eitaa logo
کانال(شهید مصطفی صدرزاده) سید ابراهیم
768 دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2.9هزار ویدیو
66 فایل
ٖؒ﷽‌ شهید صدرزاده میگفت یه شهید‌انتخاب‌کنیدبرید‌دنبالش بشناسیدش‌باهاش‌ارتباط برقرارکنید‌شبیهش‌بشیدحاجت بگیریدشهیدمیشید‌ٖؒ خادم کانال @solaimani1335 @shahid_hajali
مشاهده در ایتا
دانلود
🎙🌸 آن زمان ماشین نداشتیم... با آژانس به میدان شهدای گمنام در فاز ۳ اندیشه رفتیم. آنجا اصلا محل زندگے نبود که مصطفے دوستی داشته باشد و بخواهد با او دعوا کند! چند تا پله میخورد وآن بالا ۵ شهید گمنام دفن بودند.✨ من از پله ها بالا رفتم و دیدم که مصطفے حتی از پله ها هم بالا نیامد! پایین ایستاده بود و با لحن تندی میگفت: "اگر کار اعزام مرا جور نکنید، هر جا بروم به همه میگویم که شما کاری نمیکنید! هر جابروم میگویم دروغ است که شهدا عند ربهم یرزقون هستند، میگویم روزی نمیخورید و هیچ مشکلی از کسی برطرف نمیکنید! خودتان باید کارهای مرا جور کنید🖐🏻🚶🏻‍♂.» دقیقا یادم نیست که ۲۱ یا ۲۳ رمضان بود. من فقط او را نگاه میکردم. گفتم من بالا میروم تا فاتحه بخوانم.🍃 او حتی بالا نیامد که فاتحه ای بخواند؛ فقط ایستاده بود و زیر لب با شهدا دعوا میکرد! کمتر از ده روز بعد از این ماجرا، حاجتش را گرفت.♥️🕊 سه روز بعد از عید فطر بود که اعزام شد...  راوی همسرشهید
کانال(شهید مصطفی صدرزاده) سید ابراهیم
#کتاب_سید_ابراهیم قسمت سوم { غیرت و تعصب دینی } مادر شهید: سال 76 از خوزستان به شمال رفتیم و
قسمت چهارم { افشای راز } مادر شهید: تقریبا 17سال داشت روزی پیش من آمد و گفت:«مادر من هیئت راه انداخته ام.» با خوشحالی گفتم:«آفرین پسرم! بگو ببینم اسم هیئت رو چب گذاشتی؟» لبخند زیبایی زد و گفت:«هیئت حضرت اباالفضل(ع) !» نگاهی به برق چشمنانش کردم و بغض راه گلویم را بست. پرسید:«چیزی شده؟» گفتم:« نه مادر جان!‌ کار خوبی کردی؛ حالا بگو ببینم چرا اسمش رو گذاشتی حضرت اباالفضل (ع)؟» در واقع می خواستم بدانم از قضیه نذریم چیزی متوجه شده است یا این که نام گذاری او دلیل دیگری دارد. مصطفی گفت:«به خاطر ادب حضرت، آخه ارباب خیلی با ادب بودند . به امام حسین (ع) خیلی ارادت داشتند. من شیفته ی ادب حضرت عباسم.» یقین کردم که این همه سال با این همه اتفاقی که برای پسرم افتاده بود، خود حضرت از او مراقب می کرد. خدا را شکر کردم که مصطفی این مسیر را انتخاب کرده و خیالم از بابت عاقبت بخیری او راحت شد. به همین دلیل راز خود را پس از 13سال افشا کردم. به همین دلیل راز خود را پس از 13سال برای او افشا کردم و گفتم:«مصطفی جان تو نذر حضرت عباس (ع) هستی» و همه ماجرا را برایش تعریف کردم. او بدون اینکه حرف بزند با بهت و تعجب به چشمان من نگاه می کرد. می توانستم برق خوشحالی و شعف را در عمق نگاهش ببینم. آن موقع نمی دانستم مصطفی چطور قرار است فدایی حضرت عباس (ع) شود؛ اما از خدا خواسته بودم اگر قرار است داغ هر کدام از فرزندانم را ببینم در راه سربازی اهل بیت (ع) آن ها را فدا کنم تا بتوانم داغشان را