eitaa logo
لبیک یا مهدی عج
431 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
1.9هزار ویدیو
38 فایل
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم🌸 🌱السَّلامُ عَلَیڪ یا فاطِمَةَ الزَّهرا(س) . 🌷روزی تو خواهی آمد از کوچه های باران تا از دلم بشویی غم های روزگاران ❤️اللهم عجل لولیک الفرج❤️
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊شهادت یک واژه و راهِ ... تمام نشدنی است ... و آنقدر دست یافتنی است که  هرکس می‌تواند، آرزویش را داشته باشد و امیدش را هم به دل ، که حتما به آن دست خواهد یافت ... و اما... هر آرزویی ... بهایی دارد ... 🕊جان دادن در راه  ، آدم شدن می‌خواهد خالص شدن می‌خواهد ... سختی و درد کشیدن می خواهد ! و همه ی اینها ...  با امام زمان را می‌خواهد! و زیر قول ، نزدن هایمان را می‌خواهد !! برای  کار کنید... ✨🥀 ✨ یا فاطمه زهرا سلام الله علیها✨ 🌹کانال ؛ 🍃اجتماعی، مذهبی سردار دلها🍃 🆔@sardaredelha ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌ ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌ ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌ ─┅═༅𖣔🌼🍃🌼𖣔༅═┅─
✨ ﴾﷽﴿ ✨ ✨رمان جذاب و مفهومی ⚔ ✨قسمت ✨سرنوشت نامعلوم 📓دفتری را که محاسن و را در آن نوشته بودم، آتش زدم ... هر برگ📄🔥 آن را که می سوزاندم می کردم... که چطور مرا گول زد... و داشت کم کم دلم را نسبت به این نرم می کرد .. برگ های دفتر که تمام شد،.. برای آخرین بار ... دیگر هرگز نسبت به💚 نرم نخواهم شد.. تا آنها را کنم و های شان شوند؛ دست از مبارزه برنمی دارم .. بعد از چند ماه،... دوباره ساکم را جمع کردم و رفتم سمت ترمینال ... حالا وقت این رسیده بود که کاملا بین آنها کنم... و درباره شیعیان کنم ... . از خوابگاه که بیرون زدم هنوز مقصدم را انتخاب نکرده بودم ... مشهد یا قم؟ ... خودم را به سپردم .. برای خرید بلیط اتوبوس، وقتی باجه دار مقصدم را پرسید با صلابت گفتم: _قم یا مشهد، . هر کدوم جا داره و زودتر حرکت می کنه ... . حدود یک ساعت و نیم بعد، من توی اتوبوس 💨🚌 نشسته بودم... و در پی سرنوشت نامعلوم به سمت 🕌 می آمدم ... ✨✨⚔⚔⚔✨✨ ✍نویسنده؛ شهید مدافع حرم طاها ایمانی __________________ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 ✨ یا فاطمه زهرا سلام الله علیها✨ 🌹کانال ؛ 🍃اجتماعی، مذهبی سردار دلها🍃 🆔@sardaredelha ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌ ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌ ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌ ─┅═༅𖣔🌼🍃🌼𖣔༅═┅─
⭕️حضورشیطان موقع نماز در کنار مابرای وسوسه کردن که هنوزوقت زیاده کارِت روانجام بده بعداًنمازت رومیخوونی👹👹 بگواعوذ بالله من الشیطان الرجیم 💠در زمان حضرت عیسى بن مریم علیه السلام زنى بود پرهیزگار و با. وقت نماز هر کارى را رها مى کرد و مشغول نماز مى شد. ◀️روزى مشغول پختن نان بود که مؤذن بانگ اذان داد و مردم را به نماز فرا خواند. این زن دست از نان پختن کشید و مشغول نماز شد. چون به نماز ایستاد، شیطان در وى وسوسه کرد و گفت :اى زن ! تا تو از نماز فارغ شوى همه نان هاى تو مى سوزند. 🌀زن در دل خود جواب داد: اگر همه نانها بسوزد، بهتر است تا این که روز قیامت تنم به آتش دوزخ بسوزد و عذاب شوم . 