eitaa logo
اشعار سید علیرضا حسینی شاعر آئینی ، مسئول انجمن شعر (ن و القلم) اداره فرهنگ و ارشاد پاکدشت
494 دنبال‌کننده
143 عکس
164 ویدیو
1 فایل
شاعر شدم تنها به عشق ذکر حیدر مرگم رسد یک شب نباشم فکر حیدر بابی انت و امی ونفسی ومالی واهلی و اولادی یا امام خامنه ای
مشاهده در ایتا
دانلود
بسمه تعالی اُف بر شما ، ای بزدلانِ اهلِ تکفیر! ای پیشِ دشمن روبَه و پیشِ خودی شیر جیکِ شما در پیشِ صهیون در نیامد هر چند او با تانک هایش کردتان زیر گاوی چو تو ، کی غرب و اسرائیل دیده؟! گاوی عَجَب کم خرج با پستانِ پُر شیر چون خاک‌ ، زیرِ چکمهء دشمن می اُفتد بالایِ سر ، هرکس ندارد مرشد و پیر دیروز کی فکرِ غم‌ِ امروز بودید؟! خوشخوابها! دیدید فردا می شود دیر! با دستِ خود کندید گورِ مرگِ خود را والله این خواری و ذلت ، نیست تقدیر بر فکرِ دشمنْ خواهتان ، صد ننگ و صد مرگ دیدید دشمن کردتان ، صد گونه تحقیر لالید پیشِ دشمنِ ویرانگرِ خود کُشتید هر جا دوستی ، گفتید: «تکبیر!» ماشینِ جنگیِ شما از کار افتاد راحت کجا می گردد این مخروبه ، تعمیر؟! بسته شما را دشمنِ وحشی به رگبار اما شما بر دوست ، می بارید شمشیر تا کی اسیرِ غرب و اسرائیل ، تا کی؟! تا کی به پایِ دوست ، می بندید زنجیر؟! در سایه سارِ غرب ، جز ذلت چه دیدید؟! اُف بر شما ، ای بی بصیرت های بی پیر! پس کو «اَشِداءُ عَلَی الْکُفار» ، پس کو؟! کردید قرآن را چرا وارونه تفسیر؟! والله تا در گورتان مدفون نسازیم ما در غلافش ، خفته نگذاریم شمشیر پیروزی الساعه اسلام ناب بر کفر جهانی دمادم(((صلوات))) https://ble.ir/seyedalirezahosseini1351 بله https://eitaa.com/seyedalirezahosseini ایتا لینک کانال اشعار سید علیرضا حسینی (شاعر اهل بیت (ع) و انقلاب)
25.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسمه تعالی بتِ شب تا به کی پروردگارِ این دلِ یلدا؟! خلیلِ صبح! بشکن شامِ تارِ این دلِ یلدا نباری سمتِ آئینه ، تو با دستِ پُر از مهرت که پاک آیا کند گرد و غبارِ این دلِ یلدا؟! کجائی یوسفِ فردا؟! که شد یعقوبِ چشمم کور به پایان می رسد کی ، انتظارِ این دلِ یلدا؟! در این سوزِ زمستان ، ای گلِ نرگس! بیائی تو_ خدا داند که می آید بهارِ این دلِ یلدا تو با خورشیدِ رخسارت ، سراغم را بگیر از شب سحر کن با طلوعت ، روزگارِ این دلِ یلدا سپیده می دَمَد از خاک اگر عیسایِ جان! یک دم_ بیائی پا گذاری بر مزارِ این دلِ یلدا بیا ای حضرتِ صاحب ، مرا چون روز روشن کن به دستِ توست زیرا اختیارِ این دلِ یلدا تعجیل در فرج آخرین منجی انسان(عج) دمادم(((صلوات))) https://ble.ir/seyedalirezahosseini1351 بله https://eitaa.com/seyedalirezahosseini ایتا لینک کانال اشعار سید علیرضا حسینی (شاعر اهل بیت (ع) و انقلاب)
بسمه تعالی روحِ خدا رفت و ولی سید علی شد شکرِ خدا ، سید علی ما را ولی شد سید علی یعنی خمینی بی کم و کاست سید علی یعنی خمینی باز برجاست سید علی یعنی خمینی باز باقیست یعنی که ای مستان! خمینی باز ساقیست ای مردمِ ایران زمین! هشیار باشید شبْ ، پلکْ سنگین می شود ، بیدار باشید سید علی نازنین را پاس دارید این انقلابِ آتشین را پاس دارید ////////////////////////////////////////// بسمه تعالی تو اقیانوسِ آرامِ دیارِ عشق ؛ ایرانی خلیجِ فارس بودی و خلیجِ فارس می مانی تو نیلِ این دیاری و ولی موسی ، عصا امرش ولی لب تر کند ، تابوتِ هر فرعون و هامانی نهنگستانِ این مرزِ تَهَمْتَن آفرینی تو چو رستم ، کشورِ جان را ، تو با جانت ، نگهبانی سپهبد پروریدی ، داخلِ گهوارهء موجت تو را دیدند مادرها ، که شد فرزند طوفانی تو از خطِ مقدم ، برنگشتی لحظه ای حتی تو در مرزِ وطن ، آمادهء بخشیدنِ جانی مثالِ حاج‌ قاسم تو ((برو)) نه ، تو ((بیا)) گفتی نمادِ پیشمرگیِ هزاران مردِ میدانی شبیه پاسدارانت ، به وقتِ دیدنِ دشمن پلنگِ تیز دندانی ، مثالِ شیرِ غُرّانی به ظاهر خونِ تو آبیست ، اما سرخِ سرخی تو برای قلبِ ایرانِ همیشه زنده ، شَریانی سلامتی و توفیقات روزافزون رهبر عزیزمان امام خامنه ای(مدظله العالی) و آنان که فدائی ایرانند (((صلوات))) https://ble.ir/seyedalirezahosseini1351 بله https://eitaa.com/seyedalirezahosseini ایتا لینک کانال اشعار سید علیرضا حسینی (شاعر اهل بیت (ع) و انقلاب)
همزمان با دهه بصیرت برگزار می گردد... محفل شعر (بصیرت و مقاومت) با حضور جمعی از شاعران آئینی شهرستان پاکدشت زمان : دوشنبه ۱۰دی ماه ۱۴۰۳ راس ساعت ۱۸:۳۰ مکان: پاکدشت مصلی امام خمینی(ره) 🇮🇷https://eitaa.com/artpakdasht با عرض سلام و شب بخیر به محضر اعضاء محترم گروه انجمن شعر (ن والقلم) و با تشکر فراوان از مدیریت ولائی و بزرگوار حوزهء هنری انقلاب اسلامی پاکدشت ، برادر ارجمند جناب آقای مهدی باقوت عزیز که لطف نموده پوستر محفل شعر(بصیرت و مقاومت) را ارسال فرمودند این محفل شعر به همت این عزیز و‌ قرارگاه فرهنگی نماز جمعه پاکدشت و شما شاعران ارجمند این انجمن برگزار می گردد خواهشمند است سریعاً اشعار خود را در موضوعات زیر به پیام‌رسان بله مسئول انجمن ارسال فرمائید: ۱_جبههء سلحشور و اسرائیلْ شکنِ مقاومت ۲_کلیدواژهء بصیرت در بیان نورانی مقام عظمای ولایت حضرت امام خامنه ای(مدظله العالی) و بصیرت در تمامی ابعاد فرهنگی ، سیاسی ، اقتصادی و....منطبق بر دیدگاه حضرت ایشان و افشای فتنه گران و غربزدگان و بی بصیرتان ۳_شهادت و حماسه های بزرگ و قهرمانانهء سردار دلها ، سپهبدحاج قاسم سلیمانی(رضوان الله تعالی علیه) ۴_وظیفهء نخبگان و شعرا و هنرمندان در دفاع از آرمان‌های امامین عزیز انقلاب ، اسلام ، مقاومت و مظلومین جهان ۱۰ شاعر برگزیده داریم ۵ شاعر از شاعران انجمن(ن والقلم) ۵شاعر از شاعران انجمن استاد کرمانی و به این ۱۰ نفر لوح تقدیر و هدایائی تقدیم خواهد شد یا علی و من الله توفیق🙏🇮🇷🌷
برنو از ایلم نمی گردد جدا لُر نمی ترسد ز چیزی جز خدا ✅ ما با پنج هزار لُر ، اسرائیل را تصرف می‌کنیم من آمادگی دارم، من ۱۲ تیپ و لشکر فرماندهی کردم بعد رهبر من بیاد ناراحت بشه؟ مرگ بر من در عملیات مرصاد زن لر با تبر دوتا افسر عراق رو کشت ♨️غیرت لُر مقابل اسرائیل یه اسرائیلی خبیث به ایران توهین میکنه ورزشکار قهرمان ازلرستان چنان ادبش میکنه که تا قیامت یادش نره 🎥چرا دشمن به مداحی لری در محضر رهبر انقلاب واکنش نشان داد؟ 🔹مداحی مهدی ترکاشوند با گویش و پیام حماسی «زمین بی‌اسرائیل»، دشمنان را به واکنش واداشت و ثابت کرد هنر انقلابی می‌تواند به ابزاری قدرتمند برای گفتمان‌سازی تبدیل شود درود خدا بر لرهای با غیرت سرزمینم ایران عزیز سلامتی این شیرمردان و شیرزنان ولائی غیرتمند دمادم(((صلوات))) https://ble.ir/seyedalirezahosseini1351 بله https://eitaa.com/seyedalirezahosseini ایتا لینک کانال اشعار سید علیرضا حسینی (شاعر اهل بیت (ع) و انقلاب)
🔰 محفل شب شعر به مناسبت دهه بصیرت و هفته مقاومت در پاکدشت برگزار شد. 🔹 شامگاه امروز ۱۰ دی ۱۴۰۳ محفل شعر (بصیرت و مقاومت) با حضور جمعی از شاعران پاکدشت در حضور دکتر رحیمی رئیس حوزه هنری انقلاب اسلامی استان تهران ، حجت الاسلام والمسلمین دکتر جوکار امام جمعه و رئیس شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی شهرستان پاکدشت در سالن جلسات شهدای محراب مصلی حضرت امام خمینی (ره) پاکدشت برگزار شد. https://ble.ir/seyedalirezahosseini1351 بله https://eitaa.com/seyedalirezahosseini ایتا لینک کانال اشعار سید علیرضا حسینی (شاعر اهل بیت (ع) و انقلاب)
🔰مراسم گرامیداشت پنجمین سالگرد شهادت شهید حاج قاسم سلیمانی در شهرستان پاکدشت برگزار شد. 🔹شامگاه چهارشنبه ۱۲ دی ۱۴۰۳ با حضور حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر جوکار امام جمعه شهرستان پاکدشت، سردار ولی زاده فرمانده سپاه سیدالشهداء استان تهران ، سرهنگ درویش متولی فرمانده سپاه حضرت ثامن الحجج شهرستان ، حجت‌الاسلام والمسلمین محمدیان نمایندگی ولی فقیه در سپاه، سرهنگ ولی خانی فرمانده فراجا شهرستان ، دکتر بشیری نماینده مردم در مجلس شورای اسلامی ،اسدی رئیس شورای شهر پاکدشت و با حضور خانواده معظم شهداء و مردم شهید پرور و ولایت مدار شهرستان پاکدشت در مصلی امام خمینی (ره) برگزار شد. 🗓 چهارشنبه| ۱۲ دی ۱۴۰۳ ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅ 🔹 به شبکه قرارگاه فرهنگی نماز جمعه شهرستان پاکدشت در پیامرسان ایتا بپیوندید:🔻 🆔 @Emamatpakdasht
69.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شعرخوانی در مراسم گرامیداشت پنجمین سالگرد شهادت سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی(ره) در مصلی امام خمینی(ره) پاکدشت چهارشنبه ۱۲ دی ۱۴۰۳ تعجیل در فرج آقا صاحب الزمان(عج) سلامتی و طول عمر با عزت و توفیقات روزافزون رهبر عزیزمان امام خامنه ای(مدظله العالی) پیروزی جبهه اسلام ناب و جبهه مقاومت بر جبهه غرب جنایتکار و صهیونیست کودک کش دمادم(((صلوات))) https://ble.ir/seyedalirezahosseini1351 بله https://eitaa.com/seyedalirezahosseini ایتا لینک کانال اشعار سید علیرضا حسینی (شاعر اهل بیت (ع) و انقلاب)
:آقای بذرکار :آقای‌ سید علیرضا حسینی :پنج شنبه_13دی_ساعت ۹ صبح :سالن_همایش_ناحیه بانوان_ ستاد_ هفته_ مقاومت_ ناحیه حضرت ثامن الحجج علیه السلام پاکدشت
بسمه تعالی چار سالت بود روزِ سرخِ عاشورایِ خون چار سالت بود دیدی محشرِ کبرایِ خون نعشِ پاکِ آسمان را خفته دیدی بر زمین سرو را دیدی که بر خاک آمد از بالایِ زین ماهتابی در میانِ ابرها افتاده بود آفتابی زیرِ سُمِ اسبها جان داده بود دختری دیدی که خون از گوش هایش می‌چکید او سه سالش بود و بر خارِ مُغیلان می دوید از خدا می خواستی بازو و شمشیرت دهد خنجر و اسب و کمان و دشنه و تیرت دهد از خدا می خواستی چون فاتحِ خیبر شوی بی هَماوردی مثالِ حضرتِ حیدر شوی تا بتازی در میانِ لشکرِ خفاش ها بر سرِ خاک افکنی بال و پرِ خفاش ها منتشر سازی کلامُ الله را در هر کران نورِ حق را پخش گردانی تو در کُلِ جهان بعدها وقتی امامِ پنجمِ انسان شدی تا تمامِ خلق را فرمانده و سلطان شدی باز هم مانندِ اجدادت ، کسی دورت نماند هیچ کس مردانه شعرِ با تو ماندن را نخواند تیغِ حیدر بود در دستت ، ولی یاری نبود در حصارِ کرکسان بودی و عماری نبود ذوالفقارِ تیزِ حیدر در غلافِ صبر ماند آفتابِ تیغِ خشمت در حصارِ ابر ماند حق تو را فرمود : 《 باقر! حرکتی آغاز کن راهِ حمله بسته ، راهِ دیگری را باز کن ذوالفقارِ علم را باید درآری از غلاف با سلاحِ علم باید رفت اکنون در مصاف تیز کن شمشیرِ دانش را به جنگِ جاهلان تا که دریابند حق با کیست ، جمعِ عاقلان گرچه تیغی نیست در دستِ تو هنگامِ ستیز هر کلام از واژه هایِ منبرت ، یک تیغِ تیز هر کدام از نکته هایت ، تکسواری بی نظیر هر حدیثی از تو دل را می شکافد مثلِ تیر هر کلاسی که تو دائر میکنی ، یک پایگاه هر جوانِ مکتبت ، رزمنده تر از یک سپاه باقر! ای فریادِ هفتم ، پنجمین طوفانِ نور اینک این شمشیرِ دانش ، این تو و این قومِ کور》 دشتِ دانش ، تکسواری چون تو ای باقر! ندید شد گلستان هر بیابانی که حرفت را چشید رود شد ، دریا شد ، اقیانوس شد اندیشه ات در زمین شد منتشر ای نخلِ دانش! ریشه ات جاهلی دانا اگر گشت از دَمِ عیسایِ توست ظلمتی روشن اگر گشت از یدِ بیضایِ توست تیرِ تیزِ بینشت ، بشکافت مویِ علم را از میِ توحید پُر کردی سبویِ علم را عالم و آدم ، تمامی مستِ این پیمانه ات مکتبت شمع و تمامِ سینه ها پروانه ات میلادش مبارک بر وجود مقدسش و تعجیل در فرج فرزندش(عج) ، دمادم(((صلوات))) https://ble.ir/seyedalirezahosseini1351 بله https://eitaa.com/seyedalirezahosseini ایتا لینک کانال اشعار سید علیرضا حسینی (شاعر اهل بیت (ع) و انقلاب)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گرامیداشت پنجمین سالگرد شهادت سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی(ره) در مصلی امام خمینی(ره) پاکدشت چهارشنبه ۱۲ دی ۱۴۰۳ تعجیل در فرج آقا صاحب الزمان(عج) سلامتی و طول عمر با عزت و توفیقات روزافزون رهبر عزیزمان امام خامنه ای(مدظله العالی) پیروزی جبهه اسلام ناب و جبهه مقاومت بر جبهه غرب جنایتکار و صهیونیست کودک کش دمادم(((صلوات))) https://ble.ir/seyedalirezahosseini1351 بله https://eitaa.com/seyedalirezahosseini ایتا لینک کانال اشعار سید علیرضا حسینی (شاعر اهل بیت (ع) و انقلاب)
بسمه تعالی تو را من دوست می‌دارم و کافی نیست این مادر! سزاوار است با مژگان بروبم خاکِ پایِ تو و کافی نیست این مادر! شوم باید فدایِ تو بیا مادر! بیا بر چشمِ من بگذار پایت را بیا وا کن صدایت را و بر بی‌خوابی این چشم‌ها رد کن کمی از لای لایت را بیا و داستانت را برایم بازگو مادر! بیا از غربت و آوارِ تنهایی حکایت کن روایت کن تو از چشمانِ اشک آلودِ سقفِ خوبِ آن منزل ؛ که خشتی بود آن منزل همان منزل که با تو چون بهشتی بود پُر از نهرهای کوچک اما پاک میانِ نیمه شب‌ها این تو بودی پاسبان مادر! در آن سرما ، لحافم را میانِ تار و پودِ مِهر ، خواباندی مرا در بستری از پَر تو اما مهربان مادر! پتویِ پاره‌ات سقف و گلیمِ زیر پایت خاک اما باک از سرمایِ دی ، در سر نبودت هیچ مادر! ای کویرِ دستهایت تشنگی‌هایِ مرا باران بیا بر لب بیا تا آن درِ زیبایِ چوبیِ اتاقِ بی‌کسی‌هایت ببر یادِ مرا ، هر شب و از لب‌هایِ آن لولایِ بشکسته بگو با من ، حدیثِ باوفائی را بگو که شیشه‌هایِ آن درِ چوبی شکست از باد و اشکت بر زمین افتاد ولی آن شب ، اتاق از سوز ، خالی بود و طی شد در خیالِ گرمِ رویا ها تمامِ لحظه‌هایِ آن شبِ پرسوز ، با خوبی ببخش ای باوفا مادر! ندانستم که شیشه کرده بودی پیکرت را بر درِ چوبی برای اینکه باد آن شب ندزدد خواب را از چشم‌هایِ من بیا پا بر دو چشمم نه که خوابِ من توئی مادر! توئی رویای من در نیمه شب‌هایِ زمستانی که می‌دیدم به دور از درد ها در گرمی آن نازنین بستر بیا ای دست هایت ، ناجیِ آوارگی‌هایم لبانم را ببر به پای بوسِ وصله‌هایِ کفش‌هایِ ساده‌ات مادر! و بگذارم بمانم تا ابد آنجا همان جائی که عمری پایِ رنجورِ تو را در بی کسی دیده است همان جائی که از رنگ و ریا خالیست و عمری با تو ره در رهگذارِ غصه پوئیده است بازآ و بگو آن وقت‌ها مادر! که دستِ برف‌ها ، یخ می‌زد از سردی و غیر از برف کس از خانه‌اش بیرون نمی‌آمد نگاهِ نیمه بازِ دستهایت در میانِ برف‌هایِ خفتهء در دشت می‌گشت ای کشیده دردها بی حد! برای تکه چوبی چند تا روشن کنی از نو همان کهنه بخاری را بیا نادیده گیر ای نورِ دل ، مادر! و بگذر از گناهِ چشمِ من زیرا که تنها در هجومِ شعله‌ها او تکه‌های چوب را می‌دید و آن ناچشمِ دلْ غافل نمی‌دانست آن سروِ وجودت بود که از بهرِ وجودش در بخاری شعله ور گردیده شد ، کامل بیا ای آمده از دشت‌هایِ پاکِ دلتنگی! ببر یادِ مرا تا هق هقِ تنهائی ات آنجا که محوستانِ لبخندِ لبانِ توست آنجائی که تنها اشک‌هایِ بی‌صدا گرم و گوارا آب و نان توست ای شادی ز دل رانده! بیا بیرون کن ، ای مادر! یکی از ناله‌هایت ناله‌هایِ در گلو مانده که سر تا پایِ پندارم نه ، نه دار و ندارم را بسوزانی که دریابم چو نی ، پوچم تو دریابم تو از غم سینه پر آتش تو که آتشفشانی سرد و خاموشی بگو با من بگو مادر! دلت گرچه ز فرطِ غصه‌ها ، تنگ است بیرون کردنِ این خیلِ غم که میهمان نامیدی آنها را تو را ننگ است مادر جان! تو از نسل و تبارِ رازها از ایلِ اسرارِ مگو هستی و آه از بس به قشلاقِ دلت خو کرده او را لحظه‌ای حتی هوایِ کوچ کردن نیست تو اهلِ سکوتِ وارگه‌هایِ* رها گردیده‌ای مادر! و از نسلِ چَویلِ* مانده در چُولهایِ* بی‌مشکی و از طایفهء آن بی نوا اشکی که در تنگ ِغروبی ، کوچ کرد از چشم مادر! ای سرشکِ بی‌ریایِ کودکی‌هایم! بگو که رعد و برقِ بی‌کسی‌ها سوخت آخر می ملارت* را و کند از بی‌وفائی روزگارِ سینه شب تَلِ* دَوارت* را بگو که سیلِ غربت نی تنهء* بره‌هایت را گرفت از تو و بردش عاقبت با خاطره‌ها آشنایش کرد باز آ و بگو که گُرده‌ات ای بهترین مصداقِ بی‌باکی به چنگ هیگه‌ های* خشک زخمی شد هزاران بار و اما خود گره‌ای از سکوت آن وُریسِ* خسته نگشودی و پیمودی سراشیب پر از برف سِلی لی* را بگو مادر که سربالائی پرگَونهء* کِینو* که می زد بادِ آن بر گونه‌هایت سخت سیلی را به ابرویت خمی هرگز نداد ای داغِ مادرزاد! و طی شد از قدم هایت که چشمِ من ندیده از قدم‌هایِ تو عاشق‌تر قدم‌هایت چه زیبا بود ای اسطورهء پاکی! قدم‌هایت انیسی بود بر تنهائیم مادر! و یارِ بی‌ریایِ لحظه‌هایِ بینوائی بود مادر جان! قدم‌هایت صدایِ آیه‌هایِ روشن و سبزِ خدائی بود مادر! ای غریبِ آشنا با من قدم‌هایت سراپا مِهر بود آری قدم‌هایت برایم شعر بود آری صدایِ پایِ تو زیباتر از حافظ غزل می‌گفت و من را تا طلوعِ لحظه‌هایِ زندگی می‌برد مادر جان! صدایِ پایِ تو خورشید بود آری که در آن سوزش و سرمایِ تنهائی مرا امید بود آری امیدِ با تو بودن قدرتِ حرکت به من می‌داد و نیروئی به تن می‌داد صفحه ۱ https://ble.ir/seyedalirezahosseini1351 بله https://eitaa.com/seyedalirezahosseini ایتا لینک کانال اشعار سید علیرضا حسینی (شاعر اهل بیت (ع) و انقلاب)
مادر! ای که غیرِ غصه و غم نیست با روحت کسی دمساز دمِ گرمِ تو دلگرمی به من می‌داد تا دل وا کند در برف و سرما بال و پَر را باز آری تا خیالم خالی از یکجا نشستن گردد و پُر باز از پرواز شب ها آنکه نورش کم نشد تا گم نگردد روشنی از منزلم یک دم تو بودی ای ز خود بگذشته مادر! ای چراغِ روشنِ شب‌هایِ تاریکم تو خورشیدی و روز از نورِ تو ، روز است و ماه ای ماه من! از تو شب افروز است مادر! نیستی از خاک اهلِ آسمان‌هائی تو ای بی‌کینهء دل پاک مادر! ای امیدِ زندگی ای به فدایت هرچه دارم من من از تو زنده‌ام آری من از تو از تو ای بیگانه با ماندن! من از رویِ تو جان می‌گیرم ای مادر! وگرنه تشنهء کوچم وگرنه مثلِ تو من هم از اینجا سیرم ای مادر! تو آغازِ تبسم‌هایِ بی‌رنگی تو پایانِ غمی فرجامِ اندوهی توئی مادر! سرانجامِ تمامِ لحظه‌هایِ سختِ دلتنگی به باغِ خاطرِ افسرده‌ام ، مادر! تو فصلِ رویشِ گُل‌هایِ امیدی برایِ این دلِ پائیزیم ، عیدی به اینکه تو تمامِ مهربانیِ خدا هستی ندارم ذره تردیدی رفیقِ بی ریایِ لحظه هایِ زندگی مادر! مادر! ای صداقت پیشه! از رنگِ دو روئی سخت دوری تو تو مثلِ شیشه یک روئی بلوری تو تو را من دوست دارم چون خدا زیرا دلت را بارها بشکسته ام ، اما_ هنوزم همچنان سنگِ صبوری تو درونِ دوزخِ دنیا بهشتی دارم اینجا من که در زیرِ دو پایش جنتُ الْمأواست بهشتم زیرِ پایش جنتِ عُقباست بهشتِ من توئی مادر! بغیرِ تو نمی خواهم بهشتِ دیگری را من تو دریائی تو ای مادر! و من یک ماهیِ کوچک شناور گوشه ای در اندرونِ تو منِ ماهی ندیدم وسعتِ دنیایِ بی حدِ برونِ تو به چشمانِ منِ ماهی تو ای دریا! محیطِ کوچک و بسیار محدودِ شنا هستی ولی پُر رمز و رازی مادر! ای دریا! که در چشمِ منِ ماهی ، که غرقه در توام ناآشنا هستی تو دریائی تو ای مادر! و آن ماهی که بیرون می جهد از تو نه تنها باخبر از وسعتِ بی انتهایت می شود_ می فهمد ای مادر! که جانش به تو وابسته است بیا مادر! بیا ای بیکران دریا! نشانم ده دمی دریا! ، نمی دریا! کمی خود را که این ماهی کند جان را فدایِ تو برای اینکه این ماهی به سر دارد هوایِ دیدنِ آن پهنهء بی انتهایِ تو و باید دید دریا را کجا توصیف دریا می شود با گفته ای ، حرفی؟! تو دریائی وسیع و بیکران ، پهناور و گسترده و ژرفی نمی گنجی خدا می داند ای مادر! تو در ظرفی بگو مادر! برایم چاله* آن مسکینْ تنورِ ساده ، یادت هست؟! چاله؟!، چالهء پُر دود؟! چاله؟! ، چاله ای که سنگ هایش از تنِ چون بیستونت بود؟! چاله؟! ، چاله ای که آتشش از داغِ غم‌هایِ درونت بود؟! مادر! جانِ آن چاله بیا یک صبح ، چون آن صبح هایِ زود مرا کن لحظه ای مهمانِ آن چاله بیا با دست هایِ مهربانت در دهانِ تشنه ام بگذار تنها تکه ای از نانِ آن چاله بیا مادر! بیا و یک سپیده ، یادِ زارم را ببر تا به کنارِ آن سِیَه تابه* که مانندِ تو دل بر آتشِ آن چاله می سوزاند مادر جان! بگو تابه نبود آن قلبِ بی باک تو بود از بهرِ نانِ سفرهء ما بر سرِ آن شعله هایِ سرخ ، محکم ماند محکم ماند و شعرِ سوختن را با تبسم خواند بازآ و بگو آن تابهء گُشنه همان مردِ شکم خالی که نانِ ما به دوشش بود مادر جان! تو بودی ای که از بارِ وظیفه ، نه که از بارِ فداکاری نکردی شانه ات را لحظه ای خالی ستونِ استوارِ خیمه مان ای کرده برپا ، سر پناهِ ما مادر! تکیه گاهِ ما تمامِ بارِ سنگینِ مرارت ، رویِ دوشت بود به فکرِ راحتی ، آسایشِ خود نه دمادم فکر ما بودی بگو از پا تو‌ ننشستی دمی تا روی پا بودی توئی آن لحظه ، ای مادر! که من از یاد شیرین خدا سرشار می گردم و آن ساعت که خالی می شوم از هر چه غیر از اوست مادر! آن زمانِ مملو از شوری که من از خواب شیرین سحر ، بیدار می گردم برای این مسافر این زیادیِ خسته از غربت توئی مادر! زمان خستگی درکردن ای هنگام آرامش! توئی آن لحظهء پاک رسیدن تو برای من که می میرم برای آشنائی مثل تو مادر! توئی آن لحظهء زیبای از غربت بریدن لحظهء دیدار و خندیدن شبِ دشتِ سکوتم را بیا روشن کن ای مادر! چه زیبا از دهانت ، نور می بارد در این عصرِ یخی که لایه ای از برف ، روی صحبت همشهریان پیداست کلامت گرمیِ خورشید را دارد تمام واژه هایت خوب مملو از خدا سرشار ایمان مهربانی عشق باران آسمان امید مادر! حرفهایت بوی قرآن می دهد بوی تشهدهای بی تردید تو را من دوست می دارم و کافی نیست این مادر سزاوار است با مژگان بروبم خاک پای تو و کافی نیست این مادر شوم باید فدای تو صفحه ۲ برای سلامتی همهء مادران عزیز ایران جان و شادی مادران آسمانی (((صلوات))) https://ble.ir/seyedalirezahosseini1351 بله https://eitaa.com/seyedalirezahosseini ایتا لینک کانال اشعار سید علیرضا حسینی (شاعر اهل بیت (ع) و انقلاب)
