🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
قسمت3
همینطور که میگشتم چشمم افتاد به یه نفر که چپیه روی سرش بود و به خاک سجده کرده بود و گریه میکرد
صداشو واضح نمیشنیدم که داشت چی زمزمه میکرد
خواستم جلو تر برم
که
خانم موسوی : نرگس ،اینجا چیکار میکنی
یه دفعه اون اقا بلند شد و روش رو کرد سمت ما
- ببخشید خوابم نبرد اومدم بیرون
خانم موسوی: ببخشید آقای زمانی ،حواسم نبود کی خانم اصغری اومدن بیرون
اقای زمانی یه نگاهی به من کرد: اشکالی نداره
خانم موسوی: بریم نرگس
- چشم
تا برسیم به چادر خانم موسوی هیچی نگفت
داخل چادر شدیم و هیچ کس بیدار نبود
رفتم کنار زهرا دراز کشیدم
ولی اصلا خوابم نبرد
فکرم همش در گیر خوابم و اون اقا بود
از ترس خانم موسوی ،نمیتونستم تکون بخورم
با شنیدن صدای اذان زهرا رو صدا زدم
- زهرا ،زهرا پاشو اذانه
( چشماشو نیمه باز کرد):
چه عجب بیداری تو؟
- خوابم نبرد ،پاشو بریم نماز
زهرا: باشه
رفتیم نمازمونو خوندیم
بعد از نماز صبح حرکت کردیم سمت تهران
چپیه ای که دور گردنم بود و گذاشتم روی صورتمو چشمامو بستم
زهرا: نرگس جان چیزی شده؟
- نه خواهری دیشب خوب نخوابیدم ،بخوابم بهتر میشم
سرمو تکیه دادم به شیشه
و خوابم برد
نزدیکای ظهر واسه نماز و ناهار ماشین وایستاد منم رفتم نمازمو خوندم و برگشتم سمت ماشین
که چشمم به اون اقا افتاد
کنار اتوبوس ایستاده بود داشت باگوشیش صحبت میکرد
رفتم کمی نزدیکتر
آقای زمانی: چشم مادر من ،مواظب هستم ،الانم اگه کاری ندارین من برم نماز و ناهار ،قربونتون برم به بابا سلام برسون یاعلی
حرفاش که تمام شد روش و برگردوند
چشمامون برای چند لحظه به هم افتاد
و سرمونو انداختیم پایین
از کنارش رد شدم و آروم سلام کردم
آقای زمانی: علیک السلام
از اتوبوس داشتم بالا میرفتم
آقای زمانی: ببخشید شما ناهار نمیخورین؟
- نه ،من کلن غذای بین راهی و دوست ندارم
زمانی: اینجوری که ضعف میکنین
- نه خوبم ،مشکلی پیش نمیاد
زمانی: باشه ،یا علی
- ببخشید ،یه سوالی داشتم
زمانی: بفرمایید ؟
- ممممم ،هیچی چیزه مهمی نبود ،شرمنده یاعلی
•••••
🍁ادامه دارد ...🍁
................................................
#رمان
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
«أحبك♥️
أكثر اتساعاً من رؤيا عينيك
أكثر قرباً من مسامات جلدك!»
دوستت دارم♥️
بیشتر از وسعتِ دیدِ چشمانت
نزدیکتر از روزنههای پوستت!
#عشقولانه🤞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ﺍﺯ ﺍینجا ڪہ هستـﻢ...
ﺗﺎ ﺁنجا ڪہ هستے؛
ﻭﺟﺐبہوﺟﺐدلتنگم!
دست ما را بگیر برادر!❤️🩹
تولدت مبارک رفیق شهیدم🥺🌱
-شهیدبابڪنورۍهریس
#شهیدانه🕊
؛
میگفت:
مثل رزمنده شبِ عملیات؛
به دنیا نگاه کن.
همون قدر رها از دنیا..🗿🌱
ــــــــــ ـــــ ـ
شوما شـب از خواب بیدار شید ،
سجاده پهن کنید
و بشینید سر سجاده
حتی چـُرت زدن سر سـجاده ی نمازِ شب در زندگی اثر میگذارد . ✨🌻
#نماز_شب|نمازاولوقت📿
•🤍🔗•
باختم در عشــــق اما باختــن تقدیر نیست
ساختم با درد تنهــایے مگــــر تقدیر چیست
خسته ام ازاین زندان ڪه نامش زندگیست
پـــس قشــنگـے هاے دنیــــا دست ڪـیست
#شهریار
𝐘𝐨𝐮 𝐆𝐢𝐯𝐞 𝐌𝐞 𝐏𝐞𝐚𝐜𝐞...
﮼آرامِجـــانِمـَـنٺُویـــــے🤍💍!"
هم_قفس..mp3
3.79M
♧خواننده : علیرضا قربانی
♤نام قطعه :هم نفس
▷ ●━━─── ♪
ㅤ ◁ 🫧🩵 ▷
دیگه بهش
ساده شب بخیر نگو
به جای شب بخیرای تکراری
این شعرو براش بفرست:
"همیشه قصهشبدرهمینخلاصهشده است
تو غرق خوابی و من غرق آرزوی توام..."
شبتون پرمهر🌝🌚
#شب_خوش🌙✨
هدایت شده از 🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
🌿- بِسمِخُداۍسَتّـٰارُالعیوب(: