فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
↻✂️📏✏️••||
.
.
#حوصلتون_سر_نره🙃🙂
#کاردستی
گل روبانی زیبا😍
#کاردستی
ᘜ⋆⃟݊⛈️🌟❄•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂
ستاره شو7💫
#رمان #نوجوان #فرشتههاازکجامیآیند #قسمت_شانزدهم 🧖♀🧖🧖♀🧖 نمیدانستم پشت این پیچ، زندگی بهتر است یا
#رمان
#نوجوان
#فرشتههاازکجامیآیند
#قسمت_هفدهم
🧖♀🧖🧖♀🧖
هنوز مرد جوان جابهجا نشده بود که صدای یااللّه دو نفر توی راهرو شنیده شد. صدای پیرتر گفت: «آقا حمداله خانهای؟»
پدرم گفت: «بفرمایید!»
من در اتاق را باز کردم. پیرمرد پینهدوز و همان مرد جوان، علیرضا، پشت در بودند. از دست پسره دلخور بودم. پول را گرفته و فلنگ را بسته بود. بااینحال از دیدنشان خوشحال شدم. امیدوار بودم از محمد خبری داشته باشند. تصمیم گرفته بودم اگر محمد تا یک ساعت دیگر نیامد بروم سراغ همین جناب گردن کلفتِ بیکار، حالا که خودشان آمده بودند، چه بهتر. پدرم تعارف کرد، نشستند. مادرم برایشان چای ریخت. همه ساکت بودند و چای میخوردند که پدرم گفت: «آقای محمدینیا؟ درست میگویم؟»
مرد جوان که مهمان اولمان بود و خجالتی هم بود، گفت: «بله، درست است. من در خدمتم.»
پدرم گفت: «خدمت از ماست. شما قدمرنجه کردید تا اینجا آمدید.»
پدرم اگر چشم داشت و درس خوانده بود، حتماً برای خودش کسی میشد. اینقدر خوب حرف میزد که من هیچوقت خجالت نکشیدم به دوستانم معرفیاش کنم. محمدینیا در پاسخ پدرم گفت: «مزاحم شدم!»
پدرم گفت: «کدام مزاحمت؟! رحمت آوردید... میخواستم بدانم این وامی که قرار است لطف کنید و به ما بدهید، قسطش چقدر است؟»
محمدینیا گفت: «اختیاری است. ما توقع نداریم این پول را برگردانید. ولی اگر کسی که کمک میگیرد، خودش، دلش بخواهد پولی را که میگیرد، برگرداند، برایش قسطبندی میکنیم. هرچقدر که بتواند قسط بدهد.»
پدرم گفت: «من میخواهم قسطش را بدهم.»
من عاشق این عزت نفسش بودم. اگر ثروت پدرش را بالا نکشیده بودند، حالا او هم ثروتمند بود و میتوانست به دیگران کمک کند. گفت: «من ماهی دوهزاروپانصد تومان میدهم.»
محمدینیا گفت: «مهم نیست. هر طور که راضی هستید، همان کار را بکنید.»
معلوم شد که آقای محمدینیا آمده تحقیق برای وام. مبلغش مهم نبود، مهم این بود که پدرم خیالش راحت میشد که دخترش را دست خالی خانهی شوهر نفرستاده. محمدینیا با وجود آنکه هوا گرم نبود، عرقریزان چای را خورد و رفت و موقع رفتن قرار گذاشت که روز بعد مادرم برود و پول را بگیرد. من میتوانستم بعد از شش ماه صبر کردن خوشحال باشم. خوشحال هم بودم. اما دلنگرانیام نمیگذاشت خوشحالیام کامل شود. دلم میخواست پدرم از عموحیدر بپرسد برای چه آمدهاند و موقعیتی پیش بیاید که من سراغ محمد را بگیرم. پدرم پرسید: «خب عموحیدر چه خبر؟»
همین سؤال کافی بود تا موضوع گفتوگو بهسمتی برود که من دوست داشتم. عموحیدر گفت: «واللّه، ما آمده بودیم کار خیری بکنیم، ولی مثل اینکه از ما زرنگتر هم کم نیستند.»
پدرم گفت: «تو که همیشه خیرت به ما رسیده. موضوع چه بوده؟»
عموحیدر گفت: «داستانش مفصل است.
ادامه دارد...
ᘜ⋆⃟݊⛈️🌟❄•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂
ستاره شو7💫
😇😒 پویش ستاره شو⭐️ داره تمام میشه خوش به سعادت اونایی که ستاره شدن حتی با یه ذکر راستی #مسابقه ه
سلام
دوستان گلی که #پویش ستاره شو را شرکت کردند 😍
شرکت در پویش رفیق شهیدم...
🔴فاطمه زهرا احمدی
من می تونم روزی چند بار صلوات بفرستم..
سعی ام را می کنم تا سوره توحید را هم بخوانم
🔴سمیه اسداللهی
سلام شماره 1 سوره توحید
🔴مهشید برونی
روز اول ماه رجب
شماره 1 و 3
🔴محدثه بیاتی
شماره 1
🔴راضیه بیدرام
من شماره 1 پویش را انجام میدهم
🔴علی احمدی
من هر روز ۱۰تا سوره قل هو الله میخونم
🔴یگانه محمدی نیا
۱.۲.۳
🔴امیرحسین نوری
شماره ۳
🔴 فاطمه زهرا بیغمیان شماره ۷
هدیه به رفیق شهیدم 👇
🔴یلداامینی.از نجف آباد
1⃣روزی حداقل ده تا سوره توحید بخونم
🔴زهرا اهنین مشت3⃣
🔴امیرحسان عبدیان پور
روزی ده تا سوره توحید
👏👏👏👏👍
تبریک به همه تون که ستاره شدین تو آسمان ماه شعبان بدرخشین 🌟🌟🌟
ستاره شو7💫
بسم ربِ المھدی مرا عھدیست با جانا کھ تا جان در بدن دارم هواداران کویش را چو جان خویشتن
#مسابقه
#نیمه_شعبان
#قرارمون یادتون هست؟
کیا به عهدشون وفا کردند؟!
میخواهم در قالب متن، دلنوشته کلیپ، صوت هر چی که راحتی برامون بگی
🔴چقدر امامت را میشناسی؟
🔴چه عهدی میخای با امامت ببندی تا سال دیگه نیمه شعبان؟
🔴به نظرتون چرا حضرت از دیده ها غایب هستند و چرا نمیان؟
ما چگونه میتوانیم حضرت را یاری کنیم؟
الان که غایب هستند وظیفه ما چیه؟
تحقیق کنید و جواب هاتون را
بفرستین برای ادمین ☝️👇
@adminsetaresho7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نقاشی خلاقانه😍☘
#نقاشی 🎨
ᘜ⋆⃟݊⛈️🌟❄•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂
ستاره شو7💫
شب ولادت حضرت علی اکبر و روز جوان را به همه دوستان و همه رفقااااای خش مبارک باشه 🌿🍃
روز تون مباااااااارک 🥳🥳
4_5773945881447370961.mp3
33.76M
جشن نگیریم دورهم؟😍
👏👏👏👏
#میلاد_حضرت_علی_اکبر
#صیقل_روح
ᘜ⋆⃟݊⛈️🌟❄•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂
ستاره شو7💫
#رمان #نوجوان #فرشتههاازکجامیآیند #قسمت_هفدهم 🧖♀🧖🧖♀🧖 هنوز مرد جوان جابهجا نشده بود که صدای یاا
#رمان
#نوجوان
#فرشتههاازکجامیآیند
#قسمت_هجدهم
🧖♀🧖🧖♀🧖
همینقدر بگویم که یک پولی دست محمد بوده که بیاورد برای شما. یک اشتباهی شده و آن پول را داده به یکی دیگر. امروز هم نیامده بود سر بساطش. ما آمدیم هم احوالش را بپرسیم، هم پول را بدهیم.»
مادرم گفت: «از صبح که رفته، برنگشته.» بعد رو به من کرد و گفت: «دخترم برو نگاهی بکن شاید آمده باشد. اگر آمده بود، بگو بیاید بالا.»
میدانستم محمد توی زیرپلهاش نیست. حسی به من میگفت دیگر برنمیگردد. بااینحال برای اینکه حرف مادرم را زمین نینداخته باشم و برای اینکه لو نروم که چند دقیقهی قبل رفته بودم سراغش، از اتاق زدم بیرون. پلهها را دوتا یکی کردم، از همان سر پلهها با ناامیدی نگاه کردم. چراغ زیرپلهاش خاموش بود. پلهها را یکییکی برگشتم و فکر کردم که میلیونها میلیون چراغ در زمین و آسمان روشناند و هیچ معنایی جز روشنایی ندارند.
اما روشن بودن لامپ زیرپله میتوانست هزار معنای دیگر هم داشته باشد. خاموشیاش هم هزار معنای دیگر غیر از تاریکی داشت که من هیچکدامشان را دوست نداشتم. وقتی خبر را دادم، هر کسی چیزی گفت. پدرم گفت: «چه شد این بچه؟ امروز صبح وقتی میرفت، مثل هر روز نبود.»
هر روز با پدرم خوشوبش میکرد و کلی با هم حرف میزدند. حتی یک چیزی هم از پدرم میخرید. مادرم گفت: «صبح که میرفت، بهش گفتم میخواهم آش بپزم و برایش نگه میدارم که شب بخورد.»
مادرم حتی یک شب هم یادش نرفت کسی آن پایین است که نمیتواند یا بلد نیست برای
خودش غذا بپزد.
عموحیدر گفت: «این بچه انگار شکم ندارد. خوردن نخوردن برایش فرق نمیکند.
دستش خالی اما چشم و دلش سیر است.»
عموحیدر راست میگفت. با اینکه خودش بیشتر از هر کسی به پول احتیاج داشت، به فکر پول جهیزیهی من بود. از جهیزیه بدم میآمد. مطمئن بودم این حسام بدتر هم میشود. جناب بیکار گردنکلفت گفت: «شاید رفته باشد خانهی کسوکارش!»
اینقدر از دستش عصبانی بودم که دلم میخواست جوابش را بدهم و شرمندهاش کنم. اما چیزی نگفتم و مادرم جوابش را داد.
ــ انگار از آسمان افتاده پایین، آسوپاس و بیکسوکار. هیچکس را نداشت...
حرفها به جایی نرسیدند و عموحیدر پولی را که آورده بود، برگرداند. خیلی دلم میخواست بدانم آن پول چه میشود و خیلی دلم میخواست به این جوان بیکار و بیعار چیزی میگفتم که برای همیشه یادش بماند. آن شب نمیشد. گذاشتم برای روز بعد
ادامه دارد...
ᘜ⋆⃟݊⛈️🌟❄•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
↻✂️📏✏️••||
. 🥾👟
.
#حوصلتون_سر_نره🙃🙂
بند کفش تو باحال ببند☘
ᘜ⋆⃟݊⛈️🌟❄•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این داستان، تام و جری 🤣
#بخندیم
ᘜ⋆⃟݊⛈️🌟❄•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂
ستاره شو7💫
#زندگینامه #شهید_محمد_معماریان قسمت یازدهم مادر لباسهاي محمد را شسته و اتو كرده بود. صبح، ساكش ر
#زندگینامه
#شهید_محمد_معماریان
قسمت دوازدهم
حالا كه از همهچيز دل بريده بود، تازه معناي دل را ميفهميد. تا حالا هرچه بود دل نبود؛ تارهايي بود كه دور دلش را پر كرده بود. حالا لطافت و زيبايي دلش را درك ميكرد. از وقتي كه بندها را پاره كرده بود، دلش بال و پر ميزد. حالا اصل همهچيز را ميديد. خندهاش معطر شده بود؛ نگاهش، آسماني و كلامش، روحاني. اللهم ارزقنا قلبا يدنيه منك شوقه و لساناً يرفع اليك صدقه و... دعايش مستجاب شده بود. همه دعاهايش يكجا به اجابت رسيده بود. چند روز ديگر محمد از قيد اين جسد دنيايي راحت ميشد و در آسمان جاي ميگرفت. آن وقت همة زمين و آسمان زير نظرش ميآمد. شاهد همة كُنهها ميشد و زمان را در اختيار ميگرفت. رمز عمليات، بچههاي خطشكن را راهي كرد. گردان سيصد نفرشان موفق شدند خط را بشكنند و راه را باز كنند.
دشمن آتشبارياش شدت عجيبي داشت. عمليات لو رفته بود. كار خيلي سختتر از آنچه فكر ميكردند شد. بچهها مقاومت ميكردند. گوشت بچهها سپر گلولهها بود. محمد از جايش بلند شد و داشت ميرفت عقبتر. فرمانده فكر كرد محمد ترسيده. صدايش زد و پرسيد: كجا ميروي؟ مگر وضعيت را نميبيني؟ كمي نيرو و آتش دشمن را؟ محمد گفت: حاج آقا، خيالت راحت باشد، دارم ميروم نماز بخوانم. امام حسين(علیهالسلام) هم ظهر عاشورا در موقع اذان، اول نماز خواند، حاج آقا آسمان را نگاه كرد. وقت نماز بود. محمد با پوتين و اسلحهبهدست قامت بست. زير آن باران گلوله نماز خون خواند و سريع برگشت. يكساعتي از ظهر نگذشته بود. درگيري نفس بچهها را بريده بود. لحظهبهلحظه يك گل پرپر ميشد كه ناگهان محمد بلند شد و تمام قامت ايستاد. با تعجب نگاهش كردند. محمد دستش را به طرف بچهها بلند كرد و با صداي رسايي گفت: بچهها من هم رفتم، خداحافظ. آرام زانو زد و افتاد. حاجي دويد طرف محمد و ديد كه گلولة آرپيجي پشت محمد را كاملاً برد و تنها صورتش است كه سالم مانده. محمد رفت مثل همة دوستانش، اما جنگ ادامه داشت. بدن محمد ماند زير آفتاب داغ جنوب، سه روز پيكرش تندي خورشيد را تحمل ميكرد. . . .
ادامه دارد...
اللهمعجللولیکالفرج
#رفیق_خدایی
ᘜ⋆⃟݊⛈️🌟❄•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂
enc_1703593133519798271525.mp3
3.35M
دلم نیومد نزارم حتما گوش بدین 🥲🥺🫀
🕊« #صیقل_روح #نوای_دل»↶
ᘜ⋆⃟݊⛈️🌟❄•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂
¸„.-•~¹°”ˆ˜¨ چنانغرقشـבمـבرتو،
کہپیـבاشـבنمممڪننیسٺ🌱
‹ 🫀⇢ #اربابـم_حسین ›
#دلیل_زندگی
ᘜ⋆⃟݊⛈️🌟❄•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
⊱· ———— · ⊰ ꥟ ⊱ · ———— ·⊰ ¨˜ˆ”°¹~•-.„¸
دیدی همش میگن🌻 بصیرت 🌻داشته باشید
بصیرت خیلی هم سخت نیست فقط باید یکم فکر کرد و اطرافیان رو شناخت.🍃🌸
بعد تصمیم خودمون رو اجرا کنیم🤌
⛔️باید یکم از مَنَم مَنَم فاصله گرفت⛔️
مثل علی اکبرِ امام حسین(ع) که داوطلبانه اولین نفر از بنی هاشم بود که برای رزم رفت
👌تا بهانه رو از دشمن بگیره و به یاران خودشون شجاعت مضاعف تزریق کنه👏
به نظرت حالا بصیرت داشتن در حد خودمون سخته یا آسون😎🧐
#تلنگرانه
ᘜ⋆⃟݊⛈️🌟❄•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂
ستاره شو7💫
#مسابقه #نیمه_شعبان #قرارمون یادتون هست؟ کیا به عهدشون وفا کردند؟! میخواهم در قالب متن، دلنوش
#مسابقه
سه روز دیگه فرصت دارین
سربازهای اقا کجان؟!!!
من انشاالله باامام زمان عج عهد می بندم درسم را خوب بخونم و سرباز خوبی انشاالله براشون باشم،هرروز برلی سلامتی شون وظهورشون دعا کنم و۱۰۰صلوات انشاالله بفرستم، نمازم را اول وقت بخوانم وباحضورقلب انشاالله، بعضی وقتا به شوخی دورغ میگم دیگه انشاالله این عادت ترک کنم،روزانه به امام زمان بعد نماز صبحم توفیق داشتم سلام به ایشون میدم و صدقه برا سلامتی شون میدم و آیه الکرسی روزانه توفیق داشتم خواندم ثواب هدیه کردم به امام زمان عج انشاالله خدا و امام زمان عج ازم قبول بفرمایند.
اللهم صل علی محمد و آل عجل فرجهم، اللهم عجل لولیک الفرج، اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🤲
انشاالله امسال به لطف ورحمت الهی شاهد ظهورشان باشیم🤲 😢😭
مطهرمرتضائی
...:
مینویسم به شوق آن جمعهای که به رنگ سبز نوشته شده در تقویم که روز ظهور مهدی موعود است که نام گرفته به عید عاشقان و روز وصال که پایان این شبهای سیاه و تاریک است جمعهای که مژده عدل جهانی را میدهد در راه است و قرار دل هر بیقرار و دردمندیست و خوش آن روز مسافر غریب شبهای جمعه کربلا از راه برسد مینویسم که بدانی آقا جان کاسه صبرم ز هجرت لبریز شده است قلمم دل و دواتم گریه بر دوری توست بیا که این نواز دلم بر میخیزد. امام زمان، همچون فرشتهای با پیامِ آرامش، در انتظار ماست.دلمان به آرزوی دیدار با آفتاب پنهان امام زمان زنده میشودو چون گلهای پربار در باغ امانت، با شوقِ فرا رسیدن او، میشکفد. او، نقشِ پنهانی در نگاه خداست، که عشق و عدالت را در دلِ آیندهی ما تداوم میبخشد.در باغی پر از انتظار، بادهای امید به لبان ما میرسد. امام زمان، همواره در قلب ما حکایتی از عشق بیپایان است. او چون گلی نرم و شفاف، بر هر برگی از وجود ما روییده است، با همه رنگها و بوها. در خستگی شبانهی زندگی، نگاهشان مراقب و دلنشین است. در آغوش غم، نام او دل را تازه میکند. امام زمان، نهجالبلاغهی احساسات ماست، که همواره بر ما خنجری از نور و امید میافکند.در غمِ زمانه، آرامش جانمان، امام زمان است. نگاهشان چون نقشی زیبا در کتابِ زندگی، باور به فردا را در دل ما پرورش میدهد. امام زمان، ستارهی هدایت در تاریکی شب وپیشوایی است که با حکمت و عدالت، آرامش دلها را به آینده میرساند.در این ساعات غمگین انتظارو روز های خاکستری غیبت سوار بر امواج امیدمیشوم.در برج امید، گلزار حضور امام زمان شکوفا میشود. ستارگان شوق، در آسمان انتظار، هر شب به آرامش ایمان میخوابند. و حضرت پرچمی از صداقت و عدالت در دل فلک میاندازد. این انتظار، چون شعلههایی از شوق، دل ما را برافروخته و به سوی نور و حقیقت هدایت میکند. ونیمه شعبان،همان باغی است که گلهای امید در آن میشکفد و برگهای خشک حسرت غیبت امام زمان (عج) رامیپوشاند. تمام اشک ها و دلتنگی ها به یک خنده تبدیل خواهد شددر نیمه شعبان، زمانی مبارک که نور الهی در دلها روشن میشود و انسان به فکر بهبود خود و دیگران میافتد، آرزو میکنم که آفرینش آسمانی، حضرت مهدی (عج) ظهور کنند و عدالت و صلح را در جهان برقرار سازند. برای همگان، این نیمه شعبان فرصتی باشد تا به ارتقاء اخلاق و انسانیت بپردازیم و با محبت و عدالت، جامعهای پر از نور و امید خلق کنیم امیدوارم روزی آسمانها برای ظهور ایشان باز شود و حقیقتِ نیکوکاریهای امام زمان (عج) در دنیای ما تجلی یابد، همچون آفتابی که ظهورش هر زاویهای را به نور میبخشد.امیدوارم روزی آید که نسیم امام زمان (عج) بر دنیا بگذرد و با طیبات او، حقیقت و عدل در هر زاویهای از زندگی ما بازتاب یابددر غیبت امام زمان (عج)، قلبهای ما به شوق انتظار و پایبندی پُر میشود. آرزو دارم که در این زمان غیبت، با ایمان و اعتقاد به فرج، اقدامات خود را به سمت بهبود جهان برداشته و عدالت و محبت را در دل جوامع ارتقا دهیم. امیدوارم روزی فرا رسد که ظهور امام زمان (عج) نور الهی را در تاریکیهای دنیا منعکس کند و عالم به روزگار عدل و انصاف برسد.
اللهم عجل لولیک الفرج
زهرا مردان پور هستم و خودم نوشتم
۲۲ سالمه از شهر کرمانشاه
سلام روز بخیر❤️
من هنوز قرارمون یادم هست و به عهدم وفا کردم🙈
🔴امام زمان امام ۱۲ ما شیعیان هستند. فرموده شده ایشان در روز جمعه ظهور خواهد کرد. اسم مادر امام زمان نرجس خاتون و اسم پدرایشان امام حسن عسکری (ع) هستند. ایشان روزی به آسمان ها رفتند و با حضرت عیسی مسیح ظهور خواهند کرد و دنیا را پراز عدل و آرامش کنند. 💛
🔴عهد می بندم تا سال ديگه اگر زنده بمانم نمازم را سر وقت بخوانم قرآن بخونم برای آمدنش دعا کنم.
امیدوارم امام مهربانی ها تا سال دیگر ظهور کنند و دنیا را پر از عدل و آرامش کنند. عهد می بندم از فردا هر وقت صبح که از خواب بیدار شدم به سمت قبله به ایستم و به امام زمان سلام دهم ایشان تا آخر شب مرا می بیند و برایم دعا می کند💛
🔴امام زمان حضرت به دلیل بی حجابی بی ایمانی غایب هستند ما میتوانیم با خواندن نماز یا دعا کردن ۱ ساعت از ظهور امام دوازدهم جلو برویم💛
🔴با فرستادن صلوات ۱ قدم به حضرت نزدیک میشویم. هر روز به ایشان سلام دهیم و برای ظهورشان دعا کنیم 💛
🔴 ما وظیفه داریم با انجام دادن کارهای درست برای ظهور ایشان دعا کنیم 🤲 و امیدوارم با زودتر ظهور کردن خود دنیا را پراز عدل و آرامش کند💛
😌من فاطمه سرباز کوچک ایشان هستم و برای شما این پیام را ارسال کردم. دوست دارم امام زمان منو ببینند 😌👌
♥️🤍آقا جان دهه نودی هايت منتظر ظهورت هستند♥️🤍
فاطمه سروری 💛
۱۲ ساله🧡
خراسان رضوی مشهد مقدس 🤍
ستاره شو7💫
#مسابقه #نیمه_شعبان #قرارمون یادتون هست؟ کیا به عهدشون وفا کردند؟! میخواهم در قالب متن، دلنوش
⭕️❌⭕️❌
دوستای گلم فراموش نکنید سوالها را باید حتما جواب بدین حالا دلنوشته هم دوست داشتین اضافه کنید
❌❌❌