eitaa logo
🇮🇷 سدرةالمنتهی 🇮🇷
4هزار دنبال‌کننده
21.7هزار عکس
23.9هزار ویدیو
253 فایل
مجری سفرهای زیارتی: #حج_عمره_عتبات_عالیات_عراق_سوریه #زیرنظرحج_و_زیارت کدشرکت :٥٧٥٣٠ ثبت: ٥٥٤٦٦٨ تأسیس: ١٣٩٨ 📳تلفن: ٠٩١٩٩١٨٩٤٧٢ ٠٢١٧٧١٥١٦٥٩ 🔴تهران_سی متری نیروی هوایی نبش خ هشتم-خ۷/۲۵جنب بوستان پیروزی مسجد بقية الله الاعظم طبقه٤ #کپی_آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
"آنگاه هدایت شدم" 📚قسمت چهل و سوم : 💠مسافرت موفقیت آمیز (عبدالقادر گیلانی و امام موسی کاظم ) : من آن روز اصلا قانع نشدم و كينۀ آن معلم را بدل گرفتم كه چگونه ما را درس بلاغت مى دهد بى آنكه معانيش را به ما بياموزد، و چندين بار كوشش كردم كه تاريخ اسلام را مطالعه كنم ولى امكانات و كتابهاى لازم در اختيارم نبود و هرگز نيافتم كه يكى از استادان و علماى ما براى آن اهميّتى قائل شود، گويا با هم تبانى كرده بودند كه صفحه اش را تاكنند و در آن هرگز ننگرند، و چنين است كه نمى يابى كسى را-در آن ديار-كه يك دورۀ كاملى از تاريخ داشته باشد. و لذا وقتى دوستم از من سئوال كرد كه از تاريخ چيزى مى دانم، من نيز خواستم با او جدال و مخالفتى كرده باشم، ازاين روى گفتم: آرى، ولى زبان حالم مى گفت: مى دانم كه آن تاريخى، تاريك و سياه است و هيچ فايده اى در آن نيست جز فتنه‌ها و كينه‌ها و تناقضات كه چه فراوان در آن يافت مى شود. گفت: آيا مى دانى عبد القادر گيلانى كى زائيده شده و در چه دورانى؟ گفتم: ظاهرا در قرن ششم يا هفتم باشد. گفت: بين او و پيامبر چند قرن فاصله است؟ گفتم: شش قرن. گفت: اگر در هر قرنى، دو نسل-على اقلّ تقدير-بيايند، نسبت عبد القادر با پيامبر، نسبت فرزند با جدّ دوازدهمينش است. گفتم: آرى، همين طور است. گفت: پس اين موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسين و حسين هم فرزند زهرا است،نسبش به پيامبر فقط پس از چهار نيا مى رسد يعنى جدّ چهارمش پيامبر است... ادامه دارد.. ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
"آنگاه هدایت شدم" 📚قسمت چهل و چهارم : 💠مسافرت موفقیت آمیز (عبدالقادر گیلانی و امام موسی کاظم ): جدّ چهارم امام موسی کاظم پيامبر است و به عبارت ديگر او از متولّدان قرن دوّم هجرى است. حال خود بگو، كدام يك از اين دو به رسول خدا نزديك ترند، موسى يا عبد القادر؟ بدون هيچ فكرى گفتم: معلوم است كه اين نزديك تر مى باشد. ولى چرا ما نه او را مى شناسيم و نه تاكنون نامش را شنيده ايم؟ گفت: همين مورد بحث ما است. و براى همين است كه-با عرض معذرت-به شما گفتم كه: شماها مغز را كنار گذاشتيد و به پوست توسّل جستيد! و همچنان با هم صحبت مى كرديم و گاهى مى ايستاديم و گاهى راه مى رفتيم تا اينكه به يك آموزشگاه علمى رسيديم كه در آنجا طلبه‌ها و اساتيد بودند و با هم تبادل نظرات و آراء مى كردند و بحث علمى مى نمودند. در آنجا نشستيم و او با دقّت به حاضرين مى نگريست گويا با يكى از آنان وعده اى داشت. در هر صورت يك نفر آمد و بر ما سلام كرد و من فهميدم كه او دوستش در دانشگاه مى باشد. از او دربارۀ شخصى پرسيد كه از پاسخها دريافتم آن شخص بايد استاد دانشگاه باشد و به زودى مى آيد. در همان بين دوستم به من گفت: من كه تو را به اينجا آوردم، مىخواهم به دكترى كه متخصّص در مباحث تاريخى است، معرّفيت كنم. او استاد تاريخ در دانشگاه بغداد است و رسالۀ دكترايش، بحثى است كه درباره عبد القادر گيلانى نوشته و به خواست خدا براى تو مفيد خواهد بود، زيرا من متخصّص در تاريخ نيستم. ادامه دارد... ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
"آنگاه هدایت شدم" 📚قسمت چهل و پنجم : 💠مسافرت موفقیت آمیز (عبدالقادر گیلانی و امام موسی کاظم ) : شربت خنكى آشاميديم تا اينكه دكتر رسيد و دوست من پس از سلام بر او، مرا به او معرّفى كرد و از او درخواست نمود، خلاصه اى از تاريخ عبد القادر گيلانى براى من بازگو كند و خود اجازه گرفت كه برود و به بعضى از كارهايش رسيدگى كند. دكتر نوشابه براى هر دومان طلبيد و از اسم و وطن و شغلم سئوال كرد و همچنين از من خواست راجع به معروفيّت عبد القادر گيلانى در تونس برايش تعريف كنم. من هم هرچه در اين زمينه مى دانستم، بازگو كردم تا آنجا كه گفتم: مردم ما معتقدند كه پيغمبر در شب معراج بر دوش عبد القادر سوار بود، و آنگاه كه جبرئيل از ترس سوختن بالاتر نرفت پيامبر رو به عبد القادر كرده گفت: «پاى من بر دوش تو است و پاى تو بر دوش تمام اولياء تا روز قيامت است»! دكتر با شنيدن اين سخن، خنده فراوانى كرد و من ندانستم از اين روايتها مى خنديد يا بر اين استاد تونسى كه در حضورش نشسته بود! و پس از بحثى كوتاه راجع به اولياء و بندگان شايسته خدا گفت: در طول هفت سال كه به لاهور (در پاكستان) و تركيّه و مصر و انگلستان و هرجا كه كتابهاى خطّى و نوشتجات منسوب به عبد القادر گيلانى وجود دارد، مسافرت كرده و بر تمام آنها مطّلع شده و از آنها فتوكپى گرفته‌ام و در هيچ يك، ثابت نشده است كه عبد القادر گيلانى از نسل رسول اللّه است، تنها مدركى كه هست يك بيت شعر مى باشد... ادامه دارد... ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
"آنگاه هدایت شدم" 📚قسمت چهل و ششم : 💠مسافرت موفقیت آمیز (عبدالقادر گیلانی و امام موسی کاظم ) : تنها مدركى كه هست يك بيت شعر مى باشد كه منسوب به يكى از نوه هايش است و در آن ادعا مى كند كه «جد من رسول اللّه است» كه علما آن را حمل بر اين روايت مى كنند كه حضرت رسول «ص» مى فرمايد: «من جدّ هر انسان پرهيزكارى هستم». و اضافه كرد كه تاريخ صحيح ثابت مى كند كه عبد القادر، در اصل يك نفر فارسى است و هرگز از نسل اعراب نمى باشد و خود او در شهرى به نام «گيلان» زاده شده كه در ايران واقع است و نسبت عبد القادر هم به همان گيلان است. و او به بغداد مهاجرت كرد كه در آنجا علم بياموزد و در وقتى آغاز به تدريس نمود كه فساد اخلاقى در جامعه رايج بود. و چون او مردى زاهد و پارسا بود، مردم به او علاقمند شدند و پس از وفاتش، طريقۀ قادريه را بنيان نهادند-كه منسوب به او است-همچنان كه پيروان ديگر صوفيها معمولا چنين مى كنند. و افزود: «واقعا اعراب، از اين نظر در حالت نگران كننده و تأسّف آورى قرار دارند». در آنجا غيرت وهابيّت در من به جوش آمد كه فورا به دكتر گفتم: پس تو اى حضرت دكتر، وهّابى هستى زيرا آنها هم مانند تو معتقدند به وجود اولياى الهى نيستند! گفت: نه، من هرگز وهابى نيستم. اين جاى تأسّف است كه مسلمانان يا افراط مى كنند و يا تفريط مثلا يا به تمام خرافات و اوهام ايمان مى آورند و تصديق مى كنند كه هيچ مستند به دليل و برهانى نيست و... ادامه دارد... ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
"آنگاه هدایت شدم" 📚قسمت چهل و هفتم : 💠مسافرت موفقیت آمیز (عبدالقادر گیلانی و امام موسی کاظم ): اين جاى تأسّف است كه مسلمانان يا افراط مى كنند و يا تفريط مثلا يا به تمام خرافات و اوهام ايمان مى آورند و تصديق مى كنند كه هيچ مستند به دليل و برهانى نيست و از نظر عقل و شرع، قابل تصحيح نمى باشد و يا اينكه همه چيز را تكذيب مى كنند حتّى معجزات پيامبر اسلام حضرت محمّد «ص» و احاديث او را، زيرا مى بينند اين معجزات و احاديث با هواهاى نفسانى و عقيده هاى غلطشان جور نمى آيد و تناسب ندارد و لذا مى بينى گروهى شرق زده و گروهى ديگر غرب زده شدند، مثلا صوفى‌ها معتقدند كه شيخ عبد القادر گيلانى در همان حال كه در بغداد است، در تونس نيز مى باشد و ممكن است در آن واحد، بيمارى را در تونس شفا دهد و غرق شده اى را در رود دجله نجات بخشد، اين افراط است. و امّا وهّابيان-كه عكس العملى در برابر صوفيها هستند-همه چيز را تكذيب مى كنند تا آنجا كه هركس متوسّل به مقام شامخ حضرت رسول «ص» نيز بشود، مشرك مى دانند، و اين تفريط است. نه، برادر من! ما همان گونه ايم كه خداوند مى فرمايد: «وَ كَذٰلِكَ جَعَلْنٰاكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَدٰاءَ عَلَى اَلنّٰاسِ». [۱] و ما شما را امتى ميانه رو قرار داديم كه گواه بر مردم باشيد. از سخنانش خيلى به وجد آمدم و عجالتا از او تشكّر كردم و اظهار رضايت به گفته هايش نمودم. او هم كيف خود را باز كرد و... ادامه دارد... ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
"آنگاه هدایت شدم" 📚قسمت چهل و هشتم : 💠مسافرت موفقیت آمیز (عبدالقادر گیلانی و امام موسی کاظم ): او هم كيف خود را باز كرد و كتابى را كه دربارۀ عبد القادر گيلانى نوشته بود، به من اهداء نمود. سپس مرا دعوت به مهمانى كرد، من عذر آوردم و همچنان به سخنان خود درباره تونس وشمال آفريقا ادامه داديم تا دوستم رسيد و به خانه بازگشتيم و ديگر شب شده بود. و در حالى كه تمام آن روز را به بحث و گفتگو و زيارت گذرانده بوديم و خيلى خسته و مانده شده بودم، خود را به خواب راحت سپردم. صبح زود از خواب بيدار شدم، نماز خواندم و شروع به خواندن آن كتاب كه درباره زندگى عبد القادر بحث مى كرد، نمودم، و تا وقتى كه دوستم بيدار شد نيمى از آن كتاب را مطالعه كرده بودم. او پيوسته رفت و آمد مى كرد و مرا دعوت به تناول صبحانه مى نمود ولى پوزش مى طلبيدم و تا كتاب را به آخر نرساندم از جاى برنخاستم. و براستى كه مجذوب آن كتاب شده بودم و مرا در مورد عقيده‌ام نسبت به گيلانى، مشكوك كرده بود كه اين شك چندان طولانى نشد و قبل از اينكه از عراق خارج شوم، بحمد اللّه، شكّم به يقين مبدّل گشت. ادامه دارد... ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
"آنگاه هدایت شدم" 📚قسمت پنجاه و سوم: 💠مسافرت موفقیت آمیز (بدگمانی و تردید): حضرت فرمود بگوئيد: «اللهم صلّ على محمد و آل محمد كما صلّيت على ابراهيم و آل ابراهيم فى العالمين انك حميد مجيد». و هرگز بر من صلوات منقطع و ناقص نفرستيد. عرض كردند: يا رسول اللّه، صلوات ناقص چيست؟ فرمود: اينكه بگوئيد «اللهم صلّ على محمد» و آنگاه سكوت كنيد و همانا خداوند كامل است و جز كامل قبول ندارد، و بدين سان، اصحاب و تابعين، اين مطلب را از رسول خدا ياد گرفتند و لذا بر آن حضرت، درود كامل مى فرستادند، تا آنجا كه امام شافعى در حق اهل بيت مى سرايد: اى اهل بيت رسول اللّه، دوستى شما، فريضه و واجبى است كه خداوند در قرآن نازل فرموده، و هيچ مقامى برتر و بالاتر براى شما از آن نيست كه خداوند هيچ صلواتى را از كسى نمى پذيرد مگر اينكه بر شما درود بفرستد. آرى! آن سخنان چنان در گوشم نواخته مى شد و بر قلبم مى نشست كه تأثيرى مثبت بر من مى گذاشت، او راست مى گفت، من خودم قبلا چنين مطلبى را خوانده بودم ولى درست يادم نمى آمد در چه كتابى خوانده ام. و لذا او را تصديق كردم كه ما هرگاه صلوات بر پيامبر مى فرستيم، آل و اصحابش را همگى، شريك در صلوات مى سازيم ولى قبول نداريم كه تنها حضرت على اختصاص به سلام خداوند داشته باشد، همان گونه كه شيعيان مى گويند. گفت: نظرت درباره بخارى چيست؟ آيا او شيعه است؟ گفتم: «امامى است... ادامه دارد... ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
"آنگاه هدایت شدم" 📚قسمت پنجاه و چهارم: 💠مسافرت موفقیت آمیز (بدگمانی و تردید): گفت: نظرت درباره بخارى چيست؟ آيا او شيعه است؟ گفتم: «امامى است عاليمقام از امامان اهل سنّت و جماعت و كتابش صحيح ترين كتاب پس از كتاب خدا است»، همان جا او بلند شد و كتاب «صحيح بخارى» را از كتابخانه اش آورد و آن را گشود و صفحه اى كه مى خواست پيدا كرد و به من داد كه بخوانم ديدم نوشته است «فلان شخص ما را حديث كرد از فلان از على عليه السّلام» نمى توانستم باور كنم و بقدرى تعجب كردم كه حتى نسبت به آن كتاب، ترديد برايم حاصل شد كه نكند اين كتاب صحيح بخارى نيست! در هر صورت با سراسيمگى يك بار ديگر به آن صفحه نگريستم و به جلد كتاب نگاه كردم، ولى دوستم كه حالت شك و ترديد را در من ديد، كتاب را از من گرفت و صفحه ديگرى به من نشان داد كه در آن نوشته شده بود: «على بن الحسين عليه السّلام ما را حديث كرد» پس از آن هيچ جوابى نداشتم جز اينكه شگفت زده بگويم: سبحان اللّه! او هم به همين جواب قانع شد و مرا رها كرد و رفت. من باز به فكر فرو رفتم و با ناباورى كتاب را ورق زدم و نسبت به چاپ آن، دقت كردم، ديدم اتفاقا در مصر به چاپ رسيده است در «انتشاراتى شركت حلبى و فرزندان». خداوندا! چه مى بينم؟ چرا ما اين قدر سرسخت و انعطاف ناپذير هستيم؟ حال آنكه اين آدم از صحيح ترين كتابهايمان، برايم استدلال مى كند. بخارى كه قطعا شيعه نيست بلكه از امامان و حديث گويان اهل سنّت است... ادامه دارد... ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
"آنگاه هدایت شدم" 📚قسمت پنجاه و ششم : 💠مسافرت موفقیت آمیز (بدگمانی و تردید): خدايا! حق را همان گونه كه هست به ما نشان بده و ما را وادار به پيرويش ساز و باطل را همچنان كه باطل است، به ما نشان بده و ما را توان اجتناب از آن عطا فرما. با دوستم به خانه بازگشتيم درحالى كه من اين دعاها را با خود مى كردم و از خدا مى خواستم، راه درست را از نادرست به من بنماياند. او تبسّمى كرده و چنين گفت: خداوند، ما و شما و تمام مسلمانان را هدايت فرمايد. و همانا او در كتاب حقش فرموده است: «آنان كه در راه ما جهاد مى كنند، ما راه خود را به آنان نشان مى دهيم و بى گمان خداوند همراه نيكوكاران است» [۱] . و جهاد در اين آيه مى تواند به معناى بحث علمى براى رسيدن به حقيقت نيز باشد و قطعا هركس دنبال حق بگردد، خداوند او را براى رسيدن به حق، هدايت خواهد كرد. 🕌مسافرت به نجف اشرف: شبى دوستم به من گفت كه: فردا-به خواست خدا-به نجف مسافرت مى كنيم. از او پرسيدم: نجف ديگر چيست؟ گفت: او شهر علم پرورى است كه قبر امام على بن ابى طالب، در آن قرار دارد. شگفتا! مگر امام على هم قبر شناخته شده اى دارد؟ ما كه هرچه از استادان و شيوخ خود شنيده ايم، آنها مى گويند: قبر معروفى براى سيدنا على وجود ندارد. به هرحال در يك ماشين عمومى نشستيم و به مسافرت خود ادامه داديم تا به كوفه رسيديم. ---------- [۱]: سوره عنكبوت-آيه ۶٩. ادامه دارد... ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
"آنگاه هدایت شدم" 📚قسمت پنجاه و نهم : 💠مسافرت موفقیت آمیز /مسافرت به نجف اشرف : گفت: پس لحظه اى منتظرم باش تا من دو ركعت نماز بگذارم. در آن چند دقيقه كه انتظارش مى كشيدم، مشغول خواندن تابلوئى شدم كه بر ضريح آويزان بود و از لابلاى ميله هاى زرّين ضريح به داخل آن مى نگريستم كه اسكناس‌ها و سكّه هاى رنگارنگ از درهم و ريال گرفته تا دينار و لير فراوان به چشم مى خورد و همۀ آنها را زائران به عنوان تبرّك و يا براى شركت در برنامه هاى خيريّه اى كه به خود حرم ارتباط داشت، در آنجا مى انداختند و از بس زياد بود، خيال كردم،چندين ماه بر آنها مى گذرد ولى دوستم بعدا به من گفت كه مسئولين حرم، هر شب پس از نماز عشا، پولها را از داخل ضريح بيرون مى آورند. از آنجا شگفت زده بيرون آمدم در حالى كه آرزو مى كردم، اى كاش به من هم مقدارى از اين پولها مى دادند يا آنها را بر مستمندان و تهيدستان تقسيم مى نمودند كه چقدر هم عددشان زياد است. به هر طرف كه نگاه مى كردم، مردم را در ايوان‌ها و رواق هاى حرم مى يافتم كه مشغول نماز بودند و برخى ديگر هم گوش به سخنان خطبا و واعظان مى دادند كه برفراز منبرها رفته و مردم را موعظه مى كردند و گويا نالۀ بعضى‌ها رامى شنيدم كه با صدا گريه مى كردند. و گروه هائى ازمردم را مى ديدم كه گريه مى كنند و بر سر و سينه خود مى زنند، مى خواستم از دوستم سئوال كنم كه اينها را چه شده است كه چنين گريه مى كنند و سينه مى زنند كه ناگهان... ادامه دارد... ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
"آنگاه هدایت شدم" 📚قسمت شصت و یکم: 💠مسافرت موفقیت آمیز /دیدار با علما : و ضمنا برخى از سادات هم هستند كه گرچه عالم نمى باشند، ولى عمامۀ سبز بر سر دارند. دوستم از آنها خواست كه با آنها بنشينم تا وقتى كه او به ديدار «سيّد» برود و برگردد. آنها هم به من خوش آمد گفتند و مرا در يك نيم دايره تقريبا احاطه كرده و خيلى احترام گذاشتند. من در چهره هاشان مى نگريستم و بى گناهى و پاكى و خوش نفسى آنها را در مى يافتم و در ذهنم حديثى از پيامبر «ص» خطور كرد كه فرموده است: «انسان بر فطرت متولد مى شود و اين پدر و مادرش هستند كه او را يهودى يا نصرانى و يا مجوسى بار مى آورند». و با خود مى گفتم: و يا شيعه اش مى كنند! از من پرسيدند: تو اهل كجا هستى؟ گفتم: تونس. گفتند: آيا در تونس هم حوزه هاى علميه وجود دارد؟ گفتم: ما دانشگاه‌ها و مدرسه هائى داريم! سئوالها از هر سوى بر من مى باريد كه همۀ آنها مهمّ و دشوار بود و من نمى دانستم به اين كودكان بى گناه چه جواب دهم كه با سادگى، هنوز فكر مى كنند در تمام جهان اسلام، حوزه هاى علميّه اى وجود دارد كه فقه و اصول و تفسير، تدريس مى كنند و نمى دانند كه در جهان معاصر اسلام و در كشورهاى ما كه پيشرفته و متمدّن شده اند، مدرسه هاى قرآنى را تبديل كرده ايم به كودكستانهائى كه راهبه هاى نصرانى بر آنها اشراف و مديريت دارند. پس آيا به آنها بگويم كه نسبت به ما، خيلى عقب افتاده فكر مى كنند؟! ادامه دارد... ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
"آنگاه هدایت شدم" 📚قسمت شصت و دوم: 💠مسافرت موفقیت آمیز /دیدار با علما : يكى از آنان پرسيد: مذهبى كه در تونس رايج است، چه مذهبى است؟ گفتم: مذهب مالكى. و ديدم بعضى از آنها خنديدند ولى من ترتيب اثرى ندادم. گفت: آيا شما مذهب جعفرى را نمى شناسيد؟ گفتم: خير باشد! اين اسم جديد ديگر چيست؟ نه جانم! ما غير از مذاهب چهارگانه، مذهب ديگرى را نمى شناسيم و غير از آنها را داخل در اسلام نمى دانيم! تبسّمى كرد و گفت: مى بخشيد آقا! مذهب جعفرى، حقيقت اسلام است. آيا نمى دانى كه ابو حنيفه، شاگرد امام جعفر صادق است؟ و در اين باره ابو حنيفه مى گويد: «اگر آن دو سال نبود (يعنى دو سالى كه در محضر امام صادق درس خوانده است) نعمان هلاك مى شد». سكوت كردم و هيچ پاسخى ندادم زيرا امروز اسم جديدى مى شنيدم كه قبل از اين نشنيده بودم ولى باز هم خدا را شكر كردم كه امامشان -جعفر صادق-استاد امام مالك ديگر نبوده است. و لذا گفتم: ما مالكى هستيم و حنفى نمى باشيم! گفت: اتفاقا مذاهب چهارگانه، هريك از ديگرى گرفته است. پس احمد بن حنبل از شافعى اخذ كرده و شافعى از مالك و مالك از ابو حنيفه و ابو حنيفه هم شاگرد امام صادق است، ازاين روى، همۀ اينها شاگردان جعفر بن محمد هستند و او نخستين كسى است كه در مسجد جدّش رسول اللّه «ص» دانشگاه اسلامى بنيان نهاد و بيش از چهار هزار فقيه و حديث گوى در محضر درسش، فارغ التحصيل شدند. بقدرى تعجب كردم كه اين كودك هشيار، هرچه مى گويد.. ادامه دارد... ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─