eitaa logo
🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
476 دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
1.4هزار ویدیو
45 فایل
بِسمِ‌‌خُداۍ‌سَتّـٰارُالعیوب(:🌿- سمتِ آرامش👇 کانال 🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان²²•¹²•¹⁴⁰² https://eitaa.com/samte_aramesh محتوا؟! شاید دلے 🌚🫀! ڪپے؟! حلال ِبٰا ذڪرِ صلواٰت :)"♥️:♥️" - وقف ِ حضرت ِ حجت ؛ ⎞🔗💛⎝‌↫-_ "عــــــشق فقط خــــدا"
مشاهده در ایتا
دانلود
🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
👻👻😬👻😬😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻 👻😬👻😬 👻😬👻 👻😬 👻 ࢪمآن⇩
👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻 👻😬👻😬 👻😬👻 👻😬 👻 ࢪمآن⇩ 👋👀بچھ‌مثبٺ👀👋 بعد چشم که باز کردم توی یه اتاق بودم. یه اتاق قشنگ! یه اتاق با وسایل سلطنتی! خواستم تکونی بخورم اما نمی تونستم. نگاهی به خودم کردم یه سرم توی دستم و این دستم به بالای تخت و این دستم چون سرم توش بود به وسط های تخت و پاهام به پایین تخت بسته شده بود. تازه داشتم می فهمیدم چه بلایی سرم اومده. نگاهمو به پهلوم دوختم. لباس های بیمارستانی تنم بود و درد خفیفی داشت پهلوم یعنی زنده موندم؟ اگر می مردم که بهتر بود! از اینکه دست و پاهام بسته شده بود بیشتر وحشت می کردم خدایا خودت بهم کمک کن. در باز شد و نگاهم و دوختم بر. خودش بود! خود شخص کیارش که به خون من تشنه بود. ای کاش حداقل بی درد بکشتم! نگاه حیرون و ترسیده امو که دید با خنده گفت: - نگآه کن چه رنگ ش پرید! اخی نازی کاریت نکردم که هنوز فقط یه تیر نوش جان کردی اونم یکی چیزی نیست که! اب دهنمو سخت قورت دادم انگار گلوم خشک شده بود. گوشیش و باز کرد و داشت فیلم می گرفت یعنی می خواست چیکار کنه؟ شروع کرد به حرف زدن: - بلاخره خانوم بهوش اومد زخم ت چطوره عزیزم؟ هووم؟ بزار ببنییم چطور شده . با ترس نگاهش کردم که دست ش روی پهلوم نشست و نفسم توی سینه ام حبس شد. خندید و بی هوا فشاری داد که جیغی از ته دل کشیدم و می خواستم تکون بخورم اما نمی تونستم. فشار دست ش که بیشتر شد جون از تنم رفت و بی حال شدم که دستشو برداشت و گفت: - ای بابا چقدر لوسی تو هنوز کاری نکردم که! درد ش تا مغز و استخون مو می لرزوند. به پیراهن نگاه کردم که رنگ خون گرفته بود و چشام روی هم افتاد. این بار با درد چشم باز کردم یه دختر در حال تجدید بخیه بود و بی سر و صدا کارشو کرد رفت بیرون. هنوز قلبم تند می زد. در باز شد و با قلبم اومد تو دهن م اما خودش نبود یه بادیگارد بود. دست و پاهامو باز کرد و بازمو کشید بلندم کرد. به سختی سر پا وایسادم و روی دلم خم شدم که هلم داد سمت جلو و با زانو خورد زمین و افتادم. ناله های بی جون ام توی اتاق پیچید. بازمو گرفت و کشون کشون تا یه جای دیگه بردتم. کیارش روی میز ناهار خوری نشسته بود و گفت: - عه اوردیش بیا عزیزم منتظرت بودم. این ادم به شخصه یه روانیه روانی. بادیگارد صندلی رو کشیدو پرتم کرد تقریبا روی صندلی. میز و گرفتم نیفتم اما جون توی دست و پام نبود و از اون ور صندلی افتادم و زدم زیر گریه. کیارش گفت: - ای بابا یونس اروم با مهمون مون رفتار کن . بلند شدم و خم شد جلوم خبیثانه گفت: - می خوای کمکت کنم عزیزم؟ و دست ش سمت پهلوم اومد که هق زدم: - نه توروخدا خودم پا می شم. دست ش وایساد و سری تکون داد و نشست سر جاش و گفت: - یالا زیاد منتظرم گذاشتی. از میز گرفتم و بلند شدم و روی صندلی نشستم. نفس مو با شدت بیرون فرستادم و اشک هامو پاک کردم. دوباره اون لبخند ترسناک و زد و گفت: - بکش عزیزم همه چی هست! با چشای اشکی نگاهش کردم و گفتم: - می خوای منو بکشی؟ برای خودش برنج ریخت و گفت: - اومم نه یکم اول باید با هم تصویه حساب کنیم تصویه حساب حرفای اون شبت و مخفی شدن این 3 ماهت اگر پسرعمو جونت مواد ها رو برگدوند برگردوند اگر نه اره اون موقعه جسد تیکه تیکه شده اتو براش می فرستم. واقعا این ادم یه روانی به تمام معنا بود. برام کشید اما با وجود حضور نحس ش اونم دقیق کنارم حس می کردم توی جهنمم و شیطان کنارم نشسته! با دادی که زد دستم سمت قاشق رفت فوری و با ترس و لرز خوردم اما انگاد راه گلوم و بسته بودن و نمی تونستم قورت ش بدم. که گفت: - من از غذا خوردن با ناز بدم میاد از دخترا بدم میاد . محکم کوبید به صندلی که پرت شدم با صندلی روی زمین و روی شکم افتادم و با لگد افتاد به جون پهلوی سالمم و انقدر ضربه اش شدید بود خیلی زود از هوش رفتم. چشم که باز کردم با دیدن چیزی که دیدم هنگ کردم..
برای‌راحت‌شدن‌از‌فکرهای‌منفی‌چیکار‌کنیم!👌🏼💓 •خونه‌یا‌اتاقتو‌تمیز‌کن🔌💜 •به‌خاطرات‌خوبت‌فکر‌کن🌱👩🏻‍🎓 •خودتو‌با‌کتاب‌یا‌فیلم‌سرگرم‌کن📼💕 •اهدافتو‌مرور‌کن،براشون‌برنامه‌ریزی‌کن📓🍒 ˒🪁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋 یادمه یه بار خیلی از دستش ناراحت شدم، اونقدری که نمیتونم بگم چقدر باز برای اینکه دلم تنگ شده بود گفتم: از دست من ناراحتی؟! "آدما چقدر وقتی یکیو میخان، بی دفاع میشن🥲❤️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
"امشـــب" تـرافیـکِ دلتنـگی تمامِ دریچه های قلبم را مسـدود کـرده اسـت! بـه گمـانـم، بـاز هـم پـایِ تــو در میـان اسـت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌🌿- بِسمِ‌‌خُداۍ‌سَتّـٰارُالعیوب(:
🍃 صفحه ۵۱ 🌿 هر روز یک صفحه ⬅️ با 🌹🌸 با ما همراه باشید
Page051 (2).mp3
زمان: حجم: 981.1K
🍃 صفحه ۵۱🌿 هر روز یک صفحه ⬅️ با 🌹🌸 با ما همراه باشید
‌‌≪وَاَعُوذُبِکَ‌مِن‌شَرِکِتَابِِ‌قَدخَلَا؛✨'≫   وازبدترین‌‌سرنوشت‌هابہ‌تو‌پنـٰاه‌مۍبرم💛'
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا