eitaa logo
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
2.4هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
8.7هزار ویدیو
137 فایل
نهایة الحب تضحیة... عاقبت عشق جانفدا شدن است! حضور شما در کانال دعوت ازخود #شهداست. کپی با ذکر ۵ #صلوات #ادمین_تبادل @Mousavii7 #نویسندگی👇🏻 @ShugheParvaz #عربی @sodaneghramk #تبلیغات🤩 @Tblegh پـــیام #ناشناس👇🏻 https://gkite.ir/es/9463161
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸 از خویش گریزانم و سوی تو شتابان با این همه راهی به وصال تو ندارم...
اللهم اجعل صباحنا صباح الصالحین...🙏 صبحتان بخیر و متبرک به نگاه شهدا -عمار @seedammar
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 ⭕️ #سلام_علی_ابراهیم 🔸قسمت چهاردهم 🔸 #ایام_انقلاب #ابراهیم از همان کودکی عشق وارادت
ای که انتظارمرا می کشی خواهم امد: 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 ⭕️ 🔸قسمت پانزدهم 🔷 صبح روز هفدهم بود با موتور 🏍رفتم دنبال وبه همان جلسه مذهبی در اطراف میدان ژاله رفتیم جلسه تمام شد سر وصدای زیادی از بیرون میآمد. شب قبل حکومت نظامی اعلام شده بود وبسیاری از مردم خبر نداشتند تا چشم کار میکرد از هرطرف جمعیت به سمت میدان میآمد کم کم صدای شلیک گلوله آمد وعده ای شهید ومجروح روی زمین افتادند من و موتور رو گرفتیم ومجروح ها🤕 رو به سمت بیمارستان میبردیم شعارهای ✊ به تغییر یافته بود تا نزدیک ظهر ۸بار رفتیم وبرگشتیم یکی از مجروحین نزدیک پمپ بنزین⛽️ انداخته شده بود مامورها از دور نگاه میکردند کسی جرات نداشت برای نجات مجروح جلو تر برود میخواست به سمت پمپ بنزین⛽️ بره که من دستش رو گرفتم گفتم مامورها اون رو تله کردند گفت اگه این حرف رو میزدی سینه خیز سمت مجروح رفت واون رو روی کولش گذاشت وسینه خیز برگشت وبه همراه یک نفر دیگر اون مجروح رو به بیمارستان برد در راه برگشت مامورها کوچه را بستند و من رو ندیدم تا عصر به خونه بر نگشته بود ومادرش نگران بود اما شب خبر اومد که تونسته از دست مامورین فرار کنه فردا با رفتیم بهشت زهرا برای تدفین شهدا😔 وبعد ۱۷ شهریور هرشب خانه یکی از بچه ها بود وبرای هماهنگی مدتی پشت بام خانه محل تشکیل جلسه بود... 🌷تا اینکه امام آمد.... @seedammar 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
چقدر سخت است که داستان پرواز را؛ هزاران بار خوانده باشی! اما تجربه آن را؛ مانند پرندگانِ در قفس! هر لحظه از خدا تمنا کنی... و چقدر سخت‌تر است آن هنگام که میله‌هایِ این قفس همان دلبستگی های تو باشد... . . . خوش آن روزی کاین قفس شکند! استخوان تَنِ پُر هَوَس شِکَند... به پرواز آید کبوترِ دِل... در هَوای زینبیه
این سخن آقا ابراهیم را آویزه گوشمان کنیم تا ان شاالله عاقبت بخیر شویم... فقط برای رضای خدا کارکنید.👌
پروانه سلحشوری : همین که من گردنم را عمل کردم و دستم سالهاست درد می‌کند ثمره سال‌ها پوشیدن چادر بود 😳 خانم سلحشوری شما اگر حس و حالتون درست کار می‌کرد زیر بار سنگین مسئولیت مجلس گردن درد می‌گرفتید نه ۳۰۰ گرم چادر فقط هم کسی که چادر رو زوری سرش کرده باشه و فلسفه چادر رو نفهمه چنین حرفی میزنه
احتمالا قرار بوده عکس دو نفره باشه☺
حال یک جامانده را فقط جامانده می فهمد..😔
┄┅══✼🍃🌹🍃✼══┅┄ ❗مـادر که به دیدن زن همسایه رفته بود. بـا تعجب پرسید... «همسایه کے لباساتو شسته رو بند انداخته!؟» 💨خانم همسایه جواب داد: من کـه کسے رو ندارم خودم هم کـه زمین‌گیرم کـارے ازم برنمے‌آد. خدا خیرش بده آقـا مهدے شما را! دیروز آمد اینجا کلے کار کرد. و لباس شست، خدا ایشالا حفظش کنه راستے الآن کجـاست؟ 💢مادر جواب داد: بچم مرخصیش تموم شد. امروز صبح دوباره رفت جبهه. #شهید_محمد_مهدے_مرشدے🌷
شهید مدافع حرم حسین محرابی تولد: ٣۰ #شهریور ١٣۵۶ / مشهد مسئولیت: بسیجی و رزمنده شهادت: ١١ #آذر ۱۳۹۵ / حلب . شهید حسین محرابی در وصیت‌نامه‌اش آورده است: هر خانمی که چادربه‌سر کند و عفت ورزد، اگر دستم برسد سفارشش را به مولایم امام حسین (علیه السلام) خواهم کرد و او را دعا می‌کنم. (قابل توجه خانم سلحشوری نماینده مجلس که درد گردن و دست رو به حجاب ربط میدن)
🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃 🍁میبینی؟ #نگاهشان به ماست! فراموش کردیم #سختی مسیرشان را گم کردیم #نگاهشان را... 💠شهدا گاهی_نگاهی 📷شهید مدافع حرم حسین معز غلامی
‌‌ ‌ همسرم،شهید ڪمیل خیلے با محبت بود❤ مثل یہ مادرے ڪہ از بچہ اش مراقبت میڪنہ از من مراقبت میڪرد... یادمہ تابستون بود و هوا خیلے گرم بود🌞 خستہ بودم، رفتم پنڪہ رو روشن ڪردم وخوابیدم«من بہ گرما خیلے حساسم» 🌞 خواب بودم واحساس ڪردم هوا خیلے گرم شدہ😪 و متوجہ شدم برق رفتہ... بعد از چند ثانیہ احساس خیلے خنڪے ڪردم و بہ زور چشمم رو باز ڪردم تا مطمئن بشم برق اومدہ یا نہ... ‌ دیدم ڪمیل بالاے سرم یہ ملحفہ رو گرفتہ و مثل پنڪہ بالاے سرم مے چرخونہ تا خنڪ بشم😊💙 ودوبارہ چشمم بستہ شدازفرط خستگے...😴 ‌ شاید بعد تا خواب بودم و وقتے بیدارشدم دیدم ڪمیل هنوز دارہ اون ملحفہ رو مثل پنڪہ روے سرم مے چرخونہ تا خنڪ بشم... پاشدم گفتم ڪمیل توهنوز دارے مےچرخونے!؟خستہ شدے!😢 ‌ گفت: خواب بودے و برق رفت و تو چون بہ گرما حساسے میترسیدم از گرماے زیاد از خواب بیدار بشے ودلم نیومد....😍🙈 ‌‌‌‌ 🌷 🌷 🌷 🌷 ‌‌
ادمین: 💢فرهنگ شهادت 🔹اگر نام شهیدان تکرار نمیشد،به فراموشی سپرده شده بود 🔹 شهید مدافع وطن https://goo.gl/dVnFbD
♦️✨♦️ و 👇 کسانی که در ♦️جهادبا نفس ♦️مبارزه با دشمن ♦️یا صبربر طاعت ♦️ یا شکیبابی دربرابر وسوسه معصیت ♦️یا کمک به افراد مستضعف ♦️یا هرکارنیک دیگر...... 👈برای خدا مجاهده کنند ✍مشمول حمایت و هدایت الهی هستند ✍سوره عنکبوت،آیه ۶۹
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾 ⭕️ #سید_مجتبی_علمدار 🔶قسمت شانزدهم 🔶 #فرمانده_واقعی سر سفره شام نشسته بوديم. دو تا
