#قصه_ی_کربلا.... 🏴🏴🏴
#قسمت_هفتم
به یزید خبر رسید که امام از مدینه خارج شده و به سوی کوفه میرود.
مردم کوفه دو دسته شده بودند.
دسته ای مخالف حکومت امویان بودند و به امام نامه میدادند...
دسته ای هم مانند عمر سعد طرفدار بنی امیه بودند و به یزید نامه میزدند که والی کوفه مردی بیعرضه ایست و نمیتواند مقابل حسین بایستد!
یزید به ابن زیاد نامه نوشت و او را به فرمانداری کوفه منصوب کرد.
ابن زیاد فرماندار بصره بود و با حفظ سمت فرمانداری کوفه را هم عهدهدار شد.
در نامه یزید آمده بود:
" از بین همه کارگزاران، تو به او (امام حسین) مبتلا شدهای!
یا آزاد میشوی و یا به بردگی باز میگردی!"
اما منظور یزید از این حرف چه بود!؟
زیاد پدر عبیدالله بن زیاد، فرزند زنی به نام سمیه بود.
سمیه کنیز یکی از سران عرب بود و با بردهای به نام عبید ازدواج کرد.
وقتی زیاد به دنیا آمد او را زیاد بن عبید میگفتند.
از آنجا که سمیه زن پاکدامنی نبود، فرزندش را به طعنه زیاد بن ابیه ( پسر پدرش) میگفتند.
زیاد مردی باهوش، زیرک و بسیار با سیاست بود.
معاویه در زمان خلیفه دوم و بعدأ در زمان حکومتش، ادعا کرد که او فرزند ابوسفیان است!
بعد از آن زیاد را زیاد بن ابی سفیان خواندند.
او دیگر یک بردهزاده نبود!
احتمالاً منظور یزید همین اتفاق بود و او را تهدید کرد، که همان گونه که پدرت برده بود و معاویه عزتس داد و فرزند ابوسفیانش خواند، اگر با حسین مقابله نکنی من هم میتوانم بگویم پدرت فرزند ابوسفیان نبود و دوباره تو را برده کنم!
ادامه دارد...
🏴ســـراج بانوان البــــــرز
┏━━ °•🥀•°━━┓
@seraj_alborz
┗━━ °•🥀•°━━┛
9.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 این نوحه به عنوان نوحه سراسری در ایام محرم در دفاع از حجاب وعفاف خوانده خواهد شد.
👆لطفا در تمامی گروه ها پخش شود؛ تا مثل سرود سلام فرمانده بازتاب گسترده داشته باشد.
شما هم با پخش در ثواب شریک شوید.
هدایت شده از هیئت دخترانه بنات الحیدر (کشوری)
🖤🏴
دختر توایم ، سر اگر دهیم
محکمیم و معجر نمیدهیم
▪️سوگواری سراسری ریحانه های حسینی▪️
• جمعه ۲۲ تیر ماه ۱۴۰۳
ساعت ۱۶:۳۰
• کرج - آستان مقدس امام زاده محمد(ع) و سکینه خاتون(س)
◾️ @banatolheydar_ir
#قصه_ی_کربلا.... 🏴🏴🏴
#قسمت_هشتم
امام علیه السلام، دو سفیر به کوفه و بصره فرستادند.
مسلم به کوفه رفت تا پاسخ امام را به کوفیان برساند و سلیمان به بصره رفت تا نامه دعوت امام را به سران قبایل بصره برساند.
سرنوشت سلیمان چه شد!؟
وقتی سليمان به بصره رسید، ابن زیاد هنوز در بصره بود و تازه حکم فرمانداری کوفه به او ابلاغ شده بود.
سلیمان از ترس ماموران حکومتی مخفیانه با سران قبایل دیدار میکرد و نامه ها را به آنها میرساند.
یکی از سران بصره که امام برای او نامه نوشته بود و اتفاقا پدرزن ابن زیاد هم بود، خبر آمدن سلیمان را به دامادش رساند و ابن زیاد هم بلافاصله سليمان را دستگیر و شهید کرد.
برادرش را جانشین خود در بصره قرار داد و راهی کوفه شد.
وقتی به کوفه رسید، لباس مردان حجاز به تن کرد و روی خود را پوشاند.
مردم هم گمان کردند امام آمده، همه به استقبال رفتند او هم بی آنکه حرفی بزند راهی دارالاماره شد.
مردم آنقدر آمدن امام را باور کرده بودند و سروصدا میکردند که حاکم کوفه هم گمان کرد واقعا امام آمده تا دارالاماره را از او بگیرد!
ابن بشير حاکم کوفه فریاد میزد و امام را خطاب میکرد که از اینجا برو! من نه این قصر را به تو می دهم نه با تو سر جنگ دارم!
در اینجا ابن زیاد روی خود را باز کرد تا مردم بفهمند او کیست!
در واقع این کار مکر ابن زیاد بود تا بفهمد امام در کوفه چقدر هوادار دارد!؟
نقل است مردمی که با اشتیاق به سوی امام آمده بودند با دیدن ابن زیاد چنان گریختند که از روی هم رد میشدند!
ادامه دارد...
🏴ســـراج بانوان البــــــرز
┏━━ °•🥀•°━━┓
@seraj_alborz
┗━━ °•🥀•°━━┛
🖇 #سخن_بزرگان 🌱
گریه بر امـام حسین(ع)
از نماز شب بالاتر است!
-آیـــتاللّٰــهبهجـــت(ره)