eitaa logo
کلبه ی شعر
2.3هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
3.5هزار ویدیو
29 فایل
🌺🌺 در پریشانی ما شعر به فریاد رسید 🌺🌺 ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ آماده انتشار اشعار و دلنوشته هایتان هستیم ارتباط با مدیر کانال👇👇 @mah_khaky ادمین کانال👇👇 @Msouri3 تبادل فقط با کانالهای شعری و ادبی و شهدائی.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مدرسه ها باز شده......mp3
4.18M
صبح 1 مهر 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
8.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اولین روز از فصل پاییز هم از راه رسید الهی " فصل زیبای پاییز " براتون، برکت، شادی، آرامش، خوشبختی، موفقیت و نگاه خــدا رو به همراه داشته باشه🙏 " فصل پاییز مبارک " ♥️🍁🍂 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دراین شب تار بی ستاره تا کی بادست شمردن و‌ اشاره تا کی این راه کجا رسد به مقصد‌ آخر هی باز بیا برو دوباره تا کی 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
۵ رُباعی به مُناسبتِ هفته‌ی دفاعِ مُقدّس. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷 گُلبانگ 🌷 وقتی که عدو به جنگمان آمده بود از ترس و درنگ ننگمان آمده بود گُلبانگِ حفاظت از وطن، مکتب و دین از کام و لبِ تفنگمان آمده بود _____________________________________ مردانِ غیور🌷 جانانه برای حفظِ دین جنگیدند با رمزِ مُحمّدِ امین جنگیدند مردانِ غیورِحق به رسمِ گُلِ عشق تا قطره ی خونِ آخرین جنگیدند ____________________________________ یاران 🌷 در جبهه ، دفاعِ عشق جاری کردند از نهضتِ نور ، پاسداری کردند یارانِ سپاه و ارتش و نسلِ بسیج این کشورِ عشق را بهاری کردند ___________________________________ رزمنده🌷 او سنگرِ سُرخِ راز را ترک نکرد آن عرصه‌ی جانگُداز را ترک نکرد رزمنده به وقتِ جنگ در جبهه‌ی نور جان داد ولی نماز را ترک نکرد __________________________________ ای شهید 🌷 با خونِ تو انقلاب تابان شده است گُلبانگِ حسین حسین،نمایان شده است از خونِ تو ای شهید، در باغِ جهان گُلهای مُقاومت فراوان شده است 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بازهم مدرسه فصل تابستان شده رد دانش آموز عزیز باز فصل درس آمد دانش آموزِ عزیز مدرسه کانون درس و شور و شوق و دوستی باز می گردد مجدد دانش آموز عزیز بازهم سر در دل بالش فرو کردن به زور از صدای زنگ ممتد دانش آموز عزیز خوب می دانم که داری از شروع مدرسه در دلت شادی بی حد دانش آموز عزیز شادی از آن که در اپ لی کی شنِ شادِ عزیز در گروهی می شوی اد دانش آموز عزیز باز شب ها جاپریدن های سخت از خواب خوش وقتِ خوابِ نمره ی بد دانش آموز عزیز باز هم جذر کتانژانت هزار و شصت و چار ضربدر سینوسِ نُهصد دانش آموز عزیز باز بحث درس خواندن یا نخواندن در کلاس با فری خرخون و مَمَد دانش آموز عزیز باز هم در امتحان سهواً مداد از روی میز چند صد دفعه می اُفتد دانش آموز عزیز بازهم بین الف یا جیم و دال امتحان یا ب می گردی مُردد دانش آموز عزیز نمره ی املای ده ،نه گشته چون تشدید نیست رویِ یک حرف مُشدد دانش آموزِ عزیز باز هم حرف معلم که: چرا عقلت کم است با وجود هیکل و قد دانش آموز عزیز بازهم ناراحتی هایِ معلم هایِ گل از گرانی و درآمد دانش آموز عزیز می شود گل از گلت وا در شروع مدرسه باز از این شعر احمد دانش آموز عزیز باز هم با لطف حق در سال تحصیلیِ نو شاد باشی و موید دانش آموز عزیز 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
❤ سخن دل ❤: مضطر شده دلهامان ، بازآ به وطن مولا یعقوب و زلیخاهت ، مائیم بیا یارا شمعی تو به شبهایم ، دیدار تو میخواهم پــروانه شدم یارا ، آتش بزدی دل را بر لوح دلم نقش است آن صورت زیبایت بی نور جمالت شد خامُش همه این دنیا بر پیکر این دنیا چون جان به تنی ای جان عالم شده حیرانت ای نور خدا بر ما فرما نگهی بر ما ، ای حاضر و وی غايب تا نور تو را بینیم آن پرتو جان افزا آن خال لبانت زد بر خانه ی دل آتش چون کعبه ی دلها شد آن خال لبت جانا 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
با شیطنت مدام، آمد پاییز بر روی لبش سلام، آمد پاییز در جیب خودش بارش باران دارد با "برکت ناتمام" آمد پاییز... 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
هر چند روی شانه اش باران گرفته چتر محبت بر سر مامان گــــــــــرفته رویای هـــــر روز کلاس اولــــــــــــم بود آری پدر با اسب آمد نــــــــــــــان گرفته 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
(هفته‌‌ی دفاع مقدس گرامی باد) خوشا روزهایی که آسان گذشت به صدق و صفای فراوان گذشت چه خوش بود آن روزگاران دور که در سینه‌ها عشق بود و سُرور چه خوش بود آن روزهای قشنگ که حرفی نبود از نفاق و ز جنگ اگر بعدها ناگهان جنگ شد و ایران ما ، ناهماهنگ شد همه فتنه‌ها بود از غربِ دون خصوصاً ز اِمریکه بدشگون سگی را علَم کرد و بیداد کرد علیه وطن بانگ و فریاد کرد بناگاه شد حمله‌ور بر وطن چو اعراب جاهل ز عهد کهن تعرّض نمودند بر خاک ما ز غفلت به مردان چالاک ما چه خون‌ها که کردند در شیشه‌ها شغالان درمانده در بیشه‌ها چه شیرافکنانی که در آن زمان تقابل نمودند با روبهان زمین وطن را شط ِ خون گرفت چه جان‌ها که صدّام ملعون گرفت در آخِر پس از هشت سال غمین برفتند از خاکِ ایران زمین وطن شد گلستان ز خون شهید ز بس لاله در خاک ایران دمید ::: چو بگذشت زآن روزها بیست سال چه گویم به جز آه و رنج و ملال؟ پس از آن‌همه خون که جاری شده درخت وطن ، آبیاری شده چرا میوه‌‌ی تلخ بار آورد؟ چرا آبروی وطن را بَرد؟ درخت وطن را چرا سایه نیست چرا بهر این مَردم آسایه نیست؟ چرا مظهر وحدت و ائتلاف ـ فقط بر سر خود کشاند لحاف؟ درین خاک گویا خطایی شده به خون شهیدان جفایی شده مدیر وطن! لحظه‌ای گوش کن فروش وطن را ، فراموش کن مشو بی‌جهت پیروِ اجنبی که پیداست ازچه به تاب و تبی چو خواهی وطن را بپاشی ز هم خیانت نمایی به مُلک عجم ـ به «برجام» بستی دلِ کج خیال که حاصل ندارد به‌ غیر از ملال ز بس که ز بیداد تو خسته‌ام دل از مثنوی بر غزل بسته‌ام ::: مكن داد و بیداد و توفندگی برون كن ز سر جهل و یکدندگی مزن تیشه بر ریشه‌ی این وطن که فردا نیفتی به شرمندگی بپرهیز از تهمت و افتراق نما اجتناب از پراکندگی مباش اهل زهدِ ریا و دروغ حذر کن ز داغ سر افکندگی ز افتادگان دست گیری اگر شوی مایه‌ی فخر و بالندگی چو خواهی موفق شوی در امور به درگاه خالق ، نما بندگی که جز راه حق هرکه پوییده است ز کف داده آسایش و زندگی ::: الا هموطن! چشم خود باز کن پیام دل خسته احراز کن چرا رنگ بازد حجاب و عفاف؟ چرا رفته از دستِ ملّت کلاف؟ چرا روسری زنان ، باز شد؟ مگر حیلتی دیگر آغاز شد؟ چرا شور اسلامی از یاد رفت؟ چرا ریش‌ها نیز بر باد رفت؟ چرا خودفروشی فراوان شده؟ چرا خوی دَد خوی انسان شده؟ چرا رَخت بسته وفا از وطن؟ چرا نیست دیگر کسی مؤتمن؟ چرا دور گشتیم از رسم خویش؟ چرا سینه‌ی مادران گشته ریش؟ چرا ما گدای اروپا شدیم؟ ز مُدهای بیگانه جویا شدیم؟ چرا پیرو کافران گشته‌ایم؟ چرا مات و حیران و سرگشته‌ایم؟ چرا ما دچار دوبینی شدیم؟ خریدار اجناس چینی شدیم؟ چرا خویشتن را به غفلت زدیم؟ چرا گام در راهِ ذلت زدیم؟ چرا چشم بر فتنه‌ها دوختیم؟ ببین ناگهان تا کجا سوختیم؟ ز دامان آلوده چیزی مجو ز شرم و حیا هیچ چیزی مگو چو ناموس خود را فروشی به مُد ضرر کرده‌ای بی‌خرد ! خود بخود که گوید کلاس‌است این زندگی؟ بوَد داغِ مُهر سر افکندگی تعصب به ناموس، مردانگی‌ست ندارد کس آن را اگر، مَرد نیست مَرو راهِ غرب ای تو گم‌کرده راه که در پیش پای جهان کنده چاه چهی كه تو را سوی دوزخ ره است كه بی‌شک سزاوار هر گمره است چرا اعتیاد این بلای جهان ـ فتاده به دامان نسل جوان؟ چه خوش بود آن روزگاران دور که در هر سری فکر بود و شعور نه سیگار و قلیان و تریاک بود نه مشروب و معتاد کنیاک بود اگر بود بین جوانان نبود چنین معضلاتِ فراوان نبود چه گویم از آن روزهای قشنگ که امروزه گشته مُبدّل به ننگ الا ای جوان! در خود اندیشه کن فرار از رفیقان بی ریشه کن چو عمر گرانمایه از دست رفت دگرباره آن را نیاری به دست مَرنج از سخن‌‌های امروزِ من که آگهْ نِئی از غم و سوز من که اشعار من، غصه‌‌ی دل بوَد یکی قطره از بحر مشکل بوَد اگر (ساقی) این قصه آغاز کرد ز عهد گذشته ، سخن ساز کرد تو را خواست پندی دهد رایگان که از مکر شیطان شوی در امان مشو غافل از خویش و هشیار باش ز رخوت برون آی و بیدار باش که شیطان تو را آبرو می‌بَرد تو را خامش از های‌وهو می‌بَرد به خاک مذلت زند آدمی... به هر خانه کوبد سیه پرچمی شعف رخت بندد ز هر خانه‌ای نمانَد جوانی ، به کاشانه‌ای نباشد جوانی سترگ و غیور ـ که دافع شود بر وطن با غرور شود مالکُ المُلکِ‌مان اجنبی بسوزد وطن را ، ز لامذهبی شود خون پاکِ شهید وطن بدین‌گونه پامال مکر و فتن دوباره بگویم به صوت جلی که آیینه‌ی دل ، کنم منجلی : خوشا روزهایی که آسان گذشت به صدق و صفای فراوان گذشت چو آن روزها را به یاد آورم فزون می‌شود رنج و درد سرم ولی یاد آن روزها هم به خیر که با مرغ دل می‌نمودیم سیر چه خوشحال بودیم و آسوده ما فسوسا که طی گشت، آن روزها (ساقی) 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky