eitaa logo
سالن مطالعه
194 دنبال‌کننده
9.2هزار عکس
2.3هزار ویدیو
971 فایل
امروز کتابخوانی و علم‌آموزی نه تنها یک وظیفه‌ی ملّی، که یک واجب دینی است. امام خامنه‌ای مدیر: @Mehdi2506
مشاهده در ایتا
دانلود
3تصویر جزء سوم.pdf
9.11M
تصویر جزء سوم قرآن کریم 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
3صوت تحدیر جزء سوم.mp3
4.16M
تندخوانی(تحدیر) جزء سوم قرآن کریم -------------- @salonemotalee
🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
🤲 سیره حاج قاسم در سحرهای ماه رمضان در ماه مبارک رمضان، هر شب ٢ ساعت قبل از اذان صبح بیدار می شدند و نافله و قرآن و دعای سحر را می خواندند و به سجده طولانی می رفتند و استغفار می‌كردند.
1_3950102773.mp3
3.88M
🎧 🥺 مناجات خوانی حاج محمود کریمی 🌙 در شب اول ماه مبارک رمضان
🍃🌸🍃 ┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ 🇮🇷 امروز؛ شنبه‌ منسوب به پیامبر اکرم صل‌الله‌علیه‌وآله ۵ فروردین ۱‌۴۰۲ ۳ رمضان ۱۴۴۴ ۲۵ مارس ۲۰۲۳ یَا رَبَّ العَالَمِینَ 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
🍃🌸🍃 •┈┈• 🍃 ۳۴۳🍃••┈┈• روزی ثروتمندی با غرور رفت به روستایی به کشاورزی گفت: از تو کاشتن و از ما خوردن . کشاورز با خنده گفت: یونجه می‌کارم 🤣🤣🤣 ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ --------🔸😜🔸-------- ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🤲 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌به نام خدای بیزار از کبر و غرور ✋سلام بر میهمانان عزیز خدا 💐 از امیرالمؤمنین؛ علیه‌السلام: یا بُنَيَّ .... اعْلَمْ أَنَّ الْإِعْجَابَ ضِدُّ الصَّوَابِ وَ آفَةُ الْأَلْبَابِ ‌بدان كه خودپسندى، خلاف راه درست است و آفت خرد آدمى. 📕نهج البلاغه بخشی ازنامه۳۱ ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅ ✍🏻 انسانِ خودپسند، حقايق را درباره خودش و بقیه درک نمی‌کند؛ اين صفت زشت، مثل یک حجاب بر دیده‌ی عقل اوست، تا جایی که آدم مغرور عیب‌های خود را صفات برجسته، و نقص‌هایش را کمال مى‌بيند!! به قول بزرگی: عُجب و خودپسندى مثل شراب است؛ هر دو انسان را مست می‌کند و انسان مست همچون ديوانگان است که بايد از او فرار کرد. 🔴 یادمان باشد پرتگاه ایمان، غرور و خودپسندی است؛ و همین صفت بود که شیطان را از بهشت به قعر جهنم کشاند. 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | عیب برادر دینی‌ات را شایع نکن! 🔹 شرح حدیث اخلاق توسط حضرت آیت‌الله خامنه‌ای 💻 Farsi.Khamenei.ir 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
هدایت شده از سالن مطالعه
