eitaa logo
‹ فَریادِ سكوت ›
774 دنبال‌کننده
775 عکس
237 ویدیو
0 فایل
[ ما هیچ اِلهی هَمه تو] نوشتن میتواند آدم را بکشد ، همیشه دارم از "تو" مینویسم..! اما سکوت قَوی ترین فریاد است! من اینجام،شنوایِ همه چی(: https://harfeto.timefriend.net/17252704841811 نوشته‌هایم‌تکه‌هایی‌از‌من‌هستندمن‌راپراکنده‌نکنید(: کپی؟نه عزیزِمن❗
مشاهده در ایتا
دانلود
من بارها و بارها توسط کلمات کشته شدم و کسی نفهمید!
‹ فَریادِ سكوت ›
+اگه یروزی دوسم نداشتی چی؟ _اونوخ یه کاریش میکنیم دیگه +خودتم میدونی دوس داشتنت تموم میشه(: _گیر داد
_راه نداره فراموش کنی؟! +راه نداره زیاد بمونی؟!مثلا شونزده برابر این‌ شونزده روز.. _مثلا اینجوری دلبری نکنی وسط قضایای تلخ گذشته! +الان حالم خیلی بده! _یه ذره بیا بهم اعتماد کنیم؛ +آخه چجوری؟این ترس داره لذت داشتنتو ازم میگیره..! _یذره بگذره اعتمادت برمیگرده! +وقتی باهاتم مثل اینه که یه اسب داره چهار نعل تو قلبم میتازه از ترس و دوتا کوالا هم قلبمو سفت بغل کردن؛ _همچین احساسِ همزمانی قلبتو متلاشی میکنه.. فک میکنی اعتمادت بهم برگرده؟! +اگه کل عمرم تو امشب خلاصه میشد آره ولی من از صبحهایی که تو توش بیدار میشی هراسونم! _اون سری هم بهم گفتی و من از اینکه یادت بود خندم گرفته بود! +آدم ترساشو از یاد نمیبره(: _بیا بغلم دیوونه ی ترسو! آدم از ترساش بغلِ منبع ترسش میره.. +دوست‌داشتی‌ترین ترسِ من تویی(: _اینو یادم میمونه!((: _یه تیکه از داستان
عاشق یک دختر شدن قدمِ دومه ؛ اول باید یاد بگیری بهش احترام بذاری!
اعصابِ من بخاطر ِ نمره خرابه! طبیعیه همه تخصصی ها بیست باشی بعد معدلت بخاطرِ هنر بیاد پایین؟! واقعاً مسخرست! اونوقتم میگن درسایی مثلِ هنر تاثیری نداره🚶🏻‍♀😏
هدایت شده از اِهتمام
‏ابراز علاقه کردن عرضه میخواد ، شنیدنش جنبه !
هدایت شده از ‹ زِمـزِمـღ ›
بگذار بگویند که او مرد نبود ؛ این عشق به گریه کردنش می‌ارزید ..!🥲❤️‍🩹
دارم مجروح میشم از بس عمق داره حرفاتون،رفتناتون(:
‹ فَریادِ سكوت ›
بعضی وقتا که بهش فکر میکنم.. میبینم ما نمیتونیم به زورخودمونو تو دلِ کسی جا بدیم اینو درست وقتی فهمی
شاید خاطره شاید رویا: صدایِ جیرجیرک حواسمو پرت کرد و از تو همهمه‌ی جمع کشید سمتِ تو! فکرم اقناع نشد! هندزفری گذاشتم و رفتم سراغ ویس‌هایی که صدای جیرجیرک توش هویدا بود. با حرف زدنت سردیِ هوای تو ویس رو حس کردم. با صدای نفسات نفس کم آوردم. نصف شبی رفتم تو حیاطِ مدرسه.انصافانه‌اس صدای جیرجیرک تویِ روستا هم منو یاد تو بندازه؟ تا قبل اینکه به آسمون نگاه کنم فکر می‌کردم غیر از من و ظلمت کسی تو حیاط نیست. به ماه و ستاره‌هایی که در کنارش سعی در خودنمایی داشتن لبخند زدم. خبری از جیرجیرک نبود. دنبالش گشتم ولی پیداش نکردم. بدون اینکه خودشو نشون بده شروع کرد سر صدا کردن. بهت گفته بودم زبونِ جیرجیرکا رو بلدم؟ حرف زدن باهاشو به حرف زدن و یاوه گویی با بقیه ترجیح دادم و نشستم رو پله‌ها و شروع کردیم به حرف زدن! از تو می‌گفتیم، از تموم شدنِ ابهام، از فکت‌های تو، از تموم شدنِ من...حرفام با جیرجیرک هنوز تموم نشده بود که دیدم داداشم اومد بیرون. کنارم که وایساد بدون هیچ مقدمه‌ای یهو ازم پرسید: ما چرا بزرگ شدیم؟ اصلا انتظار همچین سوالی رو نداشتم. سکوت کردم. بعد اشاره کرد به امامزاده که از تو حیاط مدرسه کاملا مشخص بود. گفت: نگاه کن امامزاده همون امامزاده‌ی بچگیمونه. ولی ما خیلی عوض شدیم. یادته هر دفعه که میومدیم ولایت فارغ از هر دغدغه‌ای چقدر بازی می‌کردیم؟ ما کی بزرگ شدیم که خودمونم نفهمیدیم دلبر؟ (*گاهی داداشم منو دلبر صدا می‌کنه!) چندثانیه تو سکوت گذشت. سرمو بی‌سبب انداخته بودم پایین. نمیخواستم تو چشاش نگا کنم. انگاری اینکه سِن کنتر میندازه تقصیر منه! چشامو به زمین دوخته بودم که دیدم سایه انداختیم. با ذوق سرمو آوردم بالا و گفتم: داداشی میای مثلِ بچگیا سایه بازی کنیم؟ گمونم اونم فهمید جو رو با سوالاش سنگین کرده با تکون دادن سر قبول کرد. بعد بازی هرطور شده داداشمو به خواب دعوت کردم و فرستادمش داخل. بعد رو کردم به طرفی که صدای جیرجیرک کماکان به گوش می‌رسید و ادامه دادم: اگه نتونم ازش دل بکنم چی؟!
گاهی حال مارا اشتباهی خوب کن:)!
بهترین خاطره بچگی : میخوابی روی مبل ولی توی رخت خوابت بیدار میشی:) پ.ن:ولی من همین الانشم وقتی یجای دیگه میخوابم رو تختم بیدار میشم‍!😂 همینقد بچه
من پر از حرفم،توام که حرف نداری!
گفته بودم که تورا دوست ندارم دیگر درد آنجا که عمیق است به حاشا برسد((:!
ما حسرت دلتنگی و تنهایی عشقیم یعقوب پسر دید، زلیخا که جوان شد!
حس میکنم هیچکس نیس که حضور منو حس کنه/: تو اتوبوس بین این همه جمعیت میگن فاطمه کو؟میگم اینجام،میگن تو که فاطمه نیستی/: خییلی جالبه واقعن!
از‌سکوتت‌پیداست‌که‌پر‌از‌فریادی(:
نائب الزیاره همتون(:
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‹ فَریادِ سكوت ›
ببخشید خیلی کوتاه بود(: ولی خواستم تو حس و حالش شریك شین(:
https://eitaa.com/neveshtehhayman/1722 حَققققق،من خودم بشخصه لباسای دخترونه بهم میاد ولی لباسای پسرونه ده برابر بیشتر بهم میاد😂😂 طوری که من لباسای بابا،داداش،هرکی که باشه میپوشم چون بیشتر بهم میاد(:😎
+ چقدر همه چیز یادت میمونه ‌. _ یادم نمیمونه ‌، تو برام مهم بودی !
عشق قرار نیست آسان باشد عشق قرار است به دشواری اش بیارزد!(:
اصلا نکتههههه عکسه چقد بااا معنیه😂
شبی شاید رها کردم ، جهان پر اضطرابم را :)
‹ فَریادِ سكوت ›
شاید خاطره شاید رویا: صدایِ جیرجیرک حواسمو پرت کرد و از تو همهمه‌ی جمع کشید سمتِ تو! فکرم اقناع نشد
یادم نمیره بغضامو،همونایی که نمیدونستم پیش کی ببرم به کی بگم تا آرومم کنه! همونا که قلبمو فشرده میکرد و آروم آروم از جونم می کاست! ولی پیدا شد مرحمش،از همون غروب جمعه پارسال که از همه دنیا بریده بودم و فهمیدم که هیچوقت و هیچکس نتونست بغیرِ شهدا آرومم کنه.. دقیقاً همونجا بود که شهدا رو فهمیدم،فهمیدم میتونن منِ گنهکارِ پر از خطا رو درمان کنن،آرومم کنن(: نمیدونستم توسل چجوریه،اصلا برم چی بگم؟بگم من فلان دردو دارم؟! من توسل نکردم،التماس نکردم؛ ولی دستم گرفته شد،ولی دردم درمان شد و اشکم پنهان! از همون روزی که حاجتمو بدون اینکه به زبون بیارم تو دلم خاکش کردم و فقط یه نظر پیشِ شهدا ازش یاد کردم و حاجت روا شدم فهمیدم هیچ رفیقی مثلِ آسمونیا بامعرفت نیست که تا تهِ تهِ بی جونیات بهت کمک کنه و تو هرررر شرایطی دست گیرت باشه! من از شهدا یاد گرفتم مرام و معرفتو(: با معرفتا؟!خیلی مشتی هستین(: به قلمِ فاطمه _شین _اینجا؟!گلزارِ شهدایِ اصفهان..! تاریخ:۱۴۰۲/۴/۲ پ.ن: بمونه به یادگار اینجا(: توجه:عکسِ کپی نشه چون راضی نیستم؛شخصیه(:
با سکوتت سر نَبُر از بیت بیت شعر من این غزل را من نه با دل بلکه با سر گفته‌ام...(:!
انکارت کردم در جمع.. گریه کردم برایت در خفا(:!