eitaa logo
کلبه ی شُعَرا
2.7هزار دنبال‌کننده
16.4هزار عکس
4.7هزار ویدیو
39 فایل
🌺🌺 در پریشانی ما شعر به فریاد رسید 🌺🌺 ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ آماده انتشار اشعار و دلنوشته هایتان هستیم ارتباط با مدیر کانال👇👇 @mah_khaky ادمین کانال👇👇 @Msouri3 تبادل فقط با کانالهای شعری و ادبی و شهدائی.
مشاهده در ایتا
دانلود
36.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀▪️إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ▪️🥀 🕊 فَوَران احساسات در نماهنگ سوزناک ﴿ بمون زهرا ﴾🍁🍂 تقـבیم بـہ زیباترین بهانـہ خلقت ؛ ماבر ساבات حضرت ؋ـاطمـہ زهرا (س) ˙·٠•❤️‍🩹 ▪️ اثر جدید گروه‌ سرود ضحی 🔖لینک نماهنگ نسخه تلویزیونی 👇 https://my.uupload.ir/dl/6E4Z2ynj 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
🌸 عاطفه- دیگه بدتر، خواسته با یه تیر دو نشون بزنه، هم تو رو بدست بیاره هم خدارو چشمکی ام چاشنی حرفاش کرد من - عاطفه جان ول کن این بحث رو، اصلا قضیه اینطور نیست، اون اصلا وقتی از خارج برگشت تازه منو دید، اصلا ول کن عباس رو باز یاد عباس افتاده بودم، یاد تمام دلتنگیام، یاد تمام نبودناش، یاد تمام سهمم که از عباس فقط نداشتنش بود … نگاهمو به پایین دوختم، درد داشت …نداشتن عباس خیلی درد داشت … عاطفه انگار نگرانی رو تو صورتم دید که دستشو رو دستم گذاشت و گفت: _انقدر بی تابی نکن براش معصومه نگاهمو بهش دوختم، عاطفه تنها کسی بود که منو میفهمید، - سعی کن قوی باشی، این راهی که خودمون خواستیم پس باید باشیم با بغض گفتم: _تهش چیه؟!  با صدای لرزون خودم جواب خودمو دادم: _ عاطفه - شهادت یکیشه، ممکنه جانباز بشن، قطع عضو، یا شایدم جاویدالاثر دلم درد گرفت، جاویدالاثر، یعنی … یعنی از داشتن پیکرش هم محروم میشدم، مثل رفیقش حسین که رفت و برنگشت،  وای که چقدر وحشتناک بود، چقدر دردناک … قطره ی اشکی خودشو از گوشه ی چشمم روی گونه ام سُر داد دستمو کمی فشار داد و گفت: _معصومه نباید انقدر زود خودتو ببازی، به حضرت زینب کن، خودتو برای هر خبری باید کنی، باش، تو این نیست که ضعف نشون بدی اشکمو با پشت دست پاک کردم وگفتم: _سخته عاطفه، به خدا ، همش میترسم… میترسم نتونم دیگه … حتی ندیدنش هم سخته … بخدا ما خیلی کم کنار هم بودیم .. ما چرا حق زندگی آروم نداریم .. عاطفه سخته، سخته… چشمای عاطفه هم کمی پر شده بود از بغض، اما تمام سعی اش رو میکرد آروم باشه  -  آره منم میدونم چه سخته، ولی باور کن ، کمی مکث کرد و آروم صدام زد: _معصومه! با چشمای خیسم به چشمای صبور عاطفه نگاه کردم که گفت: _تو این مسیر که پر از سختیه، فقط دنبال باش! دنبال خدا!! مگه گمش کردم؟؟   خدا کجاست؟؟ کجا ایستاده و منو تماشا میکنه، داره میکنه، میخواد ببینه این معصومه پر مُدعا واقعا تو این راه رو داره .. خدایا! کجایی؟! کجایی یا ارحم الراحمین … کجایی یا غیاث المستغیثین … به فریادِ دلِ بی تابم برس خدا … خدایا شاید تمام بی قراریام برای اینه که تو رو گم کردم ....🌷 🌸نویسنده: بانو گل نرگــــس 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
🌸 🌸 💜قسمت‌هفتادوپنج‌وهفتادوشش _من … من ..😭 باز گریه هاش شدت گرفت،... منم پا به پای حرفای سمیرا اشک میریختم، پس اون چیزی که قرار بود دل سمیرا رو بلرزونه، آقا هادی بود .. که شهادتش نه تنها دل سمیرا که دلِ منو هم بدجور لرزونده بود .. بهم نگاه کرد و گفت: _معصومه من جواب تنهایی های تو رو هم باید بدم، جواب نبودن عباس کنار تو رو هم باید بدم، تو عباس رو فرستادی بخاطرما… گریه میکرد و حرف میزد: _معصومه منو ببخش .. منو ببخش معصومه … بغلش کردم وگفتم: _آروم باش سمیرا جان، آروم باش آبجی جونم .. آروم باش .. - معصومه باهاش حرف زدم، با شهید هادی حرف زدم دیشب، ازش خواستم کمکم کنه، دستمو بگیره، معصومه توام کمکم کن، نذار بازم اشتباه کنم، نذار… فقط اشک میریختم و سعی میکردم دل لرزیده ی سمیرا رو آروم کنم … _سمیرا! تو انتخاب شده ای …تو انتخاب شدی که تغییر کنی …تو آزاد شده ای …تو از بند هواهای این دنیا آزاد شدی …به دست شهید هادی حسینی آزاد شدی …آزادِ آزاد … آزادیت مبارک دوست عزیزم … مبارکت باشه … . . . . دلم آروم تر شده بود از دیدن حالت منقلب سمیرا .. چقدر شهید زود معجزه میکرد .. . . چند روز از شهادت آقا هادی میگذشت … مشغول شام خوردن بودیم مهسا سکوت رو شکست وگفت:   _یه چیز بگم مامان؟!! مامان نگاهی بهش انداخت و گفت: _ بگو عزیزم نگاهی به من و محمد که مشغول شام خوردن بودیم انداخت و گفت: _من نمیخوام کارگردانی بخونم فعلا!!  با تعجب نگاهش کردم، اینهمه خودشو میکشت تا بهش برسه حالا که تا رسیدن به خواسته اش فاصله ای نداره .. میخواد نخونه .. چیزی نگفتم و فقط نگاهش کردم مامان گفت: _نکنه باز به یه رشته ی دیگه علاقه مند شدی، والا گیجم کردی دختر اوندفعه محمد بجاش جواب داد: _ نه مامان دخترتون ماشالله عاقله و باهوش، خودش داره میفهمه که به چیزه دیگه ای علاقه منده انگار محمد از موضوع با خبر بود، - خب به چی علاقه مند شدی حالا..البته اگه دو روز دیگه باز نظرت عوض نمیشه مهسا کمی صداشو صاف کرد و رو به مامان گفت: _ایندفعه مطمئن باشین که عوض نمیشه، چون هم کامل تحقیق کردم و هم فهمیدم که علاوه بر علاقه بهش نیاز هم دارم!! واقعا داشتم کنجکاو میشدم، مهسا چه جدی پیگیر شده بود و چقدر براش مهم شده بود که چه درسی رو ادامه بده .. مهسایی که به درس علاقه چندانی نداشت حالا چه با علاقه از درس خوندن حرف میزد همچنان من و مامان نگاه منتظرانه ای بهش دوخته بودیم، محمد لبخندی به روی مهسا زد، مهسا با لبخندی گفت: _من میخوام برم حوزه یه لحظه سرفه ام گرفت، با تعجب گفتم: _چی؟؟؟؟  محمد خندید و گفت: _مگه چیه، بهش حسودی میکنی که داره میره طلبه بشه با تعجب نگاهم به محمد بود گفتم: _پس زیر سرِ توئه، رفتی طلبگی خودتو برای مهسا تبلیغ کردی تا جذبش کنی همه خندیدن که مهسا گفت: _نخیرم اینجوری نبود، اصلش پیشنهاد فاطمه سادات بود، باهاش خیلی حرف زدم و اونم قول داد کمک کنه تا کارای ثبت نامم رو پیش ببرم، محمد فقط نقش یه مشاورِ خوب رو داشت لبخندی از ته دل زدم و گفتم: _پس کارگردانی چی میشه، کی پس فیلم منو میسازه؟؟!! ....🌷 🌸نویسنده: بانو گل نرگــــس 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
12.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رفتنـد نصیب شـان سعـادت بشود کارمن جـا مانـده حسادت بشود ای‌کـاش شناسـنامـه ام جای وفات یک روز، مزین بـه شهـادت بشود 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
