⚠️#تلنگر
موضوع: حرص و طمع
آیتالله بهجت:
انسانی که نان خشکی او را سیر میکند و یا با سبزی و ماست و پنیر میتواند زندگی کند، اینهمه حرص و طمع به دنیا و مال برای چه؟
وقتی که روح انسان به عالم دیگر رفت، میفهمد این همه تشریفات لازم نبود.
اربابِ مݩ ڪسےسٺ
ڪه قلبم بہ عشق او
با هر ٺَپش↷
بہ ذڪر حسینجان نوا گرفٺツ
هرڪس رفیق من شده
من را زمین زده🥀
↜اما حُسِیݩ•❥•
دسٺِ مرا بےصدا گرفٺ
یارفیقمنلارفیقلہ❤️🩹
#اباعبدالله
#ریحانه_بهشتی 🌱
دلايل حساس شدن سيستم استرس بچه ها مي تواند :
💠امر و نهي زياد والدين ،
💠خستگي ،
💠گرسنگي ،
💠توقع هاي بيش از توان ،
💠روابط مشكل دار والدين ،
💠بي توجهي به نيازهاي عاطفي ،
💠كلام تند و
💠توهين والدين باشد .
براي رفع مشكل، دليل را جستجو و برطرف كنيد.
#تربیت_فرزند
- آیت اللّٰه تقوایی(ره) :
اگر بدترین حال را داشته باشید و
درهر کجای عالم باشید ؛
و از ته قلب"امام رضا(ع)"را صدا بزنید :)
به سراغتان می آید و گره گشایی میکند...:))))🕊
#امام_رضاツ
#چهارشنبههایامامرضایی
ـ ـ ـ ـــــ❁ــــــ ـ ـ ـ
🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡 🧡🌱 📚ࢪمآن
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡
🧡🌱🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡🌱🧡
🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡
🧡🌱
📚ࢪمآن
🧡خیـــآلتــــــــــو🧡
#بہ_قلم_بانو
#قسمت96
#غزال
بعد از شام باهم توی اتاق رفتیم دخترا خواب بودن.
لباس راحتی تن محمد کردم و بی سر و صدا توی رخت خواب رفتیم.
محکم اومد توی بغلم و اروم پیش گوشم گفت:
- دیشب که پیشم نبودی کلی گریه کردم مامانی اگه منو بغل نکنی من خوابم نمی بره.
صورت مثل ماه شو بوسیدم و با صدای اروم براش قصه گفتم که خیلی زود خواب ش برد.
حالا که کنارم بود کلی ارامش داشتم و بخشی از درد هام تسکین پیدا کرده بود.
چهره ی خسته و درمونده شایان جلوی چشم هام کنار نمی رفت!
نفس امو کلافه بیرون دادم و سعی کردم بخوابم .
1یک ماه بعد
طبق معمول بالای سر دیگ ها بودم و داشتم می گفتم چیکار بکنن.
اقای تیموری یه اشپز جوان اورده بود حدود 19 سالش بود و چون بی سرپرست بود مجبور شده بود برای مخارج دانشگاه ش بیاد همه فرمول ها رو بهش یاد دادم و اونم خیلی زود یاد گرفت.
روز هایی هم که امتحان داشت خودم درست می کردم تا به درس هاش برسه.
شایان تقریبا هر روز به بهونه دیدن محمد شیدا رو می پیچوند و می یومد اینجا هر روز بدتر از دیروز بود حال و احوال ش!
انگار پیر شده بود.
اولا اصلا حوصله اشو نداشتم و بدرفتاری می کردم اما با دیدن اوضاع ش واقعا دلم به رحم اومد.
اون شیدا داشت تلافی این یک سال رو در میاورد و هر چی خوشی کرده بودیم داشت از توی چشم مون در میاورد.
می خواست انتقام طلاق شو از شایان بگیره چون اسن طلاق باعث شده بود خورد بشه توی فامیل و حالا داشت همون بلا رو سر شایان میاورد.
توی جمع خورد ش می کرد من و محمد و ازش گرفته بود و شایان به خاطر محمد نمی تونست کاری بکنه!
تقریبا یه هفته پیش بود که فهمیدم بعد از اینکه شایان منو از خونه انداخت بیرون شیدا اون مواد و به محمد تزریق کرد تا یه برگ برنده ای همیشه داشته باشه.
تا چند روز زندگی نداشتم و کارم شده بود گریه اما وقتی می دیدم محمد سالمه و به موقعه اون دارو رو بهش می ده که البته من چیزی ندیدم یه بار شایان اومد محمد و سر ماه برد محمد گفت بردم توی یه اتاقی و یه امپول بهم زد.
چی بهش زد خدا می دونه!
ای کاش پولدار بودم یه درس حسابی به این شیدا می دادم.
محمد نشسته بود و کتاب رنگ امیزی که براش خریده بودم تا موفق کار های من سرگرم بشه رو رنگ می کرد با اینکه اینجا گرم بود ولی حاظر نمی شد توی اتاق منتظرم باشه باید همیشه جلوی چشم ش می بودم.
بهش نگاه کردم که داشت منم زنگ امیزی می کرد.
لبخندی زدم و پخت غذا تمام شده بود.
اقای تیموری تقریبا هر روز ازم تشکر می کرد و می گفت از روزی که اومدم مشتری هاش چند برابر شده به خاطر دستپخت من هم تونسته بود افراد نیازمند جدیدی سر کار بیاره و هم حقوق ها رو بالا تر ببره.
واقعا مرد با ایمان و خوبی بود.
مریم همین دانشجو 19 ساله چیزای لازم امروز رو هم یاداشت کرد و بلند شد و گفت:
- خسته نه باشی خانوم سراشپز شما دیگه برید من هستم حسابی خسته شدید پخت امروز زیاد بود البته هر روز داره بیشتر از دیروز می شه کلی سفارشات بیرون بر هم داریم.
لبخندی زدم و گفتم:
- خداروشکر انشاءالله که همیشه اینجا همین طور پر رونق باشه.
لبخندی زد و گفت:
- تا افرادی مثل شما و اقای تیموری هست همیشه همین طور می مونه.
تشکری کردم و محمد و صدا کردم.
وسایل شو جمع کرد و اومد سمتم.
خواستم بغلش کنم که نزاشت و گفت:
- مامانی نی نی یادت رفت.
عادت کرده بودم به بغل کردن ش و حالا که توی ماه چهارم بودم چاق تر شده بودم
#رمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما را سریست با تو که اگر خلق روزگار...
بیت شعری که یکی از جانبازان در دیدار با رهبر انقلاب خواندند