eitaa logo
شبهای با شهدا
303 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
285 ویدیو
5 فایل
💫 در شب‌های ظلمانی ، با این ستاره ها می شود راه را پیدا کرد ارتباط با ما👇👇 @Samanoor
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚨 خیلی سفر نرو ! 💠 حاج احمد آقا خمینی (رض) نقل می کردند: امام ره ، خطاب به مقام معظم رهبری فرمودند : « هر موقعی که تو به میروی ، من هستم که برگردی ، خیلی سفر نرو » این از الهامات الهی و غیبی حق تعالی بوده است. 📚 حکایت نامه سلاله زهرا (س) ، ص ۱۹۵ 📚 گلهای باغ خاطره ، ص ۶۸ https://eitaa.com/shabhayeshahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسیج لشگر مخلص خدا... 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 https://eitaa.com/shabhayeshahid 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌴یاد شهید به خیر عید سال ۶۴ بعد از عملیات بدر مرخصی آمدیم. اسماعیل به همراه چند نفر با ماشین پژوی ۵۰۴ پدرش دنبالم آمد و نیم روزی با هم بودیم. شب از طرف میدان قزوین به سمت محل می آمدیم. دست راست اسماعیل چند روزی بود که در عملیات تیر خورده بود و کف دست و پنجه اش را تا نزدیک آرنج گچ گرفته بودند. برای دنده، دست راست گچ گرفته اش را روی فرمان نگه می داشت و به زحمت با دست چپ دنده را عوض می کرد. دقیقا سر دوراهی قپان، بدو ورود به خیابان امین الملک پیر مردی وسط خیابان جلوی ماشین دوید و محکم روی کاپوت کوبید. اسماعیل بلافاصله ترمز کرد. تا ایستادیم متوجه شدیم وضعیت قرمز بوده و داخل ماشینِ در حال حرکت بی خبر بودیم (در وضعیت قرمز می بایست توقف می کردیم و تمام چراغ ها بخاطر بمباران هواپیماهای دشمن خاموش میشد) پیر مرد ول کن نبود. با غیظ و عصبانیت به طرف اسماعیل هجوم آورد. سرش را داخل ماشین کرد و در تاریکی با کف دست چند بار به صورت اسماعیل اشاره کرد. آن قدر عصبانی بود روبروی صورت اسماعیل با خشم صحبت می کرد آب دهانش می پاشید. هیچیک از افراد داخل ماشین اصلا نمی دانستیم بیرون چه خبر بوده اسماعیل چند بار با صمیمت تمام عذر خواهی کرد و آنقدر افتاده و با احترام برخورد کرد که پیرمردِ شصت و چند ساله ی ضعیف جثه، از واکنش متواضعانه اسماعیلِ خوش قد و بالا آرام شد. شاید در ابتدا فکر می کرد اوباش هستیم و از روی عمد به آژیر بی اعتنایی کرده ایم. اسماعیل حتی اشاره ای هم نکرد که خود، رزمنده ام و این دست داخل گچم بخاطر تیر دشمن است شادی روحش https://eitaa.com/shabhayeshahid
1_518247352.mp3
9.85M
پوتین های ساق بلندشهید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آقا شما بیا ، تدارک اطعام با " بسیج" پرچم زدن به گوشه هر بام با " بسیج" گرچه پر است دام ، ز بعد ظهورتان منحل نمودن خطر دام ، با " بسیج" کرب و بلا مجال شما با سران کفر یکسر نمودن خطر شام ، با " بسیج" گرچه شهید راه تو عیسی بن مریم است آقا...! قبور "قطعه گمنام" با " بسیج" اللهم عجل لولیک الفرج 🌸 فرا رسیدن هفته بسیج بر شما مبارک باد 🌸 https://eitaa.com/sobhehoseini
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚨 دقت نظر 🔘 تیمسار علی اصغر جمالی : 💠 یک روز در منزل حجت الاسلام و المسلمین آقای هاشمی رفسنجانی بودیم.جلسه ای ، پیرامون مسائل کشور بود . بعد از مدتی قرار شد استراحت کنیم ، در حالی که روی زمین نشسته بودند و داشتند استراحت می کردند . یکی از مسئولین در مورد بحرانی که همسایگان در برای جزایر سه گانه ایجاد کرده بودند ، صحبت می‌کرد. بعد یک مرتبه رفیقش گفت: این مسئله خلیج... همین جور می خواست ادامه بدهد که آقا یک مرتبه با تندی فرمودند: « آقا! شما چرا توجه نمی کنید؟! چرا خلیج ؟ یعنی چه؟ باید بگویید «خلیج فارس» ، حتماً را هم بگویید . 📚 خورشید در جبهه ، ص ۹۹ و ۱۰۰ 📚 در سایه خورشید ، ص ۴۸ https://eitaa.com/shabhayeshahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌴یاد شهید به خیر ✅ خیلی ساکت و مظلوم بود. خیلی هم نظم داشت، هر وقت از مدرسه می­‌آمد خانه، اولین کاری که می­‌کرد پله­‌ها را تمیز می­‌کرد و کفش­‌ها را دستمال می­‌کشید، بعد دست­‌هایش را می­‌شست و جلوی آفتاب خشک می‌کرد. ✅ بسیار کمک حال من بود طوری که وقتی مهمان می‌آمد لذت می­‌بردم از اینکه همه چیز یکدست و سفره منظم چیده شده. خودش غذا نمی­­‌خورد تا مهمان‌ها غذایشان تمام شود. ✅ یکسال که ماه رمضان مقارن شده بود با ایام عید، محمد گفت من وضو می­‌گیرم بروم مسجد. شب چهارشنبه­ سوری هم بود، موقع رفتن بچه­‌های محل بهش می­‌گویند بیا برویم آتش بازی، او می­‌گوید دارم می­‌روم مسجد، امشب شب قدر هم هست و نباید جشن چهارشنبه­ سوری بگیرید. بچه­‌ها هم برای اینکه اذیتش کنند بطری نوشابه پر از بنزین را خالی می‌کنند روی محمد و لباسش آتش می­‌گیرد. بر اثر آن اتفاق پایش به شدت سوخت و با زحمت در بیمارستان مداوا شد. ❎ راوی:مادر شهید شادی روحش https://eitaa.com/shabhayeshahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚨اهمیت دادن به نماز اول وقت 🔘 سردار سرتیپ پاسدار شوشتری: 💠 تمام حرکات و رفتار آیت‌الله خامنه‌ای برای ما درس معنویت بود. وقتی که رئیسجمهور مملکت ، بی آلایش و بدون تشریفات در سنگرها ، لشکرها و قرارگاه ها حضور پیدا می‌کردند ، به خودی خود ، درس تواضع و فروتنی بود. این ، یک درس بود. در کنار این درس ، ده ها و بلکه صدها درس دیگر نیز می‌گرفتیم. روزی در قرارگاه لشکر حضرت امام رضا علیه السلام ، پشت خرمشهر بودیم . دشمن فشار زیادی بر روی آن محور می‌آورد. هوا هم بسیار بود . صدای اذان ظهر ، جانها را آماده نماز کرد. مقام معظم رهبری در قرارگاه بودند. همه مهیا گشتند تا به امامت مرادشان نماز را به جماعت برگزار نمایند . در مسجد ، جا برای نماز خواندن نبود . آقا بیرون آمدند و در هوای گرم زیلویی انداختند و مشغول نماز شدند . بچه‌ها همه با علاقه خاصی به معظم له اقتدا کردند . هوا به قدری گرم بود که وقتی پیشانی خود را هنگام بر روی مهر می‌گذاشتیم ، به علت داغی مهر ، بر آن می چسبید . داغی هوا و فشار آتش دشمن هرگز مانع برگزاری و جماعت نشد. این معنای اهمیت به نماز از سوی آن رهبر فرزانه است. 📚 پرتوی از خورشید -علی شیرازی- ص ۷۴ و۷۵ https://eitaa.com/shabhayeshahid
❀ ✨ما بسیجیها پیرو خط دین و قرآنیم ✨تا ابد پای عهد دلهامان با شهیدانیم 🎤🎤 حتما بشنوید👌🌷🌷 ┄┅═✧❁✧═┅┄
شهدا چقدر خوب صحبت امام را دریافتن...💌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌴یاد شهید به خیر *بابا گفته برنمی‌گردم... بعد از یک ماهی که در خانه دائماً صحبت از مدافعین حرم بود، ساعت 8 شب چهارشنبه، 4 آذر 94 با او تماس گرفتند... ساعت 12 و نیم، یک نیمه شب جلسه‌ای با بچه‌ها در اتاق گذاشت که من هم بین‌شان نبودم. به آنها گفته بود «به سفری می‌‌روم که شاید برنگردم...» به محمدرضا هم گفت «تو مرد خانه‌ای!» به آنها گفته بود «هیچ‌وقت سرتون رو پایین نندازید! همیشه سربلند باشید.» متنفر بود از اینکه به بچه‌های شهدا یتیم گفته شود! بچه‌ها که از اتاق بیرون آمدند گریه می‌کردند. با اینکه به آنها گفته بود از حرف‌هایش به من چیزی نگویند، اما تا به محیا گفتم «چی شده مامان جان؟» گفت «بابا گفته شاید برنگردم!» *اعتبار کفش‌های مرد خانه محسن 25 روزه به شهادت رسید. یادم هست روزهایی که در سوریه بود ایامی بود که شبهات رفتن به سوریه بسیار زیاد مطرح می‌شد. شب‌ها کفش‌هایش را پشت در خانه می‌گذاشتم تا کسی متوجه نبودن او نشود. برای من انگار که حتی کفش‌های مرد خانه‌ام هم اعتبار دارد. *حس نیاز جامعه واقعاً الگوی زیبایی است شهید محسن، در سن 34 سالگی دو لیسانس و یک فوق لیسانس داشت. در اواخر هم برای آزمون وکالت ثبت‌نام کرده بود که البته بی دلیل نبود. برای کارهای حقوقی یکی از اقوام به دادگاه زیاد مراجعه داشت و بعد از آن به من می‌گفت: «احساس نیاز کردم که جامعه باید وکیل متدین و مذهبی داشته باشد تا از حق مردم به خوبی دفاع کند.» شادی روحش https://eitaa.com/shabhayeshahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا