eitaa logo
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
2.4هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
8.6هزار ویدیو
137 فایل
نهایة الحب تضحیة... عاقبت عشق جانفدا شدن است! حضور شما در کانال دعوت ازخود #شهداست. کپی با ذکر ۵ #صلوات #ادمین_تبادل @Mousavii7 #نویسندگی👇🏻 @ShugheParvaz #عربی @sodaneghramk #تبلیغات🤩 @Tblegh پـــیام #ناشناس👇🏻 https://gkite.ir/es/9463161
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️ جملۀ «دلت پاک باشه» بهانه ای برای فرار از مسئولیت اجتماعیِ پوششی است که اقتضای انسانیت است! #حجاب #پویش_حجاب_فاطمے
سلام علیکم ختم قران دارم . برای پدر بزرگ مرحومم سیدیونس موسوی🥀🍃 🖤💔 ممنون میشم دوستانی که قصد دارن شرکت کنن پی وی اعلام کنن🌹🌹 🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
✨سهم امروزمون از یاد مولای غریب 💫💫💫💫💫 📌 مبارزه با انحرافات 🌄 شرایط آخرالزمان شرایط خاصی است. صاحبان زر و زور و تزویر با تحمیل نظرات و افکار باطل خود در دین و حاکم کردن هواهای نفسانی و ایجاد بدعت‌ها، چهرهٔ دین را خراب کرده و چهرهٔ حقیقت را با حجابِ هوا و هوس و با کمک شیطان پوشانده‌اند به‌طوری که به فرمودهٔ امام‌صادق: «ديدى كه دست در قرآن بردند و چيزهایى كه در آن نبوده داخل آن نمودند، آنگاه از روى هواى نفس آن را توجيه كردند».*۱ 🔆 امام زمان در چنین شرایطی ظهور می‌کنند و جهان را از جهل و سلطهٔ شیاطین نجات می‌دهند و اینجاست که مسئولیت پیچیده و دشوارِ مبارزه با انحرافات شروع می‌شود. 🔹 اگر می‌خواهیم یار حضرت باشیم، باید یاد بگیریم که تا پای جان باید از ایشان دفاع کنیم و با افشای جریانات فکری منحرف و با پاسخ‌های منطقی و مستدل به شبهات مردم و بیان درست آموزه‌های دینی، باعث رسوایی سردمداران جریانات فکری منحرف و فِرَقِ ضالّه شویم. 👈 این مبارزه و تلاش ادامه دارد تا روزی که هیچ بدعتی در میان مردم نمانَد زیرا حضرت هیچ بدعتی را وانمی‌گذارد مگر اینکه از ریشه برکَند و از هیچ سنتی (نیکو) نمی‌‌گذرد مگر اینکه آن را بر پا خواهد فرمود.*۲ 📚 ۱. بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۲۵۶ ۲. بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۳۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌🎥 مردم ایران سال ۵۷، راه مهمی را انتخاب کردند.. اما برای نتیجه نهایی باید آزمایش شوند!! خبری در راه است.. 🎙 استاد ۱۴۰۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ 🍃 صورتت هنـوز پر از نجابتـه من ازت هرچے بگـم کمـه عزیـز تـو یـه قانونے رو ثابـت کردے خوشگلـے تـو ذات آدمـه عزیـز ...🙃 +"مجیدتال"
• میگفت : *اگه به نامحرم نگاه می‌ڪنے👀 *به خاطر اینه ڪه نمی‌دونے *دیدن مھدی"عج" با اون *شالِ سِیدے چه لذتے داره'❤️! :)
😔وقتی علی رو با چاقو🔪 زد ما پیکر خونش رو به کناری کشیدیم😭 🌸پیر مردی آمد و گفت: خوب شد همین و می خواستی؟!😳❓به تو چه داشت؟!😟 چرا کردی؟!😐 ☘علی با صدای گفت: حاج آقا فکر کردم شماست😓 من از شما کردم !!...🌹 🌱 •
‏رفتگر محله چهره‌اش را پوشانده بود. معلوم بود همان مرد همیشگی نیست. جلو رفت و سلام داد و فهمید شهردار شهر است! قصه این بود که زن رفتگر محله مریض شده بود. به او مرخصی نمی‌دادند. می‌گفتند جایگزین ندارند. رفتگر مستقیم رفته بود پیش شهردار... خودش جای رفتگر آمده بود سر کار
نگاه هاے شمـا چیزی از جنس نجات است🌼 چشمتان کہ بہ گوشہ این شهر مےخورد... یادتان باشد ... سخت محتاج گوشہ چشمتان هستیم :) کمے نور مهمانمان کنید...♥️
آخرین روز رجب، بالحسین الھۍالعفو...
- ناشناس.mp3
6.34M
وداع‌باماھ‌رجب😭 هم تموم شد....😔💔
🔰مقام معظم رهبری: شهید برونسی تحصیلات عالیه که نداشت، وقتی سخنرانی می کرد تأثیر حرفش از آدم های تحصیل کرده به مراتب بیش تر بود، کاملاً تحت تأثیر قرار می داد. روحیه انقلابی این است. 🌷سردار شهید #عبدالحسین_برونسی🌷 ولادت: ۱۳۲۱/۶/۳ روستای گلبوی کدکن از توابع تربت‌حیدریه شهادت: ۱۳۶۳/۱۲/۲۳ عملیات بدر پیکر پاکش در ۲۵ اسفند شناسایی و بالاخره پس از ۲۷ سال مفقودی در تاریخ ۱۹ اردیبهشت سال ۹۰، همزمان با سالروز شهادت حضرت زهرا(س) بر دوش مردم مشهد تشییع و به خاک سپرده شد. هدیه به روح شهید برونسی فاتحه مع صلوات 🌹 اللهم صل علی محمد وآل محمد🌹🌹 #از_شهدا_بیاموزیم ❣❣❣❣❣
آیا می دانید "حیا" چیست ؟🤔 . حیا آن است که :↓❤🍃 وقتی در هنگام ضرورت بیرون می روید🛵🌱 چشمان خود را به پایین بدوزید🌸💕 حیا آن است که :↓💡🌸 وقتی در هنگام ضرورت با نامحرم سخن گفتید💸😐 صدای خود را نازک نکنید🚜🍋 حیا آن است که :↓🍓🙃💕 -در جلو نامحرمان نخندید😇 حیا آن است که باحجاب باشیم😍 #پویش_حجاب_فاطمے
یاسَامِعَ‌ کُلِّ نَجْوى(موسوی): سلام علیکم ختم قران دارم . برای پدر بزرگ مرحومم سیدیونس موسوی🥀🍃 🖤💔 ممنون میشم دوستانی که قصد دارن شرکت کنن پی وی اعلام کنن🌹🌹 🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤 تا حالا ۶جز خونده شده😊🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌 همراه با آقا اسماعیل از سه راه خرمشهر به سمت خط در حرکت بودیم . خودروی ما یک استیشن کولردار بود . چندنفر از بسیجی ها به محض دیدن استیشن ، دست بلند کردند. من هم مشتاقانه پا روی ترمز نهادم و آنها را سوار کردم. یکی از آنان ، همین که سوار شد و هوای خنک داخل را احساس کرد ، با لحن خاصی گفت : «واای ، شما چه جای خنکی نشسته اید!» آقا اسماعیل با شنیدن این جمله در خود فرو رفت و چیزی نگفت ؛ ولی وقتی آنان پیاده شدند ، به کولر اشاره کرد و گفت :«خاموشش کن!» بعد آن روز ، دیگر سوار خودروی کولر دار نشد و به تردد با یک ماشین آمبولانس قناعت کرد . روزی _ در آمبولانس _ سر صحبت را باز کرد و گفت : «من چون فرمانده هستم خودروی کولردار سوار شوم و بچه بسیجی ها در هوای گرم به سر ببرند ؟!» نگه جهان نوردی ، قدمی ز خود برون آ که ز خویش اگر گذشتی ، همه جا رسیده باشی 📚بدرقه ماه ص ۸۰
💌 تیسمار بابایی همیشه «هوای سربازان را داشت». روزی به محل خدمت می آید، متوجه می شود که سرباز نگهبان در محل پست خوابیده است. بدون اینکه ترشرویی کند، بیدارش می کند و می پرسد: چرا در هنگام پست خوابیدی؟ سرباز هم پاسخ می دهد: امیر! 8ساعت است که در حال نگهبانی هستم. دیگر این ساعات آخر کم آوردم. تیمسار اسلحه را از او تحویل می گیرد و او را به آسایشگاه جهت استراحت می فرستد و خود پست می دهد! هر چه اطرافیان اصرار می کنند که: امیر شایسته نیست که فرمانده پایگاه جای یک سرباز پست دهد! تیمسار گوش نمی دهد! پس از ۸ ساعت فرمانده قرارگاه را فرا می خواند می فرماید: ۸ ساعت سخت است! سرباز حق دارد سر پست بخوابد! خودم سختی آن را کشیدم. از این به بعد، پستها را ۳ ساعته کنید! سردار شهید سر لشکر خلبان 🌷 کجایند مردان خوب خدا کجایند مسئولین بی ادعا دریغ از فراموشی راه لاله ها کاش مسئولین فعلی هم بشوند رهرو راه شهدا
کاش، آداب رفاقتتان ، قابل انتقال بود دلم میگیــــــــرد میان جماعتی که ، مهربانی یادشان رفته ... زیباست 🌷🌷🌷💌🌷🌷🌷
*﷽* در مکتب نبوت در محضر آقا رسول الله (ص) راه پیامبر، کلام پیامبر 🍃انس بن مالک می گوید: زنان نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمدند و گفتند: ای پیامبر خدا مردان، ثواب جهاد در راه خدا را از آنِ خود کرده اند و دیگر عملی برای ما نمانده است که با آن، به [فضیلت] عمل مجاهدان در راه خدا برسیم. 🌻پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: 🌱کار و خدمت هر یک از شما در خانه اش، با عمل مجاهدان در راه خدا برابری می کند. 📚: کافی ج۲، ص۱۰۵ هدیه به آقا رسول الله(ص) صلوات 🌹🌹🌹🌹🌹
💌 هر وقت از سوریه برمی گشت، تا چند وقت کارهایی می کرد که نمی دانستم بخندم یا بترسم. مثلا نصف شب، وحشت زده از خواب بیدار می شد و به من می گفت: تو کی هستی؟! می گفتم: خدایا!....رضا! حواست کجاست؟ تو برگشتی خونه، یعنی چی که من کی ام؟! فردایش که تعریف می کردم باورش نمی شد. با تعجب می گفت: واقعا لیلا، راست می گی؟! بعدا متوجه شدم تو یگان شان یک جاسوس داشته اند. از بس شب ها با هول و اضطراب خوابیده بود که حالا این طور شده بود. یا اینکه از روی تخت شیرجه می زد پایین و فریاد می زد: خمپاره زدن! همه بخوابند روی زمین. یک بار صبح که بیدار شد گفت: لیلا نمی دانم چرا این قد پام درد می کنه!! گفتم: والا اون طور که دیشب تو از روی تخت پریدی پایین و خوردی به میز کامپیوتر، باید همه تنت کبود می شد. درد پات که چیزی نیست. 📚: مجله فکه