شهید بخشیده خدا شکوه بر زندگی اش از رحمت او داده ثمر زندگی اش امروز شهیدِ راهِ حق گردیده آنکس که شهید بوده در زندگی اش 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
شهادت چیست؟ در راه خدا از جان و از این پیکر خاکی گذر کردن کجا؟ از خاک تا افلاک با آرامش و عزت به سوی حق سفر کردن شهادت نیست مُردن؛ بلکه باشد زندگی جاودانه تا به روز حشر خوشا آنانکه فهمیدند دنیا چیست و باید از آن صرفِ نظر کردن (ساقی) 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
شهید بخشیده خدا شکوه بر زندگی اش از رحمت او داده ثمر زندگی اش امروز شهیدِ راهِ حق گردیده آنکس که شهید بوده در زندگی اش 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
شهادت چیست؟ در راه خدا از جان و از این پیکر خاکی گذر کردن کجا؟ از خاک تا افلاک با آرامش و عزت به سوی حق سفر کردن شهادت نیست مُردن؛ بلکه باشد زندگی جاودانه تا به روز حشر خوشا آنانکه فهمیدند دنیا چیست و باید از آن صرفِ نظر کردن سید محمدرضا شمس (ساقی) 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
911.4K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بر جانِ عطشناکِ بشر، باران است سرسبزترین مرحله‌ی عرفان است ای کاش در آغوش بگیرد ما را هرچند « هنرِ مردان است» 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
مهدی رسولیenc_17512995036495124992398.mp3
زمان: حجم: 1.35M
دلا دیدی که حاجی‌زاده هم رفت؟؟😭 🎙‌ 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
صلی الله علیک یا امام حسن مجتبی خون کرده دهر از گریه چشمان ترش را چون دید داغِ یک امامِ دیگرش را او که بهاری بود و عطر زندگانی می‌داد با لبخند خود ،دور و برش را می‌خواند خلق‌الله را سویِ سعادت تا رهنمون می‌شد مسیرِ دلبرش را حتی به لطفِ خود به راهِ راست می‌خواند با مهربانی دشمن کج‌باورش را هر آینه می‌خواند هستی قل هوالله می‌دید تا رخسار چون پیغمرش را اما نه تنها قدرِ شهری داشت دشمن در خانه‌اش هم داشت جورِ همسرش را پاسخ به خوبی‌ها و لطفش خوب دادند کردند وقتی تیرباران پیکرش را کشتند پیش از این به کوچه مجتبی را سیلی زدند آن روز وقتی مادرش را با قطره قطره اشک چشمم می‌نویسم بر روی صفحه روضه‌های دیگرش را 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
صلی الله علیک یا امام حسن عسکری🥀 گوشه‌ی زندانِ غم تنها امام عسکری در میان موجی از غم‌ها امام عسکری در میان حصرِ نا اهلان دنیا می‌گذشت روزهایِ حضرتِ دریا، امام عسکری در دلِ شهری فقط دارد خدای خویش را داشت با او هر نفس نجوا امام عسکری بیت‌الاحزانی میان خلوت خود داشت با روضه‌هایِ ظهر عاشورا امام عسکری آنچه که کردند در دوران جفا بر نسلِ نور آنچنان کردند اینک با امام عسکری عاشقی دیگر دوباره از جفا مسموم شد قدسیان گفتند: واویلا امام عسکری در غم جانکاهِ بابا حضرت صاحب زمان بر لبش دارد نوایِ یا امام عسکری گرچه کشتندش ولی زنده‌است نورش تا ابد نور می‌ریزد به راه ما ،امام عسکری 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky