🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
قسمت20
رفتم سمت زمانی
سرم پایین بود و سلام کردم
زمانی: سلام، زیارت قبول
- خیلی ممنونم
زمانی جلو حرکت کرد و من پشت سرش ،حتی یه بار هم به پشتش نگاه نکرد
خوب این چه اومدنیه،میاومد و من گمش میکردم تو این جمعیت ،همینجوری میرفت؟
رسیدیم هتل و تشکر کردم رفتم سوار آسانسور شدم
انگار سرم داشت گیج میرفت
به زور خودمو به اتاق رسوندم
روی تخت دراز کشیدم
غذای کنار تختمو نگاه کردم
به زور چند تا قاشق خوردم که فشارم نیافته
بعد سه روز رفتیم سمت کربلا
وداع با حرم امیر المومنین خیلی سخت بود
انگار یه چیزی رو جا گذاشته بودم تو حرمش
توی راه به خاطر غذایی که نخورده بودم حالم بد شد و بیحال شدم
چشمامو به زور باز کردم
دیدم به دستم سرم وصله و خانم موسوی بالای سرمه
موسوی: خوبی نرگس جان؟
- چی شده؟
موسوی: چقدر گفتم که غذاتو بخور ،گوش نکردی ، اینم شد حال و روزت
- شرمنده ببخشید
موسوی: دشمنت شرمنده ،یه نیم ساعت دیگه سرمت تمام میشه میریم
- بچه ها کجان؟
موسوی: اقای حسینی اونا رو برد هتل ،تو هم سرمت تمام شد با هم میریم
بعد تمام شدن سرم
سوار ماشین شدیم ورفتیم سمت هتل
اقای حسینی و ساجدی و زمانی بیرون هتل ایستاده بودن
از ماشین پیاده شدیم
اقای حسینی اومد سمتمون : خوبی دخترم؟
- ممنونم بهترم
رفتیم داخل هتل سوار آسانسور شدیم ،توی آسانسور اقای زمانی سرش پایین بود و زیر لب زمزمه ای میکرد
در آسانسور باز شد و من و خانم موسوی خداحافظی کردیم و رفتیم توی اتاقمون
•••••
🍁#رمان
•
•
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
قسمت21
نزدیک اذان مغرب بود
خواستم آماده بشم
خانم موسوی: نرگس جان تو امشب استراحت کن ،فردا میبرمت حرم
- من خوبم ،خانم موسوی
خانم موسوی: عزیزم به حرفام گوش کن
- چشم
خانم موسوی: واسه شامم نمیخواد بری پایین ،به بچه ها میسپرم که برات غذا رو بیارن بالا ،حتمن میخوریاااا
- چشم
خانم موسوی: چشمت بی بلا
با رفتن خانم موسوی رفتم لب پنجره ایستادم
از پنجره اتاق میشد گنبد طلایی حرم امام حسین و دید
از راه دور سلامی دادم و دراز کشیدم
رفتم حمام یه دوش گرفتم ،لباسامو عوض کردم
روی تخت دراز کشیدم
گوشیمو پیدا کردم
نت و روشن کردم ،رفتم داخل تلگرام
چه خبره ،یه عالم پیام
پیام زهرا رو باز کردم
یا خداا منو بست به فوحش
حقم داشت از وقتی اومدیم خبری بهشون ندادم
یه وویس براش فرستادم:سلام زهرا جان ،شرمندم به خدا ،یادم رفت از خودم خبری بدم تو خوبی؟ آقات خوبه، مامان و بابا خوبن؟
بعد چند دقیقه جواب داد: سلام و درد ،کجایی تو معلوم هست؟ چرا یه خبر نمیدی تو ،شانس آوردیم که خانم موسوی لااقل همراته وگرنه تا الان چند بار باید زنده میشدیم و میمردیم ،دختره ی خل
- وااییی زهرا یه نفس داری میریااا،من که گفتم ببخشید
خودت بیا اینجا ،دیگه هیچ کسی به فکرت نمیرسه
زهرا: دیوونه الان ما کسی هستیم ، کجایی الان
- تو هتلم ،دارم استراحت میکنم
زهرا: غذا میخوری؟چه سوال مسخره ای ،معلومه که نه
- زهرا باروتت تنده هااا
( صدای در اتاق اومد)
- زهرا جان بعدن باز بهت پیام میدم فعلن یاعلی
- کیه؟
خانم اصغری ،زمانی هستم
- امرتون؟
زمانی: خانم موسوی گفتن براتون غذا بیارم
چادرمو سرم کردم رفتم درو باز کردم
- سلام
زمانی: سلام ببخشید ،غذاتونو آوردم، بفرمایید
ظرف غذا رو ازش گرفتم
- خیلی ممنونم
میخواستم درو ببندم
زمانی : ببخشید خانم اصغری
- بله بفرمایید
(یه بسته تو دستش بود ،پسته و بادام داخلش بود )
زمانی: بفرمایید
- نه خیلی ممنون
زمانی: مطمئنم که غذاتونو نمیخورین باز،حیفه این همه راه اومدین ،نتونین زیارت کنین
( بسته رو گذاشت روی ظرف غذا و رفت )
•••••
🍁نویسنده: فاطمه ب
🍁#رمان
•
•
ادامه دارد ....
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#دلی♡
بیشتر اشتباهاتمون ناشی از اینه که وقتی باید فکر کنیم احساس میکنیم و وقتی که باید احساس کنیم فکر میکنیم ...!
دشنام خلق را ندهم جز دعا جواب
ابرم که تلخ گیرم و شیرین عوض
دهم ...!