🔱شیطان بار دیگر وسوسه کرد که :اى زن ! پسرت در تنور افتاد و بدنش ‍ سوخت . زن در دل جواب داد: اگر خداوند مقدر کرده است که من در حال نماز باشم و پسرم در آتش تنور بسوزد، من به قضاى خدا راضیم و نماز خود را رها نمى کنم و اگر خدا بخواهد او را از سوختن نجات مى دهد. ✳️در این حال شوهر زن از راه رسید، زن را دید که مشغول نماز است و تنور هم روشن مى باشد، در تنور نان ها را دید که پخته شده ولى نسوخته است و فرزندش در میان آتش بازى مى کند و به قدرت خدا آتش در او اثر نداشت . ⚜وقتى زن از نماز فارغ شد مرد دست او را گرفت نزدیک تنور آورد و گفت : داخل تنور را نگاه کن . وقتى زن به درون تنور نگاه کرد، دید فرزندش سالم و نان ها پخته شده بدون آن که سوخته باشد. زن فورا سجده‌ی شکر به جاى آورد و خداى خود را سپاس گزارد. ⚡️شوهر، فرزند خود را برداشت و پیش حضرت عیسى علیه السلام برد و داستانش را براى آن حضرت تعریف کرد! او فرمود:اى مرد! برو از همسرت بپرس چه کرده و با خداى خود چه رابطه اى داشته ؟ ⭐️شوهر آمد و از او سوال نمود. زن در جواب گفت : من با خداى خود عهد کرده‌ام چند عمل نیک را انجام دهم . آنها عبارتنداز: 1- همیشه کار آخرت را بر کار دنیا مقدم بدارم. 2- از آن روزى که خود را شناختم بدون وضو نبوده ام. 3- همیشه نماز خود را در اول وقت مى خوانم 4- اگر کسى بر من ستم کرد و مرا دشنام داد، کینه او را در دل نگیرم ، و او را به خدا واگذارم. 5- در کارهاى خود به قضاى الهى راضى باشم. 6- سائل را از در خانه ام مایوس نکنم 7- نماز شب را ترک ننمایم . 🍀حضرت عیسى فرمود: اگر این زن مرد بود، پیغمبر مى شد، چون کارهاى پیغمبران را مى کند و شیطان نمى تواند او را فریب دهد. 🔴مراقب نمازهایمان باشیم . ⭕️نمازاول وقت اقتدابه عج هست،جهت ادای نمازاول وقت بشتابید. ⭕️دعای سلامتی امام زمان درقنوت ودعای فرج بعد از نمازفراموش نشود.
✨ ﴾﷽﴿ ✨ ✨رمان جذاب و مفهومی ⚔ ✨قسمت ✨نبرد بزرگ چشم هام رو باز کردم ... زمان زیادی گذشته بود ... هنوز سرم گیج و سنگین بود ...😣 دکتر و پرستار بالای سرم حرف می زدند.... اما صداشون رو خط در میون می شنیدم ... یه کم اون طرف تر بچه ها ایستاده بودند ... 😟😨😥 توی صورت شون موج می زد ... اما من ✨ بودم ... . از بیمارستان برگشتیم خوابگاه ... روی تخت دراز کشیدم ... می تونستم رو جدای از دروغ ها و تناقض ها ببینم ... هیچ چیز گنگ یا گیج کننده ای برام نبود ... . ... که در اشتباه زندگی کرده بودم ... تا مرز و پیش رفته بودم ... با یه ، توی ایستاده بودم و ... .😨😞 ✨ ... ✨ این بار نه بدون فکر و ...😨🤔 باید بین زندگی ام، ، ... و ... یکی رو انتخاب می کردم ... .😞🤔 حس می کردم 👹😈 به ستم هجوم آوردن ... اتفاق افتاده بود ... ✨⚔🔥 جنگی که لحظه لحظه شعله های آتشش سنگین تر می شد ... .🔥⚔✨ ✨✨⚔⚔⚔✨✨ ✍نویسنده؛ شهید مدافع حرم طاها ایمانی __________________ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 ✨ یا فاطمه زهرا سلام الله علیها✨ 🌹کانال ؛ 🍃اجتماعی، مذهبی سردار دلها🍃 🆔@sardaredelha ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌ ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌ ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌ ─┅═༅𖣔🌼🍃🌼𖣔༅═┅─
💌 🌿 🔅 شهادت یک واژه و راهِ ... تمام نشدنی است ... و آنقدر دست یافتنی است که هرکس می‌تواند، آرزویش را داشته باشد و امیدش را هم به دل ، که حتما به آن دست خواهد یافت ... و اما...هر آرزویی ... بهایی دارد ... جان دادن در راه ، آدم شدن می‌خواهد خالص شدن می‌خواهد ... سختی و درد کشیدن می خواهد ! و همه ی اینها ... با امام زمان را می‌خواهد! و زیر قول ، نزدن هایمان را می‌خواهد !! 📌 برای کار کنید... ✨ یا فاطمه زهرا سلام الله علیها✨ 🌹کانال ؛ 🍃اجتماعی، مذهبی سردار دلها🍃 🆔@sardaredelha ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌ ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌ ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌ ─┅═༅𖣔🌼🍃🌼𖣔༅═┅─
✨ ﴾﷽﴿ ✨ ✨رمان جذاب و مفهومی ⚔ ✨قسمت ✨خدا، هویت من است 🕊توی صحن ،... دو رکعت خوندم... و وارد شدم ... 🕌🚶هر قدم که نزدیک تر می شدم ... که درونم شکل گرفته بود؛ بیشتر می شد ... تا لحظه ای که انگشت هام با شبکه های گره خورد ... .✨😭 به ضریح چسبیده بودم ... انگار تمام دنیا توی بغل من بود ...🌍 دیگه حس غریبی نبود ... و و با که داشت توی وجودم ریشه می کرد؛ گره خورده بود ... .🌱✨ در حالی که اشک بی اختیار از چشم هام سرازیر می شد😭 و در آغوش ضریح، محو شده بودم؛.. 🌟 کلماتی که درونم می جوشید رو تکرار می کردم ... اشهد ان لا اله الا الله ...😭✨ اشهد ان محمد رسول الله ...😭✨ اشهد ان علیا ولی الله و اشهد ان اولاده حجج الله ... .😭✨ ناگهان کنار ضریح غوغایی شد ... 👥👥👥😭🗣😭😭😭👥👥 همه در حالی که بلند صلوات میفرستادن به سمتم میومدن و با محبت منو در آغوش می گرفتن ... صورتم رو می بوسیدن😘😭😭😘😭😭 و گریه می کردن ... .😫😭😭 به زحمت منو از بین جمعیت بیرون کشیدن و بردن ... اونها هم با محبت سر و صورتم رو می بوسیدن و بهم تبریک می گفتن ... یکی شون با وجد خاصی ازم پرسید: _پسرم اسمت چیه؟ ....😊😭 سرم رو با افتخار بالا گرفتم و گفتم: _ ، هویت منه ... من ، 17ساله ...😊😢✋ ✨✨⚔⚔⚔✨✨ ✍نویسنده؛ شهید مدافع حرم طاها ایمانی ______________ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 ✨ یا فاطمه زهرا سلام الله علیها✨ 🌹کانال ؛ 🍃اجتماعی، مذهبی سردار دلها🍃 🆔@sardaredelha ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌ ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌ ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌ ─┅═༅𖣔🌼🍃🌼𖣔༅═┅─
✨ ﴾﷽﴿ ✨ ✨رمان جذاب و مفهومی ⚔ ✨قسمت ✨عقیق یمنی وقتی این جمله رو گفتم ... یکی از خادم ها که سن و سالی ازش گذشته بود ... در حالی که می لرزید و اشک می ریخت،😭💛 انگشترش رو از دستش در آورد و دست من کرد و گفت: _💛عقیق یمن، به حرم و ضریح امام حسین و حضرت ابالفضله ... انگشتر 👣 ... دو سال از تو بزرگ تر بود که شهید شد ... اونم همیشه همین طور محکم، می گفت: *افتخار زندگی من اینه که سرباز سپاه اسلام و سرباز پسر فاطمه زهرام ....* خورشید☀️ تقریبا طلوع کرده بود که با از حرم خارج شدم .. توی راه تمام مدت به انگشتر نگاه می کردم👀💛 و به خودم می گفتم: ✨این یه است ... ✨ از طرف یه و یه مجاهد فی سبیل الله ... ✨یعنی ، تو رو و پذیرفتن ... ✨تو دیر نرسیدی ... ✨حالا که به موقع اومدی، باید ... و مثل و این انگشتر، باید ، به دیدار رسول خدا و اهل بیت بری ... . 💎این مسیری بود که کرده بودم ...💎 به کشوری که بیشتر مردمش وهابی هستند ... در بین اونها و که با سختی تمام، اون رو پیدا کرده بودم ... . در آینده هر بار که پام رو از خونه بیرون بگذارم؛ می تونه آخرین بار من باشه ... و هر شب که به خواب میرم، آخرین شب زندگی من ... من ترس و وحشتی نداشتم ...