✍ پدر شهید
از بچگی از وقتی که یادم میآید، از این #هیئت به آن هیئت محمدحسین توی بغل من بود.
خیلی وقتها به خاطر طولانی بودن ساعت عزاداری بچه خسته میشد و #خوابش میبرد. او را همانجا، یک گوشه مجلس میخواباندم. اشک و عرق #سینهزن امام حسین(ع) روی بدن محمدحسین میریخت و او را برای آیندهاش بیمه میکرد.
من #اطمینان دارم هرچه به محمدحسین دادند، همانجا و در همان مجالس دادند.
#شهید_محمدخانی🌷
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
افتخار نسل ما... #حسین همیشه می گفت:از افتخارات نسل ما اینه که داریم تو #عصر و زمانی زندگی می کنیم
#شهید_حسین_ولایتی_فر
🔰در شش تیر ماه 1375 در شهرستان #دزفول دیده به جهان گشود. هشت نُه سالگی عضو جلسات قرآن📖 مسجد حضرت مهدی(عج) شد. حضور چندین ساله در فضای مسجد و جلسات تاثیر به سزایی در شکل گرفتن روحیات حسین😇 گذاشت.
🔰از همان نوجوانی روحیه جهادی✌️ را با خود همراه داشت. در نوجوانی گروه تئاتری🎭 را در #مسجد راهاندازی کرد و کارهای پشتیبانی و فنی جلسات را هم انجام میداد.
🔰پس از طی کردن دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی، رشته #معارف را انتخاب کرد و در دبیرستان شهید مطهری مشغول به تحصیل شد📚. 17 ساله بود که به پیشنهاد #مسئول جلسهاش در جلسات کودکان👦 فعالیت میکرد
🔰20 سالگی جذب #سپاه شد. دورههای تکاوری را پشت سر گذاشته بود. محل خدمت حسین بعد از گذراندن دورههای ابتدایی #اهواز بود. فقط سه روز آخر هفته🗓 را در دزفول بود و همین فرصت کافی بود برای پوشیدن لباس خادمی #هیئت محبان اباالفضل العباس (علیه السلام).
🔰در جمع رفقای هیئتی حسین لقب #سردار داشت. همیشه میگفت: «من یک روز #شهید میشوم🌷» عاشق روضه سه ساله #امام_حسین(ع) بود
🔰وصیت کرده بود اگر #شهید شدم سر مزارم روضه #حضرت_رقیه(س) بخواند🎤. چند وقتی پیگیر اعزام به #سوریه شد؛ ⚡️اما شرایط جوری نشد که بتواند #مدافع_حرم شود.
🔰سرانجام روز 31 شهریور ماه 97 در حمله #تروریستها به مراسم رژه نیروهای مسلح #اهواز، حسین ولایتی فر در سن 22 سالگی به شهادت رسید🕊.
🔰یکی از دوستان و #همرزمان شاهد حسین نقل میکرد که حسین خود استاد کمین و #ضدکمین بوده است. اگر میخواست در آن معرکه جان خود را حفظ کند 💥امکان نداشت تیر بخورد. وقتی در آن سر و صدا و شلوغی و هیاهو👥👥 همه میخوابند روی زمین، حسین #جانبازی را میبیند که نمیتواند فرار کند و روی ویلچر♿️ گیر کرده
🔰 #حسین هم به سمت آن جانباز میدود تا او را عقب بیاورد و جان او را حفظ کند. که چندین تیر💥 به سینهاش خورده و به شهادت🌷 میرسد
🌹🍃🌹🍃
#خاطرات_شهدا
👈 تولد و كودكى
🔸🌹محسن حججی در ۱۳۷۰/۴/۲۱ در خانواده ای #متدیّن در نجف آباد اصفهان پا به عرصه وجود گذاشت و به یاد فرزند شهید حضرت زهرا (س) ، نام او را #محسن گذاشتند.
🔹🌹جدّ پدری او عالم فاضل #شیخ_ابوالقاسم_حججی از علمای بنام نجف آباد بود.
🔸🌹محمدرضا حججی (پدر محسن) که از #رزمندگان دوران دفاع مقدس بوده، به شغل شریف رانندگی تاکسی مشغول است و در تمام سالیان عمر کوشیده است #نان_حلال بر سر سفره خانواده بگذارد.
