eitaa logo
شبهای با شهدا
303 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
285 ویدیو
5 فایل
💫 در شب‌های ظلمانی ، با این ستاره ها می شود راه را پیدا کرد ارتباط با ما👇👇 @Samanoor
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴یاد شهید بخیر گفته بودن که محمدرضا بخاطر سن کمش اجازه نداشت تو شرکت کنه، بخاطر همین تو اش دست برد و تاریخ تولدش رو تغییر داد ... پس از شرکت تو چند عملیات و در نهایت خاتمه ی جنگ، مثل سایر بسیجیان بدنبال سنگری میگشت که بتونه رو ادامه بده، لذا به خدمت سربازی در سپاه شهریار مشغول شد و از طریق گزینش شده و بعنوان وارد ستاد کل نیروهای مسلح شد... 🍃🍃🍃🍃🍃 بعد از تاکید شورای امنیت و مصوبات مبنی بر در آبانماه 73بهمراه 6نفر از دوستان نزدیکش به پیوست و بخاطر تعهد و هوش سرشاری که تو این زمینه داشت، ریاست قرارگاه جستجوی مفقودین ستاد کل به ایشون محول شد... 🍃🍃🍃🍃🍃 همرزمشون می گفت: این مطلب هم از زبان یکی از همرزمانشون هست: 👇 تابستان 75 بود. به کشور منتقل شدیم. مسئول این گروه بسیجی کم سن و سال اما بسیار پر دل و جراتی بود از اهالی کرج. او را صدا می زدند. مهمترین شاخصه او صلابت و شهامت در کار بود. به طوری که بسیاری از فرماندهان عالی رتبه نظامی مطیع دستورات او بودند. 🍃🍃🍃🍃🍃 شادی روحش https://eitaa.com/shabhayeshahid
🚨 انجام تکالیف روی 🔘آقای سادات‌ اعلایی ، معلم دبستان علوی تهران : 💠 در مدرسه‌ای که آقای  - فرزند رهبر انقلاب - درس می‌خواندند، معلم از دانش‌آموزان می‌خواهد که مقوایی برای درس تهیه کنند و رسمی که در تصویر می‌بینید را روی آن ترسیم کنند و به مدرسه بیاورند. ایام بود و کمبود اقلام؛ هم به راحتی پیدا نمی‌شد؛ لذا آقای خامنه‌ای -- یک پاکت مقوایی که آن زمان به جای کیسه نایلونی برای خرید و اقلام استفاده میشد را باز می‌کنند و برای انجام رسم به فرزندشان می‌دهند و این جمله را خطاب به معلم روی آن مقوا می‌نویسند: «آقای محترم! ، من به میثم و دیگر بچه‌ها گفته‌ام از این کاغذ‌ها که باید دور ریخته میشد استفاده کنند. لطفا نکنید. بلکه تشویق هم بفرمائید. سید علی خامنه‌ای» 🌐 منبع: باشگاه خبرنگاران جوان https://eitaa.com/shabhayeshahid
🌴یاد شهید# حسین_پور_جعفری_بخیر همسرش می گفت: 38روز بعد عروسی، ساکش را جمع کرد و راهی شد. برایم نامه می نوشت، از دلتنگی هاش و اتفاقات می گفت. یادم هست یک بار نوشته بود: «امروز صبح یک نفر پیشانی ام را بوسیده و گفته تو خواهی شد.»  ⚘⚘⚘⚘⚘ گاهی چند روز خبری از او نبود. مادر به خانم حاجی زنگ می زد و خانم حاجی به مادر. هر دو نگران همسران خود بودند و در انتظار خبر. ترس و دلتنگی روز به روز بیشتر می شد. گاهی مدت ماموریت هایشان نزدیک 30 روز طول می کشید. ⚘⚘⚘⚘⚘ حاج قاسم به ایستاد و دیگران پشت سرش ایستادند. آن شب بعد از افطار یک به یک ما انگشتری را از حاجی به هدیه گرفتیم. لبخند هایی که بین حاضرین رد و بدل می شد و دوربین هایی که لحظه به لحظه آن شب را ثبت می کردند به یادگار ماند. امسال جایشان خالیست. ⚘⚘⚘⚘⚘ او باوجود این که سال ۹۵ بازنشسته شده بود و می‌توانست در خانه بنشیند و استراحت کند ولی با همراه ماند و با فرمانده خود نیز شد.   شادی روحش @shabhayeshahid
. از یادداشت‌های مریم کاظم‌زاده، نوشته شده در تاریخ ۵ آبان ۱۳۹۸ همیشه حال‌ات یکنواخت و خطی نیست که بتوانی بنویسی. گاهی قلمت انگار شکسته باشد، نمی‌نویسد. گاهی مغزت از انبوه همه چیز می‌پُکد و گاهی دلت در سینه‌ات مچاله می‌شود و راه نای و نفس کشیدنت را هم می‌بندد و حالا مغزم پوک پوک شده و نوشتنم ته کشیده. ذهنم می‌پرد از زندگی، می‌پرد به جنگ و از جنگ به نجنگیدن. جنگ سه حرف بیشتر نیست. زندگی پنج حرف. گاف‌شان مشترک است. من فارسی حرف می‌زنم، شاید در زبان‌های دیگر هم گاف‌های مشترک بین جنگ و زندگی‌شان باشد. حتما هست. باید نخبگان و جامعه‌شناسان و دانشجویان‌شان دنبال گاف بزرگ زندگی و جنگ باشند. . توضیح عکس: سرپل‌ذهاب، درمانگاه شهید نجمی/ آبان ۱۳۶۱ کادر درمانی، یکی از شهدای جبهه‌های غرب را برای انتقال به زادگاهش آماده می کنند. https://eitaa.com/shabhayebashohada