#قصه_ی_کربلا.... 🏴🏴🏴
#قسمت_هشتم
امام علیه السلام، دو سفیر به کوفه و بصره فرستادند.
مسلم به کوفه رفت تا پاسخ امام را به کوفیان برساند و سلیمان به بصره رفت تا نامه دعوت امام را به سران قبایل بصره برساند.
سرنوشت سلیمان چه شد!؟
وقتی سليمان به بصره رسید، ابن زیاد هنوز در بصره بود و تازه حکم فرمانداری کوفه به او ابلاغ شده بود.
سلیمان از ترس ماموران حکومتی مخفیانه با سران قبایل دیدار میکرد و نامه ها را به آنها میرساند.
یکی از سران بصره که امام برای او نامه نوشته بود و اتفاقا پدرزن ابن زیاد هم بود، خبر آمدن سلیمان را به دامادش رساند و ابن زیاد هم بلافاصله سليمان را دستگیر و شهید کرد.
برادرش را جانشین خود در بصره قرار داد و راهی کوفه شد.
وقتی به کوفه رسید، لباس مردان حجاز به تن کرد و روی خود را پوشاند.
مردم هم گمان کردند امام آمده، همه به استقبال رفتند او هم بی آنکه حرفی بزند راهی دارالاماره شد.
مردم آنقدر آمدن امام را باور کرده بودند و سروصدا میکردند که حاکم کوفه هم گمان کرد واقعا امام آمده تا دارالاماره را از او بگیرد!
ابن بشير حاکم کوفه فریاد میزد و امام را خطاب میکرد که از اینجا برو! من نه این قصر را به تو می دهم نه با تو سر جنگ دارم!
در اینجا ابن زیاد روی خود را باز کرد تا مردم بفهمند او کیست!
در واقع این کار مکر ابن زیاد بود تا بفهمد امام در کوفه چقدر هوادار دارد!؟
نقل است مردمی که با اشتیاق به سوی امام آمده بودند با دیدن ابن زیاد چنان گریختند که از روی هم رد میشدند!
ادامه دارد...
🏴ســـراج بانوان البــــــرز
┏━━ °•🥀•°━━┓
@seraj_alborz
┗━━ °•🥀•°━━┛
🖇 #سخن_بزرگان 🌱
گریه بر امـام حسین(ع)
از نماز شب بالاتر است!
-آیـــتاللّٰــهبهجـــت(ره)