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴 ⭕️ 🔶قسمت شانزدهم 🔶 در هفت تپه مستقر بودیم. براي آمادگی كامل نيروها آموزشهای سخت را شروع کردیم. مانورهای عملياتی نیز آغاز شد. يكي از این مانورها پنج مرحله داشت. قرار بود نيروهای گروهان سلمان به فرماندهی آقا سيد کار را آغاز کنند. در آن مانور من مسئوليت كوچكی را زير نظر آقا سيد بر عهده داشتم. بعد از انجام مانور متوجه شدم، آقا سيد با من صحبت نميكند! تا چند روز همين طور بود. دل به دريا زدم و به چادر فرماندهی گروهان رفتم. گفتم: آقا سيد، چند روزی هست كه با من صحبت نميكنيد! آيا خطايی از من سرزده يا در كارم كوتاهی كرده ام؟ نگاه دوستداشتنی سید به من خیره شد. بعد از چند لحظه سکوت گفت: اين چند روز منتظر ماندم كه خودت متوجه شوی كه كجا اشتباه كردي. گفتم: آقا سيد نميدانم! اما فكر ميكنم به دليل اين باشد كه من ساعتی قبل از مانور و زمانی که مشغول منظم كردن نيروها بودم به علت بی نظمی يكی از نيروها، به صورت او سيلی زدم. از آنجا كه ميدانستم آقا سيد به بچه های بسيجی عشق ميورزد و برای آنها احترام خاصی قائل است، بلافاصله ادامه دادم: البته آقا سيد! آن هم به خاطر خودش بود؛ چون از فرمانده دسته اش اطاعت نكرده و با اين كار در هنگام عمليات ميتوانست جان خودش و نيروهای ديگر را به خطر بيندازد. در اين لحظه آقا سيد گفت: تو ضمانت جان كسی را كرده ای!؟ مگر تو او را آورده ای؟ او را امام زمان عج آورده. او سرباز امام زمان عج است. ضمانت جان او و ديگران با خداست. ما حق نداريم به آنها كوچكترين بی احترامی بكنيم. چه رسد به اينكه خدای نكرده به آنها سيلی هم بزنيم.سید مكثی كرد و ادامه داد: ميدانی آن سيلي را به چه كسی زده ای؟ ناخودآگاه اشك در چشمان زیبای سید حلقه زد. من نيز از اين حالت سيد متأثر شدم. فهميدم كه منظورش چيست. خواستم حرفی بزنم اما بغض راه گلويم را بسته بود. سيد دستانش را به صورتش گرفت و گفت: تا دير نشده برو و دل آن جوان را به دست بياور. شايد فردا خيلی دير باشد.من هم فوراً رفتم و به گفته سيد عمل كردم. بعد از مدتی آن برادر رزمنده در منطقه شلمچه به شهادت رسید. آن موقع بود كه فهميدم چرا آن روز آقا سيد صورتش را گرفت و گفت: شايد فردا دير باشد. @seedammar 🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_36682425.mp3
128.2K
🎙 نامه صوتی موسی رضازاده🌹
❤️ #قرار_عاشقی ❤️ قرائت دعای فرج به نیابت از شــهید ابــراهیم هــادی🌹 ⏰ قرار هرشب ✳️بخوانید و به اشتراک بگذارید 🇮🇷 @seedammar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
853) 📖 وَ ما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ يَتَطَهَّرُونَ 📖 💢ترجمه و جواب قومش چیزی نبود جز اینکه گفتند آنان را از سرزمین‌تان بیرون کنید؛ قطعاً آنان مردمانی‌اند که می‌خواهند پاک باشند! سوره اعراف (7) آیه82 1397/9/12 25 ربیع‌الاول 1440 @seedammar
Ahd.mp3
2.07M
#دعای_عهد ✳️تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد... 🌸امام خمینی ره: اگر هرروز (بعد از نماز صبح)دعای عهد خواندی،مقدراتت عوض میشود....⚡️ امام زمانی شو👇👇👇👇 #کانال_خواهم_امد http://eitaa.com/joinchat/287047696Cbbd8ae64b7
Ziyarat-Ashura-Halawaji.mp3
15.21M
زیارت عاشورا با صدای دلنشین اباذر حوائجی قرار هروز صبح😊🌹 @seedammar #کانال_ابراهیم_هادی_هادی_دلها