کاش یه جایی مثل عصر جدید بود برای کشفِ
استعدادایی مثل ؛ مخفی کردن بغض تو بدترین احوال ؛ ڪنترلِگریھ :) ؛ خندیدن به وقت بدتـرین دردا !!!
من مطمئم ؛ که جز اولین با استعدادا بودم(:
یک روز میرسد
که وجود ِ یخ زدهام با تابش نور،
آب میشود و خون در رگ هایم میجوشد
و من دوباره جان میگیرم
و بر فراز رویاهایم پر میکشم
و تا افق روانه میشوم...
یک روزی میرسد که من دوباره زنده میشوم...
دوباره جان میگیرم...
اگر چه دور و اگر چه دیر...!
اما بالاخره جان میگیرم...!(:
از من به شما نصیحت تا در کنار هم هستید حرف بزنید؛ باور کنید کاربرد سیو مسیج برای حرف های گفته نشده نیست...!
گرچه رویِ تو پدیدار نگشتست ولی:
من به آن قامتِ بی رویِ توهم راضی اَم!
#فیالبداهه
فاطمه_شین
‹ فَریادِ سكوت ›
گرچه رویِ تو پدیدار نگشتست ولی: من به آن قامتِ بی رویِ توهم راضی اَم! #فیالبداهه فاطمه_شین
سخنازعشقشدوآسانبگذشتی
سخنازمعشوقشد و باردگربرگشتی(:
فاطمه_شین
من میتونستم بشینم بحث کنم
داد بزنم،عصبانی شم، همهچی رو گند بزنم توش و تا وقتی که چیزی که حقم بوده رو نگرفتم ساکت نشم ولی اینکارارو نکردم. من؟ من ساکت شدم. شنیدم رد شدم. گاهی خورد شدم و ترک برداشتم ولی باز هم رد شدم تموم اینا فقط بخاطر این بود که برام اهمیت داشتی و داری،همین...!
#دل_نویس
‹ فَریادِ سكوت ›
من میتونستم بشینم بحث کنم داد بزنم،عصبانی شم، همهچی رو گند بزنم توش و تا وقتی که چیزی که حقم بوده ر
محبوبم!
حسرتِ بر دل مانده سلام!
خوب میدانم که این نامه نیز مانند تمامِ نامههای دیگری که ناخوانده ماند، قرار است خاک بخورد وبیجواب بماند.اما با این حال میدانم که میبینی و میخوانی!
در هرحال حرفهایی در دل ماندهاندکه هرگز گفته نشدند.اگر قرار باشد نوشته هم نشوند که دل بیچاره میشود. سنگین میشود و فرو میریزد. شما که نمیخواهید دلمان فروبریزد و بیدل شویم؟ زبانم لال!
خدانکند دلمان فرو بریزد آخر شما تنها ساکنِ این دلِ صاحب مرده هستید.
محبوبم من در نبودتان با شبهِ بودنتان سر میکنم. در خیالم شما کماکان پابرجایید. لحظهای نیست که از یادتان غافل بمانم. یادِ شما سنجاق است بر ذهن و دل و جانم. دلم از دوریتان نم برداشته. در حوالیِ شما دلتنگی چگونه است؟ دلتان تنگ میشود؟ ما که در دلتنگی خانه کردهایم و هر روز گل تازهای در باغچهاش میکاریم و حواسمان هست که گلها پژمرده نشوند. میبینی محبوبم؟ من حتی به دلتنگی شما قانعم. باوجود اینکه میدانم شما دلتان تنگ نمیشود.
#دل_نویس((:
شکستم، سوختم، بر باد رفتم، بی نشان گشتم
هنوزم هست فکرِ او زِ مغزِ استخوان پیدا...
دلتنگی که دست خود آدم نیست، انگار یهو یچیز دور قلبت و گلوت میپیچه و میخواد خفت کنه(:
متاسفانه من وقتی کسیو ناراحت میکنم دست خودم نیست و عمدتا نمیفهمم با حرفی که زدم طرف مقابلم ناراحت شده پس اگه یه زمانی ازم ناراحت شدید لطفا بیاین بهم بگید :))
#شرحِروز
‹ میدونی اون با همه فرق داره یه جوریه یه احساس خاصی بهش دارم . .
شبیه هیچکدوم از حسای ك تا حالا داشتم نیست ! مثل وقتی ك صدای آهنگی رو میشنوی و ناخودآگاه میره
تو تمام وجودت و دوسش داری(: ! ›
همینقدر قشنگ(((:💙
کاش برف می دانست چه می کند با دل سردِ من!
که هر بار که می بارد تو در من می باری!
جاری میشوی در من!
پخش می شوی در تن!
من این همه بی تو نمی توانم
این همه بی کس ؛ این همه تنها!
کاش میشد یک لحظه میامدی!
کاش برایِ یک لحظه این فعل ترسناکِ نبودن ، بودن میشد!
ترسو شدم!
مثه بچههایی که
تازه میفهمن چی بهچیه...
دوس دارن خودشون...
تنهایی، کاراشونُ انجام بِدَن!
اما وقتی باباماماناشون...
اَلَکی تنهاشون میذارن...
میدَوَن دنبالشونُ...
دستشُ میگیرن!
ترسو شدم!
مثه پیرزن پیرمردایی که...
بعدِ یه عُمر...
تنهایی و بدون چراغِخواب...
نمیتونن بخوابن!
ترسو شدم!
مثه اونایی که تک و تنها...
قراره آخرِشب...
توی خیابون تنها بِرَن و...
هیچکسی همراشون نیس!
ترسو شدم!
الکی ادعا کردم...
الکی جار زدم میتونم...
نمیتونم؛
کَم نیاوردما؛ نه!
میترسم نکنه یهوقت
فکر کنم خبریه و...
رها کنی و...
من بمونَم و من!
همهش الکیه!
اینقَدرام...
بهدرد نَخور نیستم!
معلم گفت ؛ آدم وقتۍ عاشق بشھ بین هر
چیزی با عشق پل میزنھ 😄💜 ســـر زنگ
فارسۍ شاعر میشھ ؛ سر زنگ دینۍ عارفِ
چشماش میشه ؛ سر زنگ ریاضی خوبیاشو
توان میگیرھ و سر زنگ تاریخ میشھ بنیان
گذار سلسلھی عاشقی
راستش رو بخوای از منتظر موندن خسته شدم ؛
منتظر بودن واسه اینکه پیاممو سین بزنی و جواب بدی، منتظر واسه زنگ زدنت و اینکه باهام حرف بزنی، منتظرِ اهمیت دادنت، واسه برگشتنت. از همشون خسته شدم.
دلتنگی نه راه حل داره،
نه دوا درمون..
دلتنگی فقط اشک داره..
که با اونم مشول حل نمیشه..
_هوالمحبوب_
همینطور که باد موهای پریشانم را به یغما میبرد و سرمایِ جانسوزِ زمستان خون را در رگ هایم خشکانده مینویسم،روایت میکنم و بلند بلند میخندم؛
چشم دوخته به علفزارِ تنهایی اَم که کم از او ندارم در تنهایی . . .
مثلا با خودم میگویم:[ده آخه دخترِ خوب تو فرار کردی از اون تیمارستانِ تنهاییِ خودت که پاشی بیای یجایی تنها تر از اونجا؟]
میخندم،به حرفهایی که در ذهنم مداوم در حال پخش و اکو شدن است ((:
دستانم را به حصار پلِ چوبیِ آغشته به تنهاییِ خویش میگیرم و با همان دردی که در سینه دارم به راه می اُفتم!
شاید بهتر بود بابت خیالات و خیالاتی بودنم با تنهایانِ دنیا معاشرت میکردم؛هرچند انسان نباشند!
چشمانم را باز میکنم،انگار بار دیوانگی دارد روی قرص های آرام بخشم تاثیر میگذارد نه قرص بر روی دیوانگی هایِ منِ خسته دلِ آشفته؛
عجیب است! من تورا بین هر صفحه از کتاب هایم بوسیده ام و میانِ خطوط،حبسِ آغوشِ کلماتم کرده ام! این هم از عواقبِ نویسندگیسیت دیگر،آدم را متوهم و مخدوش میکند ...
به قلمِ:ARAM_SH
فکر كنم تنها چيزي كه آدم حق داره در موردش خسيس باشه عمره، عمرمونو نذاريم پای آدمای اشتباه ...!
مادر بزرگ ميگفت؛
اين حرف و رفتار آدماس
كه نشون ميده دوسِت دارن يا نه...
وگرنه كی قلب آدما رو ديده . .؟! (:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حَق تا ابد(((:
فهمیدن حرفای کسی که چشماش قشنگه خیلی سخته...؛🌱✨