3صوت تحدیر جزء سوم.mp3
4.16M
تندخوانی(تحدیر)
جزء سوم قرآن کریم
--------------
@salonemotalee
🤲 سیره حاج قاسم در سحرهای ماه رمضان
در ماه مبارک رمضان، هر شب ٢ ساعت قبل از اذان صبح بیدار می شدند و نافله و قرآن و دعای سحر را می خواندند و به سجده طولانی می رفتند و استغفار میكردند.
#زندگی_به_سبک_شهدا
#مکتب_حاج_قاسم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 از لغزشهایم بگذر
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
1_3950102773.mp3
3.88M
🎧 🥺 مناجات خوانی حاج محمود کریمی
🌙 در شب اول ماه مبارک رمضان
🍃🌸🍃
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
🇮🇷 #تقویم_امروز
امروز؛ شنبه
منسوب به پیامبر اکرم صلاللهعلیهوآله
۵ فروردین ۱۴۰۲
۳ رمضان ۱۴۴۴
۲۵ مارس ۲۰۲۳
یَا رَبَّ العَالَمِینَ
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
🍃🌸🍃
•┈┈• 🍃 #لطیفه_نکته ۳۴۳🍃••┈┈•
روزی ثروتمندی با غرور رفت به روستایی
به کشاورزی گفت:
از تو کاشتن و از ما خوردن
.
کشاورز با خنده گفت:
یونجه میکارم 🤣🤣🤣
--------🔸😜🔸--------
🤲 به نام خدای بیزار از کبر و غرور
✋سلام بر میهمانان عزیز خدا
💐 از امیرالمؤمنین؛ #امام_علی علیهالسلام:
یا بُنَيَّ ....
اعْلَمْ أَنَّ الْإِعْجَابَ ضِدُّ الصَّوَابِ وَ آفَةُ الْأَلْبَابِ
بدان كه خودپسندى، خلاف راه درست است و آفت خرد آدمى.
📕نهج البلاغه بخشی ازنامه۳۱
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
✍🏻 انسانِ خودپسند، حقايق را درباره خودش و بقیه درک نمیکند؛
اين صفت زشت، مثل یک حجاب بر دیدهی عقل اوست،
تا جایی که آدم مغرور عیبهای خود را صفات برجسته، و نقصهایش را کمال مىبيند!!
به قول بزرگی:
عُجب و خودپسندى مثل شراب است؛ هر دو انسان را مست میکند و انسان مست همچون ديوانگان است که بايد از او فرار کرد.
🔴 یادمان باشد پرتگاه ایمان، غرور و خودپسندی است؛ و همین صفت بود که شیطان را از بهشت به قعر جهنم کشاند.
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
13.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #حدیث_زندگی | عیب برادر دینیات را شایع نکن!
🔹 شرح حدیث اخلاق توسط حضرت آیتالله خامنهای
💻 Farsi.Khamenei.ir
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
🍃🌸🍃
#رمانهای_دفاع_مقدس_و_شهدا
🌷🇮🇷 #خداحافظ_سالار 🇮🇷🌷
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی
سرلشکر شهید حاج حسین همدانی
◀️ قسمت ۱۳۱م؛
بعد از صبحانه گفت:
«کسانی که مایلن بریم پارک احمدآباد؛ بسم الله.»
همه به قصد تفرج و رفع خستگی شب گذشته اعلام آمادگی کردند.
البته من و بزرگترهای گروه میدانستیم که حسین به قصد رفتن به سر مزار پدرش ما را به احمدآباد
می برد.
به احمدآباد رفتیم.
حسین قبلاً گفته بود؛ قبرستان قدیمی شهر بعد از سی و چند سال تبدیل به پارک شده است.
حسین یک راست به طرف جوی آب روانی رفت که یک درخت کنارش بود و همانجا نشست و گفت:
«اینجا قبر پدرم بود. پدری که از سه سالگی از دست دادمش. سالهای جنگ گاهی میومدم سر قبرش، قبرها از ترکش خمپاره و توپ در امان نبودن. حالا هم که اصلاً اثری از قبرها نیست.
ساعتی پای تک درخت نشستیم و برای آمرزش همه گذشتگان، فاتحه خواندیم و به کنار رودخانه خروشان اروند رفتیم.
حسین تمام ماجرای یک شبانه روز عملیات کربلای ۴ را مثل قصه تعریف کرد؛
از لو رفتن عملیات
تا مظلومیت صدها غواص در شب عملیات که پایشان به آن سوی آب نرسید
از غواصانی که علیرغم آگاهی دشمن از ساعت عملیات، خط را شکستند و مظلومانه در جزیره امالرصاص جنگیدند و اسیر شدند
و بعثی ها ۱۷۲ نفر از آنان را دسته جمعی اعدام و زنده به گور کردند.
دیدن منطقه کربلای ۴ و بیان مظلومیت شهدای غواص دوباره اشک را به چشمان همه نشاند.
حسین به اروند اشاره کرد و گفت:
"میدونید این آب چند کیلومتر بالاتر از پیوند دجله و فرات درست میشه! فرات همون آبیه که قمر بنی هاشم «ع» دستش به اون رسید ولی نخورد! همون جاییه که سپاه عمر سعد بین دو نهر آب فرزند رسول خدا رو تشنه سر بریدن!"
و ادمه داد:
"آب همون آبه! و بعثیا که غواصها رو زنده به گور کردن ادامه سپاه عمر سعدن."
بعد از صحبت های حسین در کنار اروندرود زیارت عاشورا خواندیم؛
زیارت عاشورای آکنده از معرفت
مدتی بود که حسین مثل سالهای جنگ کمتر به خانه میآمد.
تا اینکه بچهها توی تلویزیون دیده بودند که به عنوان جانشین فرمانده بسیج کل کشور مصاحبه میکند .
این دومین بار بود که این مسئولیت را به عهده گرفته بود
دامادم امین بیشتر از دخترها و پسرهام شوق و ذوق نشان میداد
میگفت:
"آقا عزیز فرمانده کل سپاه شده و چه کسی رو پختهتر از حاجآقا داره که این اندازه با اقشار مختلف مردم ارتباط صمیمی داشته باشه! حاجآقا استاد بکارگیری بدنه عمومی جامعه با یگانهای رزم سپاهه و کاری رو که توی لشکر ۲۷ کرده و مناطق شهری تهران بزرگ رو از سه چهار منطقه به بیست و دو منطقه گسترش داده در سایر استانها اجرایی میکنه."
من خیلی با این موضوعات کاری نداشتم
فقط دوست داشتم حسین مثل گذشته منشأ خدمت باشد
البته نسبت به کار وهب توی بانک کمی نگران .بودم
وهب چند سال بود که در شعبهای در شهرستان ورامین کار میکرد
ساعت پنج صبح میرفت و هفت شب میآمد.
میترسیدم توی این رفت و آمد طولانی مبادا اتفاقی توی جاده برایش بیفتد.
اتفاقاً وهب تا چند سال سرش را پایین انداخت
رفت و آمد و هیچ درخواستی نکرد.
اما من مادر بودم و نگران
فکر میکردم که پدرش عقبهای ندارد و کسی در بانک او را نمیشناسد که سفارشش را نمیکند
تا اینکه خبردار شدم معاون وزیر رفیق اوست
سرانجام با کلی احتیاط پیش وهب حرف جابهجایی را پیش کشیدم
گفتم:
"هفت ساله که وهب این راه رو میره و میاد. نمیخوام پارتیبازی کنی! حق قانونی بچهس که بعد از این مدت بیاد تهران. اگه ممکنه به معاون وزیر..."
✳️ ادامه دارد ...
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee