَ الراحِمینَ تمام صفحات -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
📰 دکه روزنامه‌ - سه‌شنبه ۸ شهریور ۱۴۰۱
📖 مقاله اول؛ ۱ ◀️ اشاره 🔹 سیر تحوّل و اندیشه و عمل شیطان، به ماجرای «بنی‌اسرائیل» و پیامبران مبعوث شده‌ی این خاندان که رسید، مقطع مهمی از حیات بشر در عرصه‌ی زمین آغاز شد که نقش و اثر آن تا آن روز که بشر، سیر و سفر در عرصه‌ی تاریخ را تجربه خواهد کرد، از یادها نخواهد رفت. 🔹 «بنی‌اسرائیل»، نشان‌شده و حامل مأموریتی بودند که متأسفانه، به‌ دلایل مختلف که در این مقالات – به تفصیل، به‌نحوی محقّقانه و بی‌طرفانه – مورد بررسی قرار خواهد گرفت و به‌رغم مجاهدت همه‌ی انبیای عظیم‌الشأن الهی و مؤمنان مجاهد همراه ایشان، در میانه‌ی راه، از رفتن و به انتها رساندن وظیفه و مأموریت محوّله بازماندند. 🔹 مطالعه‌ی همه‌ی رخدادها و صورت و سیرت وقایع رفته بر بنی‌اسرائیل، پرده از بسیاری از سنّت‌های ثابت تاریخی کنار می‌زند؛ چنان‌که شناسایی همه‌ی نامداران آنها – اشخاص و حوادث – در مقاطع مختلف، اسرار بسیاری از رخدادهای بعدی را برملا می‌سازد. 🔹 این اثر، گفت‌وگوی خود را از وقایع رفته بر حضرت شیخ‌الانبیاء ابراهیم خلیل‌الرحمان (ع) و سیر و سفرش را از «اور» تا «الخلیل»، آنجا که رخ در نقاب خاک کشید، آغاز می‌کند و گام به گام، تا به عصر پیامبری حضرت موسی (ع) و مأموریتی که سایر انبیای این قوم بر دوش کشیدند، به پیش می‌آید. 🔹شکل‌گیری فرهنگ معبدی و جلای بابلی اسباط بنی‌اسرائیل، خواننده‌ی پژوهشگر و محقّق را با یکی از مهم‌ترین نقطه‌عطف‌های تاریخی مواجه می‌سازد. 🔹 «پراکندگی» در میان اقوام و ملل و تبدیل شدن به مَثل اعلای تمرّد و سرپیچی، روزیِ مقدّر بنی‌اسرائیل نبود؛ اما همه‌ی آنچه که خود کِشتند، کشتزار تاریخ، روزگاری آکنده از افسردگی و انتظاری سخت برای دیدار نجات‌بخشی دیگر را در فرصتی دیگر، برایشان به ثمر نشاند. ◀️ 🔹 در مسیر پر فراز و نشیب گفت‌وگو از «قبیله لعنت»، به «بنی‌اسرائیل» و پس از آن به «یهود» می‌رسیم و تاریخ بلند قومی که بی هیچ تردید طیّ بیش از چهارهزار سال گذشته، نقش عمده‌ای را در شکل‌گیری بسیاری از جریانات فرهنگی و تمدّنی اقوام و ملل ایفا نموده است. 🔹 بدون شناسایی همه‌ی آنچه که بر این قوم رفته و همه‌ی آنچه که از قِبَل این قوم بر سایر اقوام رفته است، امکان ارائه‌ی تعریف و تحلیلی جامع از موقعیّت کنونیِ فرهنگی و تمدّنیِ انسان حاضر و عصر معاصر وجود ندارد و به همین ترتیب، گمانه‌زنی درباره‌ی شرایط پیش رویِ ساکنان زمین سخت می‌نماید. 🔹 «اسرائیل»، یکی از نام‌های حضرت یعقوب نبی (ع) فرزند اسحاق (ع) بود. بدین سبب به کلّیه انبیایی که بعداً از نسل حضرت یعقوب (ع) پای بر عرصه‌ی تاریخ گذارده‌اند، «بنی‌اسرائیل» گفته شد و در مقابل، به پیامبرانی که از فرزندان حضرت اسماعیل (ع) مبعوث گردیدند، «بنی‌اسماعیل» اطلاق می‌شود. 🔹 آغاز تاریخ قوم «بنی‌اسرائیل»، به دوره حیات جدّ اعلای آنها، حضرت ابراهیم خلیل‌الرحمن (ع) برمی‌گردد. حضرت ابراهیم (ع) حدود ۲۰۰۰ سال قبل از میلاد، خانواده خود را به «کنعان» آورد. 🔹 آلبر ماله، درباره‌ی سکنای اوّلیه‌ی بنی‌اسرائیل می‌نویسد: ملّت یهود قوم کوچکی از بنی‌سام بوده و اصلاً از «کلده» آمده. قبایل آن، مدّت‌ها در بیابان‌هایی که فی‌مابین «بین‌النهرین» و «فلسطین» و «مصر» واقع شده، به حالت چادرنشینی، عمری به سر آورده بودند و به همان وضع چادرنشینان صحرای «آفریقا» زندگی می‌کردند. به این معنی که به درّه‌های پر آب و علف می‌رفتند و چون مراتع آنها رو به تمامی می‌گذاشت، تغییر جا می‌دادند و مخصوصاً در اطراف فلسطین و مصر می‌گشتند؛ زیرا زمین پربرکت آن صفحات، پسند خاطرشان افتاده بود. موقعی هم که در فلسطین جاگیر شدند، باز به قبایل منقسم بودند و فقط حدود هزار سال قبل از میلاد، سلطانی برای خود برگزیدند. (۱) 🔹 «بنی‌اسرائیل» را «عبرانی» نیز می‌خوانند. برخی دانشمندان معتقدند که نام «عبرانی» را «کنعانیان»، پس از ورود حضرت ابراهیم (ع) به سرزمین «کنعان» به ایشان داده‌اند و وی را عبرانی خوانده‌اند که بعدها جزو القاب این حضرت شد و لقب یاد شده در خاندان وی باقی ماند. عبرانی از ماده «عَ‌بَ‌رَ» به‌معنای گذر کردن از نهر می‌آید، به اعتبار این‌که، حضرت ابراهیم (ع) از «رود فرات» عبور کرد و وارد «کنعان» شد، این لقب را به ایشان دادند. برخی نیز معتقدند که عبرانی منسوب به عابر، نیای حضرت ابراهیم (ع) است. (۲) ادامه دارد ... -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
مسیر حضرت ابراهیم علیه‌السلام از "اور" در بین‌النهرین تا "هاران" در ترکیه امروزی و سپس به مصر
۱۷ ✅ "گل یا پوچ" 👆این بازی به صورت گروهی انجام می‌شود؛ اگر چه دو نفری هم قابل انجام است؛ اما چندان جذابیتی ندارد. 🌹 در این بازی «گل»، یک شیء سفت مثل یک دانه از حبوبات، ساچمه تفنگ بادی، یک ریگ کوچک و ... می باشد. 💢 هر کدام از دو گروه یک سرگروه دارد. به قید قرعه یکی از دو گروه بازی را شروع می‌کند. ⚜ با یک روش دیگر هم می‌توان گل را به یکی از دو گروه داد و آن این که در ابتدا یک گروه بپذیرد در قبال به دست گرفتن گل، گروه دیگر پنج امتیاز بگیرد. در این صورت گروهی که گل را نمی‌گیرد، بدون این که کاری کرده باشد، پنج امتیاز خواهد داشت. 🌷اعضای گروهی که گل به دستشان افتاده، دست‌هایشان را در مقابل سرگروه میگیرند. سرگروه که گل را به دست دارد، در حالی که یارانش حلقه‌ای تشکیل داده‌اند، به صورت پنهانی گل را به دست یکی از اعضای گروه می‌دهد. 🔸بعد از این که واگذاري گل تمام شد، اعضا دستانشان را مشت کرده و در مقابل گروه دیگر می‌گیرند. سرگروه دیگر هم با همفکری اعضای خود به هر کدام از مشت ها اشاره می‌کند. 🔺اگر معتقد است که گل در مشت مورد اشاره نیست، می‌گوید پوچ. با شنیدن این کلمه آن شخص باید مشتش را باز کند. اگر گل در مشتش نبود بازی ادامه پیدا می‌کند؛ اما اگر گل در مشتش بود، یک امتیاز به گروهی داده می‌شود که گل در دستشان است. 🔺اگرسرگروه به مشتی اشاره کرد و گفت: گل. باز هم باید مشت را باز کرد. در این حالت اگر گل در مشت او بود، یک امتیاز به گروهی که گل را پیدا کرده داده می‌شود. علاوه بر این هم گل به سرگروه مقابل تحویل داده شده و بازی از سوی گروه مقابل ادامه پیدا می‌کند؛ اما اگر گل در مشت او نبود، یک امتیاز به گروه دیگر داده می‌شود. 🔵 در این بازی اعضای گروه مقابل فقط به حرف سرگروه باید مشتشان را باز کنند. اگر کسی غیر از سرگروه به یکی از اعضای گروه مقابل گفت که دستش را پوچ کند و او هم این کار را کرد، در صورتی که گل در دست او باشد، گروهش بازنده شده و گل را باید به گروه دیگر تحویل دهد. 🔵 اگر در مرحله‌ای از بازی، گروهی که باید گل را حدس بزند، در همان دفعة اول حدس بزند، به جای یک امتیاز، پنج امتیاز ویژه می‌گیرد. 🔵 اینکه این بازی در چه امتیازی به پایان برسد، از همان ابتدا مورد توافق دو گروه قرار می‌گیرد. 🔵 در برخی از مناطق یک قانون ویژه برای امتیاز پایانی دارند. فرض کنید بازی باید در امتیاز بیست و یک به پایان برسد و گروهی که گل در دستشان است، بیست امتیاز داشته باشند. اگر گروه مقابل به صورت یک ضرب به یک مشت اشاره کرده و بگوید گل بیست و یک را بده، و گل هم در همان مشت باشد، بازی را می‌برد؛ حتی اگر چندین امتیاز عقب تر از گروه دیگر باشد. ➕ درست است که سرگروه به مشتها اشاره می‌کند؛ اما او این کار را با مشورت اعضای گروه خود انجام می‌دهد؛ از همین رو این بازی فرهنگ مشورت و همکاری را تقویت میکند. ➕ کسی که گل در دستش قرار دارد، باید به نحوی حرکات چهره خود را مدیریت کند، که اعضای گروه مقابل از خنده‌های معنادار او پی به چیزی نبرند. به همین دلیل این بازی قدرت تسلط برخویشتن را هم افزایش می‌دهد. -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee