اِقدام به حمله و خطا کرده عدو
پرتابه روان به خاکِ ما کرده عدو
با این غلطی که سر زَد از اِسرائیل
خود را به زُباله دان رها کرده عدو
#حسن_یزدان_پناهی_فَسا
#اِقدامِخطا
#غلطِاسرائیل
#مرگبراسرائیل
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
برای هم عشق بخواهید ...
عشقی که تمام نشود ، که بماند ...
که حتی اگر خودشهم نبود ،
اثرش باشد ...
عشقی که اما و اگر نشناسد ...
که هر بلایی هم که نازل شد ،
به مو برسد و پاره نشود ...
که بماند ...
لنگان و خسته و تنها و درد کشیده !
ولی بماند ...
بماند و ترمیم کند
خودش را ، یارش را ، اثرش را ...
عشقی که ریشه بدواند و اصیل باشد ...
قدمت داشته باشد
و شکوهش ، دل را گرم کند ...
بخدا قسم که عشق همان است
و تنها همان است
که دستهایمان را میگیرد
و دلهایمان را نور میبخشد ...
#مهشاد_هاشمی
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
ای ریشه ات در خاک، نامت فخر افلاک
مست خدایی، بی نیاز از مستی تاک
شیری، اگرچه ظاهری چون گربه داری
از دشمنانت صد هزاران، حربه داری
ای غیرتِ جغرافیای تو، دماوند
مردان میدان دارِ تاریخِ تو، الوند
فهمیده ها شاگرد درس و مکتب تو
مجنون، هویزه، شعبه دار مشرب تو
سربند یازهرا به پیشانیت بسته
دشمن از این رزم آوریهای تو خسته
برتارکت تاج خلیج فارس داری
میراثی از پیشینیان پارس داری
امنیت خاورمیانه در ید توست
چشم جهان بر حکم باید باید توست
تا رهبری فرزانه راس کار داری
ترسی به دل از حیلهی دشمن نداری
ای سرفراز سبز نزدیک است دیدار
پاینده باشی تا ظهور دولت یار
#مهتاب_بهشتی
#مثنوی_ایران
دشمن خیال کرده ما نوگل بهاریم
اما امام ما گفت، ما مرد کارزاریم
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
شهیدان سرافرازت همیشه پای کارند
به روی سینه ات مثل مدال افتخارند
تو بی شک کشور آقای مظلومان، حسینی
که سرداران تو بی سر شدن را دوست دارند
به حیدر اقتدا کردند آری با دلی پاک
میان معرکه آنها که تیغ ذوالفقارند
همان ها که به شوق دیدن محبوب حتی
تن خود را میان جبهه ها جا می گذارند
شکوفا می شود از زخم هاشان باغ لاله
شهیدان با تن صد پاره سرمشق بهارند
بخواب آسوده در آغوش رویاها وطن جان
که غیرت های بیدار تو گرم کارزارند
#فرزانه_قربانی
#شهدای_امروز
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
دوباره از تو سرودم نگو که بیزاری
از این نوشتن گل واژه های تکراری
تمام،حرف دل است اینکه با تو می گویم
به حرمت قلمم دل بده به اقراری
خیال و واژه ی شعری ردیف حال منی
قسم به جان غزل حس وحال اشعاری
اگر چه خواب پریشان هرشبم هستی
هوای تازه ی صبحی نشاط دیداری
تو نوبرانه ی فصل ترنج و بابونه
و چشم پنجره ای باز سوی دیواری
بهار را به نگاه تو میزنم پیوند
که مثل جام شقایق به بزم گلزاری
گذشتم ازسرجان عاشقانه وای کاش
تو هم بمن دل خود صادقانه بسپاری
به عشق تو همه جا اعتراف خواهم کرد
به این امید بگویی که دوستم خواهم کرد
#اعظم_کلیابی
#بانوی_کاشانی
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
4.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است
گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است
#هوشنگ_ابتهاج
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
#رمان_قصهی_دلبری
#قسمتپنجاهونهوشصت
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
May 11
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#قصه_دلبری
#قسمت_پنجاهونهم
آدم می تواند زخم ها و جراحی ها را تحمل کندرچون خوب می شود ، اما زخم زبان ها را نه ..
زخم زبان به این زودی ها تسکین پیدا نمی کنه
برای همین افتاد به ولخرجی های بیجا و الکی ..
فکر می کرد با این کارها نگاهم مثبت می شود
وضعیت مالی اش اجازه نمی داد ، ولی می رفت کیف و کفش مارک دار و لباس های یکدست برام می خرید ، اما فایده ای نداشت..
خیلی بله قربان گو شده بود
می دانست که من باهیچ کدام از این ها قرار نیست تسلیم شوم..
دیدم دست بردارنیست ، فکری کردم وگفتم شرطی جلوی پایش بگذارم که نتواند عمل کند
خیلی بالا پایین کردم ، فهمیدم نمی تواند به این سادگی ها به دلیل موقعیت شغلی اش سفر خارجی برود.
خیلی که پاپی شد ، گفتم:((به شرطی که من رو ببری کربلا!))
شاید خودش هم باورش نمی شد محل کارش اجازه بدهند ، اما آن قدر رفت وامد که بلاخره ویزا گرفت
مدتی باهم خوش بودیم.
باهم نشستیم از مفاتیح ، آداب زیارت کربلا را دراوردیم
دفعه اولم بود می رفتم کربلا
خودش قبلا رفته بود.
آنجا خوردن گوشت را مراعات می کرد ونمی خورد.
بیشتر با ماست سالادوبرنج واین ها خودش را سیر می کرد
تبرکی های سنگ حرم را خریدیم
برخلاف مکه ، نه رفتیم بازار و نه خرید ..
وقت نداشتیم و حیف مان می امد برای بازار وقت بگذاریم .
می گفت:((حاج منصور گفته توی کربلا خرید نکنید.اگه خواستین برین نجف!))
از طرفی هم می گفت:
((اکثر این اجناس تهران هم پیدا می شه ، چرا بارمون رو سنگین کنیم؟))
حتی مشهد هم که می رفتیم ، تنها چیزی که دوست داشت بخریم ، انگشتر و عطر بود
زرشک و زعفران هم می آمد تهران می خرید
#ادامهدارد...🌷
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
قصهدلبری
#قسمت_شصتم
همه ی هم و غمش این بود که تا جایی که بدنمان می کشد ، در حرم بمانی زیارت نامه بخوانیم و روضه و توسل . سیری نداشت ...
زمانی که اشکی نداشت ، راه می افتاد که برویم هتل.
هتل هم می آمد که تجدید قوا کند برای دوباره رفتن به حرم ..
در کاروان ، رفیقی پیدا کرد لنگه خودش..
هم مداح بود هم پاسدار!
مداحی و روضه کاروان را دو نفری انجام می دادند ،ولی اهل این نبود ، که با کاروان و با جمع برود ..
می خواست دو نفری باهم باشیم .
می گفت :« هرکی کربلا میره ، از صحن امام رضا میره!»
قسمت شد خادم حرم حضرت عباس علیه السلام فیش غذا به ما داد ..
خیلی خوشحال بودیم ، رفتیم مهمانسرای حضرت
با خواهرم رفتیم برگه جواب آزمایش را بگیریم ، جوابش مثبت بود .
میدانستم چقدر منتظر است
مأموریت بود .
زنگ که زدم بهش گفتم ، ذوق کرد .
میخندید
وسط صحبت قطع شد ..
فکر کردم آنتن رفته یاشارژ گوشی اش مشکل پیدا کرده .
دوباره زنگ زد ، گفت : « قطع کردم برم نماز شکر بخونم!»
این قدر شاد و شنگول شده بود که نصف حرف هایم را نشنید
خیلی انتظارش را می کشید
در ماموریت های عراقی و سوریه لباس نوزاد خریده بود و در حرم تبرک کرده بود به ضریح
در زندگی مراقبم بود ، ولی در دوران بارداری بیشتر
از نه ماه ، پنج ماهش نبود و همه آن دوران را خوابیده بودم ..
دست به سیاه و سفید نمی زدم . از بارداری قبل ترسیده بودم
خیلی لواشک و قرء قوروت دوست داشتم
تا اسمش میامد هوس می کرد
#ادامهدارد...🌷
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky