🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡 🧡🌱 📚ࢪمآن
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡
🧡🌱🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡🌱🧡
🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡
🧡🌱
📚ࢪمآن
🧡خیـــآلتــــــــــو🧡
#بہ_قلم_بانو
#قسمت97
#غزال
سری تکون دادم و گفتم:
- اره مامانی عادت کردم به بغل کردنت هی یادم می ره.
خندید و دستمو گرفت و گفت:
- من مرد شدم مامانی باید مراقب تو و داداشی باشم.
خندیدم و گفتم:
- بعله بعله پسر من شیره شیر.
از اشپزخونه داشتیم بیرون می رفتیم که بچه لگد محکمی زد که اخ ی گفتم و دستمو به دیوار گرفتم و خم شدم.
محمد ترسید و فوری دخترا دورم جمع شدن.
مریم با نگرانی گفت:
- وای نکنه بچه می خواد به دنیا بیاد؟
بهت زده بهش نگاه کردم تا ببینم این حرف و واقعا از دهن یه دانشجو شنیدم یا نه!
همه بهش نگاه کردیم و فاطمه گفت:
- تو درس می خونی واقعا؟
حرف دل منو زد مریم متعجب گفت:
- اره مگه نمی دونی!
زهرا یکی زد توی سرش و گفت:
- اخه عقل کل بچه 4 ماهه به دنیا میاد؟
مریم نه ای گفت.
لب زدم:
- اومدین حال منو بپرسین یا تست عقل بگیرین از مریم؟
به من نگاه کردن و زهرا گفت:
- تورو یادمون رفت به خدا خوبی؟باز این این فسقل لگد زد؟
سری تکون دادم و گفتم:
- این بچه خیلی لگد می زنه نکنه می خواد فوتبالیست بشه؟
محمد گفت:
- بزار به دنیا بیاد من ادب ش می کنم که یاد بگیره مامانی رو اذیت نکنه.
قربون صدقه قد و بالا ش رفتم حالم که بهتر شد رفتیم سمت اتاق ها محمد به زور نشوندم روی تخت تا یکم استراحت کنم.
کمی که استراحت کردم خواستم محمد و ببرم پارک که مریم داخل اومد و زود گفت:
- ابجی قربون دستت شیوا رفته جایی نیومده هنوز مشکل براش پیش اومده کسی نیست از مشتری ها سفارش بگیره تو می تونی بری؟
سری تکون دادم و گفتم:
- اره الان می دم.
بلند شدم تبلت رو برداشتم که ثبت سفارش بزنم.
به محمد گفتم همین جا بمونه تا برگردم و قبول کرد نمی شد ببرمش با خودم.
وارد سالن شدم و تک تک شروع کردم به سفارش گرفتن همین جور که داشتم می نوشتم از میز بعدی پرسیدم که صدای اشنایی شنیدم:
- عه گارسون شدی شغل جدیدت بهت میاد فقط مراقب باش این بار با صاحب اینجا ازدواج نکنی یه بچه هم برای اون بیاری!
سرمو بلند کردم خودش بود شیدا!
و شایان البته!
انتظار داشتم شایان چیزی بگه اما ساکت نگاهم می کرد.
بعید می دونم من توی زندگیش جایی داشته باشم که بخواد حتی ازم طرفداری کنه.
بدون اینکه جواب شو بدم گفتم:
- چی میل دارید خانوم؟
دستشو روی شکم ش گذاشت و گفت:
- اووم شاید نظرت چیه از بچه امون بپرسیم!نی نی می گه قرمه سبزی.
چی!درست شنیدم؟بچه؟شیدا؟
یعنی شیدا و شایان داشتن بچه دار می شدن؟
کم مونده بود پس بیفتم!
به زور خودمو کنترل کردم اشکام نریزه.
کسی کنارم ایستاد محمد بود.
نگاهی به شیدا و شایان کرد حتی بهشون سلام هم نکرد.
از وقتی شایان منو رها کرده بود دیگه محمد باباشو دوست نداشت.
#رمان
🔴 قلِقهای قاشقی
❤️❤️ اگر مجبور باشید ساعتی در کنار یک موجود خطرناک سر کنید یقیناً در این مدت قلق او را به دست میآورید تا در امان باشید. به فرض اگر قاشق شما به ته بشقاب بخورد و با صدای آن، عصبانی میشود مواظب خواهید بود تا قاشق شما به ته بشقاب نخورد.
❤️❤️ از مهمترین اصول در جلوگیری از دعوا، عصبانیت و بدزبانی همسر این است که قِلِق همسرتان را بشناسید و بهانهی عصبانیت و بدزبانی او را ایجاد نکنید.
❤️❤️ لازمهی اینکار، شناخت توقّعات و گلایههای پرتکرار ولو بیجای همسر است. تا با مدیریت رفتار و گفتار خود، فضای خانه را از تشنّج دور نگه دارید.
❤️❤️ و البته نتیجهی این مراقبت و مدیریت که نوعی مبارزه با هوای نفس است، کسب محبوبیت برای شماست و به تدریج صفات ناپسند همسرتان اصلاح خواهد شد.
