eitaa logo
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
2.4هزار دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
8.5هزار ویدیو
137 فایل
نهایة الحب تضحیة... عاقبت عشق جانفدا شدن است! حضور شما در کانال دعوت ازخود #شهداست. کپی با ذکر ۵ #صلوات #ادمین_تبادل @Mousavii7 #نویسندگی👇🏻 @ShugheParvaz #عربی @sodaneghramk #تبلیغات🤩 @Tblegh پـــیام #ناشناس👇🏻 https://gkite.ir/es/9463161
مشاهده در ایتا
دانلود
❣ خورشید من ٺویے وبے حضورٺو صبحم بخیرنمےشود اے آفٺاب من گرچهره رابرون نڪنے ازنقاب خود صبحے دمیده نگردد بہ خواب من ✿ تعجیل در 3 صلوات ✿
Ziyarat-Ashura-Halawaji.mp3
15.21M
زیارت عاشورا با صدای دلنشین اباذر حوائجی قرار هروز صبح😊🌹 @seedammar
1_31053218.mp3
5.66M
امام زمان...😔دریاب گوشش کن اگه دلت شکست منم دعا کنین😔🙏 چشم ناپاک کجا ....دیدن آن پاک کجا
📣مردم پسر فاطمه تنهاست 💫 بعضی وقت ها حرف های دلت آنقدر زیاد است که هرچه کاغذ سیاه کنی، نمیتوانی حرفت را به مخاطب برسانی.. 👈 آن زمان که دلت آنقدر طوفانیست که طوفان دلت تارهای صوتیت را میلرزاند و فریاد میزنی که 📣مردم پسر فاطمه تنهاست... 💔 آن زمان که درد های دلت از شرمندگی همیشگی ات آب میشوند و چشمانت جاری و اشک هایت خبر می دهند که: 📣مردم پسر فاطمه تنهاست... 👈بعضی وقت ها باید چشم درچشم ، نفس در نفس مخاطب باشی و فریاد بزنی 👇👇 📣 پسر فاطمه تنهاست❗️ که شاید مردمان این زمان 👈 از خواب زمستانی و غفلتِ طولانیِ خویش بیدار شوند و بفهمند که فرج امام زمان 👌 فرج خود آنهاست... ⬅️ بیایید همه درد ها، ناله ها و اشک هایمان را یک جا جمع کنیم و یک حاجت را در خانه او ببریم و فریاد بزنیم که 🌹"دیگر به چیزی جز ظهور او راضی نخواهیم شد...
❣السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ❣ آهسته قدم بزن، خدا می داند جا مانده دلی به زیر پایت زائر این ذکر « حسین حسین »مرا خواهد کشت مستانه بخوان، جان به فدایت زائر
گروهک تروریستی جیش العدل تصاویر مرزبانان ربوده شده را به همراه تسلیحاتی که از پاسگاه مرزی غارت کرده بودند را منتشر کرده است./ایران (برای سلامتی وازادیشون صلوات)
💠نماز "عشق" به روایت 🔹عادت خیلے خوبے داشت.معمولا براے هرڪار خیرے ڪه مےخواست انجام بده دو رڪعت مےخوند.یادمه یڪ بار مےخواست بره با یڪے از جوان هایے ڪه خیلے اهل مسجد🕌 و .. نبود صحبت ڪنه،آستین هایش رو بالا زد و گرفت و رفت دو رڪعت نماز خواند📿 🔸بعد از نماز دعا ڪرد ڪه در ڪلامش تاثیر قرار بده👌 و از خونه بیرون رفت👤.با این ڪارش مےخواست اثر وضعے روے و ڪارهاش بزاره و همین طور هم شد. 🔹من براے ازدواجم💍 خیلے سخت گیر بودم.دوست نداشتم از ڪانون پر مهر خانواده👨👩👧👦 و سایه پدر و مادر جدا بشوم. تا اینڪه یڪے از سید میلاد به خواستگارے آمد هرچقدر با من صحبت ڪرد مجاب نشدم☺️. 🔸تا اینڪه یڪ روز اومد منزل،آستین هایش رو بالا زد و رفت وضو گرفت، رو پهن ڪرد و الله اڪبر گویان مشغول نماز شد!دو رڪعت نماز خواند.نمےدونم چه نمازے بود❗️ و با چه نیتے خواند ⚡️اما حال عجیبے داشت . 🔹بعد از اینڪه نمازش تمام شد ، اومد نشست ڪنارم👥. خیلے با محبت💞 شروع به صحبت ڪرد.از اش به من گفت و اینڪه من رو چقدر دوست داره 😍و ... ڪم ڪم دیدم ڪه چشمانش اشڪ بار شد😢.همین طور ڪه داشت صحبت میڪرد و از چشم هایش مےاومد. 🔸سید با من ڪه خواهرش بودم خیلے بامحبت صحبت مےڪرد و الحمدالله خیلے زود این مشڪل حل شد✅. حق بود... نسبت به خانواده خیلے با عاطفه بود. 🔹در مراسم ازدواج من خیلے گریه ڪرد😭.با اینڪه ممڪنه خیلے از هم سن و سالهای سید از روی ،غرور و .. هیچ وقت اینڪارو انجام ندهند🚫.اما سید قلبش مثل آینه صاف صاف بود💟. 🔸هنر تمامے و سید میلاد این بود ڪه با این همه عاطفه از خانواده دل ڪندند💕 و رفتند. 📚برگرفته از کتاب: 🌸 🌹🍃🌹🍃
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
بســــم رب العٌشـــــاق همسر شهيد در يكي از خاطراتشون نوشتند:اولين زيارت مشتركمان را از مشهد،باب الجواد(ع) شروع كرديم،اين شعر را خواند: صحنتان را ميزنم برهم،جوابم را بده اين گدا گاهي اگر ديوانه باشد بهتر است جان من آقا مرا سرگرم كاشي ها نكن ميهمان مشغول صاحب خانه باشد بهتر است گنبدت مال همه باب الجوادت مال من جاي من پشت در ميخانه باشد بهتر است اذن دخول خوانديم،ورودي صحن كفشش را در اورد و سجده ي شكر بجا اورد.... عادتش بود،سرمايه گزاري ميكرد؛چه مكه چه كربلا چه مشهد؛زندگي را واگذار ميكرد كه((دست خودتان است)) جلوي ورودي صحن قدس هم شعر ديگري خواند: ديدم همه جا بر درو ديوار حريمت جايي ننوشته گنهكار نيايد ٓــــــــــــــــــــــــــــــــــ ٓــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤شهید سید مصطفی صدرزاده، نام جهادی اش را سیدابراهیم گذاشت. مرتب کتاب ابراهیم را تهیه می کرد و می نوشت: وقف در گردش و به دیگران می داد. ❤شهید سید میلاد مصطفوی هرطور بود در راهیان نور به کانال کمیل می رفت و با ابراهیمش خلوت می کرد. ❤شهید عباس دانشگر هر زمان یکی از اساتید دانشگاه که همرزم ابراهیم بود را می دید، از او می خواست چند جمله ای از ابراهیم بگوید. ❤شهید هادی ذوالفقاری که دیگر احتیاج به توضیح ندارد. نام جهادیش را گذاشته بود: ابراهیم هادی ذوالفقاری. ابراهیم، تمام زندگی هادی شده بود. ❤شهید علی امرایی بیشتر کتاب ها را