🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡 🧡🌱 📚ࢪمآن
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡
🧡🌱🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡🌱🧡
🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡
🧡🌱
📚ࢪمآن
🧡خیـــآلتــــــــــو🧡
#بہ_قلم_بانو
#قسمت21
#غزال
با حرف ارباب زاده به لباسم نگاه کردم:
- لباس ت خونیه زود عوض کن محمد نبینه.
سری تکون دادم والا ویلا شدیم که دیدم محمد بغ کرده نشسته روی مبل.
با دیدن ما زد زیر گریه و دوید سمتم.
خم شدم و بغلش کردم سرشو به سینه ام چسبوندم و گفتم:
- جان عزیز دلم چی شده مامانی قربونت برم؟چرا گریه می کنی؟
دستاشو دور گردنم حلقه کرد و گفت:
- بیدار شدم نبودی تلسیدم.(ترسیدم)
موهاشو نوازش کردم و گفتم:
- نه قربونت برم من که همیشه پیشتم ترسیدی کجا برم؟
ازم جدا شد و بهم زل زد و گفت:
- اون مامانی ها که می یومدن بد بودن تا چند روز می موندن تموم می شد می رفتن ترسیدم تو هم تموم بشه بری.
به ارباب زاده نگاه کردم که با لبخند پر از معنایی گفت:
- مامانت دیگه قرار نیست بره می خوایم فردا با مامانت بریم ازدواج کنیم همیشه مامان پسرم بمونه.
با جیغ از سر ذوق که محمد کشید من و ارباب زاده سمعک لازم شدیم.
دوباره محکم بغلم کرد و دستاشو دور گردنم گره زد که گفتم:
- قربون ذوق ت برم خفه شد مامانی ها.
یهو عقب رفت دستشو جلو اورد که خونی بود.
چشاشو خیلی بانمک گشاد و گفت:
- مامانی لباست خونیه منم خونی کرد.
ترسیده بهم نگاه کرد فکر کرد چیزیم شده!
گرفتم ش سمت ارباب زاده و گفتم:
- خون نیست که مامانی امم چیزه اها یه ببعی رو کشتن تو حیاط که شب گوشت بخوریم خون ش پاچید روی من.
یهو با هیجان گفت:
- بریم ببینم بریم ببینم.
ارباب زاده گفت:
- دیگه جمع ش کردم عزیزم بار بعدی می برمت ببینی.
لب زدم:
- من برم لباس عوض کنم.
هر دو سری تکون دادن ساک و برداشتم و توی اولین اتاق رفتم لباس مو عوض کردم که صدای در اومد:
- بعله.
ارباب زاده گفت:
- می خوایم بریم بازار اماده شو.
باشه ای گفتم و چادرمم سرم کردم.
اماده که شدم نماز مو خوندم و از اتاق بیرون اومدم.
چقدر دلم می خواست وقت داشته باشم و سر نماز یکم با خدا درد و دل کنم بدجور دلم گرفته بود.
محمد و ارباب زاده اماده کرد بود محمد بهم نگاه کرد و گفت:
- مامانی تو الایش می کنی؟
نفعمیدم چی گفت و گفتم:
- چی می کنم؟
ارباب زاده گفت:
- ارایش منظورشه.
اهانی گفتم و رو به محمد گفتم:
- نه عزیزم خوشم نمیاد.
دوباره چشاشو گشاد کرد و گفت:
- بی الایش هم خیلی خوشکلی خیلی زیاد اون شیدا الایش می کرد هم زشت بود.
خنده ام گرفت ارباب زاده ابرویی بالا انداخت و به زور خنده اشو کنترل کرد.
نیم وجبی چه چیزایی می گه!
معلوم نیست شیدا باهاش چجور بوده که حتی مامانی هم بهش نمی گه می گه شیدا!
