🏴 صلی الله علیک یا علی بن الحسین یا زین العابدین و رحمة الله و برکاته
🔺 این شجرهی #نبوت یعنی این شاخههای پربار را خداوند برای تغذیهی ارواح و #هدایت بشر قرار داده.
وقتی #سیدالشهداء علیهالسلام برای این که #اسلام به دست حکومت #یزیدی نیفتد و نابود نشود، #قیام کرد و به #شهادت رسید، فشار بر این شجرهی مبارکه از اطراف زیاد شد. ارتباط با این درخت و با این میوهها قطع شد.
💠 خب در این دوران حضرت #سجاد علیهالسلام برای اینکه دست #تربیت و هدایتش از خلق کوتاه نشود، چارهای اندیشید و آن خریدن بندگان سیاه بود. حضرت اینها را میخرید و میآورد در منزل، اینطوری دیگر بازرسان نمیگفتند که علی بن الحسین چرا با مردم ارتباط گرفته؛ چون اینها ارزشی نداشتند در #اجتماع . اینها را میخرید و میآورد و تربیت میکرد. و بعضیهایشان را به مقام #اولیاء رساند.
#سعید_بن_مسیب به طوریکه #مسعودی نقل کرده میگوید در سالی خشکسالی و قحطی شد. مردم در بیابان آمده بودند برای طلب باران، ولی هیچ اثری از بارش نبود. #غلام سیاهی را دیدم که آمد بر یک بلندی، از تپهای بالا رفت، من هم به او نزدیک شدم، دیدم لبانش در حرکت است. هنوز لبان او از حرکت باز نمانده بود و دعایش تمام نشده بود، دیدیم که ابر دارد بالا میآید. این غلام سیاه وقتی این را دید، از خدا #تشکر کرد و دور شد. من به دنبالش رفتم دیدم رفت در منزل حضرت سجاد علیهالسلام. رفتم خدمت حضرت، عرض کردم یکی از بندگان شما را میخواهم از شما بخرم. فرمود: چرا بخری؟ کدام را میخواهی تا به تو بدهم؟ دستور داد آنها را حاضر کردند. من نگاه کردم، دیدم هیچکدام نیست. فرمود: دیگر نیست؟ ﻋﺮﺽ ﻛﺮﺩﻧﺪ: فقط یکی هست که مسئول اسبهاست. میرآخور است. ﻓﺮﻣﻮﺩ: او را هم بیاورید. رفتند و او را هم آوردند. دیدم بله همان است. حضرت به او فرمود که تو دیگر در اختیار سعید بن مسیب هستی با او برو.
تا این را گفت، او رو کرد به من گفت: چه باعث شد که مرا از #مولای خودم جدا کردی؟!
معلوم میشود که این در #ظاهر میرآخور بوده، ولی در #باطن همنشین با امام سجاد بوده و تربیت میشده در زیر تربیت و #عنایت آن حضرت.
اینها را عرض میکنم برای خودم و برای برادرها که ما خودمان را از امام #مهدی علیهالسلام و از تربیتهای او محروم نکنیم. میتوانیم با #ذکر آن حضرت، #دعای آن حضرت، #قرائت قرآن برای پدر و مادر بزرگوارش و اینجور چیزها از او بخواهیم که ما را هدایت کند.
گفت: چه باعث شد؟ گفتم: من مراقب تو بودم، آمدی آنجا و درخواست کردی؛ در حالیکه اصلاً خبری نبود، یک مرتبه ابر آمد و باران شروع شد.
تا این را شنید عرض کرد: خدایا بین من و بین مقام مقدس تو یک رمز و رازی بود، آن را کشف کردی. من دیگر نمیخواهم #زندگی بکنم. مرا ببر پیش #لطف و #کرم و #احسان خودت.
تا این را گفت، حضرت گریست، حاضران گریستند، من هم حالم منقلب شد، گذاشتم آمدم. منزل که رسیدم، از طرف حضرت فرستادهای آمد که سعید اگر میخواهی که تشییع جنازهی رفیقت شرکت کنی، بیا. بازگشتم دیدم، فوت کرده و از #دنیا رفته.
✅ حالا ببینید #بشر اینجوری است. من و شما اینجوری هستیم. خدا در وجود ما یک چنین #لطافت و #ظرافت و #صفایی قرار داده که اگر دست #ولیای از اولیاء به باطن ما نفوذ کند و ما را بسازد، سیاه و سفید و #اروپایی و #آفریقایی ندارد. #انسان به این مقامات میرسد و کارهایی میکند که به هیچ #مرتاضی نمیشود نسبت داد.
۷۶.۹.۱۳
☑️ مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی
@seyedololama