eitaa logo
🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
482 دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
45 فایل
بِسمِ‌‌خُداۍ‌سَتّـٰارُالعیوب(:🌿- سمتِ آرامش👇 کانال 🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان²²•¹²•¹⁴⁰² https://eitaa.com/samte_aramesh محتوا؟! شاید دلے 🌚🫀! ڪپے؟! حلال ِبٰا ذڪرِ صلواٰت :)"♥️:♥️" - وقف ِ حضرت ِ حجت ؛ ⎞🔗💛⎝‌↫-_ "عــــــشق فقط خــــدا"
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ترجمه صوتی دعای عرفه فوق العاده زیبا.mp3
زمان: حجم: 37.84M
╭─━─━─• · · · · · · 🎙 | ترجمه صوتی دعای عرفه 💠 | " فوق العاده زیبا"🌿 🤲 | التماس دعاااا📿 | ╰─━─━─• · · · · · ·
حاج مهدی سماواتی4_5852909735652622767.mp3
زمان: حجم: 36.34M
🎙صوت کامل دعای عرفه.. ‌ 𝄞◉━━━━━────◉𝄞 ◁ㅤ❚❚ㅤ▷ حاج مهدی سماواتی
🏴 خطاب حضرت مسلم بن عقیل(ع) به حضرت (علیه‌السلام) در لحظاتِ آخرِ شهادت: 🏴 پدر و مادرم بفدایت حسین، با اهلبیتِ خویش، از این سفر باز گرد، که مردمِ کوفه به شما دروغ گفتند. 🏴 📚 الارشاد ج ۲ ص ۶۰ ـــــــــ ایّام شهـادتِ مظلومانهٔ سفیرالحسین، حضرتِ مسلم بن عقيل علیه‌السلام تسلیت باد. 🏴 ـ┅┅❅🏴💔🏴❅┅┅ـ ♡ ㅤ      ❍ㅤ  ㅤ     ⌲ ˡᶦᵏᵉ     ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ      ˢʰᵃʳᵉ
روز عرفه به خدا بگیم خدا جون ما خودمون بلد نبودیم بیایم بگیم اشتباه کردیم؛ ببین با کی اومدیم.. ما با حسینت اومدیم به حسینت مارو ببخش ..
منم آن عاشقِ جا مانده ی روز عرفه سر به زیرم سر اعمال به هم ريخته ام..💔؛
🔸 [10روز تا غدیر] رسول اکرم (صل الله علیه وآله وسلم)فرمودند: 《علی، شمشیر خدا است که بر روی دشمنان خدا کشیده می‌شود.》
📌تو الان گذشته‌ی آیندتی، پس جایی واسه پشیمونی نداره! ❤️‍🔥📖✍
؛𝗟𝗶𝘀𝘁𝗲𝗻 𝘁𝗼 𝘆𝗼𝘂𝗿 𝗶𝗻𝗻𝗲𝗿 𝘃𝗼𝗶𝗰𝗲 •به ندای درونی دلت گوش بده‌‌🫀♥️ 🫀🌿 ʚ🍓🍃ɞ
🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
👻👻😬👻😬😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻 👻😬👻😬 👻😬👻 👻😬 👻 ࢪمآن⇩
👻👻😬👻😬😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻 👻😬👻😬 👻😬👻 👻😬 👻 ࢪمآن⇩ 👋👀بچھ‌مثبٺ👀👋 بلند شدم و از اتاق زدم بیرون. نگاهی به خونه انداختم. تک اتاقه بود همین اتاقی که من توش بودم و این پذیرایی و اشپزخونه. حدود5 تا پسر هم نشسته بودن توی پذیرایی پای یه سری سیستم و لب تاب. روی اولین مبل نشستم و پوهامو توی دلم جمع کردم و بهشون نگاه کردم. لب زدم: - می شه ادرس اینجا رو بگید؟ کسی حرفی نزد! در اتاق باز شد و کامیار و سامیار هم بیرون اومدن. سامیار کنارم نشست که اون ور تر رفتم و گفتم: - واسه چی هی میای جفت من تو نامحرم منی نمی خوام گناه کنم! سامیار ریلکس گفت: - نامحرم بودی که نگاهت هم نمی کردم من خودم روی این مساعل خیلی حساسم! متعجب گفتم: - انگار قشنگ دین و احکام شو نخوندی! پسر عمو و دختر عمو نامحرم همن! سامیار گفت: - می دونم ولی من و تو که محرم ایم! خنده عصبی کردم و گفتم: - اها چطور؟حتما می خوای بگی دلت پاک باشه! خیلی ریلکس گفت: - نه من خودم مذهبی ام ها! من و تو محرم ایم چون ضیغه بین مون خونده شده وقتی تو کوچیک بودی و من نوجوون خودت بعله رو به من دادی. چشمام گرد شد و بهت زده گفتم: - برو گمشو بابا چرا دروغ می گی! سامیار گفت: - به خدا راست می گن اقا بزرگ هم می دونه همه می دونن پدر اقا بزرگ خیلی ما رو بین نوه ها دوست داشته از بچه ما رو نشون و صیغه کرده بود گفته بود مال همیم! تو 2 سال پیش اینو فهمیدی که عاشقم شدی و من کوتاه فکر الان! ناباور بهش نگاه کردم و چشام گشاد شده بود. چی داشتم می شنیدم اصلا باورم نمی شد! سامیا گفت: -
زود گفتم: - اون اولی که اتاق منه! و دومی هم که می شه اتاق لباس عوض کردن و وسایل پسرا اتاق دیگه ای که نیست ولی اگر خواستی لباس کنی می تونی بیای توی اتاقم! متعجب گفت: - خوب عزیزم تو دختری منم دخترم پیش هم باشیم دیگه! عمرا من اینو تحمل کنم از راه نرسیده می خواد چشم منو در بیاره اصلا حس خوبی بهش نداشتم. زود گفتم: - نمی شه که اخه من خانواده ام خیلی روی من حساس ان به سامیار گفتن چهار چشمی مراقب من باشه و سامیار هم اتاق من پایین تخت می خوابه که کاری داشتم حتما انجام بده و اگر اتفاقی افتاد مراقبم باشه نمی شه با حضور یه مرد شما بیای توی اتاق من که! کامیار پاشد رفت بیرون مطمعنن رفت بخنده چون از خنده سرخ شده بود. بلند شدم و گفتم: - سامیار دلم پوسید اینجا بریم تو حیاط یکم افسردگی بگیرم چی می خوای بدی جواب اقا بزرگ رو؟ من اومدم موهای من رو هم داشت دونه دونه شمارش می کرد که مبادا یکی ش کم بشه اینجا رو هم که نمی شناسم نمی خوای تنهایی برم که؟ سامیار پاشد و گفت: - نه تنهایی چرا باشه بریم یکم حال و هوات عوض بشه. توی حیاط