🍃🌸🍃 🌷🇮🇷 🇮🇷🌷 روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی ◀️ قسمت ۱۳۱م؛ بعد از صبحانه گفت: «کسانی که مایلن بریم پارک احمدآباد؛ بسم الله.» همه به قصد تفرج و رفع خستگی شب گذشته اعلام آمادگی کردند. البته من و بزرگترهای گروه می‌دانستیم که حسین به قصد رفتن به سر مزار پدرش ما را به احمدآباد می برد. به احمدآباد رفتیم. حسین قبلاً گفته بود؛ قبرستان قدیمی شهر بعد از سی و چند سال تبدیل به پارک شده است. حسین یک راست به طرف جوی آب روانی رفت که یک درخت کنارش بود و همان‌جا نشست و گفت: «اینجا قبر پدرم بود. پدری که از سه سالگی از دست دادمش. سال‌های جنگ گاهی می‌ومدم سر قبرش، قبرها از ترکش خمپاره و توپ در امان نبودن. حالا هم که اصلاً اثری از قبرها نیست. ساعتی پای تک درخت نشستیم و برای آمرزش همه گذشتگان، فاتحه خواندیم و به کنار رودخانه خروشان اروند رفتیم. حسین تمام ماجرای یک شبانه روز عملیات کربلای ۴ را مثل قصه تعریف کرد؛ از لو رفتن عملیات تا مظلومیت صدها غواص در شب عملیات که پایشان به آن سوی آب نرسید از غواصانی که علی‌رغم آگاهی دشمن از ساعت عملیات، خط را شکستند و مظلومانه در جزیره ام‌الرصاص جنگیدند و اسیر شدند و بعثی ها ۱۷۲ نفر از آنان را دسته جمعی اعدام و زنده به گور کردند. دیدن منطقه کربلای ۴ و بیان مظلومیت شهدای غواص دوباره اشک را به چشمان همه نشاند. حسین به اروند اشاره کرد و گفت: "می‌دونید این آب چند کیلومتر بالاتر از پیوند دجله و فرات درست می‌شه! فرات همون آبیه که قمر بنی هاشم «ع» دستش به اون رسید ولی نخورد! همون جاییه که سپاه عمر سعد بین دو نهر آب فرزند رسول خدا رو تشنه سر بریدن!" و ادمه داد: "آب همون آبه! و بعثیا که غواص‌ها رو زنده به گور کردن ادامه سپاه عمر سعدن." بعد از صحبت های حسین در کنار اروندرود زیارت عاشورا خواندیم؛ زیارت عاشورای آکنده از معرفت مدتی بود که حسین مثل سال‌های جنگ کمتر به خانه می‌آمد. تا اینکه بچه‌ها توی تلویزیون دیده بودند که به عنوان جانشین فرمانده بسیج کل کشور مصاحبه می‌کند . این دومین بار بود که این مسئولیت را به عهده گرفته بود دامادم امین بیشتر از دخترها و پسرهام شوق و ذوق نشان می‌داد می‌گفت: "آقا عزیز فرمانده کل سپاه شده و چه کسی رو پخته‌تر از حاج‌آقا داره که این اندازه با اقشار مختلف مردم ارتباط صمیمی داشته باشه! حاج‌آقا استاد بکارگیری بدنه عمومی جامعه با یگان‌های رزم سپاهه و کاری رو که توی لشکر ۲۷ کرده و مناطق شهری تهران بزرگ رو از سه چهار منطقه به بیست و دو منطقه گسترش داده در سایر استان‌ها اجرایی می‌کنه." من خیلی با این موضوعات کاری نداشتم فقط دوست داشتم حسین مثل گذشته منشأ خدمت باشد البته نسبت به کار وهب توی بانک کمی نگران .بودم وهب چند سال بود که در شعبه‌ای در شهرستان ورامین کار می‌کرد ساعت پنج صبح می‌رفت و هفت شب می‌آمد. می‌ترسیدم توی این رفت و آمد طولانی مبادا اتفاقی توی جاده برایش بیفتد. اتفاقاً وهب تا چند سال سرش را پایین انداخت رفت و آمد و هیچ درخواستی نکرد. اما من مادر بودم و نگران فکر می‌کردم که پدرش عقبه‌ای ندارد و کسی در بانک او را نمی‌شناسد که سفارشش را نمی‌کند تا اینکه خبردار شدم معاون وزیر رفیق اوست سرانجام با کلی احتیاط پیش وهب حرف جابه‌جایی را پیش کشیدم گفتم: "هفت ساله که وهب این راه رو میره و میاد. نمی‌خوام پارتی‌بازی کنی! حق قانونی بچه‌س که بعد از این مدت بیاد تهران. اگه ممکنه به معاون وزیر..." ✳️ ادامه دارد ... 