🔹🌹مادرش زهرا مختارپور از خانواده ای مذهبی و فعالیت اصلی او #خانه_داری است. محسن فرزند سوم خانواده و دارای سه خواهر و یک برادر است.
🔸🌹کودکی و نوجوانی محسن، همچون سایر بچه های نجف آباد، خیلی عادی گذشت. از ۷ سالگی وارد فضای #مسجد و فعالیت های #بسیج شد.
🔹🌹حضور در #هیئت خانوادگی که پدرش در منزل برپا می کرد، برای نخستین دفعات، طعم شیرین محبت اهل بیت (علیهم السلام) را به او چشاند. علاقه زیادی به #مداحی داشت و در نوجوانی در مراسم ویژه نوجوانان مداحی و قرآن قرائت می کرد. اولین کتاب غیردرسی که از پدرش هدیه گرفت: #مقتل_حضرت_سیدالشّهدا(ع) بود.
#شهید_محسن_حججی🌷
شادی روحش #صلوات
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
#گروه_جهادی_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 از این به بعد با این نیت برو هیئت!
میخام برم هیئت که #لذت ببرم. 😳
⚠️ وگرنه...
#هیئت #محرم
#امام_حسین
#استاد_پناهیان #پناهیان
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
#گروه_جهادی_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
✅ #رهروان_راه_ابراهیم
🌸 در فلافل فروشی کار می کرد #همسفر_شهدا ؛ #سید_علیرضا_مصطفوی بارها برای خرید فلافل جهت #مراسم و #هیئت پیش این پسر رفته بود
🌸 سید می گفت این پسر باطن پاکی داره و باید جذب #مسجد بشه
بارها باهاش صحبت کرد تا اینکه در اولین #یادواره_شهدا شرکت کرد و حضورش سرآغازی شد برای پروازش ...
🌸 در مدتی کوتاه به آنچنان مقامی دست یافت که خدا عاشقش شد و امروز مقام او آرزوی عباد و زهاد است...
🌷 #شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری ؛#پسرک_فلافل_فروش
📖 ابراهیم شهید شد، اما #هیئت که یادگارش بود در محل برقرار ماند. در همان ایام دفاع_مقدس، یکبار ابراهیم را در عالم رویا مشاهده کردم.
📖 او در یک باغ زیبا حضور داشت و برخی از دوستانش درکنار اوبودند.
جلو رفتم و سلام کردم. میخواستم حرفی بزنم و بپرسم که ثمره آن همه هیئت رفتن چه شد!؟
📖قبل از اینکه چیزی بگویم خودش جلو آمد و گفت: سیدعلی، زمانی که شهید شدم و افتادم، آقا اباعبدالله علیه السلام آمدند و مرا در آغوش گرفتند و....
📚سلام بر ابراهیم ۲
#شهید_ابراهیم_هادی
🌷یادش با ذکر #صلوات
#گروه_جهادی_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
@seedammar
@ebrahim_hadi_mallasani
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
اینکه برای #زحماتی ک همسرتون💞 میکشه ازش #تشکر میکنید خیلی خوبه...
💥اما تشکر فقط #زبانی نباشه❌
گاهی به پاس تشکر او را به ابمیوه خوردن یا #رستوران دعوت کنید. گاهی برایش دسته گل💐 وحتی یک شاخه گل🌹 بخرید.
#خاطره📝
🔰حمید شبهای جمعه #هیئت میرفت چندین بار به من میگفت؛ ولی چون #خجالت میکشیدم☺️ نمیرفتم این بار حرفش را #رد نکردم.
🔰فردای آن روز بعد از کلاس #حمید طبق معمول با موتور دنبالم اومده بود ولی این بار با #دسته_گل💐 قشنگ
🔰پرسیدم، به چه مناسبت گرفتی⁉️ گفت این #گلها قابلتو نداره ولی از اونجا که قبول کردی بیای هیئت این دسته گل رو برای #تشکر برات گرفتم.
✍راوی: همسر شهید
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
🌹🍃🌹🍃صلوات
🍃محمد حسین جان سلام
.
سالی دیگر نیز گذشت کوتاه برای تو و بلند و سخت برای ما .
فرصت های از دست داده هرسال زیادتر رخ می نماید..شاید آن دلیل که #برکت ها از روزگارمان رخت بر بسته اند. برکت هایی که یکی از آنان وجود و نفس امثال شماست.😔
.
🍃ردِّپاهایت را در شهر می بینم ، تقریبا هرجا که سَرَکی کشیدی تمثال یا عکست را جلوه دار زده اند.حتی کسانی که در حد سلام احوال گیرت بوده اند.😊
.
🍃تفریحم #هیئت بود آن هم که به چشم بر هم زدنی از دست رفت.سرگرمی هایم حال چرخ زدن است هم دور خود هم دور شهر هم دور #اعتقاداتم هم...
سرگیجه گرفته ام از گشتن های بیهوده و از سر بیکاری و سرگرمی..😞
.
🍃محمد حسین، #پسرت روز به روز قد می کشد، رشید می شود.شاید او بتواند راهت را ادامه دهد.
من هنوز در پیدا کردن مسیری که در آن سیر کردی مانده ام .😓
.
🍃قبلا مزه تلخ قهوه های کافه ای که #عکست را به دیوار داشت هشیارم می کرد.اما الان همان قهوه برایم بی مزه است.😐
.
🍃اشتهایم رابرای زندگی از دست داده ام.تو هرروز در تمام این چند سال سر سفره کرم اولی الامر بودی.اما من هرروز سر سفره #گناه پرخوری می کنم و تنم فربه گناه است.آنقدر چاق شده ام که حال #عبادت و حتی #نماز فردی را ندارم.😰
.
بی معرفت،حالا که در تلاطم دنیا دارم #غرق می شوم و امید به دستگیری ات دارم ،دل کنده ای و رفتی چسبیدی به ملکوت و من که زیر پاهایت ،دست و پا می زنم را رها کرده ای .نگاه کن من به تو #امید بسته ام.مهرت را به دل...💔
.
🍃محمد حسین، زمانه بد فشار را به گلو رسانده.از زندگی فقط آرزوی مرگ می توان داشت.😭
.
🍃هرروز را #شرمنده وجدان و عمرمان نشویم روزمان شب نمی شود .
با دین تیغ می زنند و زخم می ماند از #مدعیان عمل و وای از مدعیان بی علم و گاها بی عمل..❗️
.
#محمد_حسین_دستم_را_بگیر💚
.
✍نویسنده: #محمد_صادق_زارع
.
🍃به مناسبت تولد #شهید_محمد_حسین_محمد_خانی
.
📅تاریخ تولد : ۹ تیر ۱۳۶۴
.
📅تاریخ شهادت : ۱۶ آبان ۱۳۹۴. حلب سوریه
.
📅تاریخ انتشار: ۸ تیر ۱۳۹۹
.
🥀مزار : بهشت زهرا.قطعه ۵۳
.
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی #عمار_حلب #حاج_عمار #علمدار #محمد_حسین_محمد_خانی #تولد #طراحی
@seedammar
🔰پنج پسر داشتم، اما #عبدالله چیز دیگری بود.
♦️یک روز آمد دو زانو نشست روبه رویم. زل زد تو چشم هایم. #نگاهش دلم را لرزاند. گفت: مامان من تو نمیخوای خمس #پسرهات رو بدی⁉️
✳️گفتم: مادر نرو🚷 سوریه. عبدالله گفت: خودت یادم دادی مامان همان وقت ها که چادرت رو می کشدی سرت و دست ما پنج تا رو می گرفتی و میکشوندی تو #هیئت و مسجد🕌
♦️در روضه ضجه می زدی😭 و می گفتی: کاش #کربلا بودیم یاری ات می کردیم، یادته؟؟ بلند بلند داد می زدی که #خانم_زینب من و بچه هام فدات بشیم.
✳️بفرما الان #وقت_عمل شده. گفتم: پسرم من هیچ؛ با این دخترهای بابایی چه کنم؟! گفت: مادر با این حرفها دلم رو نلرزون💓 مگه هیچ کدام از اونایی که زمان جنگ رفتن زن و بچه نداشتن. آنقدر گفت و گفت تا #راضی ام کرد.
✍🏻راوی: مادر شهید
#شهید_عبدالله_باقری
🌹🍃🌹🍃صلوات
به سید میگفتن:
اینا ڪی هستند مياري #هيئت؛
بهشون مسئوليت میدی؟!
میگُفت: ڪسی ڪه تو راه نیست،
اگه بیاد توی مجلس اهـل بیٺ
و یه گوشه بشینـه
و شما بهش #بها ندی،
میـره و دیگه هم برنمیگرده
اما وقتی تحویلش بگیری؛
#جذب همین راه میشه!...🦋
#شهید_سیدمجتبـی_علمدار
📕 کتاب علمدار. اثر گروه شهید هادی
#از_شهدا_بیاموزیم ❣❣❣❣
#خادم_الحسین علیه السلام
پشت ترک موتورش بودم
رسیدیم به یک چهار راه #خلوت
پشت چراغ قرمز ایستاد .
بهش گفتم: امید چرا نمیری..؟!
ماشین که اطرافت نیست؟
بهم گفت: رد کردن چراغ #خلاف قانونه و امام گفته رعایت نکردن قوانین راهنمایی رانندگی خلاف شرعه
پس اگر رد بشم گناهه داداش.☝️
من شب تو #هیئت اشک چشمم کم میشه..💔
#شهید_امید_اکبری✨
#از_شهدا_بیاموزیم ❣❣❣❣❣
#شهیدانه
🔻هرچه از #مدافعان_حرم خواندم، شنیدم و دیدم، بیشتر دلم سوخت. دهه هفتادی ها و هشتادی ها، گوی سبقت در دست گرفته، نَفسشان را برای #قربانی به #قتلگاه بردند و خبر شهادتشان شد تلنگر این روزهای سرگردانی.
جمله معروف دهه شصتی ها #نسل_سوخته اند به گوش همه آشنا است اما من میگویم نسل پخته ای بودند. همانها که دست ما را گرفتند و سوی #هیئت بردند و راه را نشانمان دادند. همان ها که تا خبر دفاع از حرم #عمه_سادات شد پیش قدم شدند و راه را برای کوچکترها آسان کردند.
#شهید_نادر_حمید از همان دهه شصتی های پخته و با غیرت است. در این #محرم که غربتش دل را می شکند به این میاندیشم که نادر های هیئت، حال اسرا را خوب فهمیدند و برای غریبی آنها در #شام سوختند که وقتی حرف بی حرمتی به حرم ها شد، بند پوتین ها را محکم تر کردند و راه افتادند.
شاید هم در روضه #گودال، زینب مضطر را برای حاجتشان قسم دادند که #شهادت نصیبشان شد. اما نمیدانم برای خرابه شام و رقیه چه کردند که دلتنگی های #سه_ساله برای پدر شد سهم دخترانشان.
شهید جان! قدر #حسین و روضه هایش را شما فهمیدید و حاجت روا شدید. #جامانده ایم از راه شما و از هیئت حسین. اسیر دنیایی شده ایم که ما را بدهکار وجدانمان کرد. برایمان طلب بخشش کن همانگونه که در وصیتنامه ات نوشتی #يا_مُحْسِنُ_قَدْ_اتاكَ_الْمُسىءُ
📸شهید مدافع حرم
#نادر_حمید
#اهواز
🗓تاریخ تولد: ۲ شهریور ۱۳۶۳
🗓تاریخ شهادت: ۲۶ مهر ۱۳۹۴
🥀مزار شهید: ویس
🕊محل شهادت: سوریه
🚩شهدای مدافع حرم خوزستان
#شبیه_شهدا_شویم🍃
به سید میگفتن:
اینا ڪی هستند مياري #هيئت؛
بهشون مسئوليت میدی؟!
میگُفت: ڪسی ڪه تو راه نیست،
اگه بیاد توی مجلس اهـل بیٺ
و یه گوشه بشینـه
و شما بهش #بها ندی،
میـره و دیگه هم برنمیگرده
اما وقتی تحویلش بگیری؛
#جذب همین راه میشه!...🦋
#شهید_سیدمجتبـی_علمدار
📕 کتاب علمدار. اثر گروه شهید هادی