👌 خودم رو به ☝️سپرده بودم ... در اون لحظات فقط یک چیز داشت ... 🤔چطور می تونستم به بهترین نحو، این سخت رو انجام بدم ... 🤔چطور می تونستم برای امامم، بهترین باشم ... 💖و این نقطه عطف و آغاز زندگی جدید من بود ...💖 ✨✨⚔⚔⚔✨✨ ✍نویسنده؛ شهید مدافع حرم طاها ایمانی __________________ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 ✨ یا فاطمه زهرا سلام الله علیها✨ 🌹کانال ؛ 🍃اجتماعی، مذهبی سردار دلها🍃 🆔@sardaredelha ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌ ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌ ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌ ─┅═༅𖣔🌼🍃🌼𖣔༅═┅─
✨ ﴾﷽﴿ ✨ ✨رمان جذاب و مفهومی ⚔ ✨قسمت ✨یاابالفضل جواب آزمایش اومد، .... خوش خیم بود ... قول داده بودن اگر خوش خیم باشه توی ایران بمونم ... .🙏 روز عملم بچه ها کلاس رو تعطیل کردن و 💫ختم امن یجیب💫 گرفتن ... . دکتر سر تا سر شکمم رو باز کرد ... گفت تا جایی که می شده قسمت های سرطانی رو جدا کرده ... بقیه اش هم هنر شیمی درمانی بود ... .😣 سرطان، 😥 شکم پاره، 😨 شیمی درمانی ... 😰 گاهی اونقدر فشار درد شدید می شد که به جای صدای نفس کشیدن، از گلوم صدای ناله و زوزه بلند می شد ...😣😖 کم کم دهنم هم به خاطر شیمی درمانی خشک و زخم شد ... دیگه هم نمی تونستم بخورم ... .😖 حالم که خیلی خراب می شد یکی از بچه های اهل نفس، برام و روضه کربلا می خوند ...😭🙏 لب های تشنه کودکان ...🐎😭 حضرت ابالفضل که دست ها و چشمش رو زدن ولی مشک رو رها نکرد ...😭🌴 به خودم گفتم: 💭 به و نیست ... توی اون شرایط کارم رو شروع کردم ... بچه ها میومدن و درس ها مطالب اون روز رو بهم یاد می دادن ... باهاشون می کردم ... برام از کتابخونه و حرم میاوردن ... .📚💪✌️ با همه چیز کنار میومدم ... تا اینکه دکتر گفت نتیجه شیمی درمانی مساعد نیست و بدنم اون طور که باید به درمان جواب نداده و ... داره با همون سرعت قبل برمی گرده😱😰😭 دلم خیلی سوخته بود ...😣 این همه راه و تلاش ... حالا داشتم دست و پنجه نرم می کردم در حالی که هیچ کاری برای نکرده بودم ... از طرف دیگه خودم رو دلداری می دادم و می گفتم: مرگ هر انسانه اما خدا رو شکر کن که نمیمیری. خدا رو شکر که علی بن ابیطالب و اهل بیت پیامبر محشور میشی ...😓😞 ✨✨⚔⚔⚔✨✨ ✍نویسنده؛ شهید مدافع حرم طاها ایمانی ___________ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 ✨ یا فاطمه زهرا سلام الله علیها✨ 🌹کانال ؛ 🍃اجتماعی، مذهبی سردار دلها🍃 🆔@sardaredelha ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌ ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌ ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌ ─┅═༅𖣔🌼🍃🌼𖣔༅═┅─
✨ ﴾﷽﴿ ✨ ✨رمان جذاب و مفهومی ⚔ ✨قسمت ✨برایم الرحمن بخوان فشار شیاطین😈👿 سنگین تر شده بود ... مدام یاس و ناامیدی و درد😞😖 با هم از هر طرف حمله می کرد ... رو هدف گرفته بودند ...⚔ کجاست؟ ... چرا این بلا و درد، سر منی اومده که با تمام وجود برای تلاش می کردم؟ ... 😟 چرا از روزی که شدم تمام این مشکلات شروع شد؟ ...🔨😑 چرا؟ ... چرا؟ ... چرا؟ ... .😣😥 از هر طرف که رو می چرخوندم از یه طرف دیگه، می کردن ... . 🔥😈👿⚔😰😣✨ روز آخر، .... حالم از هر روز خراب تر بود ... دیگه هیچ مسکنی دردم رو آروم نمی کرد ...💊💉 حمله شیاطین هم سنگین تر شده بود و زجرم رو چند برابر می کرد ... .😈 روز های آخر دائم حاجی پیشم بود ... به زحمت لب هام رو تکان دادم و گفتم: _برام قرآن بخون ... 💫الرحمن💫 بخون ... از شدت درد و خشکی و زخم دهنم، صدا از گلوم خارج نمی شد ...😖🤒😷 آخرین راهی بود که برای نجات از شر شیاطین به ذهنم می رسید ... 📢فبای آلاء ربکما تکذبان ... فبای آلاء ربکما تکذبان ... آیا نعمت های پروردگارتان را تکذیب می کنید؟ ...📢 شوک درد، نفسم رو گرفت ... از شدت درد، نفسم بند اومد ... قطره های اشک😢 از چشمم جاری شد ... امام زمان منو ببخش ... می خواستم سربازت باشم اما حالا کور ... .😭🙏 و زمان از حرکت ایستاد ...⏰✋ ✨✨⚔⚔⚔✨✨ ✍نویسنده؛ شهید مدافع حرم طاها ایمانی ___________ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 ✨ یا فاطمه زهرا سلام الله علیها✨ 🌹کانال ؛ 🍃اجتماعی، مذهبی سردار دلها🍃 🆔@sardaredelha ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌ ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌ ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌ ─┅═༅𖣔🌼🍃🌼𖣔༅═┅─
✨ ﴾﷽﴿ ✨ ✨رمان جذاب و مفهومی ⚔ ✨قسمت ✨من سرباز کوچک توئم بعد از دو سال کشورم ... خدا چشم ها و گوش های همه رو بسته بود ... نمی دونم چطور؟ ولی هیچ کس متوجه نبود من در عربستان نشده بود ... . پدر و مادرم که بعد از دو سال من رو می دیدن، برام مهمانی بزرگی گرفتند و چند نفر از رو هم دعوت کردن ... . نور چشمی شده بودم ...☺️😅 دور من جمع می شدند و مدام برام بزرگداشت می گرفتند ... من رو ، و فکری آینده جوانان کشورم می دونستند ... نوجوانی که در 16 سالگی از همه چیز بریده بود .... و کشورش رو در راه ترک کرده بود و حالا بعد از دو سال، برگشته بود ... . برای همین قرار شد برای اولین بار .... و در برابر جوانانی هم سن و سال خودم، منبر برم ...👌 وارد مجلس که شدم، همه به احترام من بلند شدند ... همه با تحسین و شوق به من نگاه می کردند و یک صدا الله اکبر می گفتند ... سالن پر بود از جوانان و نوجوانان 15 سال به بالا ...👌✊✋ مبلغ وهابی حدود 40 ساله ای قبل از من به منبر رفت ... چنان سخن می گفت که تمام جمع مسخ شده بودند ... و چون علم دین نداشتند هیچ کس متوجه ها و حرف های که 👈به نام دین👉 می زد؛ نمی شد ... خون خونم رو می خورد ...😠 کار به جایی رسید که روی منبر، شروع به به حضرت علی و اهل بیت پیامبر کرد ... دیگه طاقت نداشتم و نتوانستم آرامشم رو حفظ کنم ... . ✨✨⚔⚔⚔✨✨ ✍نویسنده؛ شهید مدافع حرم طاها ایمانی ___________ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 ✨ یا فاطمه زهرا سلام الله علیها✨ 🌹کانال ؛ 🍃اجتماعی، مذهبی سردار دلها🍃 🆔@sardaredelha ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌ ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌ ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌ ─┅═༅𖣔🌼🍃🌼𖣔༅═┅─
منتظرانیم...☘ 🌱بشکن در قفس را از تن رها شو ... از خود دمی برون آ محو خدا شو ...🙂
🌱همه آدما رفتنی هستن ...یا زمانی که باید باشن نیستن ... تنها کسی که تورو میفهمه، همیشه هست... با تموم بدی هامون دوستمون داره وهمیشه بهمون کمک میکنه ... فقط خداست ...☘ رو کسی به جز خدا حساب نکن...