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸🍃 🌷مصطفی کارت عروسی‌اش را که خواست بنویسد، اول رفت سراغ اهل بیت علیهم‌السلام؛ یک کارت نوشت برای امام رضا (ع) مشهد؛ یک کارت برا امام زمان (عج)، مسجد جمکران؛ یک کارت هم به نیابت از مادر سادات نوشت و انداخت توی ضریح حضرت معصومه (س). 🌷پیش از مراسم حضرت زهرا آمدند به خوابش و فرمودند «چرا دعوت شما را رد کنیم؟! چرا به عروسی شما نیاییم؟! کی بهتر از شما؟! ببین همه آمدیم؛ شما عزیز ما هستی.» "شهید " 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
🍃🌸🍃 👌 یه تنه یه گردان بود... 🌷 دانشگاه‌ش تموم شده بود از آلمان چند تا دعوت‌نامه بورسیه تحصیلی براش اومده بود... همان ایام بود که آقا تو یکی از سخنرانی‌هاشون گفتند؛ "باید به سمت غنی‌سازی اورانیوم و انرژی صلح‌آمیز هسته‌ای بریم." تا این رو شنید، دست رد زد به سینه همه دعوت‌نامه ها و خارج رفتن‌ها. موند پای کار کشور امام زمان... گفت: "کشور مرتضی‌علی و شیعه‌خانه امام زمان نباید چند سال دیگه دستش دراز باشه پیش بیگانه..." رفت و با خون دل، تاسیسات هسته‌ای نطنز رو راه انداخت... 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
🤲 ما صاحبِ آرزویی هستیم 🌹 که شیرینیِ وصالش را شهدا چِشیده‌اند‌ 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر جمعه با یک؛ این هفته؛ (Man of Steel) سوپرمن در قامت مسیح نام فیلم: مرد پولادین کارگردان: زک اسنایدر قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/9712 ◀️ قسمت چهارم؛ ✳️ ادامه تحلیل فیلم؛ 🔹بزرگترین دلیلی که می‌توان اقامه کرد بر این ادعا که فیلم می‌خواهد سوپرمن را به جای حضرت عیسی مسیح جا بزند؛ مرگ سوپرمن در قسمت دوم این سه‌گانه یعنی «بتمن علیه سوپرمن»، و زنده شدن دوباره‌ی او در قسمت سوم این اثر یعنی «لیگ عدالت» است. و این قطعاً عقیده‌ی مسیحیان در مورد زنده شدنِ دوباره و بازگشت حضرت مسیح در آخرالزمان، بر کسی پوشیده نیست. 🔹اضافه کنید به تمام این استدلال‌ها، بازآفرینیِ تصویری از تثلیث مسیحی (پدر، پسر، روح‌القدس) که در فیلم برای بیننده مجسّم می‌شود؛ با این توضیح که پدر، همان «جور اِل» است، پسر هم «سوپرمن» و روح‌القدس، تصویر «جور اِل» در سفینه. 🔶🔸شخصیت منفی فیلم اکنون که نحوه‌ی شخصیت‌پردازیِ قهرمانِ فیلم برای‌مان آشکار شد، زمان آن رسیده که به شخصیت منفی فیلم بپردازیم؛ 🔹برعکسِ سوپرمن که با پردازشِ زیادی برای مخاطب به تصویر کشیده شده، از «ژنرال زاد» چیز زیاد و دندان‌گیری روایت نمی‌شود. جز این‌که تنها بر صفتِ نظامی‌گری و خونریزی او تأکید می‌گردد و فیلم او را دشمن سرسختِ تمدنِ انسانی معرفی می‌کند. 🔹علاوه بر صفت مذکور، یک ویژگی دیگر نیز برای زاد به‌طور برجسته ذکر می‌شود که او به هنگام معرفیِ خود برای زمینیان از آن بهره می‌برد. ژنرال زاد برای اولین ارتباطش با مردم زمین، یک پیام جهانی برای آنان مخابره می‌کند با عبارتِ: «شما تنها نیستید»، که این پیام با زبان‌های مختلف بازگو می‌شود و تقریباً تمام ساکنان زمین با هر زبان و نژادی، با ژنرال زاد آشنا می‌شوند. 