#رمان
🪴🍃🪴
🍃🪴
🪴
#همسرانه
🍃اگر همسرتون رو دوست دارید و میخواید رابطه پایدار داشته باشید شنونده خوبی باشید تا آرامش بدید☺️
شنونده خوبی باشید تا وضعیت رو خوب کنترل کنید
❌اگه همسرتون چیزی گفت که باب میلتون نبود یهو نپرید بهش!
نزنید تو ذوقش!
فقط گوش بدید بعد با آرامش نظرتون رو بگید
اونوقت معجزه رو می بینید👌
#همسران_مثبت
🪴
🍃🪴
🪴🍃🪴
27.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸قدرت خدا (گریه وخنده)
با استناد به آیه ۴۳ سوره نجم، این موضوع به زیبایی بیان شده که باهم مشاهده میکنیم.
#جواد_فروغی
#ماه_رمضان
━━🍃💠🍃🔸🍃🌹🍃━━━
حـٰاجقـٰاسمفَـرمُـودن ؛
ازخُـداونـدیِكچـیزخواسـتَم ...
خواسـتَمڪه
خُـدایـٰااگَـرمـَنبخواهـَمبـهانـقِلـٰآب
اسلـٰامۍخِـدمَـتڪُنمبـٰاید
خُـودَمراوقـفانقلـٰابڪُنم
ازخُـداخـواستَـمایـنقدربہمَـنمشغَلـه
بدهَـدڪه
حتۍفِڪرگـناههَمنَڪُنم
#حاج_قاسم_سلیمانی
#سرباز
🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡 🧡🌱 📚ࢪمآن
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡
🧡🌱🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡🌱🧡
🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡
🧡🌱
📚ࢪمآن
🧡خیـــآلتــــــــــو🧡
#بہ_قلم_بانو
#قسمت22
#غزال
از ویلا بیرون زدیم محمد دوید و در جلو رو باز کرد.
عقب وایساد تا من سوار بشم ای خدا قربون شیرین زبونی هات بشم.
نشستم و اومد توی بغلم درو بستم ارباب زاده هم سوار شد.
نه به اون اخم و تخم اومدن ش نه به این اروم بودن الانش.
اره دیگه همون چیزی که می خواسته شده چرا نباید اروم باشه.
باز اشک تو چشام جمع شد که با صدای محمد به خودم اومدم:
- مامانی گریه می کنی؟
با سوال ش ارباب زاده هم بهم نگاه کرد و دوباره به جلو نگاه کرد که گفتم:
- نه عزیزم خاک رفت تو چشام.
محمد گفت:
- خاک نیست که مامانی.
به خودم تکیه اش دادم و گفتم:
- هست ولی ما نمی بینیم.
محمد گفت:
- ولی من می بینم.
لبخندی زدم و گفتم:
- خاک و همه می بینم اما خوب یه گرد و غبار کوچیکی هم از خاک همیشه توی هوا هست عزیزم.
درست متوجه نشد چی گفتم و بیخیال شد.
ارباب زاده نگه داشت محمد به بیرون نگآه کرد و از خوشحالی هووورایی گفت.
مرکز بازی سرپوشیده برای بچه ها بود.
پیاده شدیم محمد دوید سمت در که گفتم:
- مامانی اروم می یوفتی.
گوش داد و در باز کردیم رفتیم داخل.
ارباب زاده گفت:
- محمد و می زاریم اینجا مال رفیقمه امنه مخصوص بچه هاست بعد می برمت خرید.
لب زدم:
- خرید چی؟
نگاهی بهم انداخت و گفت:
- فکر کنم هر کی زن بگیره قبلش باید ببرش خرید درسته؟
شونه ای بالا انداختم و گفتم:
- من بار اولمه می خوام ازدواج کنم چیزی نمی دونم.
ارباب زاده اخم کرد و گفت:
- حساب این کنایه ات رو بعدا می رسم.
بعد هم رفت سمت رفیق ش و باهاش دست داد.
بفرما همینم کم بود ارباب زاده به عنوان شوهر برام امر و نهی کنه که تکمیل شد.
#رمان
--حضرتعشق؛
عجبڪربوبلایۍدارد!