خوانده بود و در کنار مزار یادبودش و عکس یادگاری گرفت. ❤شهید حاج حمید اسداللهی از عاشقان ابراهیم بود. روی برخی داستان های آموزنده او تمرکز خاصی داشت. ❤شهید محمد کامران از هم محلی های ابراهیم بود، او را الگوی خودش قرار داد و در مسیر ابراهیم قدم برداشت. ❤شهید مهدی نوروزی ارادت قلبی به ابراهیم داشت. بارها خاطراتش را از او شنیده بودیم. یکی از مسئولین لشکر فاطمیون به ما مراجعه کرد و گفت: برای اوقات بیکاری رزمندگان احتیاج به کتاب داریم. تعداد زیادی از کتاب ها از جمله سلام بر ابراهیم به آنها هدیه شد. بعدها از برکات حضور ابراهیم در جمع با مدافعان حرم بسیار شنیدیم و... در مراسم روز جوان،❤ مرتضی عطایی که یکی | از مسئولین فاطمیون بود حضور یافت. ایشان از جانبازان مدافع حرم بودند و در مراسم توسط استاد پناهیان از ایشان تقدیر شد. مرتضی نیز عاشق ابراهیم بود و مدتی بعد، به کاروان شهدا پیوست. *برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم 2
🍃🌼🍃🌼🍃 از ردِ پــاے " تـــو " مـے گیـــرد نــشــــاڹ، هــــر ڪـــہ دارد " آرزوے آســـــماڹ " #روزتون_پر_از_عطر_شهدا
هدایت شده از گروه بچه های یاس
#یمن آری کاش تو هم #خاشقچی بودی
قانونهایی که شهید برای خودش قرار داده بودن هروز ی قانون👇👇👇
قانون اول: بارالها، اعتراف می کنم از اینکه قرآن را نشناختم و به قرآن عمل نکردم. حداقل روزی ده آیه قرآن را باید بخوانم.اگر روزی کوتاهی کردم و به هر دلیلی نتوانستم این ده آیه را بخوانم روز بعد باید حتماً یک جزء کامل بخوانم. (تاریخ اجراء 69/5/4)
🍃💕🍃💕🍃💕 در این وانفساے دوستے هاے مجازے📱 بـہ من، افتخار دوستے بده اے دوست حقیقے و ناب! در ازدحام هوادارانت، با اشاره ے دست صدایم ڪن. و ڪف دستم را امضا ڪن، اے صاحب قلم،️ شفاعت ! ✔ و اجازه بده ! با تو عڪس یادگارے بگیرم، اے چهره ے محبوب همه ے فطرت هاے پاڪ! اے شهید !💓 #روزتون_شهدایے🌷
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🍃🌼🍃🌼🍃 از ردِ پــاے " تـــو " مـے گیـــرد نــشــــاڹ، هــــر ڪـــہ دارد " آرزوے آســـــماڹ " #روزت
داستانی و به نقل از یکی از کانال با نام مجازی کنیزالزهرا 🌺🌺 الهی به امید تو من ۱۵سالم بود که بابا آسمونی شد و الان که دارم این خاطره رو برای شما عزیزان بازگو🎤 میکنم ۱۸ سالمه خیلی ناراحت بودم و بیتابی می کردم ماجرای من و عمو وحید از اینجا شروع میشه👇👇 از زمانی که بابا آسمونی شد و 👧 دخترش رو تنها گذاشت هرشب موقع خواب گریه می کردم و بابامو می خواستم تقریبا ۸ روز از آسمونی شدن بابام گذشته بود شب با گریه خوابیدم شبا که میخوابیدم🌌 یه آقایی می اومد بخوابم نمیدونستم کیه و چیه؟🤔 خواب ها ادامه داشت تا زمانی که.... توی خواب یه آقایی اومد پیشم و گفت فاطمه زهرا خانم ناراحت نباش😢 بابایی شما رو به آقا امام زمان عج سپرده و حضرت(عج) شما رو بمن سپرده من رو برد خونه شون و گفت تو برای همیشه دختر منی گفتم میشه اسمتونو بدونم؟ گفتن من وحید هستم وحید فرهنگی چند وقتی فکرم مشغول بود 96/8/15بود خوابیدم دوباره تو خواب عمو وحید رو دیدم خیلی بیتاب بابا بودم هیچکس بعد بابا به ما سر نمیزد😭 عمو وحید به من گفتن زهرا خانمِ من نباید ناراحت باشه خودم بهش سر میزنم به شرطی که اشکاشو نبینم، هر موقع دل تنگ بابایی میشم عمو وحید میاد بخوابم هرچی کم دارم برام میاره تو خواب من از شهادت عمو وحید خبر نداشتم تا اینکه 8/16 تو اینترنت اسم ایشون رو سرچ کردم و فهمیدم که روز قبل به شهادت رسیدند عمو وحیدم به من گفت هر چی میخوای به من بگو کسایی که بابا ندارن روشون نمیشه حرف دلشونو به کسی بگن اما تو تا منو داری غمی نداری حرف دلت رو بمن بگو تو دختر منی فاطمه زهرای منی🙈 عمو وحید من رو فاطمه زهرا صدا میکردن اما در حقیقت اسم من بود راجع به این خواب حرفی به مامان نگفتم و فقط گفتم مامان یک آرزو دارم فقط تو میتونی برآوردش کنی، کلید 🔑حل آرزوی من مامان بود مامانی گفت چی میخوای از من؟ تنها خواسته من از مامان این بود که بریم تو شناسنامه📓 اسمم رو عوض کنیم تا بالاخره مامان رو راضی کردم با هزار زحمت که اسمم رو عوض کرد تو شناسنامه اسمم شد عمو وحید همش بهم میگه از موقعی که بابا فوت شده هیچکس بهمون سر نمیزنه😞 بجز عمو وحید کم و کسری هامم میده همدم تنهایی های منه🙂 زیاد خواب ایشون رو میبینم به صراحت میتونم بگم هر شبی که ناراحتم پیشمه و بخوابم میاد عمو وحید یکبار از من پرسید"زهراخانم یکی از آرزو هاتو به من میگی؟ گفتم بله عمو،آرزو دارم زائر امام حسین ع باشم و خادم زائرها ی اربعین باشم یه لبخند کوچیکی زدن☺️ گفتن: به آرزوهات قول رسیدن بده به من گفتن نگران نباش ان شاالله با هم زائر امام حسین ع میشیم بعدش به من گفتن: منم به آرزوهایم قول رسیدن دادم آرزوم این بود که شهید بشم و ..... یکی دیگه از آرزوهام این هست که یک دیدار با خانواده داشته باشم😔 🍀🍀🍀 کانال شهید مهندس وحید فرهنگی والا 🍀🍀🍀 @shahid_vahid_farhangivala🌺
رابطه شهیدآوینی با داداش ابراهیم👆👆 من باید یک کربلا از آن‌جا در بیاوردم!
راهکار شهادت 😍 اگر می خواهی پرواز کنی.... باید دل بکنی از دنیا و تعلقاتش😔 در سجده ی آخر نمازهایش این دعا را میخواند: اللهم اخرجنی حب الدنیا من قلوبنا
┄═❁๑🍃๑🔅🌸🔅๑🍃๑❁═┄ ساختار شڪنے بہ سبڪ شهید ابراهیـم هادے ...👆 📎ابراهیـم بہ جاے توجہ بہ ظاهر و قیافہ، بیشتر بہ فڪر ....
از دنیا که بگذریم... از همان... دلبستگی هایمان... همان خودِ خودمان..! از همه‌ی اینها که گذشتیم... تازه می شویم لایق ... لایق شهادت ... 📸شهيد مدافع حرم #علی_محمد_قربانی ايام #اربعین مرز #چزابه 🚩شهدای مدافع حرم خوزستان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰سومین سالگرد شهادت تکاور شهيد مدافع حرم #محمد_ظهیری (شهيد ظهر عاشورا) 🗓اول آبان ماه 🔘مراسم گرامیداشت ١٠ آبان ماه ساعت ١٩ حرم مطهر علی بن مهزیار #اهواز 🚩شهدای مدافع حرم خوزستان
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🍃🌹پسرک فلافل فروش🌹🍃 🔻قسمت نود و پنج 💟به محض اينكه از اولين سنگر عبوركرد نيروها فرياد زدند: انتحاري
🍃🌹پسرک فلافل فروش🌹🍃 🔻قسمت نود و شش ✳قرار بود براي تصويربرداري به هادي و دوستان ملحق شويم. روز يکشنبه نتوانستم به سامرا بروم. هر چقدر هم باهادي تماس گرفتم تماس برقرار نمي شد. تا اينکه فردا يکي از دوستان از سامرا برگشت. 🔗سلام کردم و گفتم: چه خبر از بچه ها؟ گفت: براي شيخ هادي دعا کن. ترسيدم و گفتم: چرا؟ مگه زخمي شده؟ دوست من بدون مکث گفت: نه شهيد شده. همانجا شوکه شدم و نشستم. خيلي حال و روز من به هم ريخت. نمي دانستم چه بگويم. 🌀آنقدر حالم خراب شد که حتي نتوانستم بپرسم چطور شهيد شده.براي ساعاتي فقط فکر هادي بودم. يادصحبتهاي آخرش. من شک نداشتم هادي از شهادت خودش خبر داشت.به دوستم گفتم: شيخ هادي به عشقش رسيد. او عاشق شهادت بود. بعد حرف از نحوه ي شهادت شد. 💟او گفت که در جريان يک انفجارانتحاري در شمال سامرا، پيکرهادي از بين رفته و ظاهراً چيزي از او نمانده! ******************************** 🔳روز بعد دوربين هادي را آوردند.همين که دوربين را ديديم همه شوکه شدم. لنز دوربين پر از آب شده وخود دوربين هم کاملا منهدم شده بود.با ديدن اين صحنه حتي کساني که هادي را نمي شناختند، فهميدند که چه انفجار مهيبي رخ داده. 🌟از طرفي همه ي دوستان ما به دنبال پيکر شيخ هادي بودند. از هرکسي که در آن محور بود و سؤال مي کرديم، نمي دانست و مي گفت: تا آخرين لحظه که به ياد ما مي آيد،هادي مشغول تهيه ي عکس و فيلم بود. حتي از لودر انتحاري که به سمت روستا آمد عکس گرفت. 🔶من خيلي ناراحت بودم. ياد آخرين شبي افتادم که با هادي بودم. هادي به خودش اشاره کرد و به من گفت: برادرت در يک انفجار تکه تکه ميشه!اگر چيزي پيدا کرديد، در نزديکترين نقطه به حرم امام علي دفنش کنيد. 🔘نمي دانستم براي هادي چه بايدکرد. شنيدم که خانوادهي او هم ازايران راهي شده اند تا براي مراسم اوبه نجف بيايند.سه روز از شهادت هادي گذشته بود. من يقين داشتم حتي شده قسمتي از پيکر هادي پيدا مي شود؛ چون او براي خودش قبر آماده کرده بود. 🔲همان روز يکي از دوستان خبر داددر فرودگاه نظامي شهر المثني، يک کاميون يخچال دار مخصوص حمل پيکر شهدا قرار دارد. پيکر بيشتر اين شهدا از سامرا آمده. 🌟در ميان آنها يک جنازه وجود داردکه سالم است اما گمنام! او هيچ مشخصهاي ندارد، فقط در دست راست او دو انگشتر عقيق است. تا اين را گفت يکباره به ياد هادي افتادم. با سيد وديگر فرماندهان صحبت کردم. همان روز رفتم و کاميون پيکر شهدا را ديدم. 📚برگرفته از کتاب شهید هادی ذوالفقاری
#کلام_شهید خدا را هر زمان و مکان فراموش نکنید. #نماز را ترک نکنید تا خدا را گم نکنید و در اصل خودتان را گم نکنید #شهید_حمید_رضا_دایی_تقی