🔹جالب این‌جاست که در هنگام پخش این صدا روشنایی از کل کره‌ی زمین رخت برمی‌بندد که نشان از ظلمانی و شوم بودن این ارتباط و شخصِ ژنرال زاد است. 🔹نمونه‌ای دیگر از این ندای جهانی که متعلق به ضدقهرمانِ داستان است را در فیلم دیگری موسوم به «ایکس‌مَن؛ آخرالزمان» با وضوحِ بیشتری می‌بینیم. اما صبر کنید! این ویژگی کمی آشنا به‌نظر می‌رسد؛ این طور نیست؟! 🔹در منابع اسلامی چیزی شبیه به این ندای جهانی را با نام «صیحه آسمانی» می‌یابیم. از نشانه‌های پنجگانه و حتمیِ ظهورِ حضرت صاحب‌الزمان (عج) این است که: "جبرئیلِ امین حدود سه ماه قبل از ظهورِ حضرت، در آسمان ندا می‌دهد و منجی عالم بشریت را به جهانیان معرفی می‌کند و هرکس با هر زبانی این صدا را متوجه می‌شود." شاید تا به حال از این زاویه به این فیلم نگاه نکرده بودید و باورش سخت و دردآور باشد؛ ولی همان‌طور که پیش‌تر گفتیم ژنرال زاد تصویر خشن، جنگ‌طلب و ویرانگری است که هالیوود با جادویِ تصویرش از امام دوازدهم شیعیان، برای مردم دنیا ترسیم می‌کند. 🔹با این تفاسیر فیلم «مرد پولادین» را باید یک اثر کاملاً آخرالزمانی و با روایت‌گریِ جنگِ بین مسیح و ضدمسیح دانست که با پیروزی قهرمانِ داستان به پایان می‌رسد. 🔶🔸حذف خدا از معادلات انسانی 🔹نکته‌ی دیگری که در مورد فیلم «مرد پولادین» به چشم می‌خورد این است که؛ این اثر همچون بسیاری از آثار هالیوودی از خدا خالی‌است. این مسأله در دیالوگ‌هایی که بین کلارک و پدرش درابتدای فیلم رد و بدل می‌شود، مشهود است. آن‌جایی که در دوران نوجوانی کلارک، قدرت‌های عجیبش او را سرگردان کرده و با آشفتگی به دنبال منشأ به‌وجود آورنده‌ی این نیرو در وجودش است و از پدرش می‌پرسد: «خدا این کارو با من کرده؟» در جواب او جاناتان پس از سکوتی معنی‌دار، از سفینه‌ی فضایی که کلارک با آن به زمین آمده رونمایی می‌کند و می‌گوید: «تو رو داخل این پیدا کردیم»، جاناتان ادامه می‌دهد: «تو جواب این سؤال هستی که آیا ما تو این عالَم تنهاییم یا نه؟» (یعنی آیا موجودات دیگری غیر از ما در این جهان وجود دارند یا نه؟) 🔹واضح است که سؤال کلارک درباره‌ی خدا و اثرگذاری او بر نیروهایش بود. به‌نظر شما چرا پدرش در جواب به موجودات فضایی اشاره می‌کند؟ این دیالوگِ فیلم شاید ذهن مخاطب را به سمت فرضیه‌ای جلب کند که چندین سال است بر سر زبان‌ها افتاده. فرضیه‌ای موسوم به: ⚡️«فضایی بودن انسان»⚡️ که بر اساس آن، موجودات فضایی، آفریننده‌ی انسان معرفی می‌شوند که آنها را به زمین فرستاده‌اند! 🔗 ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/9765 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
