eitaa logo
شبیه نان
107 دنبال‌کننده
14 عکس
0 ویدیو
0 فایل
کتاب ضرورتی ا‌ست #شبیه_نان . . بیاید یه کم کتاب بخونیم...کتاب خوب📚 . .
مشاهده در ایتا
دانلود
بی رغبتی ما به قابل توجیه نیست! کتاب ضرورتی است @shabihenan
مقدمه‌ی است و مردانِ را هرگز سزاوار نیست که راهی جز این در پیش گیرند ؛ مردانِ را سزاوار نیست که سروسامان اختیار کنند و دل به حیات دنیا خوش دارند آن‌گاه که در زمین مغفول است و جُهّال و فُسّاق و قدّاره‌بندها بر آن حکومت می‌رانند. "روایت محرم" ص ۲۴ @shabihenan
شهید وحید زمانی‌نیا در سال۱۳۷۱ در استان تهران دیده به جهان گشود. زندگی در محله شهر ری و در جوار حرم حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) از همان کودکی وحید را شیفته ا‌هلبیت(ع) و عاشق دستگاه پر برکت سیدالشهدا(ع) نمود ؛ به‌طوری که تمام اوقات غیر کاری‌اش را در هیئت‌های مختلف شهر تهران می‌گذراند. از زمانی که لباس مقدس پاسداری را بر تن کرد، مدافع حرم حضرت زینب(س) شد و بار‌ها به سوریه رفت تا شاید مزد‌ گریه‌ها و جهادش را بگیرد؛ ولی خدا برای او سرنوشتی دیگری را رقم زد.  کتاب ضرورتی است @shabihenan
سکوت را من شکستم . گفتم :" منم دوست دارم ، صبح بری سر کار و شب بیای خونه ، کنارم باشی . با هم غذا بخوریم . بگیم ، بخندیم ، بریم بازار ، سینما ، تفریح ، مهمونی . اما . نمی‌خوام به خاطر من از خواسته ات بگذری . "گفت :" تو خیلی خوبی زهرا . منو درک می‌کنی . با من کنار می‌آی ." حقیقتش وقتی حرف می‌زد دوست داشتم فقط نگاهش کنم . اصلاً نمی‌توانستم بپذیرم که روزی پیشم نباشد . "خاطرات شهید وحید زمانی نیا ، عضو تیم حفاظتی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی " خاطره‌ای از همسر شهید ص ۵۸ @shabihenan
پدر و مادر گفتند : "عقد و عروسی رو با هم بگیریم." خود گفت : "دلم میخواد یه خوب بگیرم." می‌دانست عروسی برایم مهم است . بعدا به من گفت : "زهرا فقط از یه چیز می‌ترسم . اینکه یه جوون بیاد داخل مجلس من بشینه و توان گرفتن نداشته باشه و بسوزه . اینجوری جیگرم کباب می‌شه ." پرسیدم : "حالا می‌خوای چی کار کنی؟" گفت : "یه می‌گیریم . هر جوونی دید ، با خودش بگه : پس اینطوری هم می‌شه عروسی گرفت ! که بشه برای کردن. "خاطرات شهید وحید زمانی نیا ، عضو تیم حفاظتی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی " خاطره ای از همسر شهید ص ۵۳ @shabihenan
باطن است و زمین و زمان بدان پابرجاست. "روایت محرم" ص ۱۴ @shabihenan
📖اولین کتاب هوشمند کشور در عرصه‌های و 📌همراه ۸۰کلیپ‌کوتاه پیوست‌شده در متن کتاب به‌کمک فناوریQR_Code برای مشاهده آنلاین 🧠آشنایی با عرصه‌ی شگفت‌انگیز ذهن و مغز و کارکردهای شناختی+رمزگشایی از مهمترین تکنیک‌ها و تاکتیک‌ها در جنگ شناختی برای اغوای فردی و اجتماعی 💢«جنگ شناختی به معنای استفاده از علوم شناختی در هدف قرار دادن قوه شناخت جامعه هدف با تغییر نگرش‌‌ها و رفتارها از طریق مدیریت ادراک و برداشت است. این نوع جنگ شکل تکامل یافته‌‌تر جنگ نرم است که عمدتاً با لایه‌‌های درونی مغز و ذهن ناخودآگاه مخاطب ارتباط برقرار می‌کند . کتاب ضرورتی است @shabihenan
باید تاکید کرد که و در ، با والدین خود فرق دارند . آن ها میان و چندان تفاوتی قائل نیستند و در به‌کارگیری و از آن ، بسیار راحت‌تر از خود عمل می‌کنند . برای همین یک واقعی که دراین باره وجود دارد این است که این تصاویر از زندگی که در دسترس قرار می‌گیرد ، ممکن است موجب و آن‌ها بشود قبل از آن‌که واقعا آمادگی تشخیص آن‌ها را داشته باشند . ص ۱۲۷ و ۱۲۸ @shabihenan
اگه دوست داری نیاد سراغت بیشتر بخون😜
سبب به لحاظ ، و می‌شود . یک نمونه از این است ، تا جایی که در کتاب از می‌گوید : " از افراد با هویت آمریکایی ، از حقیقی خود اطلاع ندارند ! به سبب این در معتقد بود : به سبب ، مدیریت جامعه سخت و بیرون رفتن از این وضعیت همتی بلند می.طلبد ! حال آن‌که حقیقت امر چیز دیگری است و یک جامعه و درگیر نفس که کاری با و ندارند به سمت میل‌های شخصی ، بسیار راحت‌تر از افراد پاکی است که بر اصرار دارند . "(دنیای قشنگ نو ، ۱۳۹۷ ) ص ۱۴۰ @shabihenan
سرّ آن که با آغاز می‌شود در کجاست؟طبیعت بشری در جست‌وجوی راحت و است و سامان و قرار می‌طلبد . ! سخن از اهل فسق و نیست ، سخن از آنان است که آورده اند اما در جست‌وجوی نیستند . و رزقی مُکفی ... دل‌خوش به نمازی غراب‌وار و دعایی که بر زبان می‌گذرد اما در دل نیست ، در باد است . در جست‌جوی مامنی که او را از مکر پناه دهد ؛ در جست‌جوی که او را از ایمن سازد ، غافل که خانه‌یِ غفلت پوشالی است و ، طوفانی است که صخره‌های بلند را نیز خُرد می‌کند و در مسیر دره‌ها آن‌همه می‌غلتاند تا پیوسته‌یِ به خاک شود . "روایت محرم" ص ۲۵ @shabihenan
در اتاق نشسته بودم که از سوراخ شیشه شکسته ای زنبوری به درون آمد و سپس پرواز‌های اکتشافی را شروع کرد و بعد هم برای بازگشت آماده شد ، اما به هر طرف که می‌رفت با شکست روبه‌رو می‌گردید . به شیشه می‌خورد و به زمین می‌افتاد تا این که ضربه‌ی کفشی راحتش کرد ! این درس من بود که هنگام خود را به هر طرف نکوبم ، بلکه به راه بازگشت کنم و آن را بیابم و خود را خلاص کنم . ص ۱۰۹ شبیه نان @shabihenan