توضیحات لغات خاص: *وارگَه : محلی که چادر و خیمه عشایر بختیاری برای مدتی برپا می شود *چَوِیل : گیاه خوشبوئی که خشک شده آن را روی مشک های کره جهت خوشبوئی می ریزند *چُول : محلی برای نگهداری مشک *مِی مِلار : وسیله ای که از ۳ عدد تیر چوبی تشکیل می شود که بصورت هرمی روی زمین قرار می گیرد و‌ مشک به بالای آن به صورت عمودی آویزان می شود *تَل : چوبی که به صورت عمودی از داخل نصب می شود و باعث نگهداری چادر عشایر می شود *دِوار : سیاه چادر عشایر بختیاری *نی تِنه : وسیله ای که با نی بافته می شود و محل نگهداری بره هاست *هِیگه : هیمه ، چوب های خشک که زنان بختیاری حمل می کنند جهت روشن کردن و پختن غذا *وُریس : طنابی پهن و بلند جهت بستن هیمه های خشک که زنان بختیاری بر پشت خود حمل می کنند *سِلی لی : نام کوهی است در استان خوزستان که گروهی از عشایر بختیاری در حوالی آن زندگی می کنند *گَونِه: همان گَوَن فارسی است ، گیاه گَوَن *کِینو : نام کوهی است در استان خوزستان که گروهی از عشایر بختیاری در حوالی آن رفت و آمد دارند *چاله : همان‌ تنور است که بختیاری ها مخصوصاً عشایر جهت پخت و پز درست می کنند *تابه : ساچ ، وسیله ای فلزی و گرد که زنان بختیاری روی شعله های آتش می گذارند و روی آن نان می پزند صفحه ۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسمه تعالی مـن بـا جـوانـانِ وطــــــــــــــــن یـک حـرف دارم بـا جـمـعـشــــــــان از مَرد و زن ، یـک حـرف دارم ایـن حـرف ، حـرفِ هر شـهـیــدِ سـیـنـه چاک است فـریـادِ هر آلالـه در ایـن خــــــــاکِ پـــــــاک است مـن بـا شـمـــایـم ای جـوانـان! گـوشـتـان هـسـت؟! پس بـشـنـویـد این حـرف را ، حـرفِ مـن این است صـدام وقـتـــی سـویِ ایـــــــــران حـمـلـه ور شد ایـن گرگ چـون بـر دشتِ شـیـران حـمـلـه ور شد مـــــــردانِ حـــیـــــــــدر راهِ او را زود بـسـتـنـد یـک یـا عــلـــی گـفـتـنـد و پـشـتـش را شـکـسـتـنـد وقـتـــی که شـیـطـانِ بـزرگ ایـن صـحـنـه را دیـد از قـــــدرتِ ایــــــــرانـیـــــــان بـسـیـار تـرسـیـد فـهـمـیــد ایــــــــــرانـی دلــــی چـون شـیــر دارد شـمـشـیــر دارد ، تــیـــــــر دارد ، پــیـــــــر دارد وقـتـــــــــی کـه تـرسـیـد از نَــبَــردِ گـرم آن دیــو آمـــد بــــــه مــیـــــــدان بـا سـلاحِ نـــرم آن دیــو از کـودکـان تـــــا پــیـــــرهـا را در نـظــر داشت او نـقـشـه هـایِ شــــومِ بـسـیـاری بـه سـر داشت از فـیـلــم هـایِ کـارتـنـی تـــــا سـیـنـمـائـــــــی شـلـیــــک کـرد او سـویِ ایـن دشـتِ خـــدائـــــی ایـن فـیـلــم هـا تـنـهــــا پـیـــامـش هَـرزِگـــی بـود بـا قــیــمـــت کــــــم ، هـر کـجــا پـاشـیـده شـد زود آمــــــــد حــشــیــش و گـرد را تـقـدیـمـمــان کـرد او بـا کِـــــراک و شـیـشـه اش تـسـلـیـمـمــان کـرد او تـاخـت بـر چــادر ، غـرورِ مــــــــــــــادرِ مـن بـا مـــانــتــو آمـــــــــد ، کـنـد چــادر از سـرِ زن صفحه ۱
بـا نـنـگ آمــــــــد تـا کـه ارزش را بـگـیــــــــــرد بـا ذلـت آمـــــــــد دیــــو ، تـا عـزت بـمـیـــــــرد بـا مــانـتــو آمــد ، مــانـتــوئـی چـسـبـان بـه بـازار تـا بـــــانــوانِ پـــــــاکِ ایــــــران را کُــنَـد خـوار تـا چـشـمِ مـردان را بـــــــــــــه نـامَـحـرم بـدوزد تـا نـوجــوانـان را ، جــــــوانـان را ، بـــــسـوزد ای زن! خــــدایـــی هـسـت و فـردایِ قـیـــــامـــت کُـن تــــوبـــه پـیـش از آتــــــــــشِ سُـرخِ نـدامـت ای زن! مـــکُـــــــــــن بـا بـد حـجـابـی بـا خـدا لـج بـا پـــوشـشـت چـشـمِ جـــــــوانـان را مـکُــن کـج چـشـمِ کـسـی شـد مـنـحـرف ، پـایِ تــو گـیـر است تـا زنـده ای کُـن تــوبــه ، بـعـد از مــرگ دیـر است بـرجـسـتـگــــــــــــی هـایِ تـنِ خـود را بـپـوشـان بـا چــــــــادرت بـر دیـــو ، زهـــرِ غـم بـنـوشـان دیـــــوِ سـتـــم ، شـیـطـان ، هـمـان شـیـطـانِ اکـبــر آمـــــــــد جـلــــو بـا فـتـنـه هـایِ نــرمِ دیــگـــــــر صـد فـرقـۀ گـمـراه در ایـــــــــــــــران بـه پـاشـد در کـشـــــورِ جـــــــان ، پـایِ صـد ابـلـیـس وا شـد از یـک طـرف بـاب آمــــد ، از آن سـو بـهـــایـــی فـریـاد زد شـیـطـان ، فـرامـاسـون کــجــــایـــی؟! درویـش از مـسـجـد جــدا شـد پـایـش ، افـسـوس مُــنــفَــک شـد از مـولایِ بَـس والایـش ، افـسـوس اسـلام را گـفـتـنـد آئــیــــــــــنِ عــــــربـهــــاست گـفـتـنـد ایـن دیــنِ خـشـن ، دیــنِ عـــــربـهـــــاست گـفـتـنـد ایــــــــــــرانــــی خـودش زَرتُـشـت دارد بـی بُــتــه ایــــران نـیـست ، ایـــران پـشـت دارد وقـتـی که کـوروش دارد ایـران ، پس علی کیست؟! ایــــران اوسـتـــا دارد ایـن قـرآن دِگـر چـیـست؟! ابـلـیـس ، تَـرفـنـدش چـنـیـــن است ای جـــــوانــان! چـون گرگ آری در کـمـیــن است ای جــــوانــان! اسـلام آئــیـــــــنِ عـــــرب مــی بـاشـد آیـــــــــا؟! یـا ایـنـکـه دیــنِ حـضـرتِ حـق است بـــــر مــا؟! ایــــــــرانـیـــان چــون عــاشـقـانِ عــــدل بـودنـد آغـوشِ خـود را بــــــر عــلـــی فـوری گـشـودنـد اسـلام دیــــــــــــــــنِ کـــامـــلِ حـق است مـردم دین غیر از این دین ، پایه اش لَـق است مـردم! پـیـشِ مـسـلـمــانـان ، رسـولان جـمـلـگـی خــــــوب بِـالْـکُـل تـمــامـــی پـیـشِ مــا خـوبـنـد و مـحـبـوب زَرتُـشـت پـیـشِ مـا مـسـلـمــانـان بــــــزرگ است مـوسـی بـلـنـد و حـضـرتِ عـیـسـی سِـتُـرگ است مـــــا هـــــــر رسـولـی را فـراوان دوست داریـم مــــا عـشـقـشـان را جـمـلـگــی در پـوست داریـم امــــــــــــا مــحــمـــد را یـهــودی دوست دارد؟! آیـــــــا مـسـیـحــی عـشـقِ او در پــوست دارد؟! آتـــــــــــــش چـرا پـس مـی زنـنـد آیــا کـتـابـش؟! دشــمــــــــــــــن چـرا هـسـتـنـد بـا آیـاتِ نـابـش؟! تـــورات تـحـریـف است و اِنـجـیــل و اَوِسـتـــــــا امــــــا قـبـولنـد ایـن کُــتُــب در مَـکـتـبِ مـــــــا قــــــــــــرآن نـشـد تـحـریـف ، سـوزانـدنـد آن را آتــشــفــشــــــــان گـشـتـنـد تــــا خـوانـدنـد آن را زیـــرا کـه در قــرآن حـقـیـقـت هـا نـهـفـتـه است حـق غـیــرِ حـق در داخـلِ قـــــرآن نـگـفـتـه است هـر کـس کـه بـاطـل بـاشـد از حـق مـــی گـریـزد آتـش شـود از کـیـنـه ، بـــــــــا حـق مـــی سـتـیـزد کـوروش بـزرگ است و بـزرگـان جـایـشـان چشم مـن فـرش گـردانـم بـــه زیــــرِ پــــایـشـان چـشـم امـــــــــا بــزرگـان را بــزرگـان مـــی شـنـاسـنـد جـــمـــعِ سِـتُـرگـان را سِـتُـرگـان مـــی شـنـاسـنـد پـیـشِ مـن و پـیـشِ شـمــا کــورش کـبـیــــر است پـیـشِ عــلـــیِ مـرتـضـی ، طـفـلــی صـغـیــر است کـــــوروش چـه دارد غـیـرِ یـک تــاریــخِ مُـبـهـم؟! مــنــشـــــــورِ او هـم کـمـتــر از ده صـفـحـۀ کـم! آن نـامـۀ مـالـک بـــــــــــــــــــه مــولا را بـبـیـنـیـد تـا صـد گـلـسـتـان گُـل زِ هـر سَـطـرش بـچـیـنـیـد تـنـهـا فـقـط این نامه ، بـیش از بـیـست صفحه است یـک نــامـــــهء او عـالَـمــــــی را مـی کُــنَـد مـسـت یـک نـامـه اش ایـن ، از کـتـابـش مـن چـه گـویـم؟! هـفـت آسـمـــــــــــان را بـا کـتـابـش مـن بِـپــویـم کُـل پــرده هـا را مــــــــــــی دَرَد ، نـهـج الـبـلاغـه خـوش تـا خـدایـت مــــــــــی بَـرَد ، نـهـج الـبـلاغـه مــولا غُـرَر دارد ، بــگـــو کــــــوروش چـه دارد؟! مــولا دُرَر دارد ، بــگــــو کــــــوروش چـه دارد؟! صفحه ۲
یـک خـطـبـه دارد بــــــــــــی الـف ، قـدش بـنـازم یـک خـطـبـه هم بـی نـقـطـه ، خـالـش چـاره سازم گـفـتـنـد ذوالـقـرنـیــن کـــــوروش بـاشـد ، امــــــا_ در یـک حـدیـثـــــی ایـــــن چـنـیـــن فـرمـود مـولا: « مـــــــن شـخـصِ ذوالـقَـرنـیـنـم » ای مـردم! بـدانـیـد از دستِ دیـــــــــــوِ فـتـنـه گــر خـود را بـرانـیـد یـک اسـم آمـــــد عـقـلِ مـــــــا را بـرد ، افـسـوس دیـــو آمـــد آری عـقـلِ مـــا را خـورد ، افـسـوس از سـی هـزار اسـمِ عــلــــی ، چـیـــــزی نـگـفـتـیـم چـشـمِ عــلــــی بـیــن را چـرا بـر هـم نـهـفـتـیـم؟! ایـن کـارِ شـیـطـانِ بـزرگ است ای جـــــــوانــان! ما مـیـش و شـیـطـان مـثـلِ گرگ است ای جوانان! شـیـطـان هـزاران جـــــــاده را آمـاده کـــــــــرده چــــــــــاهِ جَـهَـنـَّم حَـفـر در هـر جـــــاده کـــــرده راهِ عــلـــی ، تــنــهــــــــا صِـراطَ الْمـسـتـقـیـم است پـــــــایــــــان راهِ راست ، جَــــنـاتُ الـنَـعـیـم است هـرچـنـد پـــــــــا بـر پـــــوزۀ شـیـطـان نـهـــادیـم_ هـرچـنـد مـحـکـــم رو بــــه رویـش ایـسـتـــــادیـم_ امـا هـنـــوز او گـرمِ کـــــــار است ای جـــوانـان! شـیـطـان هـنـــوز امـیـــــدوار است ای جـــوانـان! بـر قـلــبِ مـا بـا اوجِ پـسـتــــــــــی آمــد ایـن بـار ابـلـیـس بـا شـیـطـان پــرسـتـــــــی آمــد ایـن بـار او گـفـت :« ایـمـــــان چـیـست دیـگـر؟ بـی خـیـالـش هـر جـا حـرامـــــــی هـسـت مـن کـردم حـلالـش! مـعـنــــــی نـدارد خـــــــطِ قـــرمـــز ، زود بـگـذر ایـنـجـا بـهـشـتِ توست ، مَـحـشـر چـیـست دیـگـر؟! » ایـنـهــا کـه گـفـتــــم ، ذره ای از بـی شـمــار است مـا خـواب اگـر بـاشـیـم یـاران! ، کــــار ، زار است زود ای جــوانـانِ سِــتُــرگ! آمـــــــــــــاده گـردیـد بـر ضِـدِ شـیـطـانِ بـــزرگ آمـــــــــــــاده گـردیـد صـهـیـــون فـرامـوشِ شـمـــــــــا هـرگـز نـگـردد وا بـهـرِ او گـوشِ شـمــــــــــــــــا هـرگـز نـگـردد شـیـطـان تـر از ابـلـیـس ، آمــــــریـکـاست امـروز دشـمــــن تـریـن دشـمــــن بــرایِ مـاست امـروز از چـــارده مَـعـصـوم تـنـهـــــــا خـط بـگـیـریـد در راهِ سُــــــــرخِ پـیــرتـان تـنـهـــــــــا بـمـیـریـد پـیـرِ شـمــا یـاد آورِ پـیـرِ خُــمِــیــــــــــــــن است اولادی از اولادِ سـرسـبـــزِ حُــسِــیـــــــــن است سـیـد عـلـی پـیـرِ شـمــا مـی بـاشـد امــــــــــروز سـیـد عـلـی مـیـرِ شـمــا مـی بـاشـد امــــــــــروز سـیـد عـلـی تـنـهـــــــــــــــا نـمـانَـد ای جـــوانـان! در چــــــــــــــاه ، ذکـرِ غـم نـخـوانَـد ای جـــوانـان! سـیـد عـلـی را جـمـلـه چـون عــمـــــــار بـاشـیـد بـر دارِ زُلـفـش ، مـیـثـمِ تــمـــــــــــــــــــار بـاشـیـد پـشـتِ عـلـی بـاشـیـد تـا غـوغـایِ مــهـــــــــــدی تـا صـبـحِ آن آدیــنــــه ، تـا فـردایِ مــهــــــــــــدی آه ای جـــــوانـان! مَـحـضِ حـق ، هـشـیــار بـاشـیـد عـصـرِ شـب است ای مسلمین! ، بـیـدار بـاشـیـد تعجیل در فرج آقا صاحب الزمان ( عجل الله تعالی فرجه الشریف) سلامتی و طول عمر با عزت رهبر عزیزمان امام خامنه ای ( مدظله العالی) آگاهی و بصیرت آحاد مسلمانان‌ جهان و ملت ولائی ایران جان پیروزی اسلام ناب محمدی بر غرب جنایتکار و اسرائیل حرامزاده و کفر جهانی دمادم (((صلوات))) «اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم» صفحه ۳ https://ble.ir/seyedalirezahosseini1351 بله https://eitaa.com/seyedalirezahosseini ایتا لینک کانال اشعار سید علیرضا حسینی (شاعر اهل بیت (ع) و انقلاب)
🔰محفل شعر عصر مقاومت ✅باحضور شعرای انجمن شعر و ادب شهرستان پاکدشت 🔷زمان :سه شنبه ۱۴۰۳/۱۰/۱۸ همزمان با نماز مغرب و عشاء 🔷مکان: پاکدشت خیابان شهید بوربور_خیابان یاسر ۶ (مسجدالرضا) بسمه تعالی شاعران ارجمند گروه انجمن شعر(ن والقلم) پاکدشت سلام علیکم احتراماً به استحضار می رساند با توجه به عنایت ریاست ولائی و انقلابی محترم اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی جناب آقای علوی بزرگوار ، مبنی بر اینکه قرار است ، هر دو هفته ، یک محفل شعر در یکی از مساجد شهر پاکدشت داشته باشیم اولین محفل شعر در آدرس فوق برگزار می گردد. در هر محفل شعر ۷ شاعر برگزیده اجرای برنامه خواهند داشت و در پایان محفل ، هدیه ای به این عزیزان تقدیم می گردد. لذا خواهشمند است سریعاً اشعار جدید خود را در رابطه با جبههء عزیز و مقتدر مقاومت و مکتب سرافراز سپهبد بین المللی مان ، سردار شهید حاج‌قاسم سلیمانی(ره) به پیام رسان شخصی مسئول انجمن ؛ سید علیرضا حسینی ، ارسال فرمائید. با تشکر و من الله توفیق