🍃🌸🍃 ✡ ✝ یهود و فرهنگ‌سازی. ۴ 📖 مقاله اول؛ 🔮 قسمت چهارم؛ 🔹از جمله اتفاقات مهم دیگر در دوره رنسانس اختراع دستگاه چاپ توسط یوهان گوتنبرگ است. این اختراع تنها دو سال پس از فتح قسطنطنیه در سال ۱۴۵۵م به‌وقوع پیوست. پس از آن، نخستین کتاب چاپی که به نسخه “کتاب مقدس گوتنبرگ” معروف است، سرآغاز گسترش فن چاپ در سراسر اروپای غربی شد. 🔹بررسی‌های تاریخی نشان می‌دهد که این مورد نیز مانند بسیاری از علوم و اختراعات که به نفع تمدن غرب در تاریخ مصادره شد، مربوط به دوره‌های پیشین است. 👈 چینی‌ها اندکی پس از سال ۱۷۵م، وقتی کاغذ را به‌صورت مطلوبی درآوردند، شروع به استفاده از دستگاه چاپ با قالب‌های چوبی کردند. 👈 کره‌ای‌ها یک قرن پیش از گوتنبرگ از قالب‌های فلزی در چاپ استفاده کردند. 👈 در ایران و مصر نیز در اواخر قرن هفتم هجری (۱۳م) مسلمانان در اوج برخورداری از صنعت کاغذسازی با صنعت چاپ نیز آشنا بودند. گوتنبرگ نیز تحولاتی در این صنعت به‌وجود آورد و تمدن غوغاسالار غرب، سکّه‌ی این اختراع مهم را به نام او زد! 🔹چاپ سرآغاز تحولات مهمی شد که بر اساس آن می‌توان این اختراع را یکی از ارکان مهم رنسانس و شکل‌گیری تمدن جدید دانست. از سویی نحوه عمل در چاپ و تولید محصولات مشابه ماشینی در تعداد زیاد، سرآغازی شد برای انقلاب صنعتی و شکل‌گیری خط تولید، و از سویی دیگر با چاپ کتاب در تعداد زیاد، “رسانه‌های توده” (۶) -که به اشتباه رسانه‌های جمعی خوانده می‌شوند- یکی پس از دیگری متولد شدند. 🔹ظهور رسانه‌های توده از روزنامه و مجله گرفته تا رادیو و تلویزیون و صنعت فیلم، یکی از مهمترین عواملی بود که در دوره‌های بعد شکل‌گیری “فرهنگ توده” (۷) و “جامعه توده” (۸) را سبب شد که همه سر در ریشه واحدی داشتند. (۹) 🔹شاید تأمل در آثار گسترش چاپ و نقش آن در توده‌ای و پَست کردن علم و فرهنگ بود که پیشینیانِ تمدن غرب را از گسترش چاپ بر حذر داشته بود. 🔹مجموعه کتب چاپ شده در اروپا قبل از عزیمت کریستف کلمب به دنیای جدید -۳۶ سال بعد از راه‌اندازی اولین چاپخانه گوتنبرگ- از کل کتب دست‌نوشته در یک هزار سال قبل یعنی از زمان انقراض رم تا آن عصر بیشتر بوده است. (۱۰) این تمدن از روز نخست سرنوشت خود را با رسانه‌ها گره زد و فناوری‌های ارتباطی از همان روز به خدمت اشاعه‌ی تمدن غرب درآمدند. 🔶🔸سفرهای دریایی و تصرف آمریکا 🔹جنگ‌های صلیبی اطلاعات جغرافیایی مسلمانان را که گنجینه‌ای بزرگ بود، در اختیار اروپاییان قرار داد. در زمان اوج‌گیری قدرت امپراتوری عثمانی که امکان تجارت بین‌الملل را از طریق خشکی محدود می‌کرد، و در راستای تهیه مقدمات رنسانس و ایجاد تمدن جدید، سفرهای دریایی اروپاییان آغاز شد. 🔹کانون این سفرها ایتالیا، اسپانیا و پرتغال بود، درست همان سرزمین‌هایی که بیشترین ارتباط را با مسلمانان داشتند و در عین حال مرکز قدرت یهودیان به‌شمار می‌آمدند. 🔗 ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/9766 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