#طالب_آملی
4_5778150392437150734.mp3
7.54M
🎵 آهنگ دسته گل 💐
🎙 علی مجیدی
#حکایت_زیبا
#بهلول_عاقل
🌱می گویند: مسجدی می ساختند، بهلول سر رسید و پرسید: چه می کنید؟گفتند: مسجد می سازیم.
🌱گفت: برای چه؟ پاسخ دادند: برای چه ندارد، برای رضای خدا.
بهلول خواست میزان اخلاص بانیان خیر را به خودشان بفهماند، محرمانه سفارش داد سنگی تراشیدند و روی آن نوشتند «مسجد بهلول» شبانه آن را بالای سر در مسجد نصب کرد.
🌱سازندگان مسجد روز بعد آمدند و دیدند بالای در مسجد نوشته شده است «مسجد بهلول». ناراحت شدند؛ بهلول را پیدا کردند و به باد کتک گرفتند که زحمات دیگران را به نام خودت قلمداد می کنی؟
بهلول گفت: مگر شما نگفتید که مسجد را برای خدا ساخته ایم؟ فرضا مردم اشتباه کنند و گمان کنند که من مسجد را ساخته ام، خدا که اشتباه نمی کند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وسیع باش!
دلتنگ که شدی،🍂🌸
منتظر نباش کسی دل گرفته ات را باز کند،
بلند شو و قدمی بردار،
دل کسی را شاد کن🍂🌸
دلت خود به خود باز می شود.
صبور باش!
زمان خیلی چیزها را حل خواهد کرد 👌
شبتون پراز ارامش
#شب_بخیر✓
هدایت شده از 🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
🌿- بِسمِخُداۍسَتّـٰارُالعیوب(:
یا فالِقَ الاَصباحِ(انعام۹۶)
ای شکافندهی روشنی صبح.
هیچکس بیغم و غصه و گرفتاری
نیست اما قشنگیش به اینه که
تو اوج غم لبخند بزنی و بگی
خدا خیلی بزرگه:))))🤍🍂
💌 #عشق_فقط_خدا
❤️سلام امام زمانم
💚سلام مهدی جان
🔅السَّلامُ عَلَیْكَ یا بابَ اللَّهِ و َدَیّانَ دینِهِ...
🌱سلام بر تو ای دروازه ارتباط با خدا که جز از درگاه تو به ساحت او راهی نیست!
🌱و سلام بر تو ای حکمفرمای دین، که نیکان و بدان را سزا خواهی داد...
📚زیارت آل یاسین_مفاتیح الجنان
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#امام_زمان
هدایت شده از 🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
‹ لا تَدعُوا نُورَ الحُسَين ،
يُخمَد فِي وجودكم ›
نگذارید نور "حسین علیهالسلام"
در وجودتان خاموش شود:)
#صلےاللهعلیڪیااباعبدللھ.. 🫀:)))))
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام ای صبح لبریز از ترانـه
سلام ای مـــهـرزاد جـــاودانـــه
بخوان تصنیف بیــداری برآیم
تــویــی رمــز نـشـاط هـر کـرانه
ســــلام 🙋♀🙋
صبـــحـتون پـر شـــور و نــشاط 🥰
امروزتون پر از خبرهای خوب
و یهویی های شاد 🕊
#صبح_بخیر
در بازی زندگی یاد میگیری:
اعتماد به حرف های قشنگ
بدون پشتوانه ...مثل آویختن
به طنابی پوسیدست..
یاد میگیری:
نزدیکترین ها به تو ...گاهی
میتوانند دورترین ها باشند...
یاد میگیری :
دیوار خوب است...
سایه درخت مطلوب است...
اما هیچ تکیه گاهی ابدی نیست
#فاز_نول_قاطی
بِسمِخُداۍسَتّـٰارُالعیوب(:🌿-
سمتِ آرامش👇
کانال 🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
https://eitaa.com/samte_aramesh
محتوا؟! شاید دلے 🌚🫀!
ڪپے؟! حلال ِبٰا ذڪرِ صلواٰت :)"♥️:♥️"
- وقف ِ حضرت ِ حجت ؛
⎞🔗💛⎝↫-_ "عــــــشق فقط خــــدا" ✨
موضوعات 📣
مذهبی ، عاشقانه ، سرگرمی ، مسابقه
هشتگهای پرتکرار #⃣
#اصول_زندگی_شاد #تلنگـــــر #دلی
#نگاه_توحیدی #طنزانه #ختم_قرآن #رمان
#عاشقانههای_مذهبی #همسران_مثبت
چادر ،
پرچم مبارزه
با تهاجم فرهنگی است!
"شهید بهشتی رحمة الله علیه🌱"
#چادرانه
#دلی♡
اگه با کسی دعواتون شده به جای روبروش، کنارش وایسین، اینجوری ناخودآگاه آروم تر میشه.
از ایـــن عکـــــس قشنگــــــــــــا🌸—_—
#بکگرانـــــــــــــد「🍁🧡」
وشاید پاییز حکایت عشق زنجیروار برگهاست هر کدام به خاطر دیگری خود را به زمین میاندازند و صدای خش خش خرد شدنشان در زیر پای ما آخرین پچپچهای "دوستت دارم" است..
#سمانهمظلوم
「🧡🍁」
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از کسی که دوسش داری دست نکش
از گفتن دوست دارم نترسید
غرورت رو بذار کنار، زمانی میرسه
که با تمام وجود دوس داری باشه
و بهش بگی خیلی
دوست دارم اما دیگه نداریش❤️🩹