#همسران_مثبت
━━🍃💠🍃🔸🍃🌹🍃━━━
#آئین_همسرداری
👈یکی از نشانه های نداشتن اعتماد به نفس در خانومها اینه که وقتی از دست همسرشون ناراحتن فقط سکوت میکنن، بادی به غبغب میدن و چهره ای گرفته دارند....
👌یک خانم قوی
وقتی ناراحته
💕اولا که خودش اول با خودش سنگاشو وا کرده و میدونه این ناراحتیش منطقیه و از روی حسادت و بدبینی و کم بینی خودش نیست...
وقتی مطمئن شد که ناراحتیش به جاست...در زمان مناسب ،خیلی ساده،بدون و با لحنی متین و محکم میره سر اصل مطلب و مشکلش رو مطرح میکنه...
نه اینکه سه روز قیافه بگیره ،،،
بعد هم مدام شوهرش ازش بپرسه چی شده و اونم بگه :هیچی!!!
#همسران_مثبت
━━🍃💠🍃🔸🍃🌹🍃━━━
اُسکـار بهترین اتفاق هم میرسه به :
بـــودنِـت تو زندگیم
💞
🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡 🧡🌱 📚ࢪمآن
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡
🧡🌱🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡🌱🧡
🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡
🧡🌱
📚ࢪمآن
🧡خیـــآلتــــــــــو🧡
#بہ_قلم_بانو
#قسمت98
#غزال
شیدا خم شد سمت محمد و دست شو گرفت و گفت:
- سلام پسر مامان بلاخره دارم برات یه خواهر یا برادر میارم که ارزو شو داشتی!
خوشحالی مگه نه؟
محمد دستشو کشید دست منو گرفت و گفت:
- چندش زشت.
بعد به من نگاه کرد و گفت:
- مامانی از غذات به این نده بدم میاد ازش.
لبخندی زدم و گفتم:
- اشکال نداره عزیزم ما که مثل اونا نیستیم.
بدون اینکه به شایان نگاه کنم گفتم:
- و شما اقا؟
شایان گفت:
- همون قرمه سبزی.
نوشتم خواستم برم میز بعدی که اقای تیموری رسید کنار میز و سلام کرد.
سلام کردم که گفت:
- شما اینجا چیکار می کنید! شما باردارید خوب نیست اینجا بچرخید خسته می شید خطرناکه براتون بدید به من برید استراحت کنید .
سری تکون دادم و گفتم:
- سلام اقای تیموری چیزی نیست شیوا نتونست بیاد کار داشت من اومدم.
اقای تیموری ازم تبلت رو گرفت و گفت:
- نه شما سراشپز این این کار برای شما مناسب نیست شما برید.
لب زدم:
- پس با اجازه اتون من محمد و می برم پارک.
اقای تیموری گفت:
- بعله بعله بفرماید کار شما تمام شده.
سری تکون دادم که شایان گفت:
- محمد بابا بیا این کارت و بهت بدم.
محمد گفت:
- نمی خوام هنوز اون پول هایی که اول دادی داریم همشو.
شایان گفت:
- مگه خرج نکردی؟پس چجوری هی می ری شهر بازی؟
محمد به من اشاره و گفت:
- مامانی پول می ده به پول های شما دست نمی زنه!
شایان رو به من گفت:
- مگه پول هایی که من می دم چشونه؟
لب زدم:
- چیزی شون نیست فقط ما بهشون نیازی نداریم
#رمان
_-
شبی ماهی🐠 به خود میگفت: تا مهتاب🌙 راهی نیست
فقط برخیز از برکه، به سویش نردبان بگذار..! :)
#محدثه_نبی_حسینی
-_
هدایت شده از 🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
🌿- بِسمِخُداۍسَتّـٰارُالعیوب(:
🔴 سلام امام زمانم✋
ای کاش که خواب وصل تعبیر شود
آوازه حُسن تو جهان گیر شود...
بر بام رسیده آفتاب عمرم
ترسم به خدا نیائی و دیر شود...
#السَّلامُعَلَیکیاخَلیفَةَاللهِفےارضِھ
#اݪهۍعَجللِۅَلیڪالْفࢪج
#امام_زمان
🍃🕊
گاهےدَرنَبودیِڪنَفر،
اِنگارجَہانبہکلےخالےست..!"
#امامزمانم♥
دستمنمےࢪسد بہتماشآۍڪࢪبلا ..
بابغضبہࢪوۍعڪسِحـࢪم
دستمیڪشم(:
#صلےالله_علیڪ_ایها_اربابــــ
گر بوزد باد صبح
از طرف کوی دوست
جان بنَهَم در رهش
عطر گلست عطر دوست
🖋 #راحم_تبریـــزی
سلام وصدسلام🙋
صبحتون بخیر دوستان خوب😉
میدانی؟
از وقتی دلبستهات شدهام
همه جا بوی پرتقال و بهشت میدهد.🍊😍
#عباس_معروفی
دلم
خانه ی توست
خانه ای به اندازه ی مشت کوچکم
و به وسعت جهان...
همینقدر عجیب دوستت دارم
#معصومه_صابر
1_7600717263.mp3
9.42M
اگر باران ببارد🌧🥲
C᭄ུྃ჻ᭂ࿐✰❥︎ꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦꤦ჻ᭂ࿐ྀུ༅࿇༅═┅─