🍃🌸🍃 ۲   قسمت شصت‌وسوم؛ نام ابوجعده هم ردیف حماقت و بی‌غیرتی سعد بود صدای ابوالفضل خش افتاد: «از همون روز دنبالته. نه به خاطر انتقام زنش که تو لو دادی و تا الان حتماً اعدام شده، به خاطر اینکه تو رو با یه سپاهی ایرانی دیدن و فکر می‌کنن از همون شبی که سعد تو رو برد تو اون خونه، جاسوس سپاه بودی. حالا می‌خوان گیرت بندازن تا اطلاعات بقیه رو ازت دربیارن.» گیج این راز شش ماهه زبانم بند آمده بود نگاهش بین من و حرم می‌چرخید تا لرزش چشمانم بند زبانش نشود همچنان شمرده صحبت می‌کرد: «همون روز تو فرودگاه بچه‌ها به من خبر دادن، البته نه از دمشق، از تهران! ظاهراً آدمای تهران‌شون فعال‌تر بودن و منتظر بودن تا پات برسه تهران!» از تصور بلایی که تهران در انتظارم بود باز هم رنگش پرید صدایش بیشتر گرفت: «البته ردّ تو رو فقط از دمشق و از همون بیمارستان و تو تهران داشتن، اما داریا براشون نقطه کور بود. برا همین حس کردم امن‌ترین جا برات همون داریاست.» از وحشتی که این مدت به تنهایی تحمل کرده بود، دلم آتش گرفت می‌دید نگاهم از نفس افتاده حال دلم را با حکایت مصطفی خوش کرد: «همون روز از فرودگاه تا بیمارستان آمار مصطفی رو از بچه‌های دمشق گرفتم و اونا تأییدش کردن. منم همه چی رو بهش گفتم و سفارش کردم چشم ازت برنداره. فکر می‌کردم شرایط زودتر از این حرفا عادی میشه و با هم برمی‌گردیم ایران، ولی نشد.» سه روز پیش من در یک قدمی همین خطر بودم که خطوط صورتش همه در هم شکست و صدایش در گلو فرو رفت: «از وقتی مصطفی زنگ زد و گفت تو داریا شناسایی‌ات کردن تا امروز که دیدمت، هزار بار مردم و زنده شدم!» سپس از همان روی بام با چشمش دور حرم چرخید در پناه (علیهاالسلام) حرف آخرش را زد: «تا امروز این راز بین من و مصطفی بود تا تو آروم باشی و از هیچی نترسی. برا اینکه مطمئن بودیم داریا تو اون خونه جات امنه، اما از امروز هیچ جا برات امن نیست! شاید از این به بعد حرم هم نتونی بری!»… ساکت بودم از نفس زدن‌هایم وحشتم را حس می‌کرد به سمتم چرخید، هر دو دستم را گرفت تا کمتر بلرزد عاشقانه حرف حرم را وسط کشید: «زینب جان! همونطور که اونجا تو پناه (علیهاالسلام) بودی، مطمئن باش اینجام (علیهاالسلام) خودش حمایتت می‌کنه!» صورتم به طرف صورتش ماند نگاهم تا حرم کشیده شد قلبم تحمل اینهمه وحشت را نداشت معصومانه به گریه افتادم. تازه نبض نگرانی نگاه مصطفی در تمام این شش ماه زیر انگشت احساسم آمد حس می‌کردم به هوای من چه وحشتی را تحمل می‌کرد که هر روز تارهای سفید روی شقیقه‌اش بیشتر می‌شد و خط پیشانی‌اش عمیق‌تر. دوباره طنین عشق سحرگاهی امروزش در گوشم نشست بی‌اختیار دلم برای لحن گرمش تنگ شد تا لحظه‌ای که به اتاق برگشتیم اولین صوتی که شنیدم صدای مردانه او بود: «تکلیف حرم سیده سکینه چی می‌شه؟» انگار به همین چند لحظه که چشمانم را ندیده بود، دلتنگی نفسش را گرفته و طاقتش تمام شده بود رو به ابوالفضل سوالش را پرسید ولی قلب نگاهش برای چشمان خیس من می‌تپید. ابوالفضل هم دلش برای حرم داریا می‌لرزید همان پاشنه در روی زمین نشست و نجوا کرد: «فعلاً که کنترل داریا با نیروهای ارتشه!» این خوش‌خبری ابوالفضل چند روز بیشتر دوام نیاورد اینبار نه فقط تکفیری‌های داخل شهر که رفقای مصطفی از داریا خبر دادند؛ ارتش آزاد با تانک وارد شهر شده است. 🔗 ادامه دارد ... 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee