eitaa logo
جاماندگان از قافله عشق 🦋
1.5هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
676 ویدیو
1 فایل
#نشر_آثار_شهدا #روایت_دفاع_مقدس و پستها و محتوای ارزشی #جاماندگان_ازقافله_عشق جهاد تبین و بصیرت افزایی
مشاهده در ایتا
دانلود
السلام علیک یا فاطمه الزهرا ؛ سیّده نساءالعالمین قصّه مسمار امان از موقعی که آتش کین در دل نامردمردان شعله ور می شد . همان وقتی که مردی مرده بود و عمرها باناجوانمردی به سر می شد . همان وقتی که غدّاران دوران درپی تحریف دین مصطفی بودند و سبط اکبر او مثل سبط اصغرش از جور کین بی بال و پر می شد . هنوز آوای ابلاغ رسالات نبی در ماجرای خم به گوش خلق باقی بود . که مولای غدیر اینگونه از جور و جفای ناقضین عهد خم بی همسفر می شد . زمانی چند از هجر جگرسوز رسول مصطفی نگذشته بود ،افسوس ، که حق عترت او اینچنین در دام مکر و غدر کج فهمان آئینش هدر می شد به رسم جشن آتش بازی دیرینه . آنجا تلّی از هیزم فراهم شد چنان شد مشتعل آذر که حتی بانی آن شر از آن آسیمه سر می شد . دری می سوخت در آتش و هردم شعله های آتش کین پرشرر می شد . و میخ آهنین پشت در آرام آرام از سموم شعله هایش داغتر می شد . فضا را ابری از دود سیاه آلوده بود و تیره بود اطراف به جای سنّت محمود . بدعت رفته رفته در مدینه معتبر می شد . تمام کوچه مملوّ از جماعت بود و می شد ازدحام هر لحظه افزونتر دریغا در میان های و هوی آن جماعت ناکسی هرآینه نزدیک در می شد . سکوتی مرگبار و سهمگین شد ناگهان در آن شلوغی حاکم میدان نهال کینه دیرینه ای در سینه اش بیش از همیشه بارور می شد . درون خانه سبطین نبی بودند غرق اضطراب و فضّه هم مضطر به حکم کین بنای مهبط وحی الهی با تبر زیر و زبر می شد . علی در خانه بود و اهرمن فریاد می زد یا علی : " اخرج " میان آن همه نامرد تنها سینه زهرا ولیّش را سپر می شد . میان شعله های آتش کینه ‌. در بیت علی می سوخت و می گشت خاکستر و مسمار در از فرط حرارت . داغ و برّان مثل تیغ و نیشتر می شد . چنان زد با لگد ناکس به در. کز شدت ضربش و نیز از جور میخ در ، یگانه حامی حیدر به خون غلطید پشت در و او تنهاتر از تنها مهیّای سفر می شد . چوداس کینه برگل خورد ویاس مصطفی افسرد ومحسن غنچه سا پژمرد ، به جای آب از چشم علی می ریخت خون . طوری که خاک کوچه تر می شد . بدینسان اجر ابلاغ رسالت شد ادا اینگونه با آزردن ریحانه پیغمبر رحمت ، و اینگونه مسیر دین احمد منحرف می گشت و نخل عمر او بی بار و بر می شد . حمید از داغ مهجوریّ ثقلین نبی آزرده خاطر بود و خونین دل ، از این رو قمری طبعش به یاد غربت مولا و زخم سینه زهرا دمادم نوحه گر می شد .
🌹پیامبر صلی الله علیه وآله:🍃🍃💦💧 لَوْ كَانَ الْحُسْنُ شَخْصاً لَكَانَتْ فَاطِمَةَ بَلْ‏ هِيَ‏ أَعْظَمُ‏ إِنَّ‏ فَاطِمَةَ ابْنَتِي خَيْرُ أَهْلِ الْأَرْضِ عُنْصُراً‌ وَ شَرَفاً وَ كَرَماً. اگر تمام خوبی‌ها به شکل یک شخص مجسّم شود آن شخص 🖤فاطمه سلام الله علیها است! و فاطمه سلام الله علیها از آن هم بالاتر است. دخترم فاطمه سلام الله علیها از لحاظ اصالت و شرافت و کرامت، برترین فرد زمین است. 📚 مائة منقبة، ابن شاذان، ص۱۳۵. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
جاماندگان از قافله عشق 🦋
السلام علیک یا فاطمه الزهرا 🍀🌺🍀💦💧 انسیه حورا مرز میان نور و ضلال است ، فاطمه گلواژه شکوه و جلال است ، فاطمه یک کهکشان حیا و وقار و عفاف و شرم سیمرغ قاف فضل و کمال است ، فاطمه اسطوره کرامت و الگوی صبر و جود منظومه ای ز حسن و جمال است ، فاطمه ام الائمه ، کفو ولی ، بضعه النبی ، انسان جمال و حور خصال است ، فاطمه از بهر بازتابش انوار احمدی ، آئینه ای همیشه زلال است ، فاطمه خواهدکسی چو قطره شودوصل بحرعشق رمز عبور و راز وصال است ، فاطمه عاجزتر است فهم چو من از تصورش ، برتر ز شرح و وصف و مثال است ، فاطمه گردد چگونه عقل شرفیاب محضرش ؟ وارسته از کمند خیال است ، فاطمه آری . کلید روضه رضوان به دست اوست گنج سیال دار مآل است ، فاطمه ابرار را شفیعه روز جزاست ، لیک ، اشرار را دلیل نکال است ، فاطمه بر سائلان درگه احسان ذوالجلال ، احسان و فضل و لطف و نوال است ، فاطمه بر خویشتن بناز ، حمید ، از ولای او ، خیرالنساء و فخر رجال است ، فاطمه .🍀🌺🍀💦💧
صدای شهید باکری در حال بارگذری 👇
26.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.... احمد حالت چطوره ؟ کاش کی اینجابودی میدیدی ایجا چه قدر باصفاست ........ شهید باکری پشت بیسیم خطاب به شهید حاج احمد کاظمی: کاشکی اینجا میشدی میدیدی چه دِهِ باصفاییه... !! شهید حاج قاسم سلیمانی : شهید مهدی باکری گفت اینجا من چیزی میبینم اگر تو ببینی از اینجا نخواهی رفت.... امام خامنه ای: (شهید باکری به حاج احمد)میگه بیا اینجا، اینجا یه چیزایی هست، چیه اونجا؟ چی میدیده؟ خیلی مهمه باکری چی میدید اونجا؟ اون بهشتی که او رزقش شد که در اون ساعت آخر ببینه چقدر شیوا، زیبا، جذاب بوده که دلش نمی خواد که رفیقش محروم بمونه به کاظمی میگه بیا...
کلاس نبود، دانشگاه بود آنهم عملی خوش به حال دانشجویانش درس قدرشناسی از نعمت ها که شهیداز باکری آموختم 🔹️ محل استقرار بهداری و درمانگاه لشکر در سمت راست ورودی پادگان، نزدیک چادر فرماندهی بود. ◇ در چادر بودم که آقا مهدی درجلو چادر تدارکات بهداری مرا صدا کرد. ◇ یک گونی را با یک دست گرفته بود و تکه نانی از داخل آن برداشت، تا آخر قضیه را خواندم. ◇ سلام کردم، جواب سلامم را داد و تکه نانی را ا به من نشان داد و گفت: برادر رحمان! این نان را می شود خورد؟! ◇ گفتم: بله، آقا مهدی می شود. ◇ دوباره تکه نان دیگری را از داخل گونی بیرون آورد و گفت: این را چطور؟ آیا این را هم می شود استفاده کرد؟ ◇ من سرم را پایین انداختم. چه جوابی می توانستم بدهم؟ ◇ آقا مهدی ادامه داد و گفت: الله بنده سی... پس چرا کفران نعمت می کنید؟ ◇ آیا هیچ می دانید که این نانها با چه مصیبتی از پشت جبهه به اینجا می رسد؟ ◇ هیچ می دانید که هزینه رسیدن هر نان از پشت جبهه به اینجا حداقل ده تومان است؟ چه جوابی دارید که به خدا بدهید؟ ◇ بدون آنکه چیز دیگری بگوید سرش را به زیر انداخت و از چادر تدارکات دور شد و مرا با وجدان بیدار شده ام تنها گذاشت. ◇منبع: کتاب «خداحافظ سردار»
شهید دانشمند هسته ای ودفاعی کشور عزیزمان ایران شهید محسن فخری زاده هفتم آذر سال 1399 بدست مزدوران رژیم صهیونیستی ترور شد روحش شاد یادش گرامی و راهش پر رهرو باد 🥀🍁🍂💦💧
شهیدانه اگر بخواهیم برا خودمون اسم رسم در کنیم......... وقتی حسین به خانه آمد، از درجه و این حرف‌ها پرسیدم. گفت: «درجه‌ی خوب و ممتاز رو گرفتن. من و امثال من باید تلاش کنیم تا به درجه‌ی اونا که یه درجه‌ی خدائیه برسیم. اگه بخوایم برای خودمون اسم‌ و رسم درست کنیم که 🥀🍁🍂💦💧
«هیچ زمان آدم‌هایی که تو را به خدا نزدیک می‌کنند رها نکن، بودن آن ها یعنی خدا هنوز حواسش بهت هست.» 🥀🍁🍂💦💧
نیازی به روایت نیست 💦💧💦💧 چرا که گاهی میشود قصه عشق عاشقان را از چشم ها خواند؛ همان چشم‌هایی که جز عشق چیزی ندیدند... 🥀🍁🍂💦💧 فرمانده لشگر 31عاشورا