شبجمعهحرَمشحالوهوایۍدارد🫀🕊″..!
#دلبرعراقیقلبم❤️🩹:))
🌷﷽🌷
☪️#عاشقانه_های_نیمه_شب💟
#دعای_ابوحمزه_ثمالی 🤲🏻
1️⃣1️⃣ میدونم ناامیدم نمیکنی
🌷 حُجَّتِى يَا اللّٰهُ فِى جُرْأَتِى عَلَىٰ مَسْأَلَتِكَ مَعَ إِتْيانِى مَا تَكْرَهُ جُودُكَ وَكَرَمُكَ ، وَعُدَّتِى فِى شِدَّتِى مَعَ قِلَّةِ حَيائِى رَأْفَتُكَ وَرَحْمَتُكَ ، وَقَدْ رَجَوْتُ أَنْ لَاتَخِيبَ بَيْنَ ذَيْنِ وَذَيْنِ مُنْيَتِى فَحَقِّقْ رَجائِى ، وَاسْمَعْ دُعائِى ، يَا خَيْرَ مَنْ دَعاهُ داعٍ ، وَأَفْضَلَ مَنْ رَجاهُ راجٍ 🌷
🔺 خدایا حجّت من در گستاخی بر درخواست از تو، با ارتکاب آنچه از آن کراهت داری، جود و کرم توست و ذخیرهام در سختیها با کمی حیا همانا رأفت و رحمت توست و امیدم بر آن است که بین حجّت و ذخیرهام آرزویم را نومید نکنی، پس امیدم را تحقق بخش و دعایم را بشنو، ای بهترین کسی که خوانندهای او را خوانده و برترین کسی که امیدواری به او امید بسته🔺
💎 من که الکی نیومدم در خونت رو میزنم 🚪 . تقصیر خودته . هروقت اومدم دست خالی برنگشتم . درسته کارایی که خوشت نمیاد انجام دادم و بی حیایی کردم ولی چیکار کنم ، تو اینقدر خوب و مهربونی و بذل و بخشش میکنی که امیددارم ایندفعه هم ردم نکنی . آخه میدونی دوباره گرفتار شدم ، بیا و خوبی کن بازم کمکم کن 🙏🏻
❗️❗️❗️من کسی رو بهتر از تو سراغ ندارم .
🌸
🌸🌸
🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
هدایت شده از 🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
🌿- بِسمِخُداۍسَتّـٰارُالعیوب(:
❣#سلام_امام_زمانم❣
☀️صبحی نو سر زد و زندگی
به برکت نفس های زهرایی شما آغاز شد
و این نهایت امیدواری است
که در هوای یادتان، نفس می کشیم
و در عطر نرگس بارانِ نامتان،
دم می زنیم ...
شکر خدا که در پناه شماییم 🤲
🍃✋ السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ
یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران
ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الامان
#امام_زمان(عج)♥️
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_
صبحتون معطر به عطر صلوات بر مهدی صاحب زمان (عج)❤️ 🤲💚🤲
🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹
جزء ۱۸.mp3
4.19M
🔊 گوش کنیم| تند خوانی #جزء_هجدهم قرآن کریم
#صدای_آسمان
⏯ 🎙#ترتیل/ زمان: ۳۴:۳۸
🎤 استاد معتز آقایی
⬅️ با #ختم_قرآن 🌹🌸 با ما همراه باشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚪️گفتند کـہ جمعـہ یارمان می آید
✨آن منجی روزگار مان می آید
⚪️هر جمعـہ…
✨گلی در دل ما می شکفـــد
⚪️یعنیکـہ بمان بهارمان می آید
#امام_زمان
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
- این خبر را برسانید بہ عشاق نجف
بوۍ سجاده خونین علۍ مۍ آید . . ( :💔
#صلیاللهعلیکیااباعبدالله
هر که مجنون حسین است...
خوشا بر حالش
چون که لیلای دلش
لیلی لیلای خداست...
#بازهمزائرتنیستمازدورسلام
#صلےالله_علیڪ_ایها_اربابــــ