تحمل کنم. پیش بینی این که دقیقا چه اتفاقی خواهد افتاد و مصطفی چطور فدایی راه اهل بیت (ع) می شود برایم امکان نداشت، اما از آنجا که اسلام و مخصوصا شیعه همیشه در تقابل با کفر در ستیزه است این یقین را داشتم که بالاخره یک زمان خاص او فدایی آل الله خواهد شد. احساس می کردم از روزی که راز مرا متوجه شده بود، رابطه اش با حضرت عباس (ع) بیشتر شده و مسیر زندگی اش جهت گرفته بود. گفت: «خدا بزرگ است.» و واقعا هم توکل زیادی به خدا داشت و همین توکلش باعث شد که هر هفته چهارشنبه ها هزینه شام هیئت از خانواده و فامیل جور می شد. خودم هم آشپز هیئت بودم و برای آنها شام درست می کردم. برخی اوقات که واقعا چیزی نبود که با آن برایشان غذا بپزم، می گفتم:«این هفته شام نده» اما هرگز زیر بار نمی رفت و می گفت:«هرطور شده باید شام رو بدیم.» دیگر حساس و کنجکاو شده بودم که چرا این قدر برای شام دادن به بچه های هیئت اصرار دارد. لذا از او خواستم که علت پافشاریش را هم به من بگوید. مصطفی گفت:«اول اینکه با غذایی که می خورند مدیون و نمک گیر امام حسین (ع) می شوند و دوم اینکه لقمه ی حلال، آنها را از ارتکاب به گناه و معصیت باز می دارد.» همین دیدگاه او باعث شده بود، هیئتی که با4نفر شروع شده و در محلی با زیر بنای کمتر از 50متر پا گرفته بود به جایی رسید که کوچه هم مملو از عزاداران می شد. جالب این بود که همان محل کوچک را هم اجاره کرده بود و هزینه آن را از فامیل و دوستان می گرفتیم. این اشتیاقش را که می دیدم با همه توان کمکش می کردم و خوشحال بودم که با اعتقاد راسخ و باور قلبی، نمک امام حسین (ع) را باعث هدایت افراد می دانست. همراهی من نیز او را دل گرم می کرد. بعد از شهادت هم در خواب به یکی از دوستانش گفته بود:«این جا در آشپزخانه امام حسین (ع) با مادرم غذا می پزم.» او ضمن عزاداری با بصیرت برای اباعبدالله الحسین (ع) همیشه می گفت:« کاش روز عاشورا در کربلا بودم و امام حسین (ع) را یاری می کردم.» و این خواست قلبی مصطفی بود.
سالروز شهادت مصطفی احمدی روشن به دست تروریست ها. یادونامش گرامی.شادی روحشان بخوانید الفاتحه مع الصلوات. اللهم صل علی محمدوال محمدوعجل فرجهم واهلک اعدائهم اجمعین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌻🌿 ما قوت پرواز نداریم وگرنہ...🕊 عمریست که صیّاد شکسته است قفس را :)💔
آقا مصطفی همیشه به مادرش میگفت: دعا کن موثر باشم؛ شهید شدن و نشدن زیاد مهم نیست...! شهید مصطفی صدرزاده🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 جان دیگر میدهد جان دلم، خندیدنت... جان من، جانی ببخشا بر دل بی جان من... ❤️ 💛
••🥀•• معمولابااتوبوس‌میرفتیم‌سمت‌قرارگاه‌ ازشھرلاذقیه‌ڪه‌میگذشتیم‌ وضع‌حجاب‌زنان‌دراین شھرڪامل‌نبود محسن‌پرده‌اتوبوس‌رامیڪشیدتا چشمش‌به‌گناه‌نیفتد...!! شھیدمحسن‌حججۍ🌱 🕊
7.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 «نیاز به حجت» 👤 استاد 🔸 خدا هیچ نیاز اصیلی رو بی‌‌پاسخ نگذاشته... ⁉️ قدم اول رو تو مدرسهٔ امام زمان برداریم، قدم اول چیه؟