شانس ندارم که. اندازهی چی دلم میخواهد توی چادرهای عربی بنشینم و قهوه بخورم؛ لکن زیر سایهی ذوالفقار هم که نشسته باشم، سایهی اسم «مصعب» سنگینتر است.
حالا بیا برای ملت توضیح بده که غیر از مصعبی که قاتل مختار است، «مصعببنعمیر» هم داریم که سفیر قرآنی رسولالله است در مدینه! چند نفر را میتوانم توجیه کنم؟
جوانکی که اهل مشهد است توی چادر نشسته. خواهش کردم عکس بیاندازد و همزمان که قهوه را سر کشیدم قصهی اسمم را گفتم. هیچ واکنشی نشان نداد. انتظار داشتم از خنده غش کند که! خیلی گیج میزند. پرسیدم مگر فیلم مختار را ندیدهای؟! گفت نه! دوست دارم شمشیر بالای سرم را بردارم و نصفش کنم. لامصب، چطور میتوانی مختار را ندیده باشی؟! اصلاً مگر اختیاری برای تو وجود دارد که مختار نبینی؟ مگر شبکهای هست که مختارنامه پخش نکند و تو از قضا فقط همان یک کانال را توی عمرت دیده باشی؟!
خیلی عصبانی شدم لکن کظم غیظ کردم. از چادر بیرون زدم و الا که خونش مباح بود؛ مردک ضدرسانهی بیبصیرت!
حوالی اذان مغرب است. یک جایی زیر آسمان خدا ایستادم برای نماز. عمودهای آخر مسیر است. به این فکر میکنم که چرا هنوز مسالهی فلسطین در فضاسازی محیطی اربعین کمرنگ است. بجز یکی دو موکب و یا پشت کولهی بعضی از زوار، کار درخوری برای فلسطین انجام نشده است
فوکویامایانه با خودم نجوا میکنم: اربعین تبلور و تجسم بال سرخ شهادتطلبی شیعه است؛ و مگر بال سبز انتظار جز در مسیر آزادی فلسطین به حرکت درمیآید؟!
#مصعب_یحیایی
#روزنوشت_اربعین
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky