eitaa logo
صبح بخیر🌜 شب بخیر 🌘
5.2هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
11.5هزار ویدیو
87 فایل
. وقتے ڪسے برات "صبح بخیر" ارسال میڪنه💌 دارہ واقعا اینو میگہ ڪہ تو اولین چیزے هستے ڪہ بهش فڪر می‌ڪنم♥️😍 💥#مــتــن_انــگــیــزشــی 💥#تــصــویــر_نــوســتـالــژی 💥#مــوســیــقــے_عــاشــقــانــه 💥#کانالی کاملا متفاوت @mmrrst
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کافیست که زن و شوهر باور داشته باشند که بنای یک زندگی بی تنش با گذشت پایه ریزی🫀 می شود ⚠️اگر هر کدام زندگی را بر اساس فداکاری عشق و گذشت بنا کنند با صفاترین خانواده را خواهند داشت.✔️ 🌛🌒👇 @shabsobh @Matn_Geraf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرفهایی که برای بعضی خانمها و آقایون حسرت شده براشون بشنوند 🥺🥺 اما شما بگید به همسرتون 👌👌👌 خانواده رفیق راه باید حال زندگیش خیلی خیلی خوب باشه هااااا😍😍😍 🌛🌒👇 @shabsobh @Matn_Geraf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دو درخت همسایه - @mer30tv.mp3
5.23M
یک قصه جذاب و آموزنده برای کودکان دلبند شما 👶👧 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌​​​ ‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌ 🌛🌒👇 @shabsobh @Matn_Geraf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آخر شاه منشی ، کاه کشی است👌 یعنی عاقبت مردمی که سعی میکنند فراتر از امکانات خود زندگی کنند ، فقر و بیچارگی است 🌛🌒👇 @shabsobh @Matn_Geraf
کارگران حضرت زهرا (س)در شاهرود! تابستان ۱۳۶۳_شاهرود هنگام آموزش سربازان در صحرا، با مادری به همراه دو دخترش برخورد کردیم که در حال درو کردن گندم‌هایشان بودند. فرمانده‌ی گروهان، ستوان آسیایی به من گفت: مسلم بیا سربازان دو گروهان را جمع کنیم و برویم گندم‌های آن پیرزن را درو کنیم. گفتم: چه بهتر از این! پس از سلام و خسته نباشید گفتم: مادر شما به همراه دخترانتان از مزرعه بیرون بروید تا گندم‌هایتان را درو کنیم؛ فقط محدوده زمین خودتان را به ما نشان دهید و دیگر کاری نداشته باشید. پیرزن پس از تشکر گفت: پس من می‌روم برای کارگران حضرت فاطمه‌ مقداری هندوانه بیاورم! از ۹ صبح تا ظهر، با پانصد سرباز تمام گندم‌ها را درو کردیم؛ بعد از اتمام کار، سربازان مشغول خوردن هندوانه شدند؛ من هم از این فرصت استفاده کردم و گفتم: مادر چرا صبح گفتید می‌روم تا برای کارگران حضرت فاطمه هندوانه بیاورم؟ گفت: دیشب حضرت فاطمه به خوابم آمد و گفت: چرا کارگر نمی‌گیری تا گندمهایت را درو کند؟ این کارها، دیگر از تو گذشته! عرض کردم: خانم شما که می‌دانی تنها پسر و مرد خانواده ما به شهادت رسیده است و درآمدمان نیز کفاف هزینه کارگر را نمی‌دهد؛ مجبوریم خودمان کار کنیم. بانو فرمودند: نگران نباش! فردا کارگران از راه خواهند رسید. ... از خواب پریدم. امروز هم که شما این پیشنهاد را دادید، فهمیدم این سربازان، همان کارگران حضرت زهرا می‌باشند. با شنیدن این حرفها، ناخودآگاه اشک از چشمانم جاری شد و گفتم: سلام بر تو ای حضرت زهرا؛ فدایت شوم که ما را به کارگری خود قابل دانستی. کتاب نبرد میمک، احمد حسینا 🌛🌒👇 @shabsobh @Matn_Geraf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا